امامت امری انتصابی نه انتخابی/بخش دوم

موضوع نوشتار: 
آیت الله قرائتی؛
آیت الله قرائتی

6- انتخاب جانشین در زمان حضرت رسول خدا
از همه گذشته، می شود ما قبول کنیم که خدایی که در قرآن می گوید: «حَرِیصٌ عَلَیكُمْ» (توبه/128) پیغمبر برای هدایت شما حرص می زند. آخر ما که حرص می زنیم برای مال حرص می زنیم، پولمان جمع بشود. «حَرِیصٌ» خدا می گوید: پیغمبر برای هدایت شما حرص می زد. «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» ببینید سه صفت با هم آمده است. «حَرِیصٌ» پیغمبر برای هدایت شما حرص می زند. «رَؤُفٌ» رأفت دارد. «رَحِیمٌ» رحمت دارد. پیغمبری که برای هدایت ما حرص می زند، رأفت دارد و رحمت دارد، امت را رها کند و برود؟ جانشین تعیین نکند؟ یک چوپان بزغاله هایش را رها می کند برود؟ چرا شما قبول می کنید؟ پیغمبر دلش به حال مردم بیش تر می سوخت یا خلیفه ی اول؟ شما چرا می گویی خلیفه ی اول ابی بکر وقتی از دنیا رفت، عمر تعیین کرد!!! گفت: بعد از من عمر! چطور خلیفه ی اول دلش به حال مردم سوخت؟ که مردم بی خلیفه نباشند. پیغمبر دلش نسوخت، ولی ابی بکر دلش سوخت؟ یعنی رحم و رأفت ابی بکر بیش تر بود؟ خدایی که در قرآن می گوید: پیغمبر بود که حرص می زد، پیغمبر بود که رئوف است، این ها آیه های قرآن است. شیعه و سنی ندارد. چطور ما بگوییم: پیغمبر از دنیا رفت و کسی را تعیین نکرد؟ یک چوپان حاضر است دو تا بزغاله را رها کند و برود؟ 
یک  کسی یک کارخانه با پنجاه نفر پرسنل داشته باشد، یک کارخانه ی کوچک داشته باشد، با پنجاه نفر پرسنل. حاضر است کارخانه را رها کند و برود؟ پیغبر امت را رها کرد و رفت؟ هیچ به هیچ!!! این ها چیزهایی است... یک صلواتی بفرستید.
خود پیغمبر وقتی می خواست به جنگ تبوک برود، گفت من می خواهم به جنگ تبوک بروم، تبوک الان تقریباً مرز عربستان است. من به جنگ تبوک می روم، یک کسی باید در مدینه باشد. به حضرت علی(علیه السلام) گفت: تو در مدینه جانشین من باش، من به جنگ بروم. حضرت علی(علیه السلام) هم گفت: من به جنگ و جهاد علاقه دارم. گفت: تو دوست نداری مثل هارون خلیفه من باشی؟ «انت منّى بمنزلة هارون من موسى» موسی که به کوه طور رفت، تا مناجات کند برای دریافت کتاب تورات، این چند روزی که در کوه طور بود، به هارون گفت: «هارُونَ اخْلُفْنِی» (اعراف/142) تو جانشین من باش. چطور موسی برای چند روزی که به کوه طور می رود، جانشین می خواهد، خود پیغمبر برای جنگ تبوک جانشین می خواهد؟ وقتی می خواهد... بله اگر پیغمبر سکته می کرد، خوب می گفتیم: نرسید! پیغمبر سکته کرد و نرسید که جانشین تعیین کند. ولی پیغمبری که شبانه روزهایی در بیماری بود. اینطور نیست که بگوییم سکته کرد و نرسید. از همه گذشته خدا در قرآن گفته است که هدایت با من است. آیه اش را بخوانم؟ «إِنَّ عَلَینا لَلْهُدى‏» (لیل/12) یعنی بر گردن ما است، که مردم را هدایت کنیم. اگر پیغمبر از دنیا برود، و کسی نباشد، «إِنَّ عَلَینا لَلْهُدى‏» چه می شود؟ 
