هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 19)
هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 19)
در این بخش از ضیاءالصالحین، نوزدهمین قسمت از بیانات ارزشمند حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون را با موضوع «هنر بهتر زیستن» به مدت 42 دقیقه با علاقه مندان به اشتراک می گذاریم.
متن بخش نوزدهم سلسله مباحث هنر بهتر زیستن / استاد تراشیون
خود محبت مراحلی دارد و باید آن را به یک بلوغی رساند. از حرف شروع می شد و بر زبان جاری می شد و در رفتار تجلی پیدا می کرد. این محبت، یک محبت بلوغ یافته و کامل است. برای این که بتوانیم محبت را در محیط خانه داشته باشیم باید محبت را جلب کرد و دستور عاطفی صادر نکرد بلکه باید به گونه ای رفتار کنیم که طرف مقابل ما رغبت به محبت کردن به ما داشته باشد و راهکارهایی را در این زمینه بیان کردیم و نهایتاً به این عواملی رسیدیم که منجر می شود که انسان نامحبوب در محیط خانه شود. یک موضوعی را در هفته ی گذشته بیان کردیم که من پیامک ها را که مطالعه می کردم، دیدم که مورد استقبال دو طرف قرار گرفته بود. گفتیم یکی از علل نامحبوب شدن این است که هر یک از زن یا مرد نقش خود را به خوبی ایفا نمی کنند. یک موقع زن ها نقش مردانه ای ایفا می کنند و یک موقعی مردها نقش زنانه یا نه نقش خود را به خوبی در محیط زندگی ایفا نمی کنند. لابه لای پیامک ها من دیدم که برخی خانم ها پیامک می دهند که ما ناچار هستیم که بیرون کار کنیم. بالاخره مشغولیت هایی داشته باشیم. من اشاره ای به این موضوع که به بانو مجتهده ی امین که تعریف کردم. ما ناچار هستیم و به هر دلیلی که یک جاهایی نقش مردانه ای را بیرون خانه ایفا کنیم ولی وقتی به همسر خود می رسیم زن باشیم و سعی کنیم که این ویژگی تا پشت درب خانه باشد و وقتی وارد خانه می شویم نقش خود را ایفا کنیم. آقایان هم همین طور. یک موقع آقا در یک محیط شغلی برای خود برو بیایی دارد و ریاستی دارد و افراد زیردستی را دارد و فرمان بر آن ها صادر می کند و نکاتی را به آن ها می گوید ولی وقتی وارد خانه می شوی باید بدانی که تو مرد آن خانه هستی و باید نسبت به همسر خود رفتارهایی داشته باشی که او می پسندند که یک مرد در محیط خانه باید داشته باشد. من یک نکته ای را نسبت به موضوع هفته ی گذشته بگویم. ما برای این که نقش خود را بتوانیم به خوبی در زندگی ایفا کنیم ظاهراً این به خودی خود محقق نمی شود یعنی این نیست که بگوییم ذاتاً این اتفاق می افتد. اتفاقاً امروز ما مدل هایی که در جامعه داریم گاهی اوقات ما را از نقش خود دور می کند. سلبریتی ها به عنوان افرادی که دارند الگوسازی می کنند وقتی که آدم رفتارهای آن ها را آنالیز می کند، می بینیم که یک افراط ها و تفریط هایی در رفتارهای آن ها حالا چه در فیلم ها و سریال ها و برنامه هایی که تولید می کنند و چه در فضای مجازی یا مجلات یا زندگی هایی که از آن ها منتشر می شود، وجود دارد. باور و اعتقاد ما این است که اگر همان مدل را ما بخواهیم از آن الگو بگیریم و در زندگی های خود اجرا کنیم قطعاً زندگی ما لطمه می خورد و آسیب می بیند. اگر یک طرف دیگر وقتی در جامعه می رویم و در مدل های آموزشی ما از مدرسه تا دانشگاه گرفته یا محیط های کاری، هیچ جا به ما یاد نمی دهند که من به عنوان یک مرد نسبت به همسر خود واقعاً باید چگونه عمل کنم و یک زن نسبت به شوهر خود باید چگونه عمل و رفتار داشته باشد. این جا می طلبد که ما یک طرح نویی در اندازیم. این نکته ی جدید را به آن توجه فرماییم و آن این است که باید سراغ یک مدلی برویم. پرچم های قدیم یاد شما هست که الان هم در هیئت ها می زنند که وسط آن نام مبارک اباعبدالله الحسین بود بزرگ حک شده بود و شعاع هایی داشت که حسین مظهر شجاعت و مظهر رشادت، مظهر بردباری بود. در شعاع های آن ویژگی های اباعبدالله الحسین حک شده بود. امروز ما نیاز به این داریم که مردی را این وسط بنویسیم در شعاع این مرد ویژگی های یک مرد را حک کنیم. در وسط این پرچم نام زنی را بنویسیم و در شعاع آن ویژگی های زن واقعی را حک کنیم. خود ما دنبال این باشیم و حداقل اگر چنین پرچم و پوستری در جامعه و در فضای مجازی نیست، یک موقعی آقایان و خانم ها بنشینند و نام خود را وسط بنویسند و بگویند که من باید چگونه انسانی باشم. با چه ویژگی هایی باشم. حالا به برخی در هفته ی گذشته اشاره کردم که باید مرد مظهر اقتدار باشد و اقتدار را تعریف کردیم که چه ویژگی هایی داشته باشد. زن باید مظهر لطافت در محیط