احترام و محبت متقابل در خانواده
در این بخش از ضیاءالصالحین، به بررسی اهمیت "احترام و محبت متقابل در خانواده" در کلام حجت الاسلام و المسلمین حبیب الله فرحزاد می پردازیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : احترام و محبت متقابل در خانواده
نویسنده : حجتالاسلام و المسلمین فرحزاد
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم: «جُلوسُ المَرْءِ عِنْدَ عِیالِهِ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ تَعالى مِنِ اعْتِکافٍ فى مَسْجِدى هذا»؛ نشستن مرد در کنار خانواده اش، در نزد خداى تعالى از اعتکاف در مسجد من محبوب تر است.
سلام بر پیامبر خدا
ذکر صلوات بهترین ذکرهاست، اثر عجیبى در پاک کردن گناهان دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «اَلصَّلاةُ عَلَى النَّبىِّ صلى الله علیه و آله أمْحَقُ لِلْخطایا مِنَ الْماءِ لِلنّار؛ ذکر صلوات براى از بین بردن گناهان، از تأثیر آب بر آتش قوى تر است.» بعد فرمود: «وَ السّلامُ على النَّبىِّ صلى الله علیه و آله اَفْضَلُ مِنْ عِتْقِ رِقابٍ؛ سلام دادن به پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله از آزاد کردن بنده در راه خدا برتر و بالاتر است.»[ثواب الاعمال، ص 186؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 57 ، ح 33] در آیه قرآن آمده است: «وَ سَلِّموا تَسْلیماً».[سوره فرقان، آیه 74] بیشتر مفسران گفته اند: «سَلِّموا» در اینجا به معناى سلام دادن است. به معناى تسلیم و رضا هم آمده است. در باب کیفیت صلوات، صلوات هاى مختلفى نقل شده است که در بسیارى از آن ها سلام نیز هست: «اَللّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ بارِکْ... »
علاوه بر آن انسان مى تواند هر روز به پیامبر خدا سلام بدهد: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّه !» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «وَ حُبُّ رَسُولِ اللّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم اَفْضَلُ مِنْ مُهَجِ الاْنْفُسِ»؛[ثواب الأعمال، ص 186 ؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 57 ، ح 33 ] محبت پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله از جهاد و شهادت در راه خدا بهتر است.
محبت به بانوان
محبت به بانوان از سنت هاى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سیره همه انبیاى الهى است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «مِنْ اَخْلاقِ الاْنْبیاءِ حُبُّ النِّساء»؛[بحارالأنوار، ج 100، ص236، ح 24 ؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 9، ح 24923] محبت به بانوان از اخلاق انبیاست.
علاقه و محبت پیامبر اسلام به مادر و همسر و دخترش وصف ناشدنى است. آن قدر به مادر بزرگوارش حضرت آمنه علیها السلام علاقه مند بود و عواطفش نسبت به آن بانو مى جوشید که در اواخر عمر، پس از گذشت نزدیک به شصت سال از ارتحال مادرش، کنار قبر آن مادر ارجمند مى نشست و به یاد محبت هاى او مى گریست.[کحل البصر، ص 24 ؛ بحارالأنوار، ج 15، ص 162 ]
محبت به همسر
همچنین به همسرش، حضرت خدیجه، بسیار مهر مى ورزید و مراعات حال او را مى کرد. وقتى براى انعقاد نطفه حضرت زهرا علیها السلام از سوى خدا فرمان آمد که باید چهل روز از حضرت خدیجه علیها السلام فاصله بگیرد و مشغول عبادت شود، براى آن پیامبر گرامى بسیار سنگین بود که خدیجه را ترک گوید؛ چرا که بسیار او را دوست مى داشت و تعلق خاطر فراوانى به آن بانوى بزرگ داشت. از این رو به وسیله عمار یاسر پیغام فرستاد که گمان نکنید که من شما را ترک گفته ام و از تو ناراحتم، بلکه پروردگار من این گونه فرمان داده است تا امر خودش را تنفیذ و اجرا کند؛ «فَلا تَظُنّى یا خَدیجَةُ اِلاّ خَیْراً فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُباهى بِکَ کِرامَ مَلائِکَتِهِ کُلَّ یَوْمٍ مِراراً»؛[بیت الاحزان، ص 5 ؛ العددالقویة، ص 219 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 78] جز خیر گمانى مبر؛ که خداوند عزوجل روزى چندین مرتبه به خاطر تو به فرشتگان بزرگش مباهات مى کند.
