هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 20)

بیستمین قسمت از بیانات ارزشمند حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 20)

در این بخش از ضیاءالصالحین، بیستمین قسمت از بیانات ارزشمند حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون را با موضوع «هنر بهتر زیستن» به مدت 40 دقیقه با علاقه مندان به اشتراک می گذاریم.

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون

متن بخش بیستم سلسله مباحث هنر بهتر زیستن / استاد تراشیون

محبوبیت در محیط خانواده به عنوان یک موتور پیشران در زندگی است. یعنی این قدر اهمیت آن بالا است که خداوند متعال در آیه ی بیست و یکم سوره ی روم یکی از فلسفه های زندگی مشترک را همین تبادل عاطفی و مهرورزی بین زن و شوهر بیان فرمودند. در انسان های بزرگ می بینیم که در محیط خانه این بحث محبت کردن و مهرورزی کردن خیلی توجه می کردند خصوصاً در زندگی امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه ی طاهره که این ها به عنوان الگوهای بزرگ بشریت هستند و منحصر به یک زمان خاصی هم نیستند. یعنی فرازمانی بودند و لذا در مدل زندگی این دو بزرگوار هم ما می بینیم که این محوریت محبت و تبادل عاطفی خیلی پررنگ هست. این را هم باید محضر بینندگان عرض کنیم که ما گزارشات درون خانه ی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا را هم محدود داریم چون یک محیط با حیا و روابط زن و مرد و نمی شود همه ی این را علنی در مرعا و منظر دیگران مطرح کرد. لذا جالب این است که بدانیم بزرگ ترین و موثق ترین گزارشگر زندگی حضرت زهرا و امیرالمؤمنین وجود مبارک نبی مکرم اسلام است. یعنی خیلی از روایاتی که از اندرون خانه ی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا به ما رسیده به روایت پیامبر است و مشاهدات پیامبر است که بیان می فرمایند و وقتی که این ها را آدم نگاه می کند همین سیر فرمایشات نبی مکرم اسلام را نسبت به زندگی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا نه همه ی این ها رفتارهایی بوده است که نشأت گرفته از یک تبادل عاطفی است. کلماتی رد و بدل شده است که این کلام ها همه ی کلام های عاطفی است. وقتی کلام عاطفی می گوییم لزوماً آن جملات محبت آمیز هم نیست. گاهی اوقات می بینیم که این تم کلام و جنس کلام از آن محبت می بارد و علاقه و صمیمیت می بارد. ما دوست داریم که خانواده های ما هم بر اساس همان الگوها عمل کنند لذا شروع کردیم و راه های ایجاد محبت را گفتیم و به این جا رسیدیم که برخی از موانع هم وجود دارد که متأسفانه عملکرد غلط خود ما منجر به این می شود که طرف مقابل تمایل به محبت کردن به ما را نداشته باشد که به برخی از این ها اشاره کردم.

امروز می خواهیم به این موضوع اشاره کنیم که اگر خدای نکرده زن یا مرد مادی گرا باشد یا مادی پرست باشند. نگاه آن ها به زندگی صرفاً یک نگاه مادی باشد. اصلاً طرف مقابل از او خوشش نمی آید. دلیل آن چه هست؟ دلیل آن است که انسان یک فطرت پاکی دارد. فطرت پاک همیشه به پاکی ها گرایش پیدا می کند. مادیات پاکی نیست و یک ابزار برای انسان است. عین این است که انسان بخواهد یک مریضی را درمان کند خب این قرص ابزار برای درمان است و لزوماً نمی توانم بگویم من این قرص را خیلی دوست دارم. این قرص برای این است که انسان درمان شود. حالا اگر یک کسی زیاده روی در مصرف قرصی کند. پزشک گفته است که هر چهار ساعت یک بار از این قرص میل کند، آسیب می بیند. دقیقاً مادیات هم در زندگی همین است یعنی اگر انسان بیش از ضرورت آن به سمت آن برود و ورود مادیات را بیش تر به زندگی خود بکند، قطعاً آسیب هایی در حوزه های مختلف خواهد دید. حالا شاید برخی بینندگان بگویند که چه آسیب هایی ممکن است ببیند. پول که خیلی خوب است و زندگی مرفه که شاید خیلی خوب باشد. حالا به برخی اشاره می کنم. شاید بد نباشد که به آن توجه کنیم. ظرف انسان ها یک ظرف محدودی است. ظرف وقتی آن ها محدود است. بالاخره یک فرد صبح تا شب می تواند فعالیتی کند و این زمان در اختیار خود او است و بالاخره استراحت نیاز دارد. خورد و خوراک نیاز دارد. یک مرکز پژوهشی یک موقعی بررسی کردند که این انسان در طول عمر خود برای کارهای معمول خود چه قدر وقت می گذارد. برای خواب چند سال از عمر خود را صرف می کند. خوراک خود همین طور. حتی ریزتر آمدند و پژوهش کردند و گفتند که خانم ها در طول عمر خود به اندازه ی هفتاد و شش روز از طول عمر خود را صرف می کنند که در کیف خود دنبال وسایل بگردند. یعنی حتی به این میزان بررسی کردند. بالاخره ظرف آن محدود است و ما نمی توانیم زمان را کش بدهیم و عمر را کش بدهیم. وقتی که مادیات را در آن وارد می شویم می بینیم که برای این که بتواند هم به دست بیاورد و هم این را بتواند مصرف کند وقت می خواهد یا حتی فراتر بگویم. وقتی هم مصرف می کنی برای این  چیزهایی که مصرف می کنی هم باید وقت بگذاری. بالاخره خانه ی بزرگ اندازه ی خود وقت می خواهد که این را نظافت کند و وسایل زیاد در خانه وقت می گیرد. من یک موقعی در مباحث تربیتی این را گفتم که شما یک مادر را ببینید که الان این کارهایی که زائد دارد در خانه انجام می دهد و خود ما داریم به خود تحمیل می کنیم مثلاً این بوفه های مفصل را در خانه می گذاریم و دنبال این اجناس تزئینی که آن را پر کنیم. این خریدن و دوباره چینش چه قدر وقت می گیرد. حالا تمیز کردن آن چه قدر از عمر انسان را می گیرد. آیا به این میزان ما برای تربیت بچه های خود وقت می گذاریم. یک موقعی می بینیم که واقعاً در این زمینه ها که بعد آدم می فهمد که وقتی ما می گوییم که مادیات زیاد می شود چه اتفاقی می افتد. یک نمونه ی ساده بگویم یعنی اوقات وقت هایی را که صرف می کنیم اگر بدانیم چگونه و کجا صرف کنیم چه قدر می تواند کمک کند؟