خانه باشد. این لطافت چه مصادیقی دارد و برخی را اشاره کردیم. این را ما لازم داریم که در پس زمینه ی ذهنی خود داشته باشیم و در یادداشت های خود داشته باشیم و تمرین هم بکنیم که از آن ویژگی هایی که می تواند آن محبت را در محیط خانه جلب کند دور نشویم. من باز حالا یک نکته ی تکمیلی هم عرض کنم که این مهارت است و مهارت را هم ما اول باید دانش آن را کسب کنیم. یعنی بدانیم که من به عنوان مرد باید چه ویژگی داشته باشم و بروم مطالعه کنم و این ها را یادداشت برداری کنم و برای خود نقش تعریف کنم و در مرحله ی بعدی بیایم این ها را تمرین کنم تا تبدیل به یک ملکه ی رفتاری و کرداری و باطنی برای من شود. یعنی این نباشد که ممکن است که یک جاهایی اول آن ادا در می آورد برای این که این ها را یاد بگیرد و تمرین کند ولی به تدریج قطعاً این ها تبدیل به یک ملکه ی رفتاری در ما خواهد شد. راه های نامحبوب شدن چی هست؟ یکی از راه های نامحبوب شدن حسادت است. آدم های حسود معمولاً آدم های دوست داشتنی نیستند و در محیط خانه بین زن و مرد ممکن است که این حسادت ها بروز بیش تری داشته باشد. بیرون ممکن است که خیلی کمتر ما این حسادت ها را بروز بدهیم ولی در محیط خانه می بینیم که نه. یک موقع خانم به خواهرشوهر خود حسادت می کند. به جاری خود حسادت می کند، به مادرشوهر خود حسادت می کند و بروز هم می دهد. بیان می کند و بیان او هم همان بیانی که از دل حسادت بیرون می آید یعنی تبدیل به یک کینه می شود و یک دشمنی انگار شکل می گیرد یا در نقطه ی مقابل آقا به برادرخانم، به پدرخانم گاهی اوقات به باجناق خود حسادت دارد. این حسادت ها نمود پیدا می کند. این را ما باید بیش تر صحبت کنیم. اولین نکته این است که گاهی اوقات حسادت یک عوامل محیطی منجر به بروز آن می شود. یعنی ممکن است که حتی من مرد بدرفتار می کنم یا بد کلامی را بر زبان خود جاری می کنم یا نمی دانم چگونه باید با همسر خود رفتار کنم که این منجر به این شود که خانم من به دیگران حسادت کند. یعنی یک بخش این است که ما نباید حسادت کنیم و یک بخش هم این است که ما بستر و زمینه ی حسادت را فراهم نیاوریم. به خانه ی جاری می رویم و جاری این خانم سر سفره می نشیند و کلی تعریف می کنیم. آره این خورشتی که این پخته بود من در عمر خود نخورده بودم. عجب دست و پنجه ای داشت و عجب سفره ای پهن کرده بود. خانه ی او را دیدی عجب باسلیقه بود. اصلاً آدم آرزو می کند که در چنین خانه ای زندگی کند. خب تو این جملات را که می گویی آدم سالم را هم مریض می کنی. به مرض حسادت گرفتار می کنی. این غلط است. یعنی بعد ذهن همسر خود درگیر این موضوعات می کنم و بعد خود من دیگر او را دوست ندارم. همسر خود را دوست ندارم. در حالی که ریشه ی این مشکل را خود من ایجاد کردم. این باید واقعاً کنترل کند. آقا امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید انسان عاقل زبان او در پس عقل او است. اول فکر می کند و جوانب یک سری چیزها را می سنجد و بیان می کند و همین هم هست که ما گاهی اوقات می بینیم که انسان های عاقل و انسان های متفکر کم حرف می شوند. یک جاهایی آدم حرف می زند بالاخره نوک این حرف یک کسی را می گیرد و یک آسیبی ممکن است که برساند و لذا در روایات دیگر داریم که حتی اگر حرف خوب نقره است، گاهی سکوت طلا است. یعنی ما با سکوت کردن یک جاهایی انسان ها را در معرض یک سری آسیب ها قرار نمی دهیم وقتی سکوت می کنیم. سکوت عاقلانه. و لذا باید دقت کنیم. گاهی اوقات خانم همین طور است. خانم از خانه ی خواهر خود می آید و در ماشین نشستند شروع می کند. دیدی که ماشاءالله این باجناق تو چه قدر جنم دارد. دیدی رفت خانه ی حیاط دار خرید. حسادت را بروز می دهی. بعد آقا می گوید که خب معلوم است که من هم مثل او دزد بودم یک چنین خانه ای می خریدم. شروع به تهمت زدن می کند و شروع به بیان یک سری اشکالاتی می کند که واقع هم نیست. دلیل آن هم در همان بیان است. تو که روحیه ی شوهر خود را می شناسی چه کاری است که جلوی او تعریف می کنی. بعداً می دانی چه اتفاقی می افتد؟ ارتباط ها ضعیف می شود. گاهی اوقات واقعیت ها را که همیشه نباید بگوید. اگر واقعیتی آزاردهنده هست نباید گفت. بعد متأسفانه ما این تم صحبت ها و این روش صحبت ها را زیاد می بینیم. حتی بگذارید من یک تعبیری را به کار ببرم دیدید که برخی از آدم ها می گویند که ما رک هستیم و حرف خود را می زنیم. من اتفاقاً خیلی موارد این را در مشاوره ها که بررسی کردیم، واقعاً رک گویی بعضی اوقات یک مریضی است.
