هدف و نتیجه بعثت و رسالت - آیت الله مظاهری + متن
بیانات ارزشمند آیت الله حسین مظاهری درباره ی «هدف و نتیجه بعثت و رسالت» / مدت زمان : 40 دقیقه
خلاصه متن سخنرانی: هدف و نتیجه بعثت و رسالت / آیت الله مظاهری
تاریخ و سیرۀ زندگانی پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم»، حاوی دنیایی از اخلاق و معارف اسلامی و نکات درس آموز تربیتی و اخلاقی است. سیری هرجند مختصر در سیرۀ آن نبیّ بزرگوار، دنیایی از تاریخ، سیاست و درس زندگی سالم را به انسان می آموزد. از این رو قاطعانه می توان گفت: سرمشق گرفتن از تاریخ زندگانی پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» و الگوپذیری از ایشان، حتماً سعادت بشریّت در دنیا و آخرت را به ارمغان می آورد.
در این جلسه ضمن بررسی اجمالی و فشردۀ تاریخ رسالت پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» از هنگام بعثت تا رحلت ایشان، به بیان نکات آموزندۀ اخلاقی آن دوران خواهیم پرداخت.
در شب عید مبعث، جبرئیل به همراه گروهی از ملائکۀ مقرّب الهی، آیات اوّلیۀ سورۀ مبارکۀ علق را در طبقی از نور، بر پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» نازل کردند:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ ، اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ ، الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ»
این چند آیه، خلاصه ای از قرآن شریف و برنامۀ رسالت بیست و سه سالۀ پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» را ترسیم می کند. به تعبیر اهل ادب و بلاغت، این آیات کریمه، به منزلۀ براعت استهلال برای قرآن هستند.خداوند متعال ضمن بیان رسالت پیامبر و نزول تدریجی قرآن، برنامۀ پیامبر را تربیت و آموزش انسان ها بیان می دارد و تفصیل این مطلب را در برخی آیات دیگر قرآن بیان می کند:
«هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»
برنامۀ رسالت پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» تعلیم و تربیت انسان هاست. اگر از مسلمانی سؤال شود که چرا پیامبر گرامی «صلی الله علیه و آله وسلم» به رسالت مبعوث شدند، باید بگوید که آن حضرت از جانب خداوند متعال، یک معلم آموزشی و تربیتی برای انسان ها هستند. اساساً فلسفۀ رسالت، انسان سازی است. پیامبر آمده است تا صفات رذیله را از دل ها بکَند و صفات نیکو و فضائل اخلاقی را در دل ها بکارد و بارور سازد و در عین حال، به انسان ها تعلیم دهد و بشریّت را عالِم و دانشمند کند.
هنگامی که آیات اوّلیۀ سورۀ علق در غار حرا بر پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» نازل شد، امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» نیز حضور داشتند. و بنابر تعبیر نهج البلاغه، پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» بارها به امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» می فرمودند: تو می بینی آنچه من می بینم و می شنوی آنچه من می شنوم: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»
لذا هنگام نزول وحی، امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» نیز حضور داشتند و شاهد ماجرا بوده اند. گرچه حضرت علی «سلام الله علیه» از ابتدای تولّد، مؤمن به خداوند سبحان و وحی و رسالت پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» بودند، زیرا هنگام تولّد، وقتی به همراه مادر خود از خانۀ کعبه خارج شدند، به وحدانیّت خداوند و رسالت نبیّ اکرم شهادت داده بودند و حتّی آیات اوّلیۀ سورۀ مؤمنون را نیز تلاوت فرمودند، امّا به حسب ظاهر، در شب مبعث و در آن موقعیّت نیز به ایمان اقرار فرمودند و به عنوان اوّلین مؤمن، شهادتین گفتند.