یعنی اگر زندگی ما بزرگ شود از وظایف اصلی خود می مانیم. حتی گاهی اوقات ما در برخی زمینه ها می بینیم که اهمیت و اولویت می دهیم و لازم هم هست و نمی خواهیم نه بگوییم ولی برای برخی چیزها نه. در زندگی در آن مدل های موفقیت در زندگی اتفاقاً در لایه های پنهان که در نگاه و منظر و مرعای ما نیست. یک دختر بچه ای در خانه داریم که چهار، پنج ساله است. به نظر شما مادر روزانه چه قدر وقت می گذارد که موی این دختر را شانه کند؟ همین ده دقیقه و یک ربع معمولاً در طول روز وقت ما را می گیرد. شما این ده دقیقه در هفته تقریباً هفتاد دقیقه می شود. پنجاه و نه هفته هم در سال داریم یعنی یک چیزی حدود شصت ساعت این مادر در طول سال وقت می گذارد که موی این بچه را شانه کند. حالا از همین مادر بپرسیم آیا در این سالی که گذشت شصت ساعت وقت گذاشتی که کتاب بخوانی که فرزند خود را چه طور تربیت کنی؟ خیلی از مادرها می گویند نه. حداقل اگر ما شصت ساعت برای مطالعه ی کتاب وقت بگذاریم حداقل پنج تا کتاب را می توانیم مطالعه کنیم و بنده قول می دهم که اگر یک کتاب کاربردی و خوب باشد همین پنج تا سالانه می توانیم گلیم خود را در تربیت از آب بکشیم ولی برای این وقت نمی گذاریم چون مو را داریم می بینیم که ژولیده است ولی آن در لایه ی پنهان است و توجه نمی کنیم که این بچه پنج سال و ده سال بعد وارد عرصه ی زندگی خود بشود و به مدرسه برود و به دانشگاه برود. نیاز دارد که الان کار تربیتی روی آن بشود. این چیز خیلی ساده ای بود. یک شانه زدن مو که لازم است ولی نتیجه این می شود که وقتی ما گندم می کاریم داریم گندم برداشت می کاریم. نمی شود گندم کاشت و زعفران برداشت کرد. یعنی ما نمی توانیم به ظاهر فرزند خود برسیم و بعد انتظار داشته باشیم که زعفران وجودی او هم خوب تربیت شود. همین ظاهر است که دارد شکل می گیرد. نتیجه ی آن همین اتفاقی می شود که ما امروز در جامعه می بینیم می افتد. من همیشه می گویم که دختران ما و پسران ما که ما گاهی اوقات دلخور به ظاهر از آن ها هستیم، این ها واقعاً مقصر نیستند. این ثمره ی این هستند که من برای موی او وقت گذاشتم و برای بوفه ی خانه وقت گذاشتم و پر کردم ولی برای تربیت و برای زعفران شدن او وقتی را صرف نکردم و نتیجه همین می شود که باید بیاییم هی جنجال کنیم که پیامک برای حجاب او بدهیم یا ندهیم. خب بالاخره یعنی آن زیرساخت شکل نمی گیرد که ما این ها را چگونه تربیت کنیم. بالاخره دختری که این همه به موی خود می رسید موی او اولویت دادی و او هم این را نگاه می کند ولی می بیند که برای تربیت او خیلی اولویت ندادیم و واقعاً آیا فرزندان ما الان ما پدر و مادرها را گاهی اوقات می بینیم که یک کتابی را مطالعه می کنند. فرزند او هم می گوید که این برای چه هست؟ می گوییم این را داریم می خوانیم که دانش تربیتی ما زیاد شود. بهتر با تو دختر گل خود بتوانم رفتار کنم. آیا شده است که این ها را بگوییم. آیا این ها را بچه های ما دارند در خانه ها می بینند ولی آن بوفه را دارد دائماً می بیند و بعد نتیجه این می شود که ما وارد یک چاه ویلی می شویم. یعنی وقتی این مادیات بزرگ می شود نگاه به آن بزرگ می شود، نتیجه هم این می شود که جامعه برای مادیات هم بیش تر ارزش قائل است و این ارزش گذاری جامعه هم به معنای این که جامعه خوب می شود نیست. یعنی این نیست که اگر ما بیاییم تمایل مردم به مادیات زیاد شد پس حتماً مادیات خوب است و زندگی ها را رونق می دهد. واقعاً ذیل زندگی ها را نابود می کند. ما امروز به فکر جهیزیه های آن چنانی برای بچه های خود هستیم و این ها یک مصیبت هایی شده است. ما گاهی اوقات می گوییم که شغل جوان مهم است و مسکن او مهم است. این ها زمینه های ازدواج است. این ها را باید حاکمیت فکر کند و برنامه داشته باشد ولی برخی ها را هم ما داریم خود خراب می کنیم. شما وقتی مهریه های آن چنانی را می بینید. آدم وقتی با جوان ها می نشیند و صحبت می کند می گوید که من شغل دارم و بالاخره می توانم زندگی خود را اداره کنم ولی وقتی می روم هزار و پانصد تا سکه مهریه ی این دختر است یعنی پانزده میلیارد است. من هر چه فکر می کنم می بینم که این پدر خانم و مادر خانم قرار است که پای آن ها بیخ خر من باشد. نتوانم نفس بکشم. این نتیجه ی آن می شود. بعد می گوید ول کن مگر بیکار هستم که بروم ازدواج کنم. نتیجه آن می شود که در جامعه ای که ازدواج تأخیر بیفتد و دیر شود، دیگر این طبیعی است که غرائز یک مقداری تبلور پیدا می کند. انحرافات اخلاقی و رفتاری تبلور پیدا می کند. آن برکت از زندگی های ما متأسفانه رخ بر می بندد. یک جهیزیه های آن چنانی که شما الان نگاه می کنید که من چند وقت پیش دو بزرگواری با من مشورت می کردند که برای دختر خانم خود که در مرز طلاق بود و الان متأسفانه هم طلاق گرفتند. اولین جملاتی که این آقا داشت به من می گفت این بود که چه چیز ایشان در زندگی کم بود. خانه که به آن ها دادیم، جهیزیه ی او را هم من از اروپا با کشتی آوردم. این فرد وقتی این جوری نگاه می کند و بعد این زندگی به شش ماه نینجامید. یکی از آن این است که خالی است. من می خواهم یک توجه دیگر هم بدهم. ما همه باور داریم یعنی شما یک فراخوان بزنید و بگویید که یک جهیزیه ی خود آدم ها را خوشبخت می کند؟ آیا مهریه ی خوب آدم ها را خوشبخت می کند؟ نهایت آن مهریه ی زیاد یک اهرم فشار است. گاهی اوقات می گوییم چرا مهریه ی دختر خود را زیاد می کنی؟ می گوید می خواهیم سر و گوش این جوان بعداً نجنبد. جوانی که شما بخواهید سر و گوش او با مهریه نجنبد اتفاقاً این آب زیر کار می شود. خلاف های پنهان او زیاد می شود. بعد مشکل را یک جای دیگر حل کرد. حالا من یک مثال تربیتی بزنم. یک وقتی ما یک مراجعی داشتیم خانم و آقا آمدند گفتند که ما پسر نوجوانی در خانه داریم، سیزده، چهارده ساله است. این بی اجازه از جیب بابا و از کیف مامان پول برمی داشت. گفت ما متوجه شدیم و بالاخره این نوجوان را یک کتک مفصلی هم به او زدیم و بعد می گفت که زمستان هم بود و با لباس تو منزلی بابای او، او را در حیاط انداخت و به او گفت که آن جا می روی که از سرما بمیری. من بچه ای که پول بردارد که نمی خواهم. تو بمیری جنازه ی تو برای من بهتر از آن است که نفس بکشی. این بچه یکی، دو ساعت در حیاط بود. مامان گفت واقعاً من خیلی دلشوره گرفتم و واسطه شدم. داخل اتاق آوردیم و دستنوشته و تعهد گرفتیم و امضا کرد و انگشت پای آن زد که دیگر از این کارها نکند. بعد از یک مدت من دیدم که دوباره یک چیزهایی می خرد که ما پول آن را ندادیم. گفت یواشکی او را کنار کشیدم و گفتم این بار بابای تو بفهمد دیگر تعهد دادی. این پول ها را از کجا می آوری؟ گفت برگشت به من گفت آره ماکارونی می گویی بروم بخرم، دوازده هزار تومان است، پانزده هزار تومان با شما حساب می کنم. بابا با ماشین مسافرکشی می کند و دخل پول خردی در ماشین دارد از آن ها برمی دارد. این مارموزی شد چون ما ریشه را که حل نکردیم. بعد من اتفاقاً به مادر او گفتم که شما پول توجیبی به این می دهید؟ گفت بله. گفتم چه طوری می دهید؟ گفت ماهانه به او می دهیم. گفت حاج آقا خیلی هم ولخرج است و این پولی را که می دهیم دو، سه روز اول خرج می کند. گفتم که بعد از دو، سه روز بیاید بگوید پول می خواهم چی؟ به او نمی دهیم. می گوییم می خواستی خرج نکنی. گفتم من هم جای آن بچه بودم بی اجازه می آمدم و پول برمی داشتم. روش پول توجیبی دادن شما غلط است. بچه ای که پول توجیبی را اول ماه به او بدهی دو، سه روزه خرج می کند خب نباید به او بدهید. این را باید یک روز در میان به او پول توجیبی بدهید که امروز را خرج کرد حداقل بداند که دو روز بعد یک پولی دست او را می گیرد. ریشه را باید بروید حل کنید و این بچه را بکشید و کتک بزنید و در سرما بمیرد و تعهد بگیرید. الان جوان های ما همین است. او را به محضر ببرید سی و چند تا امضا پای قباله ی ازدواج او بکنید و متعهد شود ولی وقتی مادر هنوز دارد در خانه به بوفه ی خانه می رسد به جای تربیت این بچه همین می شود که نهایت این است که این بگوید که هزار تا سکه هم برای این دختر مهر کن و علاقمند به او هستم و عاشق او هم شده است و می گوید باشد. مهر را هم تعهد می دهد و امضا هم می کند ولی چون تربیت نشده است. بعد می بیند که اگر یک خطایی هم بکند بالاخره مچ او را می گیرند و مهر را اجرا می گذارند، در لایه های پنهان می رود و مرموزانه خطا می کند. امروز ما این را داریم در جامعه می بینیم و ما فکر نکنیم که اگر مهریه ها را بالا بردیم جوان ها ما اهل و سهل می شوند، نه. این باید آن جا به فکر آن باشیم یا دختر می گوییم که چرا دختر یک چنین جهیزیه ای به او می دهی؟ بالاخره خوشبخت شود و چشم دیگران به او تغییر پیدا کند و عزت پیدا کند. خدایی آیا او با این جهیزیه ها آدم ها عزت پیدا می کنند یا با رفتار خود عزت پیدا می کنند. خصوصاً خدمت خواهران بزرگوار که برخی از این ها را باید مادران و زن ها جهادی در میدان بیایند و این ها را اصلاح کنند. مهریه های بالا الان خیلی زیر سر خانم ها است. جهیزیه های بالا همین طور. باید این ها را اصلاح کنیم و راه را جور دیگری برویم و یک بنای نویی را برای زندگی های خود بچینیم.