من رک حرف خود را می زنم و روح و روان طرف مقابل را به هم می ریزم که من رک هستم. خب نباید زد. کی گفته است که انسان باید هر حرفی را بزند. این رک گویی هایی آزاردهنده که من با رک گویی خود یک جمعی و یک نفر را آزار می دهم. چرا من می گویم که خود این یک نوع مریضی است؟ اصلاً آدم های رک گو کنترل روی هیجانات خود را ندارند. نمی تواند خود را کنترل کند و حرف را درون خود نگاه دارد و اگر نگاه دارد آزار می بیند لذا خود را راحت می کند ولی یک عده را گرفتار می کند و لذا این ها باید دانست که زدن هر حرفی شاید شایسته نیست و ما نباید هر حرفی را بزنیم. خصوصاً در محیط خانه. من و همسر من می خواهیم یک زندگی آرامی را داشته باشیم. باید دقت کنیم که حرف هایی که آزاردهنده است و حرف هایی که مشکلاتی را ایجاد می کند و حرف هایی که زمینه ی ایجاد مشکل را فراهم می کند و یکی از آن مشکلات جدی حسادت است. بعد می دانید من بستر و زمینه ی حسادت را فراهم می کنم و همسر من حسادت می ورزد و بعد من الان از همین همسر بدم می آید که تو حسود هستی و اصلاً نمی شود کنار تو زندگی کرد. خب تو مراقبت می کردی. یک مقدار دایره را وسیع تر کنیم و اجتماعی تر کنیم. گاهی اوقات حتی اجتماع هم باید مراقب باشد که دیگران را به حسادت وا ندارد. گاهی اوقات فامیل، دوست، آشنا یعنی این ها مراقبت کنند که دیگران را به حسادت وا ندارند. یک مثالی را شاید چند هفته ی قبل از این زدم. گاهی اوقات شما زوج هایی را می بینید که یک رفتارهای خیلی خوب و عاطفی دارند ولی در حضور دیگران که این منجر به حسادت می شود و لذا ما نباید این کار را بکنیم و خیلی مواقع خود این رفتارهای ما دیگران را با همدیگر بد می کند. مثلاً من به همسر خود در حضور دیگران محبت عمیق نشان می دهم، خب این آسیب می رساند. چند وقت پیش یک بزرگواری برای من تعریف می کرد که در ایام هفته ی معلم و روز معلم می گفت که یکی از همکاران ما در محیط زنانه بود. گفت که آقای ایشان برای ایشان یک سبد گل سفارش داده بود و دم مدرسه فرستاده بود که من روز معلم را به تو که خانم من هستی تبریک می گویم. می گفت این چه قدر می تواند آسیب رسان باشد. تو درست است که داری محبت خود را ابراز می کنی ولی این موجب دلسردی سایر آن خانم هایی می شود در آن محیط هستند. بعد می بیند که آقا اصلاً یاد او نبوده است که روز معلم است. این حسادت به او خانم می کند و حالا حسادت یک آثاری دارد. این آثار خود را نشان می دهد و می بینیم که زندگی های ما چرا خراب شد و چرا آسیب دید. ما این ها را باید بسنجیم و دقت کنیم. مثلاً در مهمانی ها گاهی نیاز نیست که این قدر به شوهر خود تعارف کنی. این چه کاری است. او دارد غذای خود را می خورد. حالا ممکن است که تعارف تو هم از سر محبت باشد ولی منجر به این می شود که مردهای دیگر به زندگی شما حسادت کنند و این حسادت منجر به این می شود که با همسر خود رفتار بدی داشته باشد. خیلی این تعبیر زیبا و لطیفی است. می گویند خیلی از مشکلاتی که زن و شوهرها با هم دارند ریشه ی آن یک بهانه ی پنهان است که آن بهانه را نمی تواند رو کند ولی اخلاق او با زن بد است ولی خانم هر چه فکر می کند که این چرا با من بدرفتاری می کند، متوجه نمی شود ولی ریشه ی آن گاهی اوقات در همان مهمانی دیروز بوده. آن خانم زیاد به شوهر خود محبت کرده و این به شوهر خود محبت نمی کند، آن جوری که باید و شاید و تبدیل به یک بهانه می شود. بعد می بیند که خانم به آقا می گوید که برویم بیرون یک دور بزنیم، نه حوصله ی تو را ندارم. بعد می گوید که چرا حوصله ندارد و ما چه مشکلی با هم داریم ولی ریشه ی آن دیروز در مهمانی شکل گرفته. این ها را ما باید دقت کنیم لذا ما در نظام خانواده ی دینی علاوه بر این که مسئول هستیم که نظام خانواده ی خود را حفظ کنیم، مسئول هستیم که خانواده های