تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت - استاد امینی خواه / نظام تسخیر (جلسه 23) + متن
سلسله مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» در کلام حجت الاسلام مصطفی امینی خواه به همراه متن سخنرانی؛ بخش دوم: نظام تسخیر / زمان : 16 دقیقه
سلسله مباحث مهندسی خلقت که در دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی ارائه شده در چند بخش پیگیری می شود که شمای کلی آن بدین شرح است:
بخش اول: مقدمات
در این بخش، جایگاه قرآن و نحوه بهره بردن از آن برای کشف مهندسی خلقت طرح می شود.
بخش دوم: نظام تسخیر
در این بخش، تعریف مرحوم علامه طباطبایی از نظام تسخیری و توضیح قرآنی ایشان برای این نظام طرح می شود.
بخش سوم: نظام تقدیم
در این بخش، مباحثی پیرامون «غیب» و «ملکوت» و نسبت دنیا و آخرت طرح می شود.
متن سخنرانی :
جلسه قبل جامعه را تشبیه کردیم به تیم فوتبال و مجموعه فیلم و صدا و سیما.
هر فرد در جامعه نقشی را ایفا می کند درست مثل این که همه ی افراد در حال بازی در یک سریال هستند، برآیند بازی افراد درجه ی فیلم را ایجاد می کند. اگر هرکس نقشی که بر عهده دارد را خوب ایفا کند، نتیجه این می شود که فیلم اسکار می گیرد.
جامعه ترکیبی است از نقش های مختلف و آدم ها در ارتباط با همدیگر نقش هایی دارند که اگر این نقش ها درست ایفا شود این جامعه، جامعه ای پیشرفته و رو به رشد خواهد بود.
خداوند در سوره ی حجرات نقش انسان ها، نسبت به یکدیگر را به زیبایی بیان کرده است، پس برنامه بر این است که در چند جلسه ی آینده سوره حجرات را مورد بررسی قرار دهیم تا با نقش اجتماعی خود آشنا شویم.
در مثال تیم فوتبال، بازیکن ها در درجه ی اول نسبت به مربی و بعد نسبت به سایر هم تیمی های خود، نقشی دارند که باید به آن عمل کنند…مربی برای هر فرد جایگاه و وظیفه ی مشخص، تعیین می کند، و هر فرد با توجه به جایگاه و محل بازی خود حد و حقوقی دارد، تیمی که همه چیز را به درستی مراعات کند، یک تیم خوب و ایده ال خواهد بود.
برای جامعه هم همین طور است، اگر به تعیین نقش ها توجه شود، جامعه پیشرفت خواهد کرد.
مرحوم علامه در جلد هیجده المیزان می فرماید سوره حجرات به دلیل بیان احکام دین، موجب به سعادت رساندن زندگی فردی افراد و همچنین مستقر شدن یک نظام صالح و طیب در جامعه می گردد.
این سوره در یک قالب کلی، نگاه مردم شناسی دارد و ارتباط افراد با پیغمبر و ارتباط افراد با یکدیگر را بیان می کند و فلسفه ی اختلاف و کارکردش در جامعه را ذکر می نماید.
پس ما از اولین آیه شروع می کنیم، خداوند می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ(حجرات:۱)
«ای کسانی که ایمان آورده اید، بر خدا و پیامبر او پیشی مگیرید و از خدا بترسید، زیرا خدا شنوا و داناست»
این آیه یک معنای ظاهری دارد که تذکر می دهد از پیامبر و معصوم جلوتر نروید، این دستور حتی نسبت به قبر امام هم صدق می کند و می دانیم که جلوتر از قبر امام نباید نماز خواند چرا که این عمل حرام است، پس مشخص است که شما جلوتر از امام و رسول نباید راه بروید، نباید بیاستید و نباید نماز بخوانید.
اما معنای باطنی آیه این است که شما اول جایگاهت با رهبر جامعه را تعیین کن، و بعد بدان جلوتر از او نباید حرکت کنی.
