سلبریتی ها به چه درد می خورند؟

تعداد کلمات 3440 / زمان تقریبی مطالعه : 4 دقیقه
سلبریتی ها به چه درد می خورند؟
آدم های معروف یکی از منابع مهم و مؤثر چرند و پرندهای شبه دانشمندانه اند و می توانند همۀ ما را جادو کنند.

سلبریتی ها به چه درد می خورند؟

نباید نقش سلبریتی ها و آدم های معروف را در انتخاب اولویت ها دست کم گرفت. به همین دلیل است که تبلیغ کنندگان، میلیون ها دلار پول به آنها می دهند تا محصول خود را به فروش برسانند. آدم های معروف یکی از منابع مهم و مؤثر چرند و پرندهای شبه دانشمندانه اند و می توانند همه ی ما را جادو کنند. رواج نوشیدنی ها، سم زدایی، رژیم های ترک اعتیاد، برنامه های نرمشی عجیب وغریب و یک عالمه محصولات و تمرین های زیبایی و ضد پیری، همه و همه مستقیماً با تأیید آدم های معروف مرتبط است. فرهنگ شهرت چیزی فراتر از علاقه به آدم های مشهور است؛ انعکاسی از ارزش های جمعی ما و نمایش رابطه ی پیچیده ی میان انتظارات اجتماعی و واقعیت های اجتماعی اقتصادی است.

 سلبریتی ها به چه درد می خورند؟

کرونیکل آو هایر اجوکیشن؛ «لعنتی، نباید این همه می خوابیدم!» طول صف را که می بینم، این اولین چیزی است که به ذهنم می رسد؛ صفی به عرض یک واگن باری و طول یک ناو هواپیمابر. صبح زود است و هوا سرد. بسیاری از هم صف هایم پتو و آذوقه ای دارند که دارد آرام آرام کم می شود. معلوم است از خیلی وقت پیش اینجایند.

آدم های ایستاده در صف سه دسته اند:

1: نوجوان ها

2: جوان ها

3: والدین.

البته دسته ی آخر بسیار کمتر از دیگران هستند و اگر هم آمده اند، بی استثنا همراه دو دسته ی اول اند. این باعث می شود من گاو پیشانی سفید جمع باشم. تا جایی که می دانم، تنها مرد میان سال مستقل در اینجا هستم. سعی می کنم مطمئن و هدفمند به نظر برسم؛ طوری که انگار به دلیل مهم و خاصی اینجا آمده ام. اما مطمئنم از قیافه ام معلوم است که مال اینجا نیستم.

توی صف منتظر آزمون صدای آمریکن آیدُل American Idol.  برنامه ی پرطرف دار تلویزیونی که از شبکه ی فاکس امریکا پخش می شود و هدف آن کشف بهترین خواننده در این کشور بر اساس رأی بینندگان است.، ایستاده ایم.
زنی جوان با لبخندی دوستانه می پرسد: «اینجا چی کار می کنی؟»
لباسی پوشیده که آدم فکر می کند در سال ۱۹۸۷ است و او همین الان از یکی از فیلم های گروه موسیقی ماتلی کرو بیرون آمده.
می خواهم بگویم «احمق شدم»؛ اما دوپهلو جواب می دهم: «خودم هم نمی دونم.»

از همان زن که با اسم مستعار بامزه ی شکسپیر ساندِی این طرف و آن طرف می رود، می پرسم «شما چه هدف هایی دارید؟»

پاسخ می دهد: «منم می خوام این کاره بشم و اینجا واسه شروع خوبه. امریکن آیدُل یه ستاره ی راک می خواد» همه ی آدم هایی که صدای او به گوششان خورده است، دستشان را بالا می آورند و فریاد می زنند «هورااا» انگار این گروه از آدم های غریبه، چنین لحظه ای را بارها با هم تمرین کرده اند. بعد، همه مچ ها یا کف دست ها را محکم به هم می زنند که یعنی موفق باشی.