یک چیزی دیگری بگویم؟ برای یک فرمانده نظامی، حالا نمی دانم بگویم سرهنگ، سرتیپ، سرلشکر... یک فرمانده نظامی می خواستند، که با رهبری او  بجنگند. به پیغمبر گفتند، عربی هایی که می خوانم قرآن است. شما هم می فهمید. «ابْعَثْ لَنا مَلِكاً» برای ما یک پادشاهی مبعوث کن، برانگیز «نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» بعد از حضرت موسی بنی اسراییل گرفتار یک طاغوت غیر از فرعون شد. یک طاغوت دیگری بود. فرعون که غرق شده بود. آمدند و گفتند: «إِذْ قالُوا لِنَبِی لَهُمُ» به پیغمبر گفتند: «ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» (بقره/246) یک فرمانده نظامی تعیین کن که ما به رهبری او بجنگیم. پیغمبر گفت: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً» (بقره247) اگر فرمانده می خواهید، «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ» خدا باید تعیین کند. چطور یک فرمانده نظامی را باید خدا تعیین کند؟ آن وقت فرمانده بشریت را به مردم بگوییم خودتان تعیین کنید؟ به هر حال امامت عهد الله است. «امرهم» نیست. اگر کار مردمی است، مشورت کنید. اما یک چیزی که پیمان خداست، پیمان خدا مشورتی نیست. زن و شوهر وقتی عقد می کنند یک مهریه می گیرند. این مهریه عهدی است که مرد به گردن گرفته است که من با این خانم ازدواج می کنم، به همین مقدار سکه مثلاً. این عهد است. پیمان خداست. حالا بعضی مردها می گویند: مردم! دیشب ما ازدواج کردیم، یک قراری هم با خانم گذاشتیم که مثلاً فلان مقدار سکه بدهیم، حالا بیایید مشورت کنیم که این سکه ها را بدهم یا ندهم؟ تو حق مشورت نداری!!! این عهد است. تو به خانمت قول داده ای و باید مهریه بدهی. یک چیزی که عهد خدا شد، تعهد که شکستنی نیست. من قول داده ام که ساعت هشت می آیم، بعد مشورت کنم که آقا من قول داده ام که ساعت هشت بیایم، به نظر شما ساعت هشت بروم یا ساعت نه؟ مشورتی نیست. شما قول داده اید باید عمل کنید. آخر «امرهم» کجا... این ها چیزهایی است که آدم دلش می سوزد که چرا در بدیهی ترین مسایل افراد این رقمی شده اند. 
پیغمبر فرمود: «سلّموا على علىّ بامرة المؤمنین» مردم به امیرالمؤمنین که رسیدید، بگویید: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» زمان پیغمبر... 
7- مراسم جشن در ایام میلاد بزرگان دین
حالا شب تولد حضرت علی است. بگذارید این را بگویم. جشن گرفتن را ما افتخار می دانیم. برای تولد امیرالمؤمنین، امام حسین، ابالفضل، امام زمان(علیهم السلام). وهابی ها می گویند: این جشن گرفتن بدعت است. چرا عید می گیرید؟ جواب ما به وهابی ها چیست؟ ما می گوییم قرآن می فرماید... ما غیر از قرآن از هر چیزی حرف بزنیم، این وهابی ها ممکن است قبول نکنند. بگویند: حدیث شما را ما قبول نداریم. ما مجبور هستیم که با وهابی ها فقط از طریق قرآن سخن بگوییم. قرآن می فرماید: نزد عیسی آمدند و گفتند: ای عیسی! «أَنْزِلْ عَلَینا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» (مائده/114) ای عیسی از خدا بخواه یک طبق غذا از آسمان بیاید، همانطور که باران می آید، یک طبق غذا بیاید. ما این را با چشم ببینیم، عجب یک غذای آسمانی آمد، اگر یک چنین صحنه ای بود، عربی هایی که می خوانم قرآن است. «تَكُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» ما برای اول تاریخ تا آخر تاریخ یعنی در طول تاریخ این روز را روز عید قرار می دهیم. می گویم: پس نزول یک مائده آسمانی یعنی یک غذا، غذای الهی غذای آسمانی، عیدی برای اول تاریخ تا آخر تاریخ است. آیا تولد اولیاء خدا به اندازه یک غذای آسمانی نمی آرزد؟ چه اشکالی دارد که انسان برای یک کار الهی عید بگیرد؟ این ها اولیاء خدا هستند. رهبران الهی هستند. رهبران معصوم هستند. تولدشان را عید بگیریم، چه اشکالی دارد؟ اصلاً نعمت هست یا نه؟ وجود رهبر معصوم نعمت هست یا نه؟ آدم در برابر نعمت جشن بگیرد، اشکالی دارد؟ خدا به شما بچه می دهد، به خاطر تولد بچه ات جشن می گیری. چون بچه نعمت است. از نظر عقلی برای نعمت انسان جشن بگیرد، چه اشکالی دارد؟ 