دیگر را هم حفظ کنیم. یک موقعی خانم ها دور هم می نشینند و صحبت می کنند و خانم دارد از بدبختی خود می گوید که من مشکل با شوهر خود دارم. من نیایم یک مرتبه بگویم که خب الحمدلله شوهر من یک فرشته است. شروع می کند که از آقای خود تعریف کرد و خب این حسرت می خورد. او نسبت به زندگی خود ناامیدتر می شود. اتفاقاً تو هم یک جاهایی عیب های شوهر خود را هم جلوی او بگو که فکر کند که خب همه مثل هم هستیم و این طور راحت تر می شود سر کرد. یکی از اصولی که در مشاور داریم همین است که می گویند مشاور یکی از هنرهای او این است که وقتی فردی مشکل خود را طرح می کند نباید مشاور جوری جلوه دهد که این فکر کند که در این مشکل یگانه است و فقط خود او این مشکل را دارد. باید بگوید که اتفاقاً ما شبیه شما مراجع هم زیاد داریم و واقعاً هم هست و او آرامش می گیرد. اتفاقاً در حل مشکل تلاش او بیش تر می شود. نه این که ذهن او درگیر شود که من در این زندگی گیر عجب مرد یا زنی افتادم. کمک می کند و یک نوع همدردی کردن با او است. حالا در این موضوع هم همین طور است که ما باید بستری را در زندگی خود فراهم کنیم که دیگران هم نسبت به ما حسادت نکنند. این نکته ی سوم شد. یعنی یک جایی بستر حسادت را زن و شوهر برای هم فراهم نکنند. من به عنوان یک فردی که دارم در یک جامعه ی دینی و اسلامی زندگی می کنم حواس من به زندگی های دیگران هم باشد. خدا مرحوم حضرت آیت الله حائری شیرازی را خدا رحمت کند که استاد اخلاق بود. یک موقع در تلویزیون داشتند می گفتند که کارشناس از ایشان سؤال کرد که حاج آقا اگر کسی مال حلال داشته باشد و خمس و زکات خود را بدهد ولی آدم متمولی باشد و یک ماشینی می خواهد سوار شود که یک میلیارد است. آیا این گناه می کند؟ ایشان گفتند شرعاً که نه ولی اخلاقاً چرا. تو سوار این ماشین مدل بالا می شوی و بعد فلان جوان در خیابان دارد رد می شود و می بیند که ماشین دست دوم از آن مدل های پایین است که ارزان هم هست را نمی تواند بخرد. نگاه به تو می کند و حسرت می خورد و ممکن است که حتی یک جایی بستر و زمینه ای فراهم شود که خطایی بکند. به خاطر این که تو سوار یک چنین ماشین گران قیمتی می شوی. لذا تو باید مسئولیت اجتماعی خود را هم توجه کنی. من گاهی اوقات یک موقعی در حرم آقا علی بن موسی الرضا عرض کردم که خطاب به خانم ها کردم که خانم ها شاید شما زیباتر از بقیه باشید. شما باید روی خود را تنگ تر بگیرید. شاید یک موقعی مرد چشم او به شما بیفتد و تو را نگاه کند و زن خود را هم ببیند و ببیند که دانه ی فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه. یعنی این اتفاق بیفتد و با زن خود بد شود و لذا تو وقتی روی خود را تنگ تر می گیری یا توجه می کنی که هر جوری بیرون نیایی تو داری خدمت به جامعه ی زنان می کنی. یعنی یک نوع دوستی و انسان دوستی خود را داری نشان می دهی. نه این که تازه بر و رویی هم نداری ولی هفت قلم آرایش هم بکنی و بیایی که حالا یک مردی یا چهار تا مردی نگاهی به تو بیندازند که فکر کنند که چه خبر است و به خانه برود و همان بهانه ی پنهان با زن خود شروع کند. حالا برخی از افراد هم در مباحث اجتماعی و اخلاقی باب توجیه خیلی باز است. یعنی تا بگوییم می گویند که خب نگاه نکنند. خود را کنترل کنند. خب بله همه ی این حرف ها درست است و به آن ها هم همین ها را می گوییم که نگاه به نامحرم تیری از تیرهای شیطان است ولی بالاخره یک واقعیت هم در جامعه هست. یعنی واقعیت را ما نباید نادیده بگیریم. یعنی هر کسی باید یک گوشه ی کار را بگیرد که اصلاح کند. من آن جوری بیرون نیایم و او نگاه نکند. بالاخره همپوشانی هایی صورت بگیرد. نتیجه این شود که ما به آن اصلاح جامعه نزدیک تر شویم ولی هر کسی اگر راه خود را برود و منتظر باشد که آن یکی خود را اصلاح کند، جامعه درست نخواهد شد.