خانم ساندی گوشی همراهش را دست من می دهد و دعوت می کند که به یکی از کارهای ضبط شده اش گوش بدهم. خیلی بهتر از چیزی است که انتظار داشتم؛ البته درست نمی دانم چه انتظاری داشتم. خانم ساندی، نمی توانم به او بگویم شکسپیر، قبل از اینکه ترانه تمام شود، متوجه هیاهویی در انتهای صف می شود و ناگهان مرا رها می کند. راهش را باز می کند و به کنار صف می رود و به سمتشان حرکت می کند. تا برسد، دستی هم به سرورویش می کشد. خانم ساندی یک دوربین تلویزیونی شکار کرده است.

مردی با میکروفون در حال مصاحبه با افراد داخل صف است. می پرسد اهل کجایند و چه نکته ی خاصی دارند و البته اینکه فکر می کنند برنده ی بعدی امریکن آیدُل می شوند یا نه. همین طور که فیلم بردار در مسیر صف حرکت می کند، موجی از دست کشیدن به سرورو و ژست گرفتن همراه آن به راه می افتد. معیار گزینش مصاحبه شوندگان مشخص است: کسانی انتخاب می شوند که جذاب اند و/یا چیز خاصی در ظاهرشان وجود دارد. دوست جدیدم، خانم ساندی هم جزء برگزیده ها است.

من، دست کم درحال حاضر، خواننده نیستم و برنامه ای برای خوانندگی ندارم. صدایم افتضاح است. خوشبختانه، آینده ام به صدایم بستگی ندارد. یک استاد دانشگاهم که بیست سالِ گذشته را صرف تحقیق و نوشتن درباره ی مفاهیم سیاست های کلی سلامت کرده ام؛ چیزهایی مانند ژنتیک، سلول های بنیادی، چاقی، تحول سلامت و پزشکیِ اختصاصی{ یکی از انواع پزشکی است که روی مراقبت های بهداشتی و درمانی به صورت منحصربه فرد تمرکز دارد و با تصمیمات، شیوه ها یا محصولات پزشکی مناسب که به صورت اختصاصی برای هر فرد طراحی شده است.}

پس اینجا چه می کنم؟ می خواهم تاحدامکان از نزدیک، مفهوم شهرت را بشناسم. هیچ چیزی بهتر از امریکن آیدُل نشانگر فرهنگ شهرت نیست.

طی چند دهه ی اخیر، سلطه ی فرهنگ شهرت در جامعه ی ما افزایش یافته است. بله، آدم های معروف در بیشترِ طول تاریخِ بشر بخشی از نمای فرهنگی بوده اند. اسکندر کبیر باشد یا لُرد بایرن فرقی نمی کند. مردم همیشه شیفته ی آدم های مشهورند. اما نقش فرهنگ شهرت هرگز به این میزان و در جهات متنوع، برجسته نبوده است. این فرهنگ شهرت روی تصمیمات فردی مراقبت و سلامت، تأثیر بسزایی دارد؛ یعنی روی کارهایی که می کنیم تا سالم بمانیم و دیدگاه هایی که درباره ی جسم خود، کالاهایی که می خواهیم داشته باشیم یا آرزوهای شغلی آینده مان داریم. دوست داشته باشیم یا نه، فرهنگ شهرت تأثیر عمیقی بر جهان ما دارد و چارچوب فکر ما درباره ی مسائل مهم را می سازد و حتی بر دید ما به جایگاه خودمان در جهان تأثیرگذار است.

فرهنگ شهرت اغلب به ساده سازی بیش از حد گفتمان اجتماعی متهم می شود؛ اما کمتر از این سخن به میان می آید که این فرهنگ منبع اطلاعاتِ غلط است. در واقع، آدم های معروف یکی از منابع مهم و مؤثر چرندیات شبه دانشمندانه شده اند. این فرهنگ، نمای فرهنگی ما را با نکاتی پر می کند که دامنه ی آنها گسترده است: از نکاتی کاملاً بی معنی که اغلب تمسخر می شوند تا آنهایی که کشش اجتماعی زیاد دارند و در بازار تحسین می شوند. رواج نوشیدنی ها، سم زدایی، رژیم های ترک اعتیاد، برنامه های نرمشی عجیب وغریب و یک عالم محصولات و تمرین های زیبایی و ضدپیری را می توان مستقیماً به تأیید آدم های معروف مرتبط دانست.

