هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 11)
هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 11)
در این بخش از ضیاءالصالحین، یازدهمین قسمت از بیانات ارزشمند حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون را با موضوع «هنر بهتر زیستن» به مدت 42 دقیقه با مخاطبان عزیز به اشتراک می گذاریم.
متن بخش یازدهم سلسله مباحث هنر بهتر زیستن / استاد تراشیون
ما داشتیم ویژگی های زن و مرد موفق را بیان می کردیم و اشاره کردیم به روایتی از امام صادق علیه السلام که مرد برای اینکه بتواند زندگی را به خوبی مدیریت کند چند ویژگی نیاز دارد. اولین ویژگی اش معاشرت زیبا بود. معاشرت خوب با خانواده اش، با همسرش. خب درباره آن مفصل صحبت کردیم. دومین نکته ای که رسیدیم در این روایت هست «سعة بتقدیره» مرد باید یک گشاده دستی سنجیده هم در محیط خانه داشته باشد تا بتواند زندگی را مدیریت کند. اما اینجا اشاره کردیم به عواملی که می تواند رزق و روزی را افزایش بدهد. روزی را خدا می دهد. البته موانعی جلوی او به وجود می آید که این موانع عمدتاً موانع انسانی است که بالاخره درباره آن هم نکاتی به محضر بینندگان خوب خود بیان کردیم. همان جا من یک نکته ای را به عنوان یک نکته ی تربیت فرزندی می خواهم بیان کنم و آن این است که بالاخره وقتی ما می گوییم مدیریت زندگی گره خورده به مسائل مالی و باید به این توجه شود، ما باید در راهبرد تربیتی فرزندان مان از دوران کودکی حتماً این موضوع را ببینیم که فرزندان مان را توانمندشان بکنیم برای اینکه بتوانند تولید ثروت بکنند، درآمد به دست بیاورند چون این واقعاً بخشی از زندگی است. نباید هم نادیده گرفت. ما گاهی اوقات درباره ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیها عرض می کنیم که وقتی وجود مبارک امیرالمؤمنین آمدند به خواستگاری حضرت زهرا سلام الله علیها، وقتی که آن موارد عمومی، اخلاقی، شناخت کامل وجود داشت، محقق شد، پیامبر یک پرسشی از امیرالمؤمنین پرسیدند. گفتند حالا علی جان بگو ببینم چی داری. یعنی معلوم است مهم است که حتی پیامبر آنجا پرسیدند و امیرالمؤمنین هم تشریح کردند توانمندی های اقتصادی و مالی شان را برای پیامبر گرامی اسلام. بالاخره امرار معاش یک بخشی از زندگی ما است و بخش مهمی از آن هم هست و این اصلاً یک عامل اقتدار در زندگی است. ما گاهی اوقات امروز می بینیم در نظامات تربیتی به این کمتر توجه می شود. یعنی ما دایم داریم فرزندان مان را انباشت شان می کنیم از یک مجموعه ای از دانش ها. یعنی هی می گوییم ریاضی یاد بگیر، علوم یاد بگیر، فیزیک یاد بگیر، شیمی یاد بگیر. نمی گوییم هم اینها بد است. بالاخره اینها علوم عمومی هست که باید هر فردی با آن آشنا باشد ولی آن که مهم است این است که وقتی این به یک سن قانونی رسید، هجده، نوزده سال، بیست سالش شد، یک مرتبه مواجه نشویم با این پرسش که حالا چی. من باید چه کار کنم؟ دستش خالی از توانمندی ها باشد. توانایی تولید ثروت را نداشته باشد. این واقعاً برای جامعه امروز یک نگرانی است و باید حتماً ما تکلیف این موضوع را در تربیت فرزندان مان روشن کنیم. یا وابسته به ما هستند یا گاهی اوقات وابسته به حاکمیت هستند که ببینیم این را دولت یک جایی استخدام می کند، شغلی ایجاد می کند که اینها بروند در آن صف های طولانی استخدام قرار بگیرند، آیا پذیرفته بشوند، نشوند. یعنی این وابستگی های اقتصادی خودش خیلی اضطراب زا است و ما این را در میان نوجوانان و جوانان می بینیم. من چون با نوجوان ها و جوان ها سالیانی است که خیلی ارتباط دارم و واقعاً این دغدغه ی آنها است. یعنی شما امروز می روی در دبیرستان، می بینی یک دانش آموز دبیرستانی دغدغه اش مسائل اقتصادی است ولی ما نیامدیم روی هوش اقتصادی او، روی توان درآمدزایی او کاری بکنیم. نه خانواده، نه جامعه، نه سیستم های تعلیمی و تربیتی ما روی این موضوع اصلاً سرمایه گذاری جدی ای ندارند که ما بگوییم یک جوان هجده نوزده ساله امروز وقتی دیپلم می گیرد یک فنی را بلد باشد، یک شغلی را بلد باشد. حد اقل این است که با سیاست های مدیریت مالی آشنا باشیم. یعنی شما می بینی یک دانش آموز از اول ابتدایی تا