یک آقایی در قم چند وقت پیش که من به مغازه ای رفتم که خرید کنم پیش بنده آمد و گفت که آقای تراشیون این خانم ها را یک نصیحتی کنید. گفت ما یک دختری داریم که دم بخت است و الان می خواهد به خانه ی شوهر برود. گفت ما یک خانه ی حیاط دار داشتیم و این را فروختیم. بعد یک آپارتمان خریدیم که این تفاضل قیمت را برای این دختر جهیزیه بخریم و یک بخشی از آن هم برای ما بماند و به بانک بگذاریم. گفت حاج آقا به خانم خود گفتم که چه قدر پول جهیزیه می شود؟ گفتم این قدر و من همان را دست به نقد به او دادم. گفت رفت و بعد از یکی، دو هفته آمد و گفت که کم است. باید این قدر دیگر بدهی و یک رقم بالای دیگری هم گفت. گفتم مگر با این پول ها چه کردی؟ گفت خرید رفتم. گفت گرانی که هست و فلان که هست. گفتم می شود ببینیم که تو چه خریدی؟ گفت این جهیزیه ها را هم خانه ی خواهر خود دپو کرده بود و گفت که خانه ی ما جا ندارد. به خانه ی خواهر او رفتیم. اسم برخی از این ها را می گفت که من بلد نبودم. به او می گویم که خانم این چه هست که تو خریدی؟ می گوید این چشم خواهرشوهر را کور می کند. این چه چیزی است؟ این قرار است که جاری را سر جای خود بنشاند. بعد الان سنت های غلط در جهیزیه آمده است. جهیزیه را می چینند و فامیل را دعوت می کنند که بیا جهیزیه را ببین. این ها را دیگر از کجا آوردید. یاد آیات قرآن می افتیم که «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ» (تکاثر/ ۱) «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» (تکاثر/ ۲) می گوید جاهلیت چه می کردند؟ در قبرستان ها می آمدند برای این که فخرفروشی به دیگران کنند حتی قبرهای آن ها را می شمردند و می گفتند که تعداد قبرهای فامیل های ما بیش تر از شما است. به این تفاخر می کردند. امروز هم ما داریم به تیر و تخته تفاخر می کنیم. می چینیم و بعد حس کنیم که بله و بعد هم فکر می کنیم که بچه های ما این جوری خوشبخت می شوند. بدبخت می شوند یعنی فکر نکنیم که این جوری عامل خوشبختی است و جهیزیه عامل خوشبختی باشد. اصلاً در روایت داریم که مهریه ی زیاد کینه آور است. کینه ایجاد می کند. بحث هایی است که در مباحث ازدواج باید به آن بیش تر بپردازیم.