شاید دیدن مسائل سلامت با عینک فرهنگ شهرت، بی معنی به نظر آید؛ اما نباید نقشی را که آدم های معروف می توانند در اولویت ها و نظرات ما داشته باشند، دست کم گرفت. به همین علت است که تبلیغ کنندگان میلیون ها دلار پول به آنها می دهند تا محصول خود را به فروش برسانند. مثال های خاص فراوان اند. انجلینا جولی اظهار کرد که آزمایش ژنتیک باعث شد تصمیم خود را برای جراحی سینه به منظور پیشگیری از سرطان جلو بیندازد. این کارِ او موجب شد که تقاضا برای آزمایش ژنتیک و همچنین جراحی سینه به منظور پیشگیری از سرطان، به سرعت افزایش یابد. اظهارنظرهای ناآگاهانه ی برخی آدم های معروف، به ویژه جنی مک کارتی درباره ی خطرات واکسیناسیون، به طرز نامطلوبی منجر به رشد گفت وگوی عمومی درخصوص ارزش های واکسیناسیون شد.

من خودم برنامه ی سم زدایی کلین کلنز Clean Cleanse و گوئینت پالترو Gwyneth Paltrow را امتحان کرده ام. چه کسی دلش نمی خواهد «پاک و شاد و سبک» باشد؟ طی ۲۱ روز توانستم از غربالی شامل آب میوه ها، مکمل ها، رژیمی به شدت محدود و پرهیز از مصرف کافئین رد شوم. بعد از این کارها اصلاً احساس پاکی نمی کردم؛ بلکه بدخلق شده بودم و شادی ام فقط از این جهت بود که برنامه تمام شده است. البته احساس سبکی داشتم. در طول سه هفته سه کیلو کم کردم. گرسنگی اثر خودش را دارد.

اما برای اثبات اینکه محصولات و رژیم های صنعت سم زدایی می توانند به زدودن سموم، انگل ها یا رفتارهای بد کمک کنند و برای سلامت انسان مفید باشند، شواهد لازم در دست نیست. من حتی در طول و بعد از سم زدایی، آزمایش مدفوع هم دادم. این برنامه در ترکیب باکتریاییِ نمونه ام تغییری ایجاد نکرده بود که کارن مدسن Karen Madsen، استاد مطالعات بیماری های معده و روده در دانشگاه آلبرتا گفت «اتفاق خوبی است».

البته تأثیر فرهنگ شهرت بسیار فراتر از محدوده ی سلامت و زیبایی است. مردم مشهورشدن یا رسیدن به سبک زندگی آدم های معروف را برای خود، هدفی منطقی و در دسترس می دانند. حتی باراک اوباما هم درباره ی این روند اظهارنظر کرده است. او در مصاحبه ای در سال ۲۰۱۳ گفته است مواجهه ی دائم با «سبک زندگی افراد مشهور و ثروتمند» نوعی «تحول فرهنگی» در پی داشته است. اوباما گفت، در گذشته «بچه ها هر روز بررسی نمی کردند که کیم کارداشیان چه پوشیده است یا کانیه وست تعطیلات کجا می رود و اینها را نشانه های موفقیت نمی دانستند.

آدم های معروف این قابلیت را دارند که همه ی ما را جادو کنند. برنامه هایی مانند امریکن آیدُل بر این شیفتگی می افزایند. در واقع، مشهورشدن جایزه ی پنهان حضور در این برنامه است و همچنین تلاش من برای گوش دادن به موسیقی ها در اینجا. یکی از کارکنان برنامه که گوشی روی گوشش گذاشته است، روی شانه ام می زند و می گوید: «ببخشید؛ ولی شما واسه اینجا نیستین.»