بعد از آن که پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» از غار حرا به منزل خود تشریف آوردند، ماجرا را برای حضرت خدیجه «سلام الله علیها» بیان کردند و حضرت خدیجه «سلام الله علیها» اظهار اسلام و ایمان کرده و شهادتین را بر زبان جارى کرد. ظاهراً حضرت خدیجه انتظار چنین رخدادی را داشتند و بیان پیامبر از واقعۀ رسالت به این معنا بود که آنچه انتظار می کشیدی، رخ داده است. به هرحال مثل آنکه برای حضرت خدیجه «سلام الله علیها» سابقه داشته باشد، ایشان شهادتین گفتند.
پس از آن، آیات اوّلیۀ سورۀ مبارکۀ مزمّل نازل شد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً»
ای کسی که عبای نبوت به دوشت آمده، بار رسالت، سنگین است: «إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»
برای به مقصود رساندن این بار سنگین، باید تلاش و کار کنی. باید در شب با عبادت، از پروردگار عالم نیرو بگیری و در روز هم مثل سیاره ای که در حرکت است، در حرکت باشی. به تعبیر روایات، «رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَار». باید با نماز شب، سحر خیزى، سعۀ صدر، صبر، خواندن قرآن، راز و نیاز با خدا و بالأخره توکّل بر خدا این مأموریت خطیر را به سرانجام برسانى.
پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» پس از بعثت، موظّف به اعلام رسالت خود شدند و دعوت خود را از بزرگان قریش و بنی هاشم شروع کردند. رسول خدا «صلی الله علیه و آله وسلم» همۀ بزرگان قریش و بنی هاشم را برای شام دعوت کردند. پس از صرف شام، پیامبر «صلی الله علیه و آله وسلم» سخنان خود را آغاز کردند و فرمودند: اگر من به شما بگویم پشت کوه یک لشکر مجهز قرار دارد و می خواهد به شما حمله کند، آیا حرف مرا می پذیرید؟ همه با تأیید گفتند: آری! تو امین و صادق و صاحب درایت و عقل هستی، هرچه بگویی قبول می کنیم. سپس حضرت فرمودند: اگر چنین است و به صداقت من اعتقاد دارید، بدانید من از سوى پروردگار به پیامبرى برگزیده شده ام. اگر سعادت دنیوى و اخروى را می خواهید، بگویید: «لا اله الا اللّه» تا رستگار شوید. من بزرگى و عزّت شما را تضمین می کنم. تحمل سخنان با صراحت پیامبر «صلی الله علیه و آله وسلم»، براى سران و بزرگان قوم، بسیار سنگین بود. آنان به یکدیگر نگاه کرده و شگفت زده در پاسخ به درخواست آن حضرت درماندند.
در میان آن چهل نفر، هیچ کس به جز امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» پاسخ نداد. در واقع عصبیّت جاهلی نگذاشت آنان به «لا اله الا الله» اقرار کنند.
پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» به امیرالمومنین «سلام الله علیه» فرمودند که بنشین. دو مرتبه حرف خود را تکرار کردند و فرمودند: اوّلین کسی که به من ایمان بیاورد، پس از من خلیفۀ من و امام مسلمین است. در این مرتبه نیز جز حضرت علی «سلام الله علیه» کسی پاسخی نگفت. در مرتبه سوّم نیز این قضیه تکرار شد و پیامبر «صلی الله علیه و آله وسلم» اتمام حجّت کردند که اگر می خواهید در دنیا و آخرت سروری پیدا کنید، همه به توحید اقرار کنید، هرکه اوّل اقرار کند، بعد از من خلیفه و امام خواهد بود. باز، کسی به جز امیرالمومنین «سلام الله علیه» جوابی نداد. سپس پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» خطاب به سران عرب، قریش و بنى هاشم فرمودند: على پس از من خلیفه و جانشین برحق من خواهد بود، پس گوش به فرمان و مطیعش باشید. از همان لحظه زبان تمسخر و جسارت سران قریش به ساحت پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» آغاز شد.