این ها گریه کردن را بدعت می دانند، یعنی وهابی ها یک کسی هم می میرد، نمی دانم مکه رفته اید یا نه؟ مرده هایشان را روی یک تکه چوپ می برند، همینطور ساکت ساکت! انگار یک قاطر مرده است. ما الان یک الاغ اگر بمیرد، روی چوب می گذاریم و می بریم و آن را خاک می کنیم. آخر پدرت است، قاطر که نیست. نه اشک دارند و نه خنده. متحجر هستند. متحجر از حجر یعنی سنگ، یعنی سنگدل. البته این ها نعمت هایی است که خدا از آن ها گرفته است. انسان گریه دارد. فقط من وهابی ها را می گویم، نه سنی ها. حساب سنی ها از وهابی ها جداست. وهابی ها می گویند که اگر روی قبر امام حسن، بنویسید: «هذا قبر امام حسن» امامش را هم نگویید، بنویسید: «هذا قبر حسن بن علی» این قبر امام حسن مجتبی(علیه السلام) است. می گوید: اگر روی سنگ قبر بنویسید شرک است. می گوییم چرا؟ می گوید: نوشتن شرک است. همانجایی که می گوید نوشتن شرک است، یک تابلو بالای سرت است، این تابلو به اندازه یک قالی دوازده متری است. 
ای زواران! سلام کردن به این امامان شما شرک است. می گوییم: چطور پایین بنویسی، «هذا قبر» شرک است. بالا تابلو بزنی که این کار را بکن و این کار را نکن شرک نیست؟ اگر نوشتن شرک است، چه نوشتن اینجا و چه نوشتن آنجا. چون در آستانه ی شعبان هم هستیم، ممکن است، بعد هم بگویم. اما الان بگویم شاید بعداً از یادم برود. حالا می گویم اگر شد بعداً یک بار دیگر هم می گویم. 
8- رابطه ی اولین امام با آخرین امام در شیوه ی انتخاب
چند تا از این دانه درشت های این ها ایران آمدند، با علما بحث داشتند. به ما هم زنگ زدند که شما هم یک جلسه قم بیایید. گفتم: من فقیه نیستم. اما در تفسیر حرف دارم، در تبلیغ هم حرف دارم. تفسیر و تبلیغ من حرف و سبک دارم. من در این دو شاخه می توانم بیایم. رفتیم و یک جلسه چهارساعته با عربی ناقصی که بلد بودم، من با این ها صحبت کردم. این ها هم دانه درشت ها بودند. یعنی قاضی القضاتشان بود، امام جمعه مرکز و پایتختشان بود. وزیر اوقافشان بود. از آن دانه درشت هایشان بودند. حرف هایم که تمام شد، گفتم: یک سؤال! شما نظرتان راجع به امام زمان(علیه السلام) چیست؟ دیدم نظر آن ها هم مثل نظر ما است. گفتند: امام زمان(علیه السلام) امام آخرالزمان است. وقتی هم بیاید دنیا را پر از عدالت می کند. گفتم: خوب الحمدلله! اینجا از جاهایی است که مثل قبله که مشترک هستیم، نماز مشترک هستیم، روزه مشترک هستیم، حج مشترک هستیم، در امام زمان(علیه السلام) هم مشترک هستیم. گفتم: خوب! حالا که عقیده مان یکی است. بیایید با انتخابات امام زمان را تعیین کنیم. گفتند: امام زمان که انتخاباتی نیست. امام آخرالزمان را باید خدا تعیین کند. ما که با انتخابات نمی توانیم. گفتم: اگر امامت انتخاباتی نیست، پس چرا بعد از پیغمبر با انتخابات امام تعیین کردید؟ اگر انتخابی هست، همانطور که اولش را تعیین کردید، بیایید و آخرش را هم تعیین کنید. نه ببینید! ساکت هستید نمی دانم متوجه شدید یا نه؟ نصفش را من می گویم نصفش را شما بگویید. امامت یا انتخابی است، و یا انتخابی نیست. اگر انتخابی است، یعنی باید مردم با انتخابات امام را تعیین کنند، کما اینکه اول تاریخ هم شما بعد از پیغمبر با انتخابات رهبر تعیین کردید. اگر امامت انتخابی است، کما اینکه اولش را انتخاب کردید، شما که اولش را انتخاب کردید، بیایید و آخرش را هم انتخاب کنید. امام زمان را انتخاب کنید. یک مهدی پیدا کنید و به او رأی بدهید، ظهور تمام شد و رفت و ظهور کرد. اگر هم که انتخابی نیست، می گویید: امام زمان را ما نمی توانیم انتخاب کنیم، اگر انتخابی نیست و می گویید: امام آخرالزمان امام دوازدهم را ما حق نداریم انتخاب کنیم، اگر انتخابی نیست، و حق ندارید انتخاب کنید، معلوم می شود که اولش را هم حق انتخاب نداشتید. یک بار دیگر! اگر امامت انتخابی است. حالا که اولش را انتخاب کردید، آخرش را هم انتخاب کنید. و اگر انتخابی نیست که می گویید: امام آخرالزمان انتخابی نیست، معلوم می شود که اولش هم انتخابی نبوده است. این ها به هم نگاه کردند. دعوا با کسی نداریم، ولی بحث داریم. این ها به هم نگاه کردند. همینطور جلسه روی هوا رفت. خوب من هم جلسه را ترک کردم، تهران آمدم، زنگ زدم که چه شد؟ این ها گفتند که بیست روز در ایران به ما خوش گذشت، این دقیقه ی آخر این شیخ قرائتی حالمان را گرفت. ما با هیچ کس دعوا نداریم. در مشترکات هم مشترک هستیم، اما حرفمان را باید بزنیم. «الحق مع علی و علی مع الحق»
سیزده رجب روز تولد آقا امیرالمؤمنین است. حق علی را بدهیم. اسم بچه هایتان را علی بگذارید. فاطمه و زهرا بگذارید. نگویید برادرم علی دارد. خواهرم هم فاطمه دارد. خوب برادرت یخچال دارد و خواهرت هم تلویزیون دارد، ما دیگر نمی خواهیم. چطور در تلویزیون و یخچال نمی گویی: خواهرم دارد و برادرم هم دارد. تا به علی رسیدی. وقتی در ایران سه هزار علی آباد ثبت شده است، پیداست کشور ایران شیعه است. سه هزار ده به نام علی آباد داریم. در همه ی خانه ها علی باشد. معاویه دستور داد که اسم علی روی بچه هایتان نگذارید. امام حسین(علیه السلام) گفت: معاویه دستور داده است؟ حالا که معاویه گفته است اسم علی نگذارید، من همه ی بچه هایم را علی می گذارم. امام حسین(علیه السلام) سه تا پسر داشت، همه را علی گذاشت. علی اکبر، که در کربلا شهید شد. علی اوسط که امام سجاد(علیه السلام) بود. علی اصغر که او هم شهید شد. گفت: حالا که او می گوید: نه! پس ما می گوییم: آری! ما باید نگاه کنیم و ببینیم دشمن چه می گوید؟ هر کاری را که او گفت ضدش را انجام بدهیم. آن که می گوید: علی نه! پس ما می گوییم: علی! دنبال اسم های مدرن و نامفهوم نگردید. اسم علی، فاطمه، داشته باشیم. افتخار کنیم به اینکه حرف داریم، استدلال داریم. قرآن داریم. ما از قرآن به راحتی می توانیم حرف هایمان را ثابت کنیم. در عین حال با احدی درگیر نیستیم و اختلاف نداریم. نظر داریم. درگیر نیستیم.
خدایا! به آبروی امیرالمؤمنین، کشور ما، امت ما، مسلمین جهان، مرزها، جوان ها، نسل ها، ناموس ها، آبروها و هر نعمتی که به ما داده ای به آبروی امیرالمؤمنین عیدی سیزده رجب را این قرار بده که این نعمت هایی که به ما داده ای در راه رضای خودت خرج شود. نعمت های ما از جمله عمر و جوانی ما، جوانی ما که رفت. حالا جوانی، جوان ها! نعمت هایی که به ما دادی، هدر و هرز نشود. یادمان بده وظیفه مان چیست، توفیق بده عمل کنیم. یادمان بده که وظیفه مان چه نیست، تقوا بده که دوری کنیم. قلب آقا امام زمان(علیه السلام) را از ما راضی بفرما.
 

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
 

************************************
منبع: 
درس هایی از قرآن

Share