پس از ارتحال حضرت خدیجه علیها السلام ، آن قدر از فقدان آن بانوى بزرگوار ناراحت و محزون بود که سال ارتحال حضرت خدیجه را سال عام الحزن نامیدند و بارها به یاد او گریه کردند. شخصیت اول جهان هستى به یاد همسرش مى گرید، تا جایى که مورد ملامت عایشه قرار مى گیرد. و در پاسخ به او مى فرماید: «صَدَّقَتْنى اِذْ کَذَّبْتُم وَ آمَنَتْ بى اِذْ کَفَرْتُمْ»؛[کشف الغمة، ج 2، ص 131؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 8] زمانى که شما مرا تکذیب مى کردید، او مرا تصدیق نمود و زمانى که به من کفر مى ورزید، او به من ایمان آورد.
پیامبر خدا دوستان خدیجه را احترام مى کرد و گاهى براى آنان هدیه مى فرستاد.زمانى پیرزنى به محضر پیامبر خدا رسید. پیامبر به او بسیار احترام و محبت کرد. پس از آن که رفت، عایشه پرسید: او که بود. حضرت فرمودند: او در زمان خدیجه نزد ما مى آمد و از دوستان خدیجه بود.[کشف الغمة، ج 2، ص 130؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 8]
احترام و محبت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به فاطمه علیها السلام
احترام و مهر و عطوفت پیامبر به دخترشان فاطمه زهرا علیهاالسلام در عالم بى نظیر بود. عایشه چنین نقل مى کند: «وَ کانَتْ اِذا دَخَلَتْ عَلَى النَّبى رَحَّبَ بِها وَ قامَ اِلَیْها فَاَخَذَ بِیَدِها وَ قَبَّلَ یَدَها وَ اَجْلَسَها فى مَجْلِسِهِ»؛[برةشا المصطفى، ص 253] هر زمان که فاطمه علیها السلام به حضور پیامبر خدا مى رسید، پیامبر به او خوش آمد مى گفت و با اشتیاق به سوى او مى شتافت. پس دست او را مى گرفت و مى بوسید و او را در کنار خود مى نشاند.
همچنین از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام چنین روایت شده است: «اِنَّهُ کانَ النَّبِىُّ صَلَى اللّهُ عَلَیْهِ و آلِهِ لایَنامُ حَتّى یُقَبِّلَ عُرْضَ وَجْهِ فاطِمَةَ یَضَعُ وَجْهَهُ بین ثَدْیَىْ فاطِمَةَ وَ یَدعُو لَها»؛[المناقب، ج 3، ص 334 ؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 43] سیره پیامبر چنین بود که نمى خوابید تا این که گونه فاطمه را مى بوسید، صورتش را روى سینه فاطمه مى گذارد و براى او دعا مى کرد.
بهشت قرب احمد سینه توست / ضمیر خلق در آیینه توست
تمام آفرینش پاى بستت / پیمبر خم شد و بوسید دستت
احترام و محبت دو طرفه
سفارش اسلام به محبت و دوستى در خانواده دو طرفه است. اگر سفارش شده است که به پدر و مادر خیلى احترام کنید، از آن طرف هم سفارش شده است که پدران و مادران به فرزندانشان خیلى محبت کنند و به آنان احترام بگذارند. برخى از پدر و مادرها هستند که عاق فرزندانشان مى شوند. همچنین همان طور که سفارش شده است که مردان به بانوان محبت کنند، به بانوان هم سفارش شده است که به شواهرانشان احترام کنند.
طلب حلالیت
یکى از بزرگان مى فرمود: چه خوب است که هر چند وقت یک بار زن و شوهر از یکدیگر حلالیت بطلبند؛ چون اگر حق همدیگر را ادا نکنیم، یا یکدیگر را حلال نکنیم، همه گرفتاریم. ایشان مى فرمودند: من هر چند گاهى از خانمم حلالیت مى طلبم. انسان باید قلدرى را کنار بگذارد و از خانمش حلالیت بطلبد. خانم هم از شوهر حلالیت بطلبد.
