بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در این جلسه ان شاءالله می خواهیم یک مقداری از فضای مجازی صحبت کنیم. اگر اشتباه نکنم، حالا چون می خواهم نسبتش را به مقام معظم رهبری بدهم، یک وقت ممکن است اشتباه کنم. نه ظاهراً درست می گویم. به نظرم می آید که از آقا شنیدم، در تلویزیون هم پخش شد که اگر من مشکلات رهبری را نداشتم، درست است؟ خودم مسؤول فضای مجازی می شدم.
ببینید ما پنج رقم آدم داریم. هر گروهی یک طور است. بعضی آدم ها مثل توت هستند. درخت توت را به محض اینکه تکان بدهی، توت هایش می ریزد. مثل بچه های حزب اللهی! می گویی: «قد قامت الصلاة» جمعه می آید، جماعت می رود، نماز عید می رود، جبهه می رود. در هر کاری این بچه های حزب اللهی و بسیجی آماده هستند. ولی همه ی مردم توت نیستند. بعضی مردم مثل بسیجی ها، مثل توت شیرین هستند. نازک و ظریف و با یک حرکت آماده باش هستند. بعضی مردم مثل انار هستند. انار با تکان نمی ریزد. باید دانه دانه رفت و آن ها را چید. بعضی مردم نه توت و نه انار نیستند. مثل گل هستند. می روی بچینی تیغ هم دارند. اصلاً می روی که با آن برخورد کنی، گارد می گیرد. بعضی مردم مثل نارگیل هستند. آن بالاست. دستت به آن نمی رسد. رفتی بالا کندی، دورش تار است. تارش را پس زدی، پوستش سفت است. این پیر در می آورد تا تسلیم شود. ولی اگر حوصله کنی، قلب سفیدی دارد، مواد قندی دارد. گردو کوچک است. پشت برگ ها مخفی می شود. چوب در کله اش هم می زنی، پایین نمی آید. پس پنج رقم آدم داریم، توتی، اناری، گلی، نارگیلی، گردویی. من که در مسجد می روم، یا من که سر کلاس، در دبیرستان، در دانشگاه، در آموزش و پرورش، همان هایی که آمدند و نشستند همان توتی ها هستند.
1- ویژگی ها و امتیازات فضای مجازی
اما این فضای مجازی یک خصوصیاتی دارد. اول اینکه امتیازاتی دارد. یک: فضای مجازی در دسترس است. در خانه ات نشستی... شب جمعه است خدا اموات را بیامرزد، مادرم به پدرم گفت: یک تلفن بخر. گفت: من تلفن بخرم که تو حرف بزنی؟ یعنی چه؟ یعنی خانه ام را به همه ی خانه ها سوراخ کنم؟ من اجازه نمی دهم خانه ام به همه ی خانه ها راه پیدا کند. این پدر و مادر ما مردند. کاش بودند و می دیدند که نه فقط خانه به خانه ها سوارخ شده است، همه ی دنیا به هم سوراخ شده است. یعنی شما از اینجا با یک تماس کانادا را می گیری، آمریکا را می گیری، چنین و چنان می کنی. اصلاً دنیا به هم سوراخ شده است. فضای مجازی در دسترس است. کم هزینه است. سریع است. فرامرزی است. فرادینی است. تنوع دارد. هم عکس، هم فیلم، هم صوت، هم متن، به روز است، جذاب است، دوطرفه است، همزمان است، خوب یک شرایطی پیش آمده است، ما باید از این شرایط استفاده کنیم.