یکی از نکاتی که خیلی مهم است حالا نسبت به این که فرزند ما در جامعه فردا دچار سرخوردگی نشود. دختر ما دچار سرخوردگی نشود یکی از راه ها این است که ما حداقل در تربیت این ها تلاش کنیم. همین امروز من یک کلاس مجازی داشتم که خیلی از آقایان این سؤال را می کردند که بحث تربیتی بود. می گفتند که در این مشکلات اقتصادی نمی توانیم وقت برای بچه های خود بگذاریم و دو شغل و سه شغل داریم. گفتم این جا باید هوشمندی به خرج بدهیم. هوشمندی یعنی چی؟ یعنی تقسیم نقشی کنیم که قبلاً هم اگر در خاطر شما باشد بنده یک اشاره ای به این موضوع کردم که خانم ها را در خانه ممحظ در مسائل تربیتی و مدیریت کار خانه کنیم که او را با مشکلات بیرونی زندگی درگیر نکنیم. هر چند ناخودآگاه درگیر می شوند ولی ما دیگر آتش بیار معرکه نباشیم. ذهن همسر خود را آزاد بگذاریم. در محیط خانه به این موضوعات بپردازد و به این موضوعات توجه کند. گاهی اوقات می بینیم که نه مشکلات اقتصادی می شود که مرد ندارد و زن خود را هم با این نداری درگیر می کند. مثلاً او را سرزنش می کند که آره تو نبودی زندگی ما آباد بود. تو نبودی فلان بود. تو الان در خانه داری چی کار می کنی؟ الان داری می خوری و می خوابی. شروع می کند که او را سرزنش کردن. آن بنده ی خدا هم گناهی ندارد. این یک نکته ی جدی است که باید به آن توجه کنیم. یک نکته هم این است که یک نکته ی میان مدت و بلند مدت است که لازم است که حتماً روی آن کار کنیم. درخواست کردیم که ما در حوزه ی الان که انتخابات ریاست جمهوری است واقعاً بزرگوارانی که وارد این عرصه شدند یک نگاه چهار ساله و هشت ساله به کار نداشته باشند. نظام آموزش و پرورش امروز ما اگر اصلاح شود بیست سال آینده نتیجه ی آن را می بینیم و نگویند چون در همین صحبت های مدت اخیر هم دنبال می کردم، دیدم که سهم فضای گفتگو در یک وزارتخانه ی زیرساختی به نام آموزش و پرورش خیلی کم است و اگر به نظر من این نگاه را داشته باشیم دائم این مشکلات را داریم. الان من یک سؤالی از حضرتعالی بپرسم که الان اگر تحریم ها برداشته شود، بهترین رئیس جمهور هم انتخاب کنیم، آیا نتیجه ی آن این می شود که مشکلات اقتصادی ما حل شود؟ قطعاً بخش هایی باقی خواهد ماند. عرض من این است که ما امروز باید ماهیگیری یاد بدهیم. امروز تا دانش آموز ما سهم دروس او در مدرسه در ریاضی خیلی زیاد است که ریاضی در زندگی عادی او شاید پنج درصد هم نقش نداشته باشد ولی آیا در حوزه ی اقتصاد چی هست؟ این درآمدزایی و تولید ثروت و مهارت آموزی این ها چه قدر سهم در زندگی دارند و لذا الان در سیستم های آموزشی ما این سهم خیلی پایین است. این توازن و تعادل نیست. من حتی حالا این را یک اشاره ای بکنم و بعد بعداً باید تخصصی روی آن صحبت کنیم. حتی بنده اعتقاد دارم نه این که بگویم در کشور ما خدای نکرده باشد ولی اعتقاد من این است که این نظام های آموزشی که برای ما کشورهای دیگر پیچیدند و هنوز هم ما داریم دنباله روی آن ها می کنیم و واقعاً آن نظری که حضرت آقا در تحول در سیستم آموزش و پرورش داشتند مطلقا اجرا نشد. این نهایت این بود که ما یک ذره آن را ارتقا دادیم و تحولی در آن شکل نگرفته. حالا آن نکته ای که می خواهم بگویم این است که ما با همین فرمان اگر برویم معلوم است که داریم در زمین بازی آن طراحان اولیه ی آموزش و پرورش که زمان رژیم سابق این سیستم را وارد کشور ما کردند، داریم هنوز بازی می کنیم و آن اعتقادی که بنده دارم این است که بخشی از آن نفوذ استعماری غرب در کشورهایی که می خواستند در حال توسعه باشند یا جهان سومی بود .