کسى را همانند حضرت خدیجه کبرى علیها السلام سراغ نداریم که جان و مال و آبروى خود را فداى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله کرده باشد. همه هستى خودش را نثار پیامبر خدا کرد. هنگامى که زمان ارتحال آن بزرگ بانو فرا رسید، پیامبر خدا بر بالینش نشستند. خدیجه چند وصیت داشت. اولین وصیتش این بود: «فَاِنّى قاصِرَةٌ فِى حَقِّکَ فَاعْفُنى یا رَسُولَ اللّه» ؛[شجره طوبى، ص 223] اى رسول خدا ! مرا حلال کنید که در حق شما کوتاهى کردم!
این سخن خانمى است که همه چیز خود را فداى پیامبر اکرم کرده است. کسى که هر چه در عظمت او بگوییم کم گفته ایم. با این همه فداکارى باز مى گوید: مرا عفو کن.این به خاطر این است که حق پیغمبر عظیم است. حق شوهر عظیم است. حضرت زهرا علیهاالسلام از امیرالمؤمنین علیه السلام حلالیت مى طلبیدند.و این حلالیت طلبیدن سیره آنان بوده است.
تواضع و فروتنى
در زندگى همیشه باید کوتاه بیاییم و دست پایین را بگیریم و به یکدیگر گیر ندهیم که خدا به ما گیر خواهد داد. اگر خدا بخواهد گیر بدهد، همه ما کم مى آوریم، حتى انبیاى الهى هم کم مى آورند. «اَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ اَسْرَعُ الْحاسِبینُ»؛[سوره انعام، آیه 62] بدانید که حکم و داورى مخصوص اوست و او سریع ترین حسابگران است.
در مقابل خداوند هم باید دست پایین را بگیریم و بگوییم: خدایا، من مقصرم، فقیرم، مسکینم! هر چه دست پایین بگیریم، ما را بالا مى برند. انسان اگر بخواهد در مقابل خدا و اولیاى خدا شاخ و شانه بکشد و بگوید حق با من است، من کوتاهى نکرده ام، من خیلى خدمت کرده ام، مچ او را مى گیرند. او را به پاى حساب مى آورند و آن قدر اشکال در وجودش پیدا مى شود که بگذارد و فرار کند.
مثبت نگرى
حاج آقا دولابى مى فرمودند: شیخ محمد کوفى تشرفاتى داشت. ایشان براى زیارت امام رضا علیه السلام از نجف به مشهد آمده بود. در جلسه اى در مشهد او را دیدم. آدم بسیار صاف و زلالى بود. من گفتم: امام زمان هم خوش سلیقه است. با آدم هاى صاف و زلال مى نشیند.
در آن جلسه میهمانى داشتیم با ایشان غدا مى خوردیم. میزبان تخم مرغ سر سفره آورده بود. یک نفر از میهمانان یک رنگ مثلاً زردى در تخم مرغ دید. گمان کرد خون است.به صاحب خانه گفت: این خون است یا چیز دیگرى؟ به او گفت: تو چه کار دارى، تجسس لازم نیست. بعد شیخ محمد کوفى مثالى زد. گفت: یک بنده خدایى در مجلسى داشت غذا مى خورد.به خیال خودش دید یک فضله در غذاست. گفت: نمى دانم این فضله در دیگ غذا بوده که غذا را نجس کرده است، یا الآن از سقف افتاده است. اهل دلى آنجا بود. گفت: چرا تو چشمت آشغال و فضله را مى بیند. شاید از سقف نیفتاده، بلکه از ریشت افتاده است. گفت: از ریش من!گفت: بله. دست برد به ریشش، دید پر از فضله است. یعنى آن ولى خدا تصرف کرد.
این مثال را مى زد که اولاً بدبین و عیب تراش نباشید. به دنبال فضله و نجاست پیدا کردن نباشید. برخى افراد همیشه به دنبال فضله پیدا کردن هستند. با فضله حشر و نشر دارند. ولى برخى دیگر به دنبال زیبایى هستند. همیشه خیر و زیبایى مى بینند. گفت:نه خانه فضله دارد، نه سقف، بلکه فضله در ریش و چشم خود توست.