به حسادت در محیط خانه برگردیم که چه آسیب هایی این حسادت ممکن است که ایجاد کند که نتیجه ی آن نامحبوب شدن شود. حسادت یکی از اتفاقاتی را که رخ می دهد قوه ی عاقله ی انسان را ضعیف می کند. یعنی آدم هایی که حسود می شوند گاهی اوقات رفتارها و کلام هایی را جاری می کنند که این نشان دهنده ی این است که یک تفکر و یک عقلانیت پشت آن نیست. یعنی اصلاً خاصیت گناه این است چون گناه در مقابل فطرت است. شما بخواهید غرایز را اغنا کند معمولاً می بیند که آدم هایی که اهل گناه هستند و اهل خطا هستند خوب نمی توانند بیندیشند و خوب نمی توانند فکر کنند. همه ی جوانب را خوب نمی توانند بسنجند. آدم های حسود هم همین اتفاق می افتد. لذا می بینیم که حسادت او منجر به این می شود که گاهی اوقات کلام او متأثر از حسادت شود و رفتار او متأثر از حسادت شود و افول کند و از نگاه همسر خود به تعبیری بیفتد. لذا این جا است که می گوییم این حسادت این آسیب را دارد وارد می کند. خب نتیجه چه می شود؟ خوب نمی گویم و خوب رفتار نمی کنم. دوست داشتنی هم نمی شوم و بعد می گویم چرا شوهر من، من را دوست ندارم. هی به او هم می گویم که من را دوست داشته باش ولی به من آن ابراز علاقه را نمی کند. این اولین آسیبی است که حسادت وارد می کند. دومین آسیبی که حسادت در روابط بین همسر وارد می کند این است که گاهی اوقات ما در خیلی از چیزها دنبال مقصر می گردیم. یعنی این نیست که فقط من رفتار بدی را انجام بدهم. طرف مقابل را هم گاهی اوقات گیر بیش تری به او می دهم. بیش تر به طرف مقابل آسیب خود را می رسانم. یعنی فقط آسیب حسادت به خود نیست و به اطرافیان هم این آسیب را می رسانم و خصوصاً به همسر خود. این هم یک عامل می شود که من از چشم بیفتم. وقتی من به عنوان مثال می گویم که آن طور که باید و شاید به همسر خود توجه نکنم و آن جوری که باید و شاید در رفتارهای خود آن ملاحظاتی که باید داشته باشم را نداشته باشم، خب از چشم می افتم. من همین را خدمت بینندگان و خانواده های محترم عرض کنم که یکی از چیزهایی که می تواند خیلی به انسان در محیط خانه ارزش بدهد و انسان را رشد بدهد، این است که ما طرف مقابل خود را ملاحظه کنیم و توجه کنیم. یک جایی همسر خسته است، آن جا باید ملاحظه ی او را بکنیم. گفت وقت نکنم که ناهار درست کنم، بگوییم که فدای سر تو. نیمرو هم برای خوردن است. نان و پنیر هم برای خوردن است. یعنی خیلی با کرامت از کنار او عبور کنیم و این یعنی ملاحظه کردن. نه این که شروع کنم به او گیر دادن که این وضع زندگی شد که هر روز می گویی که نمی توانم و هر روز می گویی که گرفتار بودم و هر روز می گویی که حال نداشتیم. این خراب می کند و این رفتار آن هر روزها را بیش تر می کند. یعنی این انرژی را که نمی دهد هیچ، دارد انرژی را از طرف مقابل می گیرد. این همراهی گاهی اوقات تجلی پیدا می کند در کلام من و برخورد من با همسر من. من این را محضر بینندگان عرض کنم که قدرت کلام خیلی قدرت قوی ای است. یعنی باور کنید که در زندگی کوه ها را می تواند جابه جا کند. اگر من بلد باشم که چگونه صحبت کنم. چگونه حرف بزنم. اصلاً کلام مخزن و منبع انرژی است. اگر زیبا من صحبت کنم و قشنگ صحبت کنم این انرژی را دارم به طرف مقابل انتقال می دهم. اصلاً کلام زمینه و بستری را فراهم می کند که خیلی از مشکلات کنار برود. یعنی ما گاهی اوقات فکر می کنیم که مشکلات را با دعوا و تندی کردن و بداخلاقی و قهر و تلخی می توانیم کنار بزنیم، در حالی که نه عیوب را با کلام می شود کنار زد و واقعاً هم خیلی تأثیرات عجیبی دارد.