هم فرهنگی و هم بر اساس نیازهای بومی آن ها. چرا ما الان باید مثلاً روستاهای ما این جوری خالی از سکنه شود؟ دلیل آن این بود که آمدیم به برخی از چیزها خیلی ارزش دادیم و عملاً این چیزهایی را که ما ارزش دادیم از تو پوسیده بود. ارزشی نداشت. جوانی که می توانست با عزت و احترام در روستای خود باشد و کار کند و فعالیت کند و تولید ثروت کند. من این ها را دیدم که جوان هایی که در روستاهای خود ماندند و مهارت های لازم را یاد گرفتند این ها چه قدر دارند با عزت زندگی می کنند ولی این ها را چی کار کردیم؟ یک در باغ سبزی به آن ها نشان دادیم و آن ها را به شهرها کشاندیم و به دلایل مختلف و این دلایل ما هم دلایل منطقی و عمیقی نبوده است. لذا این را باید روی آن فکر شود. این که زیرساخت را عرض کردم ما باید بچه های خود را از دوره ی کودکی روی این موضوعات کار کنیم که چه طور این ها فردا می خواهند یک زندگی را اداره کنند. من الان از پدران و مادران بزرگوار می پرسم که الان شما یک نوجوان در خانه دارید چه دختر و چه پسر، چه قدر دارید این را برای زندگی آینده ی او آماده می کنید ولی قدیم این آماده سازی ناخودآگاه شکل می گرفت ولی الان نه، ارزش را روی مدرک گذاشتیم و اتفاقاً همین دیروز بود که ما با جمعی برنامه ای داشتیم همین را عرض می کردیم که قدیم می گفتند که دختر ازدواج می کرد و از هر سرانگشت او یک هنر می بارید. الان از هر سرانگشت او یک مدرک می بارد. خب این واقعاً کدام اصالت دارد؟ کدام مهم است؟ آن وقت چه می شود؟ آن وقت شما می بینید که ناخودآگاه در این کشور به این ثروتمندی هی باید بگوییم که خط فقر ما دارد بالاتر می آید و دهک های بالاتری زیر خط فقر می روند. خب ریشه ی این را پیدا کنید. اعتقاد من این است که یکی از ریشه هایی که امروز باید روی آن برنامه داشته باشیم و کار کنیم و طرح داشته باشیم همین است. امروز ما باید بگوییم که کسی که می خواهد رئیس جمهور آینده ی ما شود، بیاید بیان کند که من در این هشت سال طراحی را جوری می کنم که هر دانش آموزی دیپلم گرفت یک مهارتی که بتواند منجر به تولید ثروت باشد را بلد باشد. برنامه ریزی کنید، امکانات کم نداریم، تجهیزات کم نداریم، فضاهای آموزشی کم نداریم. من گاهی اوقات این قدر حسرت این محیط های آموزشی را بالاخره در شهرهای مختلف و حتی روستاها که گاهی اوقات بیکار افتاده است و ساعت های مختلف و متمادی خالی است و چه قدر می شود از این ها بهره برد و یکی از راه ها این است که ما مردم را مشارکت در این کارها بدهیم. من یک موقعی در حرم علی بن موسی الرضا عرض کردم که یک فرد متدینی که امروز به زیارت آقا علی بن موسی الرضا می آید، می خواهد یک خدمت بزرگی به این جامعه کند، مثلاً من یک حرفه ای بلد هستم و یک کارخانه ای دارم و یک شغلی دارم و یک کارگاهی دارم، اول تابستان که می شود پشت در مغازه ی خود یک کاغذی بزنم که امسال من دو تا دانش آموز را برای حرفه آموزی به آن ها پذیرش می کنم. این چه قدر حرکت خوبی شکل می کنید. باور کنید این از سفره هایی که نذر و نیاز می کنیم ارزش آن بیش تر است. یعنی ما یک جوانی را احیا کنیم. ما سر منبرها می گوییم که وقتی یکی را احیا کنیم از این که یک دنیایی را داشته باشی، ارزش آن بیش تر است. احیا کردن همین ها است که این جوان خدای نکرده فردا به واسطه ی این که ندار باشد شخصیت او خرد نشود و سرافکنده نشود و نرود دست نیاز به سمت دیگران دراز کند و خدای نکرده به انحراف کشیده نشود. سراغ شغل های کاذب نرود. خب این ها را ما خدمت کنیم و واقعاً توان آن را هم داریم. این نوعدوستی ها همین است. نوعدوستی این نیست که ما فقط یک بسته ی مالی کمک کنیم و بعد فکر کنیم که خیلی کار بزرگی را انجام دادیم. نیاز هست و خوب هست ولی مسکن است. درمان آن جا صورت می  گیرد. افتخار من فردا این باشد که در این پنج سال گذشته، ده تا جوان را به آن ها شغل و حرفه ی خود را به این ها دلسوزانه یاد دادم. خب این ها شدنی است و این ها را طرح بریزیم و برنامه بریزیم و روی آن کار کنیم و فرهنگ سازی جامعه کنیم. بعد این می شود که خانواده ها تدریجاً سفره ی فقر آن ها هم جمع می شود و سفره های آن ها هم بزرگ تر می شود. یک بخشی از آن به حاکمیت برمی گردد و به یک بخشی به انگیزه های اجتماعی خود ما مردم برمی گردد. ما بالاخره در یک جامعه ای داریم زندگی می کنیم که اگر خدای نکرده در این جامعه فقر زیاد شود، ناامیدی به ما هم انعکاس پیدا می کند و لذا این جا باید جامعه را هم ببینیم و نگاه کنیم. امروز فکر نکنید که پولدار هم هست در این