رکن اصلی جامعه این است که رهبر مشخص باشد جامعه بدون ولایت و بدون رهبر معنا ندارد، حالا این رهبر یا بر حق است یا بر حق نیست،اگر بر حق نیست نباید جلوتر باشد و وظیفه دارید بکشیدش عقب، اگر هم بر حق است که شما باید پشت او حرکت کنید، اینجاست که کلمه «شیعه» معنا پیدا می کند، شیعه یعنی پیرو.
چرا امیرالمومنین علیه السلام آنقدر ناله می کردند و می فرمودند بی خود ادعای شیعه بودن نکنید و اسم خود را شیعه نگذارید!
ما شیعه نبودیم، به جای پیرو بودن خیلی جاها پیشرو بودیم…این ضعف و نابسامانی هم حاصل همین امر بود.
در زمان حضرت، بودند افرادی که نظر خود را بر امیرالمومنین تحمیل می کردند، یعنی نه تنها پیرو نبودند بلکه برای رهبر خط و خطوط تعیین می کردند. که اینجا مصلحت این است پس باید سکوت کنی، اینجا چون ما می خواهیم پس باید صلح کنی و…
امیرالمومنین درد دل های غریبی از شرایط خود بیان کرده اند، برای مثال در رابطه با شریح قاضی می فرماید :
(شریح←رئیس قوه قضائیه حکومت علیعلیه السلام و فردی فاسد بود و پسرش هم از اختلاس گرهای دولتی محسوب می شد)
امیر المومنین فرمود : شریح تو هم پیر شده ای و هم خرفت هستی و هم پسرت اختلاس کرده اما با وجود همه ی اینها نمی توانم به تو دست بزنم و جایگاهت را از تو بگیرم، چون آدم زیاد داری و شورش می کنی و آرامش جامعه را بر هم می زنی.
این حرف خیلی جالب توجه است ! و نیاز به تأمل دارد.
کجا اشکال ندارد آرامش جامعه بر هم بخورد و کجا باید آرامش جامعه بر هم بخورد؟!
جواب این سوال بر عهده ی “ولی” جامعه است، ولایت است که باید تعیین کند چه مسئله ای حیاتی ست و باید حتما به آن پرداخته شود (حتی اگر آرامش جامعه بر هم بخورد) و چه مسئله ای اهمیت کمتری دارد و باید سکوت بشود،در این موارد باید نگاه افراد به رهبر باشد و کسی حق ندارد از پیش خودش مواضع عدالتخواهانه بیان کند و جامعه را به آشوب بکشد.
بعضی ها با افتخار در جامعه تشنج ایجاد می کنند و می گویند نیتشان بلند کردن عَلَم عدالت خواهی است.
جامعه را دو شقه می کنند چون به ظاهر عدالت خواهند!.. مردم را به جان هم می اندازند تا عدالت اجرا شود!!. این تشنج،تشنج بر حق نیست.
ببینید یک وقت تشنج، تشنجی است که باطل را پس می زند و حق را بر جای آن می نشاند، مثل قیام امام حسینعلیه السلام، خیلی ها معتقد بودند حسین با اعتراضش آرامش جامعه را بر هم می زند، حتی یزید به حضرت گفت چرا جامعه را متشنج می کنی، اجازه بده مردم زندگی خود را بکنند، چرا سلب آرامش می کنی؟!
حضرت فرمود این که زندگی نشد، آرامش و وحدت اینجا معنا ندارد.
فلسفه سیاست این است، فردی که می خواهد کار فرهنگی و یا کار سیاسی بکند باید اولویت ها را بشناسد و بداند کی شورش کند و کی آرام باشد!؟
چرا امام حسین فریاد زد؟
چرا امام حسن سکوت کرد؟
چرا امیرالمومنین در یک سری موارد داد می زد و از مواضع خود کوتاه نمی آمد مثل عزل معاویه، ببینید حضرت برای این خواسته تا پای جان ایستادگی می کند و حرفش این است که معاویه باید برود کنار، آن هم در حالی که معاویه در شام بود!
آن وقت همین علی، در مقابل شریح قاضی که در کوفه، محل حکومتِ خودش است سکوت می کند.