من یک خاطره ای از اوایل طلبگی خود عرض کنم. ما وقتی قم مشرف شدیم. خدمت یکی از اساتید برای فن سخنرانی و سخنوری و منبری می رسیدیم. من خیلی قبل از آن اهل این صحبت و این ها نبودم. یک موقعی نوبت ما شد و ما صحبت هفت دقیقه ای و منبر هفت دقیقه ای به عنوان تمرینی برویم. ایشان سه تا جمله به من گفت. یعنی انگار که زندگی من را زیر و رو کرد. همین دو، سه تا جمله. یعنی هر دفعه من یاد ایشان می کنم، هستند و در قید حیات هستند. نویسنده ی خیلی خوب و اهل خطابه ی خیلی خوب هستند. یک موقعی یک آدم خوش سلیقه با یکی، دو تا جمله چه طور می تواند زندگی یک فردی را متحول کند. گاهی اوقات هم متأسفانه برخی با یکی، دو جمله اعتماد به نفس فرد را می گیرند، عزت نفس او را می گیرند و او را زمین گیر می کنند. در تربیت فرزندان ما هم همین است. یعنی گاهی اوقات والدین می گویند که چه طور بچه های ما خوب شوند و چه طور بچه های ما اهل اجتماع شوند و بتوانند صحبت کنند. یک جایی حق خود را بتواند بگیرد. من می گویم که این دست ما والدین است که ما گاهی اوقات کاری می کنیم که بچه های ما گوشه گیر شوند و نتوانند لام تا کام حرفی را بزنند و پیش می آید. مثلاً بچه روز اول به مدرسه می رود. مادر می گوید که مادر جان به مدرسه می روی بچه ها هستند، یک مرتبه تو را هل می دهند و سر تو به زمین می خورد و می شکند. آن وقت من چه گلی به سر من بزنم. آن جا در مدرسه می روی مراقب باش. بچه ها در مدرسه ممکن است که بچه های بدی باشند. با آن ها نروی حرف بزنی و صحبت کنی. شما از همان روز اول این بچه یک سه گوشی را در مدرسه پیدا می کند و در این سه گوش می رود و خود را قرار می دهد و تمام می شود و دیگر او را نابود کردیم و او را منزوی کردیم. یعنی شما این را می توانید تا دیپلم رو بیاوری؟ به راحتی نمی شود. می خواستم لطف در حق او کنیم ولی در اصل ظلم در حق این فرزند خود کردیم. به جای این که راه را به او نشان بدهیم او را منزوی کردیم و اعتماد به نفس او را پایین آوردیم ولی یک موقعی من ممکن است که بگویم مادر جان من با توانایی که در تو سراغ دارم، می دانم از فردا هم که به مدرسه بروی در حیاط مدرسه می توانی از خود مراقبت کنی. یک مرد در مدرسه می فرستم و می رود و مراقبت می کند چون ما به او اعتماد کردیم. این اعتماد به نفس به او کمک کردیم. در زندگی هم همین است. ما گاهی اوقات دختر شوهر می دهیم. این قدر او را می ترسانیم که مراقب باش و فلان حرف را نزنی که فلانی ناراحت شود. تو در خانه یک تخم مرغ بلد نبودی درست کنی در زندگی خود می خواهی چی کار کنی؟ یعنی با یک اعتماد به نفس درب و داغون این را می فرستیم. دیگر نمی تواند خود را احیا کند ولی یک خانواده ای توانمند و هوشمند کاری می کند که وقتی این بچه پای خود را زندگی خود می گذارد، خود را یک انسان توانمندی ببیند. من این را خدمت والدین عرض کنم که این بچه ها را می بینیم که درون آن ها گنجینه های بی نظیری وجود دارد لذا ما آیا داریم که روی پیشانی کسی نوشته شده باشد که تو یار امام زمان هستی؟ نه. این ها قرار است که در خانه های ما پرورش پیدا کنند. یاران حقیقی حضرت ولیعصر دست ما والدین است که چگونه این ها را تربیت کنیم و بدانیم که در تک تک فرزندان ما این گنجینه وجود دارد. یعنی این نیست که ما بگوییم که لزوماً از پیش تعیین شده است. مثلاً قرار است که در خانه ی آقای شریعتی یار امام زمان باشد و در خانه های تراشیون قرار نیست باشد. نه این دست ما پدران و مادران است که فرزندان خود را چگونه جهت بدهیم. لذا ببینید این قدرت کلام یک موقع جهت زندگی این بچه را تغییر بدهد. او را رشد بدهد. حالا منهای این که این روش های تربیتی و نکات دیگر، ما یک موقعی که تربیت من بررسی می کردم، دیدم که نقش کلام یک نقش خیلی محوری در تربیت است. یعنی ما اول باید به پدر و مادرها بگوییم که چه بگویید و چه نگویید. این یک نقش محوری است تا بگوییم چه کاری کنید یا چه کاری نکنید. یعنی کلام گاهی اوقات این اولی بر کار و رفتار است. همان طور که معلمی برای تربیت بچه ها هنر می خواهد، پدر و مادر هم باید همان تعالیم را یک چیزی اضافه تر و غنی تر برای تربیت بچه های خود یاد بگیرند. این یک ظرافت در عرصه ی تربیتی است. می دانید چرا؟ چون شما وقتی که در کلاس درس می بینید که یک دانش آموز با لباس و فرم اتو کشیده می آید با یک کیف، مأموریت او معلوم است که این جا آمده است که درس بخواند و خواندن و نوشتن یاد بگیرد. حالا تربیت هم بشود و حالا اگر این ضعف را بتوانیم در سیستم آموزشی خود جبران کنیم که یک مقداری تربیت هم واقعاً جان پیدا کند و محوریت باشد و یکی از مباحث جدی که ما امروز باید کارشناسان ما در حوزه ی آموزش و پرورش به آن توجه کنند، تربیت را از شعار در بیاوریم. یعنی تبدیل به یک رویکرد در سیستم های آموزشی و تربیتی کنیم و این به نظر من آن جوری که باید و شاید اتفاق نیفتاد. مثلاً نمود آن در همین پانزده، شانزده ماه ایام کرونا یعنی عملاً کاری در عرصه ی تربیت نشد. در حالی که تربیت تعطیل بردار نیست. خب باید ما برای آن فکری می کردیم و برنامه ریزی می کردیم. یعنی این قدر که در مدرسه ی تلویزیونی مباحث این چنینی را گفتیم، البته بود ولی محدود بود. تشویق و ترغیب و انگیزه سازی برای خانواده های در این زمینه کم بود. ما باید برای تربیت یک اصالتی قائل شویم. حقیقتاً در جامعه ی ما تربیت مظلوم است. یعنی ما امروز سریال می سازیم و نشان می دهیم اصلاً متوجه نیستیم که این دارد آسیب تربیتی می زند یا نه. چند روز اخبار را دنبال می کردید یا نه. یک سریالی را جلوی پخش آن را گرفتند که گفتند نیروی انتظامی گرفت. گفتند چرا؟ گفتند این از آن دریچه ی نظارت ما عبور نکرده بوده است. چون بالاخره ممکن است که به واسطه ای نیروی انتظامی تضعیف شود ولی امروز ما قدرت این را داریم که یک سریالی اگر آسیب تربیتی داشته باشد جلوی آن را بگیریم. یک فیلمی یا یک شومنی که در رسانه دارد عمل می کند که ما یقین داریم که این دارد آسیب تربیتی می زند. می توانیم آیا جلوی این را بگیریم. سازوکار نداریم. این نشان دهنده ی آن ضعف تربیتی است. من حالا در ارتباط با خانواده هفته ی گذشته یک خواهشی از کاندیداهای ریاست جمهوری داشتم که برای خانواده برنامه داشته باشند چون بالاخره دولت ها به نظر می رسد که تلاش لازم را نکردند. مثلاً دولت قبلی هشت سال آمار طلاق از نه درصد به بیست و یک درصد رسید و تحویل داد. دولت فعلی از بیست و یک درصد تحویل گرفته و به سی و چهار درصد آمار طلاق را تحویل می دهد. یعنی این عمل درستی صورت نگرفته. این درباره ی خانواده است. درست است اقتصاد محور است و ما قبول داریم که مردم مشکلات اقتصادی دارند ولی من این را عرض کنم که تربیت را اگر ما فراگیر ببینیم خیلی از مشکلات حتی اقتصادی جامعه حل می شود. در تربیت فقط این نیست که بچه دست به سینه یک جایی در مهمانی بنشیند. اصلاً ما تربیت اقتصادی داریم ولی انجام نشده. الان بهترین دولت بیاید و تحریم ها هم برداشته شود آیا مشکلات اقتصادی در کشور ما را کسی می تواند قول بدهد که حل می شود؟ می گوییم نه. به دلیل این که ما تا امروز نیاییم به دانش آموزان خود سرمایه گذاری نکنیم و در سیستم های تعلیمی خود و حتی آموزش های عمومی خود نمی توانیم مشکلات اقتصادی را حل کنیم. سواد اقتصادی نسل امروز ما پایین است. دانش آموز ما دیپلم می گیرد دریغ از این که بیست صفحه در حوزه ی اقتصاد چیزی خوانده باشد. من در جمع دانشجویان می گفتم که شما الان دارید فارغ التحصیل می شوید و فو ق لیسانس می گیرید، خدایی شده است که یک کتاب صد صفحه ای در حوزه ی مدیریت اقتصاد خانواده خوانده باشید. ما دست خالی این ها را می فرستیم و اقتصاد هم بخش مهمی از زندگی است. یعنی تا ما این را حل نکنیم خیلی از مشکلات حل نخواهد شد و لذا یک بعد آن این است یعنی اگر ما در حوزه ی دانش آموزی انتظار داریم که برخی از کاندیداها بیایند بگویند که ما سیستم آموزش و پرورش را بررسی کردیم این نهایت در این سیستم در مورد اقتصاد فقط می گویند که سکه و اسکناس چه جوری است و بانک چه جور است و سفته و چک چی هست. خب این که اقتصاد یاد دادن به بچه ها نشد. مدیریت اقتصادی در برخی از کشورهای اسلامی پیشرو در حوزه ی اقتصاد را وقتی مطالعه می کنیم، می بینیم در رسانه های خود دارند مباحث اقتصادی را به بچه های خود یاد می دهند ولی با همان ادبیات کودکانه. این نیست که ما فقط فکر کنیم که اقتصاد فقط پول در آوردن است. یک موقعی قناعت ... من اخیراً مستند یکی از تجار بزرگ را می دیدم که داشت در یکی از شبکه های تلویزیونی نشان می داد. بعداً به دوستان خود گفتم که خدا شاهد است که این مستند دو واحد درسی می تواند باشد. چرا ما این را نمی آییم به نسل خود نشان بدهیم که این الان اگر جز یکی از سرمایه دارهای