یک خاطره ی قرآنی بگویم. معلم قرآن هستم. اصحاب کهف که فیلمش را هم تلویزیون نشان داد، مردم گفتند که ما به احترام اصحاب کهف، یک ساختمان بسازیم. یادبود یک پایه ای، ستونی، مثل میدان آزادی تهران. در یکی از این فلکه ها یک چیزی را مثلاً برپا بکنیم. یادبود! یک مشت که عاقل تر بودند، قرآن می گوید آخر تو که آجر و سیمان و وقت خرج می کنی، آخر چرا یادبود؟ اگر می خواهی بنیانی بر مزار این ها بسازی، «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَّسْجِدًا» (کهف/21) یک مسجد بسازید. همین میدان آزادی در تهران، یک ساختمانی وسطش هست. هر کس دیده است، در تلویزیون هم هر شب نشان می دهد. ما می توانستیم... آن را آدم های قبل از انقلاب ساختند. آن آقایانی که ساختند، اگر آدم های مکتبی بودند، می گفتند: همین ساختمان را تبدیل به یک مسجد کنیم. در مسجد هم می شود خوابید، هم می شود جلسه گرفت، هم قرارداد بست. می شد این ساختمان یک مسجد باشد، وسط میدان آزادی! «لَنَتَّخِذَنَّ» ما اگر بناست بسازیم. «فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیهِم بُنْیانًا» (کهف/21) گفتند یک ساختمان بر مزار اصحاب کهف بسازیم، ولی عده ای گفتند: نه! «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَّسْجِدًا» اگر بناست آجری صرف شود، مسجد باشد. شما که یک گوشواره می خری، بگو اگر نمازت را درست خواندی، گوشواره می خرم. یعنی کارهایمان هدفمند باشد.
2- حضور فعال در فضای مجازی
فضای مجازی را باید پر کنیم. یک خاطره قرآنی بگویم. هر کس مکه می رود چند کار باید انجام بدهد. یکی از کارها سعی صفا و مروه است. سعی صفا و مروه را هر کس رفته است که می داند، هرکس نرفته برایش بگویم. یک خیابان چهارصد متری است. سرپوشیده است، خیابان چهارصدمتری سرپوشیده است. به مسجدالحرام چسبیده است. یک طرفش صفا است، یک طرفش مروه است. یعنی اینطور حساب کنید. این صفا و این مروه. حاجی باید از صفا برود به مروه، تمام شد؟ این یکی. دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت! هفت بار باید سعی صفا و مروه کند. روی کوه صفا یک بت بود. روی کوه مروه هم یک بت بود. مسلمان ها گفتند: کوهی که روی آن بت است، ما سختمان است که این سعی صفا و مروه را انجام دهیم. آیه نازل شد که تو برو که آن ها بت هایشان را بردارند، نگو حالا که بت است، من نروم. نگو حالا که بت است، من نروم. او را محرومش کن. «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ» عربی هایی که می خوانم قرآن است. «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللَّـهِ» (بقره/158) صفا و مروه جزء علائم دینی است. «فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ» چه به حج رفتی و چه به عمره، مشکلی نیست، شما بروید. اگر مسلمان ها پر کنند، آنجا دیگر بت پرست ها مانورشان کم می شود. این یعنی چه؟ در فضای مجازی هم می شود کار حق انجام داد و هم کار باطل! اگر دانشمندان ما، دانشمندان، اساتید دانشگاه، علماء، طلاب فاضل، فرهنگیان، دانشجویان، اگر اهل فرهنگ فضای مجازی را از حق پر کنند... بالاخره حالا من سوادی ندارم. ولی یک جایگاهی در فضای مجازی برای ما باز شده است، کتاب ها و نوارها و هر چه داریم آنجا می ریزیم. حالا یک کسی از آن طرف دنیا مثلاً می خواهد راجع به شب قدر، بررسی کند. می آید پای حرف ما، این شیخ قرائتی در ایران درباره ی شب قدر چه گفته است؟ کدش را باز می کند و من سی و سه سال است که در تلویزیون هستم و هر سال شب قدر، راجع به شب قدر صحبت کرده ام. پس سی و سه سخنرانی برای شب قدر دارم. شب قدر من را می بیند و حرف های من را می شنود. خودش هم یک چیزهایی رویش می گذارد و می شود شب قدر! هر کس هر چه دارد، قفل ها را باز کند، روی سایت ها بگذاریم، این فضا را پر کنیم، انقدر پر کنیم که دیگر جا برای آن ها نباشد. به حلال پر کنیم که سهم حرام کم باشد. باید جایش را پر کرد.