دیپلم درس می خواند، گاهی اوقات دانشگاه. می بینی یک کتاب چهل پنجاه صفحه ای در حوزه مدیریت اقتصاد خانواده نخوانده است. مطمئناً ما با مشکل با آن مواجه می شویم. ببینید ما امروز گاهی اوقات این را مطرح می کنیم که ثروت در جامعه ما کم نیست. این نیست که ما بگوییم یک کشور ندار هستیم، ناتوان هستیم. من به نظرم یک بخشی که امروز نادیده گرفته شده غیر از آن سیاست گذاری های غلطی که گاهی اوقات در جامعه شکل می گیرد این است که ما روی این نسل امروزمان هم کار نکردیم. مثلاً شما ببینید امروز بر اساس آمار، بانوان ما در کشور جزء سومین گروه از زنان دنیا هستند که بیشترین ذخایر طلای خانگی را دارند. بعد از چین و هند. بعد شما می بینید خانم گاهی اوقات مثلاً النگو دارد، گردنبند دارد، خودش هم می گوید اینها سرمایه های من است ولی عملاً می بینی هیچ جا به کار برده نمی شود. هیچ وقت یادم نمی رود در یک مشاوره یک خانمی آمده بود می گفت جوان بیکار دارم، شغل ندارد و فلان. من گفتم جسارت است می توانم یک سؤال کنم که شما چقدر طلا دارید؟ ایشان گفت. گفتم شما این میزان طلا را دارید خودش سه تا اشتغال است ولی این ذخیره شده در خانه و آن را در چرخه اقتصاد خانواده نمی آوری. آن خانم هم بی تقصیر هست چون آن خانم هم در همین سیستم تعلیمی ما رشد کرده است و لذا ما آموزش های لازم را اصلاً برای ایشان نداشتیم که بتوانیم آموزش لازمی را به او بدهیم که او را در این زمینه توانمند کنیم، رشد بدهیم. دختران ما امروز همینطور هستند، پسران ما همینطور هستند. لذا اگر امروز ما بخواهیم یک موفقیتی را در عرصه ی اقتصادی خصوصاً برای جوانان مان دربر بگیریم باید روی این هوش اقتصادی بچه ها، هوش مالی بچه هامون، حتماً جدی کار کنیم. اما اینکه چگونه می شود کار کرد این بحث های مفصلی دارد. ما فقط خواستیم تلنگر را بزنیم که امروز من به عنوان یک پدر، به عنوان یک مادر تنها مسئول این نیستم که فرزندم را بگذارم یک دیپلمی بگیرد، یک لیسانسی بگیرد.
یعنی توانمندی سازی او برای زندگی آینده را به او یاد بدهیم که این پارامترها، آن شاخصه هایی که نیاز دارد چیست بعد این نشود که خدای ناکرده جوان ما وقتی وارد زندگی می شود دائم با این موضوع مشکل داشته باشد که زندگی اش را چگونه اداره کند و چه بشود وقتی می بینیم که به ابعاد دیگر زندگی او هم خلل وارد شود. با همسرش مشکل پیدا کند، شرمنده ی فرزندانش بشود، این را هم باید سیاست گذار های تعلیمی ما به آن توجه بکند در نظام آموزش و پرورش، در دانشگاه ها، هم خانواده و هم رسانه. البته گام هایی برداشته شده ولی اینکه هنوز ما بتوانیم بگوییم این گام ها، که ما بتوانیم بگوییم که خانواده ها در این عرصه ها مشکلات شان کمرنگ شده، این هنوز به این مرحله نرسیده است. حالا برگردیم به موضوع اصلی مان. یعنی آن موضوع خانواده و موضوع هایی که باید ما در حوزه اقتصاد خانواده به آن توجه بکنیم. این را گفتیم که وظیفه آقا این است که یک گشاده دستی سنجیده ای داشته باشد، توانمندی را برای درآمد داشته باشد، همت برای درآمد را داشته باشد چون گاهی اوقات می بینیم برخی آقایان همتی هم نمی کنند. یعنی منتظرند یکی بیاید در خانه شان در بزند یک پولی به آنها بدهد. این حرکت را نمی کند، این فکر اقتصادی را ندارد. این وظیفه مرد است برای مدیریت زندگی به این مرحله از رشد خودش را برساند. اما در نقطه مقابل؛ حالا آقا یک گشاده دستی سنجیده دارد، خانم ها باید چگونه عمل کنند؟ آیا باید یک بانو در محیط خانه هم پرتوقع باشد؟ چون می دانید یکی از آسیب هایی که امروز دوباره دارد به خانواده وارد می شود و ما باید این را پیشگیرانه مورد تحلیل و بررسی قرار بدهیم این است که خیلی مواقع می بینیم که خانم ها توقع شان از آن سطح توانایی همسرشان بالاتر است. باید این توقع را متعادل کرد. یعنی آن چیزی که ما در آموزه های دینی و اسلامی مان می بینیم، در سیره حضرت صدیقه طاهر سلام الله علیها می بینیم این است که حضرت گاهی اوقات درخواست هایش را بر اساس توانمندی های امیرالمؤمنین تنظیم می کردند. یعنی یک جایی اگر می دانستند که آقا امیرالمؤمنین الآن دستش تنگ است. در این زمینه نمی تواند آن نیاز خانواده را فراهم کند حتی سکوت می کردند چه برسد که بروند مثلاً حالا ابرازی بکنند بعد آقا امیرالمؤمنین بگویند من نمی توانم تهیه بکنم. ایشان مثلاً تأیید بکند بگوید خب. حالا نتوانستی اشکالی ندارد. یعنی رصد می کردند توانمندی همسرشان را که ببینند آن حد و حدود توانایی او چقدر است. خود این از دلش یک مهارت بیرون می آید. به نظر شما آقای شریعتی اینجا چه مهارتی از دل این موضوع بیرون می آید؟ مهارتی که بیرون می آید این است که خانم ها هم نسبت به اقتصاد پنهان خانواده خودشان را توانمند بکنند. ببینید من یک مثالی محضر شما بزنم. یک موقعی هست من می دانم سطح درآمد همسرم یک درآمد خاصی است، من هم انتظارم را بر اساس همان تنظیم می کنم ولی این به معنای این نیست که خیلی منفعل عمل کنم. پویا عمل می کنم. مثلاً ما می بینیم گاهی اوقات ممکن است نیاز به یک صرفه جویی هایی در محیط خانه باشد. این را حتماً ما به آن دقت می کنیم. یعنی یک خانم در محیط خانه. هیچ وقت یادم نمی رود. آن اوایلی که یارانه ها را می دادند من به خانمم گفتم تو پول آب و برق و گاز را بده، اضافه یارانه ها برای تو. گفت حاج آقا من دیدم چقدر در خانه صرفه جویی افزایش پیدا کرد. مثلاً می گفت خانمم راه می افتد لامپ های اضافی را خاموش می کرد. می گفت خیلی جاها. حالا این اتاق را می توانیم گرم کنیم و در همین اتاق باشیم. نیاز نیست کل خانه را گرم کنیم. یعنی گاهی اوقات می شود این اتفاق در زندگی های ما رخ بدهد. ما ببینید امروز چون مدیریت اقتصاد در خانه هایمان ضعیف است نمی توانیم بگوییم آن درزها و سوراخ هایی که به نوعی دارد هزینه های اضافی را می بلعد کجاست. روی آن فکر نمی کنیم. چون ما معمولاً در خانواده می گوییم یک خرج داریم و یک برج داریم. امروز گاهی اوقات می بینیم برج های ما از خرج هایمان دارد پیشی می گیرد. یعنی برج آن نیازهای ثانویه در محیط زندگی است و امروز می بینی خانواده کتاب مطالعه نمی کند، می گویی چرا کتاب نمی خوانی، می گوید کتاب گران است. گران شده است. بعد می بینی در همین خانواده بچه ها هفته ای یکبار پیتزا می خورند. پول یک کتاب را مثلاً برای هر نفر می دهند برای این خوراکی که معلوم نیست تازه مفید باشد یا نه. یعنی اولویت های متأسفانه تغییر کرده است. شما در این سوپرمارکت ها بروید می بینید عمدتاً هزینه های برجی را بر خانواده ها تحمیل می کند. یعنی قفسه ها را نگاه می کنید می بینید معمولاً موادی که در آن قرار گرفته است جزء ضروریات زندگی نیست. من یک نکته ای را گاهی اوقات در مباحث حضوری ام برای خانواده ها می گفتم. می گفتم الآن چرا برخی فروشگاه ها به سمت فروشگاه های قفسه باز می روند؟ پشت اینها یک تفکر سرمایه داری است. درآمدزایی. چون می دانید اینها نیازسازی می کنند. یعنی شما وقتی این چرخ دستی را دست تان می گیرید در این قفسه ها حرکت می کنید می گویی حالا این را هم بخرم، آن را هم بخرم. در حالی که اگر قبل از آن یک لیستی برای خودتان تهیه کرده باشید مثلاً پنج تا کالا را نیاز داشتید. قدیم هم همینطور بود. ما بچه بودیم در محله هایمان بقالی بود. یک پیشخوانی جلو بود، تمام قفسه ها هم پشت سر آن فروشنده بود. نیاز را می رفتیم آنجا می خردیم. یعنی یک چیزی در خانه تمام می شد. مثلاً روغن الآن نیاز است، لپه نیاز است، نخود نیاز است ولی امروز می بینی نه، برویم خرید کنیم. چرخ دستی را برمی داریم در قفسه ها می چرخیم، بعد می رویم جلوی صندوق می بینیم ای داد بیداد. یک صندوق پر یا بهتر است بگوییم یک سبد پر است، آمدیم آنجا داریم حساب می کنیم، بعد می بینیم چه مبلغ گزافی هم داریم برای آن می دهیم. در حالی که خیلی اینها جزء نیازهای اولیه ی ما نبود بعد ما می گوییم خانم اینجا می تواند نقش آفرینی بکند. یعنی اینها از همان جنس قناعت های قرن ۲۱ است که می گوییم قناعت در هر دوره ای یک چیز است. یعنی یک موقعی من با یک لیست خرید مورد نیازم می روم در فروشگاه، یک موقع می روم ببینیم حالا چی بخریم. یعنی اینها همان مصادیق اسراف می شود. همان مصادیق برج های زندگی که تحمیل می شود بعد می بینیم ای داد بیداد. مثلاً حقوق ها چرا کفاف نمی دهد؟ یک زن و شوهر در زندگی دارند دو تایی کار می کنند همیشه هم هشت شان گره نه شان هست. درآمدشان هم بد نیست ولی می بینیم اینها مشکلات ما را دارد زیاد می کند. ما می گوییم اینها از جنس قناعت است. یعنی ما بر اساس نیازمان در زندگی مان هزینه هایمان را تنظیم بکنیم. یک نکته ی دومی که معمولاً باید به خانم ها اینجا اشاره شود. البته الحمدلله ما خیلی از بانوان مان در جامعه اینها را رعایت می کنند. واقعاً هم دقت می کنند. یعنی من خیلی مواقع پای صحبت آقایان می نشینم. می گویند گاهی اوقات خانم ها ترمز دستی ما را می کشند که این را نخر. حالا این لازم نیست. یعنی خانم گاهی اوقات این نقش آفرینی را دارد. اما آن که مهم است به عنوان نکته دوم این است که گاهی اوقات خود مقایسه کردن ها را هم در زندگی ما کمرنگ کنیم چون مرد یک ویژگی شاخص دارد به نام غرور. نمی خواهد کم بیاورد. وقتی خانم می نشیند می گوید که خواهر من فلان چیز را خریده اند. این می گوید برای اینکه ما هم کم نیاوریم برویم بخریم زن و بچه ام یک مرتبه حسرت خور نشوند یا مثلاً زمینه ای فراهم نشود که اینها حس بکنند من دارم برای آنها کم می گذارم. یک موقعی نه، واقعاً اینها را کنترل کنیم بیانش را، چشم و هم چشمی ها را کمرنگ بکنیم در زندگی مان. ببینید ما در زندگی دو تا نگاه داریم. یک نگاه به کمیت داریم، یک نگاه به کیفیت زندگی داریم. من وقتی فکر می کردم به این نتیجه رسیدم. وقتی ما سراغ کمیت می رویم معمولاً کیفیت کم می شود. یعنی خانمی که در خانه دنبال کمیت است. پرده چی بخرد، مبل چی بخرد، تلویزیون چی باشد، آشپزخانه اش تجهیزاتش چطور باشد. این قطعاً از تربیت بچه اش جا می ماند چون ما یک انسان هستیم با یک محدودیت زمانی، محدودیت فکری. یک ظرفیتی داریم. و لذا اگر آمدیم ظرفیت مان را هرز بردیم در اولویت های دسته چندم از اولویت های دست اول مان جا می مانیم. گاهی اوقات من وقتی که یک خانه ای دارم که مثلاً این ویترین های خانه را باید هفته ای یکبار گردگیری بکنم معلوم است که دیگر من به وقت کتاب خواندن نمی رسم. یعنی دنبال آن کمیت هستم، از کیفیت زندگی ام مجبور می شوم بزنم، کم بکنم. و لذا ما سعی بکنیم یعنی آن هدف خلقت را هیچ وقت فراموش نکنیم که برای بندگی آمدیم. یعنی ما آمدیم برای کیفیت بخشی به عمرمان، به زندگی مان نه اینکه طول و عرض زندگی را هی گسترش بدهیم، امکاناتش را افزایش بدهیم، بعد از اصل بمانیم. یعنی واقعاً من اینها را چون...
گاهی اوقات پای صحبت بعضی از خانواده هایی که پا به سن گذاشته اند می نشینیم می بینیم یک حسرتی می خورند. می گویند ما خانه داریم، ماشین داریم، وضع مان خوب است ولی بچه هایمان آنی که می خواستیم نشدند. به گذشته ی خودمان برمی گردیم می بینیم آنی که می خواستیم نشدیم. لذا دیدید معمولاً افراد از پنجاه شصت سال که عبور می کنند یک مقدار نگاه شان خیرخواهانه می شود برای جبران گذشته ولی واقعاً برخی مواقع دیگر دیر می شود. یعنی این نیست که ما بتوانیم بگوییم آقا این بچه ما الآن شده بیست سالش، سی سالش، این آن بچه ی چهار پنج ساله ای که عین گل نرم در اختیار ما بود و می توانستیم خوب آن را شکل بدهیم، الآن بتوانیم شکلش بدهیم. دیگر فرصت از ما گرفته شده است. چرا؟ چون همش دنبال آن کمیت بودیم نه کیفیت زندگی مان و بدانند خصوصاً بانوان جوان، مردان جوان ما، زندگی می گذرد. سختش، راحتش، بالاخره می گذرد. یعنی آدم وقتی اطرافش را هم نگاه می کند می بیند آنکه در خانه مستأجری هم بود عمرش سپری شد، آن هم که در خانه کاخ مانند هم بود زندگی اش دارد سپری می شود. یعنی با سختی و آسایش بالاخره این عمر انسان سپری می شود. ولی من باید یک تصمیم قاطع بگیرم. من الآن اگر مادر این خانه هستم ببینم اولویتم باید چه باشد. آیا با همسرم بجنگم سر تیر و تخته و کاسه و بشقاب و یخچال جدید و تلویزیون جدید و زندگی ام را نابود کنم یا نه، به فضای زندگی را طوری آرامش بدهم که بتوانم به تربیت نسلم که تکلیفم است، وظیفه ام هست برسم. این برای من می ماند. آنها معلوم نیست چقدر اثرات مثبتی در زندگی من بتواند داشته باشد و لذا این یک جنس از نقش زن در محیط خانه است. یعنی به جای اینکه دنبال کمیت زندگی باشد، به دنبال کیفیت بخشی باشد. حالا این می تواند با وقت گذاشتن برای