قدردانى از زحمات همسر
در مقابل خدا و اولیاى او هر چه مى توانیم باید دست پایین بگیریم و لنگ بیندازیم. باید بین خود و خدا بگوییم: ما در حق پدر و مادر و همسر کوتاهى کرده ایم.چه کسى مى تواند حق پدر و مادر و همسر را ادا کند!
خداوند آیت اللّه احمدى میانجى را رحمت کند! مى فرمودند: در اطراف آذربایجان شخصى به نام شیخ محمد طاها زندگى مى کرد. آدم فوق العاده اى بود. آیت اللّه محل بود.خانمى هم داشت که به او محبت و خدمت مى کرد. خانم ها غذا درست مى کنند، لباس مى شویند، بچه دارى مى کنند. هر کدامش واقعاً کار سنگینى است. گفتنش راحت است، اگر ما را حلال نکنند و از حقشان نگذرند، واقعاً گیر هستیم. این یک حقیقتى است.
شیخ محمد طاها معمولاً مشغول درس و بحث و عبادت و کارهاى دیگر بود. یک روز یک مشکلى در خانه پیش آمد. سابق هم معمولاً از چاه آب مى کشیدند. از لوله کشى و شیر آب خبرى نبود. خانم شیخ محمد طاها از دست آقا ناراحت شده بود و دلو و ریسمان را مخفى کرده بود.
شیخ محمد طاها سحر براى نماز شب بلند مى شود. همیشه آفتابه پر از آب براى او آماده بود، ولى آن شب مى بیند نه از آفتابه آب خبرى است و نه از دلو و ریسمان. اطراف را مى گردد و دلو و ریسمان را پیدا مى کند. دلو را در چاه مى اندازد. مى بیند خیلى مشکل است؛ پیرمرد است، توان ندارد از چاه آب بکشد. به سختى دلو آب را از چاه بالا مى کشد، اما از دستش مى افتد. زار زار شروع به گریه مى کند. خانم دلش به حال او مى سوزد.مى گوید: چرا گریه مى کنى؟ این که گریه ندارد. من برایت آب مى کشم. مى گوید: من براى آب گریه نمى کنم. گریه من براى این است که تو چهل سال است براى من آب مى کشى و من قدر تو را نمى دانستم و اصلاً توجه به این کارت نداشتم.
به زحمت هایى که گاهى دیگران براى ما مى کشند توجه نداریم. شما یک هفته بچه دارى کن، یک هفته غذا درست کن، یک هفته خانه دارى کن تا قدر زحمات همسرت را بدانى.شیخ محمد طاها مى گفت: من بعد از چهل سال فهمیدم که آب کشیدن تو چقدر مهم بوده است.
اگر مسأله طلبکارى و بدهکارى پیش کشیده شود، انسان خیلى بدهکار مى شود.انسان باید زحمت هاى دیگران، به خصوص همسر خودش را قدر بداند و از او تشکر کند و حلالیت بطلبد؛ هم زن از شوهر و هم شوهر از همسرش. از همدیگر حلالیت بطلبند و از یکدیگر راضى باشند.
سرپرستى و مدیریت در نظام خانواده
امروزه در دنیا مطرح است که حقوق زن و مرد مساوى است. این بحث درستى نیست.بنابر نص قرآن کریم، حق مرد بر زن بیشتر است: «اَلرِّجالُ قَوّامونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّل اللّهُ بَعْضَهُم عَلى بَعْضٍ وَ بِما اَنْفَقُوا مِنْ اَموالِهُمْ»؛[سوره نسا، آیه 34] مردان، سرپرست و نگهبان زنان اند، به خاطر برترى هایى که خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است و به خاطر انفاق هایى که در اموالشان (در مورد زنان) مى کنند. یعنى مردان بر زنان سرپرستى و مدیریت دارند.
«وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ»؛[سوره بقره، آیه 228] مردان بر زنان برترى دارند. این آیه مربوط به ارث هم نیست. بلکه مراد این است که مرد مدیریت و سرپرستى و قیومیتش بالاتر است، هر چند یک درجه باشد. پیامبر خدا نیز فرموده است: «کُلُّ نَفْسٍ مِنْ بَنى آدَمَ سَیِّدٌ فَالرَّجُلُ سَیِّدُ اَهْلِهِ وَ الْمَرئَةُ سَیِّدُ بَیْتِها»؛[نهج الفصاحة، ح 2177] هر یک از افراد بنى آدم سرپرست و سالار است؛ مرد سالار و سرپرست اهل بیتش است و خانم سالار و سرپرست خانه است.