فرهنگ شهرت چیزی فراتر از علاقه به آدم های مشهور است. انعکاسی است از ارزش های جمعی ما و نمایش رابطه ی پیچیده ی میان انتظارات اجتماعی و واقعیت های اجتماعی اقتصادی. جامعه شناسی به نام کارن استرنهایمر Karen Sternheimer در فرهنگ شهرت و رؤیای آمریکایی Celebrity Culture and the American Dream (روتلج، ۲۰۱۱) می نویسد: «آوازه و شهرت، با صرف نظر از تفاوت های ساده و سطحی، نمایش های واحدی از حس تحرک اجتماعی امریکایی ما هستند. آنها این توهم را ایجاد می کنند که رسیدن به ثروت مادی برای هر کسی ممکن است.... انگار آدم های معروف شواهد لازم را ارائه می کنند و نشان می دهند که رؤیای امریکاییِ رسیدن از کوخ به کاخ، واقعی و تحقق پذیر است.

این چیزی فراتر از تفکر صرفِ دانشگاهی است. اعتقاد به توهم آدم های معروف می تواند روی انتخاب های زندگی ما تأثیری ملموس داشته باشد. برای نمونه، در مطالعه ای در سال ۲۰۰۲ روی بازیکنان فوتبال دانشگاه های ایالات متحده به این یافته رسیدند که ۸۴% بازیکنان افریقایی امریکایی انتظار دارند شغلشان، ورزش حرفه ای باشد. ۴۰% آنها نیز معتقد بودند که ورزش بهترین مسیر برای کسب موفقیت اقتصادی است. همچنین محققان دریافتند که بازیکنانی که چنین اعتقاداتی داشتند، به نسبت کسانی که رفتارهای کمتر ایدئال داشتند، با احتمال بیشتری تحصیلات دانشگاهی خود را ترک کرده یا به حال تعلیق درمی آوردند.

چنین یافته هایی چندان تعجب برانگیز نیستند؛ اما یأس آورند. احتمال موفقیت در هر نوع شغلِ مبتنی بر شهرت، چیزی در حدود صفر است و اگر یک نفر بتواند موفق شود، رسیدن به این هدف احتمالاً نمی تواند ثروت بلندمدت یا از آن مهم تر شادی و سلامتی را که انتظار می رفت، برای او برآورده کند. پس ماجرا چیست؟ چرا اینقدر برای شهرت سرمایه گذاری می کنیم؟

کشورهایی که بیشتر درگیر فرهنگ شهرت هستند، یعنی ایالات متحده، بریتانیا و کره ی جنوبی، امتیاز زیادی در میزان شادی جمعیتشان ندارند. بر اساس گزارش شاد جهانی World Happiness Report در سال ۲۰۱۳، مطالعه ای که برای سازمان ملل متحد انجام شد، شادترین کشورهای جهان دانمارک، نروژ و سوئیس هستند.

کانادا رتبه ی ششم را دارد. ایالات متحده و بریتانیا، دو کشوری که هر دو بخش شایان توجهی از فرهنگ شهرت را ایجاد و مصرف می کنند، به ترتیب، رتبه های هفدهم و بیست ودوم را کسب کردند. وقتی موضوع تحرک اجتماعی به میان می آید، همین کشورهای عاشق شهرت، آمار وحشتناکی دارند. در میان ۳۴ ملت عضو کنوانسیون سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، بریتانیا رتبه ی آخر و ایالات متحده رتبه ی سوم از آخر را دارند؛ به عبارت دیگر، در این کشورها، بالارفتن از نردبان اجتماعی اقتصادی تقریباً غیرممکن است. اگر در فقر متولد شده اید، احتمالاً تا پایان عمر همان طور می مانید. اگر بچه ای از طبقه ی متوسط هستید، به احتمال زیاد در بزرگ سالی نیز متوسط خواهید بود. بچه های شما هم همین طور. راستی کدام کشور بیشترین میزان تحرک اجتماعی را دارد؟ دانمارک شاد. بهترین راه برای تضمین تحرک اجتماعی روبه پیشرفت چیست؟ تحصیل. [مؤسسه ی مطالعات سیاست گذاری عمومی] پیو چریتبل تراستس Pew Charitable Trusts در سال ۲۰۱۲ و در مطالعه ای با عنوان «به دنبال رؤیای امریکایی: تحرک اقتصادی میان نسل ها «Pursuing the American Dream: Economic Mobility Across Generations»» این نتیجه حاصل شد که «یک مدرک دانشگاهی چهارساله، تحرک از نازل ترین سطح به سمت بالا را افزایش می دهد. همچنین از تحرک از سطح متوسط و بالا به سمت پایین جلوگیری می کند.» ایرین کاری یر Erin Currier ، مدیر پروژه ی تحرک اقتصادی پیو، ادعا می کند که تحصیلات «نه تنها به تحرک بیشتر، بلکه به فرصت های شغلی بهتر می انجامد.» مطالعات زیادی ازجمله برنامه ی منظم ارزشیابی دانشجویان بین المللی، اُای سی دی، به نتایج مشابه رسیده اند: نظام های آموزشی امریکا و بریتانیا در مقایسه با نظام های سایر ملت های پیشرفته رتبه ی مطلوبی ندارند.