فرزند باشد، با مطالعه باشد، با وقت گذاشتن برای همسر باشد، با وقت گذشتن برای رشد و معنویت خود فرد باشد. گاهی اوقات یک ماه شعبان می آید می گذرد می بینی یک دور تسبیح استغفار نکرده است. یعنی انقدر درگیر موضوعات دنیای بوده است. و لذا آن روایت هم داریم خیلی روایت زیبایی است که حضرت فرمودند دنیا و آخرت به مثابه شرق و غرب عالم است. به هر کدام نزدیک شوی از آن یکی دور می شوی. یعنی اگر رفتیم خیلی دنیازده شدیم مطمئن باشید سنت الهی این است که ما را از آخرت مان، توجه به معنویات، توجه به حقایقی که انسان برای آن آفریده شده دور می شود. و لذا نه ذهن همسرمان را مشغول کنیم، نه او را خیلی درگیر کنیم نه خودمان را خیلی آزار بدهیم. چون می دانید در روایت از امیرالمؤمنین هم داریم که یکی از بزرگترین ثروت ها قناعت است همین است. آدم هایی که قناعت دارند اینها معمولاً آدم هایی هستند که دارای آرامش هستند. یعنی حرص و ولع ندارند. آن نگرانی، آن اضطراب در آنها نیست. آدم های قانع راحت تر زندگی می کنند و دیگران هم در کنار آنها راحت هستند. من یک نکته سومی هم خدمت بانوان محترم عرض کنم. یکی اینکه خودشان را خیلی درگیر مسائل مالی زندگی هم نکنند. من یک خواهشی که دارم این است برخی از خانم ها خصوصاً دختران جوان وقتی وارد زندگی می شوند تمایل پیدا می کنند که مدیریت مالی زندگی را خودشان داشته باشند و این برای زن خطرناک است، برای خانم خطرناک است. به او آسیب می رساند. ما یک روایتی داریم این روایت مشهور هست. خیلی ها شنیده اند ولی من می خواهم یک ترجمه ی جدیدی هم روی آن بگذارم. «الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَة» زن گل است، قهرمانه نیست. حالا برای این قهرمانه دو تا ترجمه می گذارند. یکی قهرمانه به معنای مثلاً کشتی گیر. زن لطیف است کشتی گیر میدان نیست. لذا حضرت فرمودند کار سخت را به او واگذار نکنید. یک معنای دیگر هم برای قهرمانه بیان می کنند و آن به معنای صندوق دار است. یعنی زن ریحانه است، صندوق دار نیست. کار سخت را به او واگذار نکنید. یعنی از این زاویه هم می بیند این روایت جواب می دهد. یعنی ما می توانیم از هر دو مفهوم در این روایت بهره ببریم. چون زن مأموریت های مهمتری در زندگی دارد. حالا من یک نمونه از آن را بگویم. البته این به این معنا نیست که خانم نمی تواند این کار را انجام بدهد. اتفاقاً بنده معتقد هستم خانم هایی که مدیریت مالی زندگی را به دست می گیرند حتی خیلی مواقع بهتر از ما عمل می کنند. ما این را دیده ایم. ولی به چه بهایی؟ یعنی هر چه آدم کاری را بهتر بلد است باید برود سراغ آن کار و از یک سری بهترین ها بماند؟ حالا مثال می زنم. خانم می گوید این سوپری سر کوچه مثلاً پرتقال می دهد مثلاً کیلویی n تومان. گران است. ولی من بروم میدان بخرم ارزان تر است. صبح بلند می شود راه می افتد، یک چرخ دستی هم دستش می گیرد و سوار اتوبوس و مترو می شود و می رود خودش را به یکی از میادین میوه و تره بار می رساند که مثلاً میوه را کمی ارزان تر بخرد. می چرخد و دوباره اینها را خرید می کند و در این چرخ می گذارد و برمی دارد و با زحمت به خانه می آید. وارد خانه که می شود یکمرتبه بچه اش می گوید مامان. مادر می گوید دردُ مامان. من الآن کشتی گیر میدان بودم حالا آمدم به جای اینکه باد من را بزنی، می گویی مامان. یک کاری هم از من طلب داری. دیگر حوصله ات را ندارم. اینجا آسیب وارد می شود. یعنی اینجا دیگر مادر حوصله ندارد به فرزندش بگوید جانم، فدایت بشوم. تازه چه برسد به اینکه بخواهد برای او وقت بگذارد، چه برسد برای اینکه بخواهد او را تربیت کند. ما معتقدیم یکی از مهمترین مأموریت های امروز بانوان در خانواده این است که نسل صالح و شایسته ای را تربیت بکنند و اگر چیزی می بینند در تعارض با این است، این را کنار بگذارند. این مسئولیت را هیچ کس نمی تواند قبول بکند. آقای جان گیلدر من یک نویسنده آمریکایی یک کتابی دارد به نام گهواره ها را چه کسانی تکان می دهند. کتاب خوبی است. نشر معارف هم این کتاب را چاپ کرده است و لذا یک پژوهش خیلی دقیق و ارزشمندی را ایشان انجام داده است. تعبیر ایشان این است که مادری که تربیت بچه اش را به دیگری می سپارد، ظلم در حق او دارد می کند. یعنی امروز اگر ما بخواهیم یک کسی را به عنوان اصیل ترین فرد، دقیق ترین فرد برای تربیت انتخاب کنیم کسی به غیر از مادر را نمی توانیم انتخاب کنیم. حالا ما مأموریت مالی را به مادر بدهیم. خب چه کسی را می خواهیم جای او بگذاریم؟ این بچه را بسپریم مثلاً به خواهر بزرگترش، بسپاریم به بابای بچه ها، بسپاریم به مادربزرگش، بسپاریم به خانم همسایه؟ هیچ کس نمی تواند. لذا این قاعده را هیچ گاه فراموش نکنیم مادران بزرگوار. مهمترین عنصر انسانی در تربیت مادر است. یعنی ما کسی را نمی توانیم جایگزین برای مادر بگذاریم. لذا آن شاعر هم زیبا می گوید. می گوید اگر روزی بمیرد مادر من/ ملک هم جای مادر را نگیرد. یعنی هیچ کس نمی تواند جای مادر را در این عرصه بگیرد. لذا هر چیزی که نقش مادر را از مادریتش کم بکند، ما می گوییم اولویت های بعدی. نباید به عنوان اولویت بگذاریم. بعد مأموریت های اقتصادی همینطور است. شما الآن در این ادارات و سازمان ها بروید. می گویند یکی از پیچیده ترین معاونت ها، معاونت مالی است. خیلی دغدغه دارد، خیلی ذهن را به خودش مشغول می کند. لذا نباید به این سمت و سو مادران را سوق بدهیم. یعنی یک کار پر دغدغه و پر مشغله. حالا بله، یک موقعی استثنائاتی وجود دارد. دیگر چاره ای نیست. یعنی اگر این خانم این کار را نکند، زمین می ماند. ولی این هم به این معنا نیست که به خانواده آسیب نمی رساند. آن دیگر چون چاره ای نیست آن کار را انجام بدهد ولی نه اینکه من بیایم خودم اول زندگی یکمرتبه به شوهرم بگویم کارت حقوقت را به من بده، اجازه بده من مدیریت اقتصادی خانواده را دنبال کنم. یکی دو بار هم ممکن است آقا ناشی گری کرده، واقعاً خرابکاری هم کرده است. من معمولاً به خانم هایی که در مشاوره هایمان می آمدند می گفتم اینجا به جای اینکه نقش مردت را حذف کنی اول یک کمک کارش باش، او را رشد بدهد. بگذار او در جایگاهش رشد بکند نه اینکه او را حذف کنیم. حالا این ماه نتوانسته پول حقوقش را تا آخر برج برساند و چون من می توانم برسانم پس تو برو کنار من جای تو بنشینم این کار را انجام بدهم. نه، به همسرت در این زمینه کمک کن که او رشد بکند. لذا این هم به نظرم ما باید در نظام خانواده به عنوان یک قاعده و اصلی به آن توجه کنیم. عرض هم کردم. این به معنای این نیست که خانم ها در این زمینه نا توان هستند. باز تأکید می کنم. خیلی مواقع خانم ها بهتر از آقایان ممکن است عمل کنند ولی اینکه آیا به صلاح هست می گوییم نه. یعنی ما ببینیم مأموریت های اصلی یک خانم در محیط خانه چیست. تربیت فرزند است و واقعاً امروز فرزندان ما نیاز به مادران پای کار دارند و الآن هم هر چه جلوتر می رود این دارد خودش را بیشتر هم نشان می دهد. شاید تربیت مثلاً پانزده سال قبل به سختی الآن نبود چون امروز آسیب ها و هجمه هایی که به تربیت دارد وارد می شود خیلی بیشتر از پانزده بیست سال قبل است. امروز شما گاهی اوقات می بینید رسانه ها اصلاً نقش والد را دارند ایفا می کنند برای بچه ها. ما یک موقعی داشتیم یک جزوه ای را آماده می کردیم اتفاقاً من می خواستم نامگذاری کنم درباره همین حوزه نقش سواد رسانه در تربیت بود. عنوان کتاب را می خواستند بگذارند والد اول. یعنی امروز وقتی نگاه می کنیم به این آمار و ارقامی که داده می شود می بینیم رسانه ها گاهی اوقات نقش شان پررنگ تر از پدر و مادر است. آمار نشان می دهد در کشور ما ۸۵ درصد کودکان و نوجوانان ما به طور میانگین حدود ۵ ساعت و ۲۸ دقیقه پای تلویزیون هستند. یعنی فقط تلویزیون. چهره با چهره با تلویزیون. حالا شما ببینید کدام مادر چهره به چهره دارد ۵ ساعت و ۲۸ دقیقه برای بچه اش وقت می گذارد؟ بعد چه می شود؟ ما می بینیم امروز زحمات ما دارد هدر می رود. حالا من گاهی اوقات یک مثالی برای خانواده ها می زنم این را می گویم. می گویم گاهی اوقات ما پدر مادرها متأسفانه نقش یک لَلَه را برای بچه ها بازی می کنیم. یعنی شکم شان را سیر می کنیم، رخت و لباس تن شان می کنیم، سرپناه برایشان درست می کنیم، بعد می سپاریم پای تلویزیون دارد دور همی و عصر جدید و امثال اینها بچه های ما را تربیت می کنند. در حالی که نه، تازه کار ما شروع شده است. یعنی من وقتی شکم بچه ام سیر می شود، مادر تازه بداند مأموریت الآن شروع شد. سوخت گیری انجام شده است باید کار تربیتی را شروع کند. ولی برخی مادرها چه کار می کنند؟ مثلاً صبحانه ی بچه را می دهد. مادر می رود در فکر. حالا ناهار برای این بچه چی درست کنم؟ یعنی فکر می کنیم فقط ما آن نقش زیستی بچه های را باید تأمین کنیم در حالی که نه، زیست مقدمه است برای توجه فرازیست بچه هاست و این نقش را دلسوزانه تر از پدر و مادر کسی نمی تواند ایفا کند و تجربه هم نشان داده است. شما امروز این گستردگی رسانه ها را ببینید. واقعاً ببینید کدام شان دلسوزانه دارند برای تربیت یک نسل صالح و شایسته تلاش می کنند؟ هدفمند و در عین حال بر اساس معیارهای تربیتی. یعنی این هم مهم است که باید به آن توجه شود. بعد مادر وقتی درگیر مسائل اقتصادی خانواده می شود ناچاراً باید از اینها کم بگذارد. یعنی دیگر نمی تواند. مادر بالاخره یک ظرفیتی دارد، یک توانی دارد. بعد می بینی نه می تواند مطالعه بکند و نه فکر برای تربیت. من یک سؤالی را از مادران بزرگوار بپرسم. بعد حالا ان شاءالله فرصت شد یک موقعی درباره ی آن بیشتر با آنها صحبت می کنم و آن این است که امروز وقتی ما یک فرزندی را در محیط خانه داریم باید حد اقل یک برنامه ۲۱ ساله برای تربیتش داشته باشیم. حد اقلش. چند تا از ما پدر و مادرها این برنامه را داریم؟ یعنی واقعاً نداریم. دلیلش هم می دانید چیه؟ دلیلش این است که اولاً هنوز به خوبی به اهمیت این موضوع پی نبرده ایم. دوماً اینکه این حواشی اصلاً اجازه ی این را نداده است. ما گاهی اوقات گذران زمان می کنیم. امروز را فعلاً بگذریم تا فردا ببینیم چه می شود. در حالی که نه، امروز وقتی من... شاید باورتان نشود یک مادر وقتی به بچه اش دارد شیر می دهد، نحوه شیر دادن به بچه اش در تحصیلات آینده او اثر دارد. این خودش خیلی بحث دارد. واقعاً یعنی چه؟ چطور می تواند تأثیر بگذارد؟ یعنی اگر مادر به تغذیه بچه کامل توجه نکند... ما در روایات داریم مثلاً پیامبر گرامی اسلام می فرمایند مادر وقتی به فرزندش شیر می دهد یک سینه مادر آب است و یکیش نان. یعنی باید کامل به این بچه شیر بدهد که این بچه نیازش رفع شود تازه وارد عرصه فعالیت ها و مهارت هایش بشود. ولی امروز می بینیم نه، مادر مثلاً به بچه دارد شیر می دهد، پیازداغ او هم روی اجاق گاز است. می بیند بوی پیازداغ بلند می شود، مثلاً بینی بچه را می گیرد که این سینه را رها کند، بدود برود پیازداغش را هم بزند. بعد دیگر برمی گردد بچه شیر نمی خورد. بعد این بچه در خوف و رجاء است. نه سیر است، نه گرسنه است. یعنی می بینید دوباره پنج دقیقه بعد گریه می کند که گرسنه اش هست. نمی تواند کارش را خوب انجام بدهد. یعنی همین می شود که از اینجا ما داریم به یادگیری و مهارت آموزی او لطمه می زنیم.
دلیلش چیست؟ دلیلش این است که ما حتی مهارت اینکه ما چگونه به فرزندمان، با چه شاخص ها و چه ملاک هایی باید شیر بدهیم را نمی دانیم. بعد نتیجه این می شود که می گوییم اه، چرا این بچه درس نخوان شد. هوشش خوب است. بچه ی با استعدادی است ولی خوب درس نمی خواند، دل به درس نمی دهد. نمی دانیم ما از کجا خرابش کردیم. دلیلش می دانید چیست؟ دلیلش همین است که آن تمرکز روی این موضوع نیست. دل ندادیم. ذهن مان جای دیگر بوده است. یعنی در همان طول زندگی و عرض زندگی بوده است نه توجه به عمق، نه توجه به کیفیت زندگی که من وقتی یک فرزندی را دارم باید چگونه او را تربیت کنم؟ یک موقع یک پدر بزرگوار پیش من آمده بود آقای تراشیون من می خواهم بچه ام دکتر بشود. چکار کنم؟ من فکر کردم که حالا این مشاوره تحصیلی می خواهد. مثلاً بچه اش الآن دوره دبیرستان و اینها است. گفتم بچه ی شما چندم است؟ گفت: نه، این هنوز به چندم نرسیده است. گفتم یعنی قبل از دبستان است؟ گفت نه هنوز دبستان و قبلش و اینها هم نیست. گفت ما تصمیم داریم بچه را تازه شکل بدهیم. آیا باید نکاتی را رعایت کنیم برای اینکه این بتواند بعد دکتر شود؟ بعد من او را تحسین کردم از یک جهت ولی از یک جهت هم گفتم ما نباید بچه را بر اساس خواسته ی خودمان... ولی این که یک نگاه بلند مدت داشته باشیم.