جامعه خوش است. نه گاهی اوقات او هم دارد آسیب خود را می بیند. وقتی انسان در یک جامعه ای زندگی کند که بفهمد مردم همیشه دارند آه و ناله می کنند و نداری، اصلاً تأثیرات روحی و روانی روی من دارا هم می گذارد. لذا من دارا هم وارد شوم و این کار را بکنم. نمونه های آن را ما در این سالیان داشتیم که افراد متمول و متدینی که کارگاه هایی ایجاد کردند و آموزش هایی دادند و شغل هایی را از قبل آن ایجاد کردند. الان بخشی از گروه های جهادی در روستاها ورود پیدا کردند و دارند همین کارها را می کنند. یعنی دارند فن آموزی و مهارت آموزی را به این نسل امروز نوجوان ها و جوان ها یاد می دهند. پس یک ـ حاکمیت. دو ـ افراد جامعه باید در این زمینه تلاش کنند و سوم ـ خود خانواده باید برای او این موضوعیت داشته باشد یعنی من مادر و من پدر بدانم که این بچه ی من که می خواهد ازدواج کند حتی اگر آموزش و پرورش هم اصلاح نشد و این کار را هم نکرد، من بدانم که برای بچه ی خود یک شغلی و یک فنی را فراهم کنم. نسل های ما این جوری بود که تابستان حالا ما خب خیلی بزرگ تر از حضرتعالی از لحاظ سنی هستیم. در زمان شما نمی دانم چه طور بود. در زمان ما تابستان که می شد سه ماه تعطیلی یعنی سه ماه کار. سر کار برویم و حرفه یاد بگیریم. یعنی بچه های لوس و بچه های تیتیش مامانی و بچه ننه بودند که تابستان ها سر کار نمی رفتند و در خانه می ماندند. یعنی هر کسی پی یک کاری می رفت ولو شده است که یک جعبه میوه در خانه ی خود می گذاشت و بساط پهن می کرد. این ها می آمدند و لذا این ها معمولاً توانستند از پس کار خود بربیایند ولی نسل امروز که نه فقط فکر می کند که باید اسم او را در تابستان به چهار تا کلاس بنویسیم و صاف و اتوکشیده برود و تازه با سرویس هم برود و بیاید. نمی دانم در خانه پای تلویزیون باشد و برای او ابزارآلات بازی های کامپیوتری و گوشی موبایل هم بخریم و فکر هم می کنیم که بهترین پدر و مادر هستیم چرا؟ چون بچه ما الان زیر سر ما است و کنار ما است داریم او را می بینیم. نه این نیست و بچه ها را باید وارد این کار کرد. گاهی اوقات شاید بینندگان بگویند که محیط های بیرون ناامن است و محیط ها را نگران هستند، قدیم هم همین جوری بود ولی خانواده ها دقت می کردند. یکی از هنرهای پدر و مادرها باید این باشد که بگردند و آدم های خوب را پیدا کنند. دست بچه ی خود را در دست او بگذارند. او را بسپارند. نه این که بچه را بفرستیم که برو یک شغلی را پیدا کن. این غلط است. برخی شغل ها هم نه. وقتی ما شغل می گوییم شغل فروشندگی برای بچه ها خوب نیست. این که بچه پول بگیرد و پول بدهد این ممکن است که ولو او را به مادیات زیاد کند. بچه را باید به او کار یاد بدهیم و فعالیت یاد بدهیم و فن آموزی را به او یاد بدهیم. لذا این ها می تواند آن ریشه ی فقر را در محیط خانه به تدریج ریشه کن کند. الان اگر کسی به من بگوید که یک نسخه ی شش  ماهه داریم، می گویم نه، من که ندارم. یعنی این که بخواهم بگویم که سفره ی مردم را چه طور ما پر کنیم ولی می توانیم در مدل های تربیتی و خانوادگی در میان مدت و بلند مدت در خانواده ها انگیزه ایجاد کنیم که اگر خود ما دچار این مشکل شدیم حداقل فرزندان ما نسل بعدی ما دچار این مشکل نشوند و توانمند باشند. بتوانند فعالیت های خوبی را در این زمینه انجام بدهند. البته این خلأ هم عرض کنم که در رسانه ی ما زیاد است. کلاً در بحث های آموزشی ما زیاد است. امروز ما تنها مأموریتی را که ظاهراً به آن بی توجهی می کنیم همین است که یک نگاه آینده پژوهانه ما باید در عرصه ی نسل خود و نوجوان خود و جوان خود داشته باشیم. یعنی امروز من ببینم که امروز یک بچه ی ابتدایی را باید به والد او چه برنامه ها و خوراک هایی را ارائه بدهد که این پدر و مادر توانمند شوند که بتوانند نسل را به خوبی تربیت کنند. تربیت هم که می گوییم من مکرر گرفتم که تربیت اقتصادی، تربیت است و تربیت اجتماعی، تربیت است. تربیت دینی، تربیت است. تربیت اعتقادی، تربیت است. تربیت فقهی و احکامی، تربیت است. تربیت سیاسی، تربیت است. یعنی تربیت ها جنبه ها و بالاخره شاخه های مختلف و ساحت های مختلفی دارد که باید به همه ی آن بپردازیم. امیدوارم که ان شاءالله همه ی دغدغه مندان و همه ی افراد به آن توجه کنند. باز آن جمله را که هفته ی قبل به آن اشاره کردم با مؤکداً بگویم که متأسفانه تربیت امروز در جامعه ی ما مظلوم است و تا این را از مظلومیت در نیاوریم نمی توانیم جامعه را رشد بدهیم و اعتقاد بنده این است که همه چیز هم به این گره خورده است.