آیا این اتفاقی است که کشورهایی که در تحرک اجتماعی، شادی و تحصیلات، عملکرد تقریباً ضعیفی دارند، فرهنگ شهرت و ذهنیتِ رسیدن به ستاره ها را در خود می پرورانند؟ شاید؛ اما به نظر می آید نتوان انکار کرد که هم گراییِ دو چیز با یکدیگر، موقعیت ایدئال برای رشد فرهنگ شهرت را فراهم کرده است: نخست، الگوهای اجتماعی اقتصادی، مثل تحرک اجتماعیِ ضعیف و نیز الگوهای فنی، مثل رسانه های اجتماعی و دوم، زمینه ها و تمایلات روان شناختی و اجتماعی.

من این نظریه را با استیون دانکم، استادیار مطالعات رسانه در دانشگاه نیویورک و مؤلف رؤیا؛ تصور دوباره ی سیاست های ترقی خواه در عصر خیال (نیو پرس، ۲۰۰۷) Dream: Re-Imagining Progressive Politics in an Age of Fantasy / New Press، 2007 در میان گذاشتم و نظرش را پرسیدم. او می گوید: «مطمئناً چنین چیزی ممکن است. شهرت به ویژه در زمان حاضر، رابطه ی زیادی با مردم سالاری و موفقیت دارد. آدم هایی مثل کیم کارداشیان واقعی به نظر می آیند. مثل ما عمل می کنند. اهل همان جاهایی هستند که ما هستیم. موضوع گریس کلی Grace Kelly نیست. فرهنگ شهرت است که باعث می شود تحرک اجتماعی، جادو به نظر آید.»

در واقع، فرهنگ شهرت اغلب با عنوان جادو به فروش می رسد؛ روندی که زندگی را از این رو به آن رو می کند و هم اکنون برای همه در دسترس است یا در افسانه ی شهرت این طور آمده است.

جاشوئا گمسون Joshua Gamson، استاد جامعه شناسی دانشکده ی هنرها و علوم دانشگاه سن فرانسیسکو هم حرفی مشابهی به من می زند: «در جامعه ای با نابرابریِ فاحشِ درآمدها که بسیاری از راه های موفقیت در آن عملاً بسته شده اند، راهی باز می شود برای توهم «سریع پولدار شو». می شود درک کرد که چرا مردم دوست دارند این رؤیا را زنده نگه دارند. این میان برزدن به تحرک اجتماعی خیلی جذاب است.»

کاری یر هم با آنچه گمسون و دانکم مطرح کردند موافق است: « این احتمال وجود دارد که وقتی برخی با موانع تحرک اجتماعی مواجه می شوند، شهرت را تنها گزینه ی در دسترس بدانند و آن را غنیمت بشمارند.» برای اثبات این دیدگاه، کاری یر از مطالعه ای در سال ۲۰۰۶ سخن می گوید که طبق یافته های آن، ۳۸% افراد با درآمد سالانه کمتر از ۲۵هزار دلار فکر می کردند که در زندگیِ آنها، برنده شدن در بخت آزمایی، عملی ترین راه برای جمع آوری ثروت است. با توجه به این نوع تفکر که همان طور که کاری یر هم اشاره کرد، به احتمال زیاد نشانگر فقدان گزینه های دیگر است، آیا عجیب است که عده ی زیادی اعتقاد داشته باشند مشهورشدن هدفی خواه، حسادت برانگیز برای رشد و ترقی است؟