پس از قضیۀ دعوت بزرگان، پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» بدون توجّه به تمسخر و آزار مشرکین، به تبیین رسالت خود مشغول شدند. کم کم مستضعفین اطراف ایشان را گرفتند. وقتی بزرگان و سران قوم دیدند قضیۀ رسالت جدّی است و مردم به سوی ایشان گرایش دارند، برای جلوگیری از حرکت تبلیغی پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» ابتدا از راه تطمیع وارد شدند. به تعبیر سیرۀ ابن هشام، پیغام فرستادند که مقصودت از مخالفت با بت هاى ما چیست؟ ما مشکلات و نیازهاى تو را برطرف می سازیم. اگر زن می خواهى، بهترین زنان و زیباترین دختران را به ازدواج تو درمی آوریم؛ اگر ریاست میخواهى، ما همه به اتّفاق نظر تو را به ریاست قبایل عرب برمی گزینیم. اگر پول می خواهى، ما دارایى و اموال خود را در اختیار تو قرار میدهیم. در عوض به ما و بت هاى ما کارى نداشته باش.
پیامبر «صلی الله علیه و آله وسلم» در پاسخ فرمودند: «اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهید تا از مأموریت خود دست بردارم، چنین نخواهم کرد.»
وقتی مشرکان از راه تطمیع نتوانستند به مقصود خود برسند، راه تهدید را پیش گرفتند. مسلمان ها را آزار و شکنجه می کردند و نمی گذاشتند اطرافیان پیامبر و مؤمنان به آن حضرت، زندگی راحت و عادی خود را داشته باشند. در عین حال دست از آزار و اذیت خود پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» نیز برنمی داشتند.
پس از عدم موفقیّت در استفاده از شیوۀ آزار و اذیت فیزیکی پیامبر اسلام «صلی الله علیه و آله وسلم» و اصحاب ایشان، راه سوّمی را در پیش گرفتند. آنان با تبعید پیامبر و یارانشان به شعب ابی طالب، تحریم اقتصادی را شیوۀ مبارزۀ خود با پیامبر قرار دادند.
تحریم اقتصادی مانند آنچه امروزه دنیای غرب و استکبار جهانی برای ملّت ایران برقرار کرده است، به شدّت موجب رنج مسلمانان شد. علاوه بر تحریم های اقتصادی، قتل و کشتار مسلمین را در دستور کار خود قرار داده و پیامبر را مجبور کردند به شعب ابی طالب که دره ای در بیایان های اطراف مکّه بود، بروند.
امیرالمؤمنین در نامه ای به معاویه می نویسند: شما کسانی بودید که ما را در بیابان و بین کوه های صعب العبور محصور کردید و با ایجاد ترس و وحشت در زنان و کودکان، زندگی راحت را از ما گرفتید و آتش جنگ افروختید».
نکتۀ مهم در جریان سه سال تحریم اقتصادی در شعب ابی طالب، حمایت های اقتصادی و بی دریغ حضرت خدیجه «سلام الله علیها» از رسول خدا «صلی الله علیه و آله وسلم» و مسلمانان بود.
حضرت خدیجه «سلام الله علیها» هم از نظر شرافت خانوادگی و اجتماعی در مرتبۀ بالایی قرار داشتند و هم از نظر تموّل، صاحب ثروت فوق العاده ای بودند. ایشان برای کمک به مسلمانان در حصر، مال خود را به حراج گذاشتند و یهودیان فرصت طلب، شروع به خرید مایملک حضرت خدیجه به قیمت بسیار پایین کردند. در عین حال حضرت خدیجه «سلام الله علیها» حاضر بودند اموال خود را با قیمت بسیار ناچیز بفروشند تا بتوانند در ازای آن، بار گندم یا خرمایی تهیه کنند و به مسلمانان محصور در شعب ابی طالب برسانند. رساندن این بار خرما یا گندم به شعب ابی طالب نیز کار سختی بود، زیرا مشرکان در تحریم اقتصادی، بسیار سرسختانه و با شدّت برخورد می کردند.