که باید از حتی قبل از بارداری چه کرد. اینکه ما در روایات داریم سعادت و شقاوت انسان از درون رحم مادر رقم می خورد این حقیقت است. یکی از مؤسسات پژوهشی کشور چند سال پیش یک پژوهشی را انجام دادند که مهمترین دوران تربیتی کی هست. اینها به نتیجه هزار روز اول رسیدند. یعنی ۹ ماه بارداری، دو سال اول. می گویند این هزار روز، هزار روز طلایی است. مهمترین دوران تربیت است. یعنی همش آن ۹ ماه بارداری است و لذا ببینید ما الآن چقدر برنامه داریم؟ دغدغه های ما چیست؟ دختر و پسر وقتی ازدواج می کنند ذهن و فکرشان را به چه سمت و سوهایی ما بزرگترها هم داریم می بریم. در حالی که او باید فکرش جای دیگری باشد. این دختر باید با یک آزادی فکری بنشیند اصلاً فکر کند که من باید این نقشه زندگی ام را چطور طراحی کنم؟ با افراد اهل فن مشورت بکند، سراغ آنها برود درس زندگی را بگیرد. نه اینکه همش در این باشد که این مایکروفر دارد، او سرخ کن دارد، من کدامش را داشته باشم و کدامش را نداشته باشم که فردا در برابر دخترخاله ام و فلانی کم نیاورم. یعنی دغدغه به این سمت می رود و این نگاه و این ایدئولوژی را باید جامعه، خانواده ها، رسانه ایجاد بکند و ما این را معتقدیم ما به هر سمت و سویی خانواده ها را خصوصاً نسل مان را، جوان هایمان را سوق بدهیم، آنها همراهی خوبی دارند و این تجربه را واقعاً داشتیم که حالا ان شاءالله من در یک فرصتی این را عرض خواهم کرد. پس این هم سومین نکته در بحث مدیریت اقتصادی خانواده که خانم ها باید ملاحظه بکنند. خیلی خودشان را درگیر مدیریت مالی زندگی نکنند. قناعت را داشته باشند، صرفه جویی را داشته باشند، اقتصاد پنهان خانواده را بشناسند ولی این نباشد که مرد را کنار بزنند و خودشان وسط میدان بیایند. و از جایگاه حقیقی شان باز بمانند و واقعاً هم مسائل مالی یک تونلی است که ابهام دارد، تاریک است. آدم نمی داند در آن چه می گذرد. یعنی وقتی وارد آن می شوی انگار تو را غرق در خودش می کند. دیگر نمی توانی به چیزهای دیگر بیندیشی و فکر کنی. و از آن طرف هم نکته چهارم و آخر هم در این زمینه عرض بکنم. خود این منجر به این بشود که جایگاه مرد هم در زندگی تقلیل پیدا کند. در روایت امام صادق این است که این ابزار مدیریت است. شهید مطهری یک تعبیری را دارند در کتاب نظام حقوقی زن در اسلام که این تعبیر خیلی زیبا است. می گویند وقتی خانم ها ازدواج می کنند دنبال تکیه گاه هستند. این نیست که خودشان بخواهند تکیه گاه بشوند. می خواهند مردشان قدرت خانه شان باشد. قدرت نه به معنای زورگو. یعنی آن کسی که بتواند پشتوانه عاطفی باشد، پشتوانه حمایتی باشد، پشتوانه اقتصادی باشد. من در جلسات حضوری از خانم ها این را پرسیده ام. غریب به اتفاق تأیید می کنند. یعنی می گوییم وقتی شما ازدواج می کنید دوست دارید شوهرهایتان تکیه گاه تان باشد یا شما تکیه گاه شوهرهایتان باشید؟ غریب به اتفاق می گویند ما دوست داریم همسرمان تکیه گاه ما باشد. و ما هم یک موقع این را بررسی کردیم. حالا در مباحث جلوتر هم هست. مرد وقتی بخواهد تکیه گاه زندگی باشد، ۱۳ شاخصه را باید در خودش تقویت کند. یعنی این ۱۳ شاخصه مرد را می رساند به آن تکیه گاه اصیل در خانواده. آن وقت، وقتی شما می آیید مدیریت مالی را از مرد می گیرید یعنی دارید او را تضعیف می کنید. یک موقعی من رفته بودم در یک پمپ بنزینی بنزین زدم. زودتر از ماشین جلویی نشستم، منتظر شدم او هم کارش را انجام بدهد. انجام که داد دیدم این آقا زد به شیشه سمت شاگرد که خانمش نشسته بود و دیدم دارد اشاره می کند من یک پولی به این بدهم. یک لحظه گفتم واقعاً الآن این زن چه حسی دارد؟ این مرد چه حسی دارد از این رفتار. یعنی الآن این خانواده واقعاً دارد استحکام و انسجام پیدا می کند؟ یا فرزند ما می آید به ما می گوید بابا یک پول بده برای اردوی مدرسه. می گویم باباجان می دانی پول ها دست من که نیست، دست مادرت است. برو از او بگیر. آیا نگاه این بچه به این پدر چطور می شود؟ آیا این پدر می تواند نقش خودش را در این زندگی ایفا کند؟ بچه حرف شنوی را دارد؟ ما باید به اینها توجه کنیم. یعنی اینکه ما می گوییم مصلحت اولویت دارد خیلی جاها بر منفعت همین است. یعنی یک جایی ممکن است مصلحت زندگی این باشد آقا مدیریت مالی را انجام می دهد ۸۰، منفعت زندگی این باشد منِ زن انجام بدهم ۱۰۰. ولی می گوییم این مصلحت ولو پایین تر است، به این عمل کنیم. لذا بانوان محترم حتماً باید به این نکته توجه کنند که اقتدار مرد را در محیط خانه این گونه تضعیف نکنند.
❖❖❖ جهت دسترسی به سلسله مباحث «هنر بهتر زیستن» حجت الاسلام تراشیون کلیک کنید ❖❖❖
افزودن دیدگاه جدید