بی شک می توانستیم درباره ی اینکه رشد فرهنگِ شهرت تا چه میزان عامل کمک کننده یا محصول جانبی واقعیت های اجتماعی موجود است، تنها ابهام گویی کنیم و از بحث کناره بگیریم. اما فارغ از ظرافت این ارتباط یا پیچیدگی جهتش، انکار این واقعیت دشوار به نظر می رسد که شیفتگیِ کنونی ما در مقابل شهرت می تواند به بدبختی ها و نارضایتی های بیشتر درباره ی بدن، صورت، لباس، شغل، خانه و در واقع همه چیزمان منجر شود.

مهم تر اینکه، این عقده ی روحیِ اجتماعی، برای بالابردن و اولویت دادن به فعالیت هایی که تحرک و سلامت اجتماعیِ واقعی را ارتقا می بخشند، کار چندانی نمی کند. قدرت فرهنگِ شهرت در پریشان کردن ذهن، هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی اتفاق می افتد؛ در سطح فردی مانند تصمیم در باره ی مسیر تحصیلی، نوع تفکر و تعریف ما از موفقیت، استفاده از منابع فردی و خانوادگی و غیره و در سطح اجتماعی، همچون چگونگی برخورد اجتماع با مسائل اجتماعی کلان تر.

طبق یافته های مطالعه ای که در سال ۲۰۰۷ در «مجله ی بین المللی مطالعات فرهنگی۱۵» به چاپ رسید، کسانی که «دنباله روی فرهنگ شهرت هستند، با کمترین احتمال [در مقایسه با سایرین] به سیاست می پردازند و با کمترین احتمال از شبکه های اجتماعی برای شرکت در فعالیت ها یا بحث درباره ی مسائل اجتماعی بهره می برند». البته در این نوع داده، نوعی رابطه ی علیت برقرار است. شاید کسانی که به مسائل اجتماعی علاقه مند نیستند، جذب فرهنگ شهرت می شوند؟ بااین همه این یافته دست کم نشان می دهد که فرهنگ شهرت کمک چندانی نمی کند یا آنطور که نویسندگان این مطالعه خاطرنشان می کنند، این داده «نظرات مبتنی بر اینکه فرهنگ عمومی می تواند به مردم سالاریِ مؤثر کمک کند» را به چالش می کشد.

در سطحی اساسی تر، پژوهش ها نشان می دهند که فرهنگ شهرت به رشد جامعه ای خودشیفته تر کمک می کند. کمتر کسی به اندازه ی جین ام. تواین۱۶، روان شناسی در دانشگاه دولتی سن دیگو و نویسنده ی همه گیری خودشیفتگی۱۷ (آتریا بوکس) که در سال ۲۰۰۹ به چاپ رسید، در این خصوص کار کرده است. او در مقاله ی سال ۲۰۱۳ خود می نویسد: «شواهد بسیاری نشان می دهند که نسل های کم سن ترِ جوانان نگاه های مثبت تری به خود دارند، ویژگی های شخصیتی خودشیفته تری نشان می دهند و بیشتر متمرکز بر خویشتن هستند.» این دیدگاه نتیجه ی برخی عوامل از جمله ذهنیتِ «خودت رو برسون به ستاره ها» و مقبولیتِ جهانِ شهرت در جامعه ی ما است؛ جهانی که به گفته ی تواین «خودشیفتگی را به نمایش می گذارد». در واقع، تواین بر این باور است که فرهنگ عمومی از خطوط قرمز عبور کرده و خودشیفتگی، مثبت تصور و تصویر می شود.