حضرت خدیجه سه سال، با فروش اموال خود و تهیۀ آذوقه، توانستند جان بسیاری از این مسلمانان را حفظ کنند. به تعبیر دیگر بعد از پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم»، حضرت خدیجه «سلام الله علیها» و ابوطالب، دو حامی بزرگ مسلمانان بودند.
بالاخره تحریم اقتصادی شعب ابی طالب با وقوع معجزه ای به اتمام رسید و مسلمانان آزاد شدند. امّا پس از آن، پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» دو یار و حامی بزرگ خود، یعنی حضرت خدیجه و حضرت ابی طالب را از دست دادند و آنها از دنیا رفتند. فقدان این دو یاور بزرگ، به قدری برای رسول خدا «صلی الله علیه و آله وسلم» سخت بود که سال وفات آنان را عام الحزن نام نهادند و پیامبر مجبور شدند پس از ایشان، از مکّه به سوی مدینه هجرت کنند.
پس از طی سختی راه هجرت، پیامبر در مدینه مستقر شدند. البته در زمان استقرار ایشان در مدینه، یهودیان گرچه زیر پرچم اسلام آمدند و ذمّۀ اسلام را قبول کردند، ولی متأسّفانه کارشکنی های فراوانی کردند و مشکلاتی را برای پیامبر اسلام «صلی الله علیه و آله وسلم» ایجاد کردند.
پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» کارهای مختلف و بنیادینی در مدینه انجام دادند. در ابتدای استقر ار در مدینه، حکومت اسلامی تشکیل دادند. آنچه در مکّه به آن نائل نشده بودند، در مدینه زمینه سازی شد و رسول اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» با پشتوانه مردم و محوریت خود، حکومت اسلامی تشکیل دادند.
دومین کار بنیادی پیامبر «صلی الله علیه و آله وسلم» ساخت مسجد بود. حتّی خود پیامبر شخصاً در ساخت مسجد مشارکت کردند و به سرعت مسجد ساخته شد.
سومین حرکت بزرگ پیامبر، تشکیل نماز جماعت بود. ایشان با نماز جماعت، در عمل به همۀ مسلمانان فهماندند که محوریّت اسلام امام است و مردم با وحدت باید حول این محور حرکت کنند. مسلمانان باید مانند نماز جماعت، هماهنگ با امام جماعت تکبیر بگویند، رکوع و سجود کنند و همزمان نماز را به پایان برسانند.
پس از این کار ها، رسول خدا «صلی الله علیه و آله وسلم» همۀ مسلمانان اعمّ از مهاجر و انصار را با هم برادر کردند و خودشان، امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» را به عنوان برادر خویش معرّفی کردند.
با استقرار حکومت اسلامی در مدینه، کسانی که در مکّه مانع حرکت تبلیغی پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» بودند و نگذاشتند حکومتی تشکیل شود، از تشکیل حکومت در مدینه به هراس افتادند و تصمیم گرفتند به براندازی این حکومت اسلامی، اقدام کنند، لذا هشتاد و چهار جنگ برای مسلمانان جلو آوردند. ولی با نصرت و یاری الهی، در عین حال که امکانات مسلمانان در مدینه بسیار اندک بود، پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» پیروز شدند.
البته در دو جنگ، خداوند با شکست هایی برای مسلمانان، آنها را متنبّه کرد؛ یکی در جنگ احد و دیگری در جنگ حنین. در جنگ حنین به تعبیر قرآن کریم، عجب و غرور مسلمانان را فرا گرفته بود: «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً». مسلمانان لشکر مجهّزی فراهم کرده بودند و انتظار پیروزی داشتند. امّا خداوند با شکست آنان، لشکریان را متنبّه ساخت.