بزرگ کشور شده است و نه رانت خورده و نه هیچی ولی یک مسیری را طی کرده و یک هوش اقتصادی در او شکل گرفته. این را بیاییم روی آن کار کنیم. این یعنی از همان جنس تربیت. یعنی بچه ها را به جای این که بیاییم سرگرم پای تلویزیون کنیم که ته آن فقط خوشبینانه ترین آن این است که فقط سرگرم هستیم حالا اگر آسیبی نداشته باشد و اعتماد به نفس بچه ها را پایین نیاورد. برخی از این کارتن ها اعتماد به نفس بچه ها را پایین می آورد. وقت دخترهای نسل قدیم می نشستند و حنا دختری در مزرعه می دیدند و اعتماد به نفس آن ها پایین می آمد. یک دختر شش، هفت ساله گله ی گاو به چرا می برد و این نگاه می کرد و می دید که از یک جوجه می ترسد. اعتماد به نفس او پایین می آید. کمکی به اعتماد به نفس او نکردیم. روش های تربیتی نیاز دارد. حالا عرض من این است که برنامه ی تربیتی خود را هم برای این نسل بگوییم و برای این جامعه بگوییم و واقعاً این دغدغه است و اگر ما این را نیاییم فکر کنیم یعنی امروز برخی از کارشناسان می گویند که امروز ما اگر پایه ریزی های تربیتی را بکنیم بیست سال بعد نتیجه ی آن را می بینیم. یعنی تربیت هم یک امر زود بازده نیست. وقتی فکر روی آن شود و از کارشناسان خود استفاده شود و واقعاً ما در سریال ها و فیلم ها این انتظار هست. من بارها در برنامه های مختلف رسانه ای گفتم که انتظار ما این است که وقتی ما کارشناس امنیتی و کارشناس انتظامی داریم و کارشناس مذهبی داریم یک کارشناس تربیتی هم نظارت داشته باشد. نمی گوییم این پخش نشود. ممکن است که یک ظرافت هایی وجود داشته باشد. ما یک جایی سریال را می سازیم که پدر را از نگاه فرزند منفور می کنیم. یعنی وقتی بچه ها این سریال را می بینند اصلاً نگاه آن ها به بابای خود بدبینانه می شود. سریال می سازیم که مادر را داریم می کوبیم. سریالی می سازیم و رفتار والدین را می گذاریم. الان هم مد شده است که یک سیلی در این سریال ها به بچه ها بزنیم. خب این ها اصول تربیتی در آن ها رعایت نمی شود.
به آن اصل موضوع که بحث حسادت در خانواده بود برگردیم که این حسادت افول ایجاد می کند و نگاه را منفی می کند و منجر به این می شود زن و شوهر نگاه آن ها به همدیگر نگاه دوست داشتنی نباشد و آن عشق ورزی و مهرورزی شکل نگیرد.
شاید این تعارفات بین مهمان و میزبان نیست. یعنی اتفاقاً ما الان در خانه های خود یک مقداری درگیری ها دارد زیاد می شود و اختلاف ها زیاد می شود. خب چرا می شود؟ چون می خواهیم راحت باشیم و هر چه را دل من می خواهد بگویم. هر جوری دل من می خواهد رفتار کنم. یعنی خود را فقط می بینیم و این منجر به خوشبختی و لذت بری و حض بری از زندگی و آرامش در زندگی نمی شود. نتیجه آن نشده است ولی آن ملاحظات هم ملاحظات خیلی دست وپا گیر نیست. یعنی من به جای این که بیایم از زن فامیل تعریف کنم چرا از همسر خود تعریف نکنم. واقعاً چرا تعریف نکنم. ما یک موقعی یک جایی دعوت بودیم. خارج از کشور رفته بودم. مهمان یکی از دیپلمات ها بودیم. سر میز غذا نشستیم و من دیدم که این آقا شروع کرد که اول بشقاب خورشت را تعارف به من کرد. این خورشت محلی این منطقه است و هیچ کسی مثل خانم من بین ایرانی های این جا نمی تواند این خورشت را بپزد. حالا خانم او هم سر میز نبود. من و ایشان بودیم و یک پسر نوجوانی داشتند. بعد هم شروع کرد از دستپخت خانم خود تعریف کردن. من به او گفتم که آفرین و باریک الله به تو. ما حالا چی کار می کنیم؟ مهمان به خانه ی ما می آید خورشت را جلوی مهمان می گذاریم و شروع می کنیم. به بزرگواری خود ببخشید که این قدر بد شده بود. به دستپخت خانم شما نمی رسد. یعنی برای این که به مهمان خود یک عزت و احترامی بگذاریم داریم همسر خود را می کوبیم. می شود به آن مهمان عزت گذاشت و از همسر هم تعریف کرد. آیا این مدل و این مرام و این روش نمی تواند خانواده را تقویت کند؟ خب می تواند. هم مهمان خود را عزت گذاشتیم و هم به همسر خود و هم بعداً همسر ما به ما چه حس خوبی پیدا می کند که شوهر من از من تعریف کرد. بعد همان ضمیر پنهان و آن بهانه ها کنار می رود و ضمیر پنهان زندگی یک ضمیر زیبایی است و بعد خانم دوست دارد که به شوهر خود محبت کند. مرد دوست دارد به همسر خود محبت کند و بعد این آرامش این جا شکل می گیرد.
❖❖❖ جهت دسترسی به سایر قسمتهای سلسله مباحث «هنر بهتر زیستن» حجت الاسلام تراشیون کلیک کنید ❖❖❖
افزودن دیدگاه جدید