منصف باشیم. همه هم درباره ی میزان افزایش خودشیفتگی توافق ندارند. البته من معتقدم که این داده های همچنان درحال رشد، کاملاً قانع کننده اند؛ اما صرف نظر از بزرگی این پدیده، استلزامات آن می توانند حائز اهمیت باشند. برای مثال، شواهد نشان می دهند که جوان ها امروزه بیشتر مستحق مشغولیت های گروهی و اجتماعی هستند؛ اما کمتر علاقه نشان می دهند. آنها بیش از نسل های قبل، شوق پاداش های بیرونی، مانند شهرت، ثروت، قیافه و دارایی های مادی را دارند و کمتر به پاداش های درونی علاقه نشان می دهند. بااین همه، بسیاری از مطالعات نشان می دهند که تمرکز بر اهداف داخلی مانند اجتماع، شخصیت، رشد و ارتباطات، رابطه ی مثبتی با نشانگرهای سلامت روان دارند و جهت گیری به سمت اهداف زندگی بیرونی با کاهش حس سلامت مرتبط اند.

بااین همه نباید تمام اتهامات را بر دوش جذابیت های آدم های معروف بگذاریم. مشکلات بزرگ تری داریم که باید حل شوند؛ مثلاً شکاف اقتصادی در سراسر جهان در حال رشد است. گینس شاید آدم نامتعادلی باشد؛ اما اوضاع اجتماعی و روانی ای را که باعث می شوند فرهنگِ شهرت چنین تأثیری داشته باشد، او ایجاد نکرده است.

گویی ما در چرخه ای جاودان اسیر شده ایم که سوختش شهرت است. این چرخه اینگونه کار می کند: کاهش تحرک اجتماعی و ازبین رفتن گزینه های زندگی، منجر می شود به رؤیاهای روبه رشد درباره ی بخت و شهرت آدم های معروف. این نیز به سهم خود، قدرت و طمع شهرت را افزایش می دهد و این افزایش، شاید با نوعی تصمیمِ ناشی از خودشیفتگیِ روبه فزونی، موجب تمرکز بر انگیزه های بیرونی می شود. این تمرکز، شادیِ کمتر را در پی دارد و ذهن ما (و به طور عموم ذهن جامعه) را از فعالیت هایی مانند تحصیل و طرف داری از تحولات اجتماعی، منحرف می سازد. این در حالی است که اینگونه فعالیت ها احتمالاً تحرک اجتماعی را افزایش می دهند.

گویا هم علاقه به آدم های معروف و هم تأثیرگذاری آنها، در حال شدت گرفتن است. لازم است به شناختی بهتر از استلزامات بلندمدت ترِ چنین الگویی دست یابیم و مهم تر از همه، به شکل گروهی تلاش کنیم تا فرهنگ شهرت را در جایگاه مناسب و کاملاً شایسته ی خود بنشانیم؛ یعنی در جایگاه یک سرگرمی مفرح.


پی نوشت ها :

تیموتی کولفیلد استاد دانشکده ی حقوق و مدرسه ی سلامت عمومی در دانشگاه آلبرتا است. این مقاله برگرفته شده است از «آیا گوئینت پالترو همیشه اشتباه می کند؟ چطور آدم های معروف اکسیرهای سلامت، زیبایی و شادی را به ما می فروشند» که در ماه می توسط نشر بیکن به چاپ می رسد.

[۱] American Idol.  برنامه ی پرطرف دار تلویزیونی که از شبکه ی فاکس امریکا پخش می شود و هدف آن کشف بهترین خواننده در این کشور بر اساس رأی بینندگان است.
[۲] یکی از انواع پزشکی است که روی مراقبت های بهداشتی و درمانی به صورت منحصربه فرد تمرکز دارد و با تصمیمات، شیوه ها یا محصولات پزشکی مناسب که به صورت اختصاصی برای هر فرد طراحی شده است.
[۳] Clean Cleanse
[۴] Gwyneth Paltrow
[۵] Karen Madsen
[۶] Karen Sternheimer
[۷] Celebrity Culture and the American Dream
[۸] World Happiness Report
[۹] Pew Charitable Trusts
[۱۰] «Pursuing the American Dream: Economic Mobility Across Generations»
[۱۱] Erin Currier
[۱۲] Dream: Re-Imagining Progressive Politics in an Age of Fantasy / New Press، 2007
[۱۳] Grace Kelly
[۱۴] Joshua Gamson
[۱۵] International Journal of Cultural Studies
[۱۶] Jean M. Twenge
[۱۷] The Narcissism Epidemic

پدیدآورنده: 
Share