در روایتى دیگر از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «اَلرَّجُلُ راعٍ عَلى اَهلِ بَیْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ فَالْمَرأَةُ راعِیَةٌ عَلى اَهْلِ بِیْتِ بَعْلِها وَ وَلَدِهِ وَ هِىَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُم»؛[تنبیه الخواطر، ص 14] مرد سرپرست خانواده خود است و در برابر آنان مسئول است.و زن سرپرست اهل بیت شوهر و فرزندان خویش است و در برابر آنان مسئول است.
یعنى در خانه مدیریت را به خانم بدهید. این که چه بخوریم، چه بپوشیم و چگونه خانه را مرتب کنیم، به عهده زن است. مرد هر چه در کارهاى خانه دخالت نکند، ارج و منزلتش بیشتر است. سلیقه هاى آراستن خانه را به خانم ها بسپارید. خانم ها اختیاردار خانه هستند.وضع خانه را آن ها باید مرتب کنند. اما مدیریت کلان و سرپرستى خانواده به عهده مرد است. خانم سرپرست خانه است و مرد سرپرست کل خانواده.
برترین حق
در روایات آمده است: «کسى که بیش از همه بر خانم حق دارد، شوهر اوست. و کسى که بیش از همه بر مرد حق دارد، پدر اوست».[جاءَتْ امْرَأَةٌ اِلَى النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله ...قالت: یا رَسُولَ اللّه ِ مَنْ اَعْظَمُ النّاسِ حَقّاً عَلَى الرَّجُلِ؟ قالَ: والِدُهُ. فَقالَتْ: یا رَسُولَ اللّه ِ مَنْ اَعْظَمُ النّاسِ حَقّاً عَلَى الْمَرْأَةِ قالَ: زَوْجُها؛ زنى به محضر پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و گفت: اى رسول خدا، از میان مردم چه کسى حق بیشتر و بزرگ ترى بر عهده مرد دارد؟ حضرت فرمودند: پدر او. گفت: اى رسول خدا، از میان مردم چه کسى بزرگ ترین حق را بر گردن زن دارد؟ فرمودند: شوهر او. (الکافى، ج 5 ، ص 506؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص112)] مادر هم به انسان خیلى حق دارد.یکى از آقایان مى فرمود: همسر در سینه انسان جا دارد و مادر بالاى سر انسان. یعنى احترامش بسیار زیاد است. خداوند همسر را مایه مودت و رحمت و سکونت و آرامش قرار داده است؛ یعنى باید در دلت باشد. او را به سینه خود بچسبان. همیشه با محبت و مودت با یکدیگر برخورد کنید. هم دوست داشته باشید و هم اظهار دوستى کنید. ولى پدر و مادر را مى گوید: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»؛[سوره اسراء، آیه 24] بال تواضع و رحمت خود را براى آنان بگستران.
یعنى خودت را در برابر آن ها پایین بیاور. آن ها روى سرت جاى دارند. دست و پایشان را ببوس. پاى مادر را باید روى سرت بکشى. حاج آقا دولابى سفارش مى کردند که این قدر پاى مادرت را ببوس تا گریه بیفتد. وقتى گریه افتاد، در بهشت باز مى شود و رحمت خدا شما را مى گیرد؛ چون بهشت زیر پاى مادران است.
براى پدر و مادر سنگ تمام بگذارید؛ چون پدر و مادر بهشت و جهنم شما هستند.همسر هم عضو شما و جزء شماست و در سینه شما قرار دارد. خوشى و ناخوشى شما در او اثر دارد. همراه و شریک زندگى شماست. موفقیت هر مردى در گرو همراهى و همگامى همسر اوست.اگر انسان اهل عبادت و سلوک است، یا اهل درس و تحصیل علم است، چنانچه همسرش با او همدل و همراه باشد، به راحتى به مقصد مى رسد. اما ناسازگارى در زندگى و همراهى نکردن همسر مانع راه مى شود. در روایات بسیارى سفارش شده است که خانم ها با غم و شادى شوهرانشان بسازند و با آن ها همراه و سازگار باشند.