زمان شاه یک ساواکی پدرش مرد. رفتند در خانه ی یک عالمی که پدر ایشان مرده است، شما فاتحه اش بیایید. گفت: باشد می آیم. آخوند برود ختم پدر ساواکی. امکان نداشت. این گفت من می آیم. بعد هم نرفت. مردم هم جمع شدند. بالاخره جلسه بدون سخنرانی تمام شد. پهلوی آقا آمدند که چرا نیامدی؟ گفت: ساواکی بود. من برای ساواکی روی منبر بروم و تعریف ساواکی را هم بکنم؟ تعریف شاه را هم بکنم؟ ساواکی است، نمی آیم. گفتند: خوب اگر نمی آمدی، می گفتی نمی آیم، گفت: می ترسیدم بگویم نمی آیم و بروید و یک آخوند دیگر را گول بزنید. من گفتم می آیم که جای او پر شود، شما خاطرتان جمع باشد که این جلسه ی فاتحه تان یک واعظ دارد. سراغ واعظ دیگر نروید، من هم نمی آیم. ببینید یعنی این نژاد آخوند عجب نژادی است. هیچ کس حریفش نمی شود.
یک وقت فیلم مارمولک را نشان دادند، من یک تکه اش را دیدم، گفتم: اشکالی ندارد. گفتند: بابا توهین به روحانیت است. گفتم: مارمولک که یک حیوان کوچک است. یک حیوان کوچک با روحانیت چه کار می تواند بکند؟ یک نهنگ یک آخوند را خورد، حضرت یونس را، آخرش پس داد. آخوند خوردنی نیست.
یک روز طلبه ها به مناسبت عیدی تصمیم گرفتند... ماه ربیع بود می خواستند شادی کنند. تصمیم گرفتند که استاد بالای منبر که رفت، درس را شروع کرد، بسم الله الرحمن الرحیم. تا بحث را شروع کرد، همه بلند شوند و بروند. که آقا روی منبر یخ کند. دماغش بسوزد. خوب برنامه ریزی کردند و آقا شروع کرد. بسم الله الرحمن الرحیم. بحث امروز ما درباره ی، همه بلند شدند و رفتند. فهمید این طراحی شده است. گفت: خیلی خوب، می خواستید دماغ من را بسوزانید، سوزاندید، حالا برگردید برایتان یک چیزی بگویم. طلبه ها گفتند برگردیم ببینیم آقای دماغ سوخته چه می گوید. نشستند. تا نشستند. آقا از منبر آمد پایین و رفت. گفت یک به یک! باید فضا را تنگ کنیم که نوبت به آن ها نرسد.
3- بهره گیری از ابزارهای مورد علاقه نوجوانان و جوانان
حدیث داریم که «مَن كانَ عِندَهُ صَبِی فَلیتَصابَّ لَهُ» (من لایحضره الفقیه،ج۳،ص۴۸۲) هر کس در خانه بچه دارد، بچه بشود، که بچه اش ارضاء بشود. می گوید دولا شو، سوارت شوم. خوب دولا شو. می خواهم سوارت شوم. خیلی خوب! به پدرش می گوید تو خر من هستی.
یک پدری می خندید، گفتند: چرا می خندی؟ گفت: در کوچه می رفتیم. یک خری بود، یک الاغی بود، بچه هم گفت: این کیست؟ این چیست؟ گفتم: این خر است. گفت: آقاجان خر که خودت هستی، بگو این الاغ است.
حدیث داریم که هر کس که در خانه بچه دارد، خودش هم بچه شود، یعنی خودش را پایین بیاورد، پایین بیاورد، پایین بیاورد، تا این بچه ارضاء بشود و نیاز به بچه های بیرون نداشته باشد. اگر مذهبی هم گاهی با خانمش اردویی رفت، رفتند بستنی خوردند، رفتند با هم قدمی زدند، فردا این دختر آخوند و دختر حزب اللهی بزرگ شد، خواستگار آخوند آمد، نه! نه! نه! من زن آخوند شدم، پیرم درآمد. بر پدرم لعنت که دخترم را به طلبه بدهم. باید یک طوری آخوند زندگی کند که... من آخوندهایی را آخوند موفق می گویم که پسرشان آخوند شود و دخترشان هم زن آخوند بشود. اگر یک آخوندی دخترش گفت: من زن آخوند نمی شوم، پسرش هم گفت: من آخوند نمی شوم، این پیداست که این آخوند یک جایش می لنگد که این نتوانسته است که بچه خودش را جذب کند. هر کس بچه دارد، بچه شود. «مَن كانَ عِندَهُ صَبِی فَلیتَصابَّ لَهُ»
ما باید فضای مجازی را پر کنیم. که نوبت به دیگران نرسد. زمان شاه یک فیلمی بود به نام مراد برقی! آن شب ها خیلی شلوغ می شد. اصلاً همه می رفتند خانه... آخر آن زمان اینقدر تلویزیون نبود. یک خانه که تلویزیون بود، همسایه ها جمع می شدند که این فیلم را ببینند. آن شب ما برای بچه قمی ها جلسه داشتیم. گفتند: حاج آقا فردا شب را تعطیل کن، ما می خواهیم برویم مراد برقی را ببینیم. گفتم: مرادبرقی چند بار شما را می خنداند؟ من دو برابر مرادبرقی شما را می خندانم. گفتند: راست می گویی؟ گفتم: بله! آن شب ما مرادبرقی شدیم. یعنی این ها را با خنده جذب کردیم، دیگر نیازی به خنده دیگران نداشتند. فضای مجازی را باید استفاده کنیم.