اصل جامعه بر این است که شما ولایت را بپذیرید و از آن تبعیت کنید.
آیه بعدی این است که صدایت را از صدای پیغمبر بالاتر نبر، بخشی از منظور آیه این است که در مقابل پیغمبر ادب داشته باشید، بخش دیگر آن این است که اولویت ها را با او هماهنگ کنید، اگر رهبر نسبت به مسئله ای داد زد تو هم داد بزن، اگر آرام صحبت کرد تو هم آرام باش!
جامعه باید حساسیت هایش را با امام و ولیِّ بر حقِ خود تنظیم کند، افراد و جامعه باید شیعه(پیرو)ی رهبر خود باشند.
در روایت آمده عده ای از مدینه برای ملاقات با امام رضا علیه السلام به مرو آمدند (چند ماه در راه بودند) وقتی رسیدند به در خانه ی حضرت، ابا صَلت خادم امام در را به رویشان باز کرد و پرسید : شما کی هستید؟!!
اینها گفتند :به امام بگو که تعدادی از شیعیان علی علیه السلام اجازه ملاقات می خواهند.
امام رضا علیه السلام چند روز اینها را پشت در نگه داشت و به آنها اجازه ملاقات نداد، بعد از چند روز با اشک و ناله گفتند ما می خواهیم برگردیم مدینه،به آقا بگویید اگر در دیارمان بفهمند ما چند روز در طوس بودیم و امام به ما اجازه ی دیدار نداده اند آبرو برایمان نمی ماند.
خادم گفته آنها را به حضرت عرض کرد و حضرت اجازه ملاقات دادند. بعد از ورود، حضرت به آنها اجازه نشستن ندادند، آنها عرض کردند: آقاجان ما چه کرده ایم که شما با ما اینطور می کنید؟!
حضرت فرمودند: روز اول که آمدید شما خود را شیعه علی معرفی کردید، این در حالی است که شما محب و دوستدار علی هستید و شیعه نیستید، اگر می گفتید محب علی هستید شما را راه می دادم…شما در بسیاری از مسائل پیرو علی نیستید…پس ادعای شیعه بودن نکنید.
بعد تعبیر حضرت عجیب است، فرموند:
إنَّمَا شِیعَتُهُ الحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ أبُوذَرُ وَ سُلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أبِی بَکْر الَّذِینَ لَمْ یُخَالِفُوا شَیْئاً مِنْ أوَامِرِه.(الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج۲، ص: ۴۴۰ – ۴۴۱)
تراز شیعه بودن را بالا می برد، اول می فرماید شیعه حسن و حسین هستند و در مراتب پایین تر ابوذر و سلمان و مقداد و…
در مورد سلمان تعبیری که به کار رفته جالب است این که سلمان، سلمان شد و اینکه سلمان «منّا اهل البیت» شد چون:
«إِیثَارُهُ هَوَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) عَلَى هَوَى نَفْسِه» (الأمالی (للطوسی)، النص، ص: ۱۳۳)
یکی از دلیلش این بود که هوای(خواسته) خودش را برداشت و هوای علی را گذاشت، یعنی آن کسی که در او مدیریت و ایجاد انگیزش می کند، سلمان نیست علی است، او علیِ درونش را فعال کرده و از خودش فاصله گرفته است، هوای نفس دیگر برای او معنا ندارد و هر چیزی که هست حق است، نسبت به علی هم همین طور است: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ» (الأمالی (للطوسی)، النص، ص: ۱۳۳)
امیرالمومنین از خودش چیزی ندارد و هرآنچه که هست حق است.
اگر یک جامعه ای این طور باشد، که نقش بندی خود نسبت به رهبر را بداند و به آن عمل کند، آن جامعه، جامعه ای ممتاز و پیشرفته خواهد بود و رشد می کند.
(ان شاءالله در جلسات آینده ادامه ی آیات از سوره حجرات را مرور خواهیم کرد)
جهت دسترسی به سایر قسمتهای مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» حجت الاسلام امینی خواه کلیک کنید.