در جنگ احد نیز پس از پیروزی اوّلیه، مسلمانان شکست خوردند. پس از جنگ و کشته و زخمی شدن بسیاری از افراد، مسلمان ها در اطراف پیامبر جمع شدند و علّت شکست خود را جویا شدند. حضرت فرمودند: زیرا یک لحظه خدا را فراموش کردید و به دنبال دنیا رفتید. امّا به هرحال نتیجۀ عمومی جنگ ها، به نفع مسلمانان رقم خورد. پس از هشت سال تحمیل و تحمّل جنگ، در سال هشتم هجری، مکّه بدون خون ریزی فتح شد.
در سال هشتم هجری، پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» با لشکری مجهّز، به مکّه وارد شدند و بدون کشت و کشتار، مکّه در تصرّف حضرت درآمد. با ورد به مسجد الحرام و کعبه، پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» دستور دادند بتهای کعبه نابود شود، لذا امیرالمؤمنین «سلام الله علیه»، بتها را شکستند و این اولین کار پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» پس از فتح مکّه بود. سپس همۀ عاملان جنگ ها و مشکران مکّه در صحن خانۀ خدا جمع شدند و پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» خطبۀ رسایی به نام خطبۀ وحدت خواندند.
تأکید بر وحدت، از جمله مسائلی بود که رسول خدا «صلی الله علیه و آله وسلم» همیشه بر آن پافشاری و اصرار داشتند و آن را رمز پیروزی می دانستند.
سپس حضرت به مشرکان رو کردند و فرمودند: با شما چه کنم؟ همۀ آنها اقرار کردند که هرچه بکنید حق دارید، زیرا ما از هیچ آزار و اذیتی به شما فروگذاری نکردیم؛ امّا شما انسان بزرگواری هستید و ... . حضرت نیز در پاسخ بسیار کریمانه برخورد کردند و فرمودند: من همان را به شما می گویم که برادرم حضرت یوسف گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ». سپس فرمودند: «... فَاذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ». یعنی همۀ شما را بخشیدم، بروید که همگی آزادید. پس از آن سورۀ مبارکۀ نصر نازل شد:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ، وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً ، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»
پس از فتح مکّه و اسلام آوردن همۀ مردم و قدرت گرفتن پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» در جزیرة العرب، هنوز اسلام ناقص بود. نقصان دین با جمله ای تمام می شود که با تبلیغ آن شروع شده بود، یعنی نصب ولایت و اعلان عمومی ولایت و امامت امیرالمؤمنین «سلام الله علیه».
در سال آخر عمر مبارک پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» حضرت برای تشرّف به حج، اعلام عمومی کردند و آن را حجّة الوداع نامیدند. ایشان فرمودند: این آخرین سفر من به مکّه است و هرکه می خواهد با ما همراه شود. در آن سال تعداد بسیار زیادی به مکّه آمدند و همراه با پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» حج گزاردند. پس از اتمام اعمال حج و در مکّه، آیۀ تبلیغ نازل شد و هنگام بازگشت، وقتی کاروان بزرگ مسلمانان به غدیر خم رسیدند، این آیۀ شریفه نازل شد:
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»
یا رسول الله آنچه دربارۀ نصب ولایت و نصب امیرالمؤمنین به خلافت می دانی، باید بگویی، اگر این کار انجام نشود، در این مدّت بیست و سه ساله هیچ کاری نشده است؛ زیرا اسلام منهای ولایت، ناقص است. اسلام باید توأم با ولایت باشد. خداوند تو را از مردم حفظ می کند.
پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» به دستور خداوند متعال، همۀ مردم را در غدیرخم جمع کردند و نماز ظهر را خواندند. سپس بین نماز ظهر و عصر به منبر رفتند و در هوای بسیار گرم و طاقت فرسای حجاز، خطبۀ مفصّلی بیان فرمودند. علّت اینکه در آن هوای گرم و در وسط بیابان بی آب و علف چنین اقدامی صورت گرفت، برای این بود که همۀ انسان ها تا روز قیامت بدانند که مسئلۀ ولایت و اعلام آن، بسیار مهم است.
پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» در خطبۀ خود، امیرالمؤمنین علی «سلام الله علیه» را به خلافت نصب کردند و فرمودند:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»
سپس به همگان اعلان داشتند که ای مردم! این کار از طرف من نیست، بلکه جبرئیل است که الان اینجاست و از طرف خدا آمده و به من می گوید امیرالمؤمنین را به خلافت نصب کن.
پس از اعلام ولایت و خلافت امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» توسط پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم»، جبرئیل نازل شد و آیۀ اکمال را آورد:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»
اسلام که قرآن آن «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» است و هیچ چیز دربارۀ سعادت انسان در آن فروگذار نشده است: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ» بدون ولایت، ناقص است و با نصب امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» به خلافت، کامل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ».
پیش از نصب خلافت و بیان ولایت امیرالمؤمنین «سلام الله علیه»، این دین کامل و مرضی پروردگار عالم نبود و با اعلام ولایت، خداوند متعال، به دین اسلام، راضی شد.
پس از آن واقعۀ مهم، پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» برای تأکید بر مطلب و نشان دادن اهمیّت آن، دو سه روز همۀ آن جمعیّت را در بیابان خشک و بی آب و علف نگه داشتند تا همگان با امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» بیعت کنند. اهل سنّت نقل کرده اند که اوّلین کسی که بیعت کرد، عمر بود که هنگام بیعت گفت: «بَخْ بَخْ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة». سپس اطرافیان و رؤسا و آشنایان، یکی پس از دیگری بیعت کردند و تا سه روز همۀ مردم، با امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» بیعت کردند.
بعد از اتمام بیعت مردان، پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» فرمودند: زن ها نیز باید بیعت کنند. پس یک ظرف آب گذاشتند و امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» دست خود رادر آب قرار دادند و زن ها هرکدام دست خود را در آب می زدند و منصب خلافت را به امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» تبریک می گفتند.
البته یک نفر مخالفت کرد که پس از مجادله و امتناع از قبول حق، با دور شدن از کاروان مسلمانان، با عذاب الهی از بین رفت.
با اعلام ولایت و خلافت امیرالمؤمنین «سلام الله علیه»، پس از گذراندن دوران سخت مکّه، یعنی زمانی که به تعبیر قرآن کریم مصیبت های آن می توانست کمر پیامبر را بشکند، ولی خداوند آنها را از دوش پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» برداشت:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ، وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ ، الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ»
و نیز گذراندن هشتاد و چهار جنگ در مدینه و سختی های فراوان حضور در مدینه، تلاش های نبیّ اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» نتیجه داد و دین اسلام کامل شد.
در پرتو تلاش رسول خدا «صلی الله علیه و آله وسلم» قرآن کریم به عنوان کپیۀ عالم وجود، برای سعادت انسان ها به ارمغان آمد و اهل بیت «سلام الله علیهم» یکی پس از دیگری، همراه و همدوش قرآن، برای سعادت انسان ها گام برداشتند و مسلمانان باید با تمسّک به قرآن و عترت، رستگاری و خیر دنیا و آخرت را برای خود فراهم سازند.
پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» هرچه لازم بود، حتّی امامت حضرت مهدی «ارواحنافداه» را به همگان اعلام کردند و در خطبه ای در حجة الوداع فرمودند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ»
هرچه شما را به بهشت نزدیک می کند و هر آنچه شما را از جهنم دور می سازد، بیان کردم.
پس از زحمات طاقت فرسای پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» متأسّفانه مسلمین به دستورات ایشان عمل نکردند، با رحلت رسول خدا «صلی الله علیه و آله وسلم»، تأکید مکرّر ایشان مبنی به ضرورت همراهی قرآن و عترت برای رستگاری بشریّت را به فراموشی سپردند و قرآن کریم را بدون مفسّر پذیرفتند و وضعیّت مسلمانان شد آنچه نباید بشود.