روی کوه صفا و مروه دو تا بت بود. مسلمان ها می گفتند: بین بت ما طواف نمی کنیم، خدا فرمود بروید تا آن ها بتشان را بردارند. نه اینکه چون بت است... گاهی نگاه می کنیم در یک فلکه، در یک میدان، در یک سینما، یک آدم هایی هستند که مثلاً مذهبی هم نیستند. مذهبی ها می گویند: نه اینجا جای ما نیست. نه اتفاقاً تو برو که او خودش را جمع کند.
یک کسی به من گفت: انگشترت را به من بده، گفتم: می خواهی چه کار کنی؟ گفت: می خواهم نگاهش کنم و یاد تو بیافتم. یادگاری! گفتم: به تو نمی دهم، تا دیدی نیست، یاد من بیفت. تو می خواهی هر وقت دیدی یاد من بیفتی، هر وقت نگاه کردی دیدی انگشتر نیست، بگو این شیخ هم انگشترش را به ما نداد. تو اگر می خواستی یاد من باشی، از نبودن هم می توانستی یاد من باشی.
4- اهداف شیطانی دشمن در بهره گیری از فضای مجازی
دیگران که از فضای مجازی استفاده می کنند، هدفشان چیست؟ یک: بعضی طرح ها طرح شیطانی است. قرآن یک آیه داریم می گوید شیطان هم به یک سری آدم ها وحی می کند. آیه اش این است: «وَإِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِیائِهِمْ» (انعام/121) «لَیوحُونَ» یعنی وحی می کند. شیطان به ذهن این می اندازد، که چنین کاری بکن. آن ها رهبرشان شیطان است، وسوسه هایشان از شیطان است. این یک مورد. و لذا تولید می کنند. یک عده افراد فاسد توزیع می کنند. یک عده با تبلیغات مغرضانه تبلیغ می کنند. هدفشان هم این است که مردم غافل بشوند. اهل سازش بشوند. از هنر استفاده می کنند. همانطور که سامری از هنر مجسمه سازی و گوساله سازی استفاده کرد. با تبلیغات و سر و صدا «لَّهُ خُوَارٌ» (طه/88) با زرق و برق! بالاخره یک عده کار خودشان را می کنند. ما چه کنیم؟ ما هم باید فضای مجازی را پرکنیم. منتها شرایطی می خواهد. بحث امروز ما بیش تر این خواهد بود. حقوق فضای مجازی! صلواتی بفرستید.
5- ترویج افکار درست و حرف های واقعی در فضای مجازی
فضای مجازی، آموزش الکترونیکی می گویند. و حقوق آن. بالاخره هر چیزی حقوقی دارد.
یک: اولین حق این است که خبر صحیح باشد. حدس نباشد، تهمت نباشد، شایعه نباشد، برداشت شخصی نباشد. خبر درست باشد. گاهی وقت ها می گویند: آقا در همه ی سایت ها آمده است. باسمه تعالی! همه ی سایت ها غلط کرده اند. خوب اگر همه ی مردم به عمه، عمو گفتند، این زن مرد می شود؟ آقا همه گفتند: عمو! عمه، عمه است، حتی اگر همه ی دنیا عمو بگویند. عمه عمو نمی شود. خاله دایی نمی شود. حق اول این است که خبر حدس نباشد. تهمت نباشد. شایعه نباشد. برداشت شخصی نباشد. خبر یقینی باشد. آیه اش چیست؟ «بِنَبَإٍ یقِینٍ» (نمل/22) هدهد آمد به سلیمان گفت: یک خبری دارم ولی خبر حدس و برداشت نیست. «بِنَبَإٍ» یعنی خبر مهمی است. «یقِینٍ» یقینی هم هست. فضای مجازی را پر نکنید از...