ما مردم خوبی داریم. من حالا این را بگویم که گاهی شده است که من حتی در زندان ها رفتم و با زندانی ها صحبت کردم. می بینیم که شاید الان قاچاقچی بوده است و یا قتلی را مرتکب شده است ولی وقتی آدم پای صحبت  او می نشیند، عمق وجود او خیلی عمق خوبی است و کسی نبوده است که این عمق را استخراج کند و تربیت همین کار را می کند. تربیت استخراج می کند و این نشده است و ما باید این را دقت کنیم که این جوان ها ما همه سرمایه های کشور ما هستند. نباید جوان من هرز دور دور در خیابان کند. این معلوم است که من برای او برنامه ندارم. ما یک قاعده ای برای تربیت داریم و اصلاً در فعالیت های انسانی داریم که اگر ما فعال نباشیم باید منفعل باشیم. اگر رئیس جمهور ما فعال نباشد باید منفعل باشد. باید برود زندان ها را گسترش بدهد. اگر وزیر آموزش و پرورش ما در جای فعالی که مؤثر باشد فعال نباشد، این اگر نباشد امروز باید بی حجابی و شل حجابی و این ها را کف جامعه بیش تر ببینیم و منفعل باشیم و بعد مجبور شویم که در این کنش ها و واکنش ها هی با احتیاط هم پاسخ بدهیم و توانیم جواب صریحی بدهیم که چه می شود که جامعه ی ما این جوری می شود. بالاخره آیا خوب است یا بد است. چه آسیب هایی دارد؟ اگر امروز ما در دانشگاه های خود فعال نباشیم. شما ببینید کسانی که به دانشگاه ها می روند آن ها سرمایه های جامعه ی ما هستند. برویم ببینیم دارد چه اتفاقی می افتد؟ در خوابگاه ها چه اتفاقی می افتد؟ کف خود دانشگاه چه اتفاقی می افتد؟ این گفتگو و گپ های خود دانشجوها چه اتفاقی می افتد؟ ما اگر فعال نباشیم باید این جا منفعل عمل کنیم. پدر و مادر خانه، یعنی مادری که در خانه من هی می گویم داد و بیداد می کند، می دانید ریشه ی این داد و بیداد کردن چه هست؟ مادر منفعلی است و فعال نیست. برای این بچه برنامه ندارد. لذا هی مجبور است که او را امر و نهی کند و او را تهدید کند و او را سرزنش کند و سر او داد و بیداد کند ولی اگر مادر فعال بود و برنامه داشت و مدیریت کرد، زمینه های اجرای برنامه را در محیط خانه فراهم کرد و خود او مثل یک شخص خیلی دلسوز بالا سر برنامه باقی ماند که نظارت کند و ساماندهی کند، این جا دیگر لازم نیست که هی داد و بیداد کند. اتفاقاً از زندگی و در حضور فرزند بودن خود داریم این گونه لذت می بریم.

از عوامل نامحبوب بودن در خانواده که گفتیم که زن و شوهر آن مادی گرا بودن طرف مقابل را دوست ندارند. لذا زن و مردی که خیلی مادی باشد منجر به این می شود که ناخودآگاه طرف مقابل آن عشق و علاقه ی او نسبت به او سرد شود.

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون

❖❖❖ جهت دسترسی به سایر قسمتهای سلسله مباحث «هنر بهتر زیستن» حجت الاسلام تراشیون کلیک کنید ❖❖❖

کلمات کلیدی: 
Share