خدا رحمت کند آقای پرورش را. آقای پرورش می گفت که یکی از این روزنامه ها آمدند و گفتند که صفحه ی اول خالی است. چیزی نداریم که در صفحه ی اول چاپ کنیم. گفت: بنویسید پرورش مرد. پرش کنید. صفحه ی آخر هم بنویس خبر صفحه ی اول تکذیب می شود. یعنی اینطور نیست که حالا چون من سایت دارم، هر چرت و پرتی را در آن بنویسم. خوب سایت خالی باشد. چه کسی گفته است روزنامه باید شانزده صفحه باشد؟ بنویسید روزنامه این هفته چون مطلب نداشتیم، سه صفحه است. چهار صفحه است. نذر نکرده ایم که حتماً شانزده صفحه باشد، بعد با هر رطب و یابسی این را پر کنیم. چه کسی گفته است که باید منبر چهل دقیقه باشد؟ بگو آقا دیشب من نرسیدم مطالعه کنم، امروز منبرم هفت دقیقه است. ان شاء الله فردا مطالعه می کنم، بیش تر صحبت می کنم. وقتی من نمی خواهم... مثل سایت است. سایت ما منبر ما است. فضای مجازی ما است. آن فضای حقیقی است. هفت دقیقه شده است، آن وقت می خواهیم پرش کنیم، بله مرتب با الفاظ بازی می کنیم. چون می خواهیم پرش کنیم. حتی یک کلمه ی آبکی را باز می کنیم. شصت! شصت یعنی دو سی! شصت یعنی سه بیست! شصت همان عددی است که بعد از پنجاه و نه است. و همان عددی است که قبل از شصت و یک است. ببینید چون حرف ندارد که بزند، مرتب با الفاظ بازی می کند. آدم می فهمد. من گاهی وقت ها سخنرانی گوش می دهم، می گویم این مطالعه نکرده است. با الفاظ ور می رود. آقا من حرف نداشتم، تمام شد و رفت.
خدا آیت الله فلسفی، از علمای درجه ی یک مشهد را رحمت کند. اخوی اش هم از وعّاظ درجه ی یک ایران بود. گفتند: آیت الله فلسفی! منبر بروید. گفت: من دیشب مطالعه نکردم، عمر مردم تلف می شود. گفتند: هر کس می خواهد آقای فلسفی منبر برود، صلوات بفرستد. گفت: بابا من مطالعه نکرده ام. دومی اش را... اللهم... گفت: بابا من مطالعه نکرده ام. سومی اش را... گیر افتادیم. جنگ تحمیلی داریم، این سخنرانی تحمیلی است. رفت بالای منبر گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. بی مطالعه سخنرانی خیانت به عمر مردم است. من می خواهم خائن نباشم، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته! سی ثانیه صحبت کرد، این سی ثانیه صحبت به اندازه ی یک عمر حرف حسابی داشت. چه کسی گفته است که روزنامه شانزده صفحه باشد؟ آقا هر ماه مجله داریم، در به در دنبال مقاله می دوند. دو ماه یک بارش کنید، سه ماه یک بارش کنید...
خبر صحیح باشد. هر محتوایی به اهلش گفته شود. یکی از آقایان، اگر اسمش را بگویم، او را می شناسید. یک وقت یک جمله ای راجع به یک کسی گفته بود. هیچی به یک مشکلاتی برخورد کرد. پهلوی من آمد گفت: آقا ما یک چنین حرفی زده ایم، به مشکل برخوردم. از فلان تشکیلات نقد کرده ام. گفتم: آقاجان نقد را به خودش می گفتی. به خودش می گفتی: آقا شما رئیس سازمان هستی. رئیس نمی دانم فلان جا هستی؟ این تشکیلات شما این ایراد و عیب را دارد. چرا این حرف را پخش می کنی؟ فضای مجازی... بنده یک عیبی دارم. اشتباه آقای قرائتی! خوب اگر من اشتباه کرده ام به خودم بگویید.