نقش مدرسه فلسفی قزوینی در جنبش فکری؛ سید جمال الدین اسدآبادی
نقش مدرسه فلسفی قزوینی در جنبش فکری ؛ سید جمال الدین اسدآبادی
مدرسه فلسفی سید جمال الدین اسدآبادی، از عوامل مهم در نهضت های فکری و اجتماعی و اصلاح دینی و مبارزه با استعمار بود. در ادامه با ضیاءالصالحین همراه باشید تا در این مورد بیشتر بدانید.
مدرسه فلسفی سید جمال الدین اسدآبادی ، از عوامل مهم در نهضتهای فکری و اجتماعی و اصلاح دینی و مبارزه با استعمار بود. این رستاخیز فکری و شعله فروزان ، سراسر اقالیم اسلامی را در برگرفت و نقش عظیمی در بیداری ملل مسلمان در یک قرن اخیر ایفا کرده است. امّا با گذشت بیش از یک قرن ، همچنان در سینه تاریخ نهفته و به بوته فراموشی سپرده شده است. از این روی ، بدون اشاره و ارجاع به مرحله تحصیلی و زیر بنای فکری و ثقافی سید جمال الدین ، نمی توان به این مهم دست یافت. محقق مشهور ، آقای دکتر علی الوردی ، در کتاب خود ، لمحات اجتماعیه می نویسد: «... از سخنرانیها و نوشتها سید جمال الدین استفاده می گردد که وی ، دارای اطلاع و تبحر بسیاری در فلسفه اسلامی بوده است. »{المحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث » دکتر علی الوردی ، ج 269 / 3 ، چاپ بغداد ، سال 1972 م}
استاذ ألبرت حورانی در این باب اظهار می دارد: « ان کتاباته و محاضراته أظهرت أنه کان علی معرفة وثیقه بالتراث الفلسفی الاسلامی و لا سیما فلسفة ابن سینا و هذه و المعرفة کان من السهل الحصول علیها فی المدارس الشیعیة حیث لایزال تراث ابن سینا حیاً فیها اکثر مما فی المدارس السنیه...» {المحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث » دکتر علی الوردی ، ج 269 / 3 ، چاپ بغداد ، سال 1972 م}
استاد سید محمد محیط طباطبائی می نویسد: « سید جمال الدین ، در فلسفه مشاّئی به میرزا ابوالحسن جلوه و در حکمت اشراق به حکیم قمشه ای نمی رسید و در معرفت به مبنای حقوقی و قوانین اروپا ، توسعه نظر و اطلاع میرزا ملکم خان را نداشت و در ریاضیات قدیم ، به میرزا محمد علی قاضی یا میرزا عبد الغفار اصفهانی نمی رسید و زبان فرانسه را محمد حسن خان اعتماد السلطنه ، از او بهتر می دانست و میرزا حسنعلی خان ، خط و انشاء فارسی را بهتر از او می نوشت و میرزا حسنعلی خان ، خط و انشاء فارسی را بهتر از او می نوشت و میرزا محمد خان حسین فروغی ، در نثر ، شعر فارسی از او استادتر بود و عربی را شیخ محمد عبده مصری و ادیب اسحق لبنانی بهتر از او می نوشتند ، ولی در وجود او سری مکتوم بود که من حیث المجموع ، در وجود کلیه افراد نامبرده یافت نمی شد . » {نقش سید جال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین » ، محیط طباطبایی / 496 - 50 ، چاپ اول}
آقای صدر واثقی، پا را فراتر می گذارد و در کتاب خویش، که پایان نامه تحصیلی وی در رشته فلسفه از دانشکده الهیات در سال 1340 ش است و استاد راهنمای او شهید مطهری بوده می نویسد: « پدر سید، چون در خلال این مدت ، لیاقت ذاتی و نبوغ فطری او را مشاهده می کند... با خود به قزوین می برد.... چرا با وجود شهرستانهای دیگر به قزوین می رود؟ »{سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی » ، صدر واثقی / 22 ، پیام ، تهران}
بی اطلاعی کامل از دوران تحصیل سیّد ، و مجهول ماندن آن تا عصر حاضر و جهل فضلا ، حتی خواص ، از مدرسه فلسفی قزوین ، که از اوائل قرن سیزدهم هجری عظیم ترین مدرسه فلسفی شیعه بوده ، این سؤال را برای برخی ، از جمله آقای صدر واثقی پدید آورده است که بگوید: « چرا پدر سیّد ، جهت تحصیل فرزندش ، قزوین را انتخاب نموده با وجود شهرستانهای دیگر . » از این روی ، لازم می دانم نخست ، مختصری از تاریخ مدرسه فلسفی قزوین را بیان نمایم و آن گاه ، تأثیر آن را در زیر بنای فکری سید جمال الدین تشریح کنم ، تا سرّ مکتوم و راز نهفته ای که در وجود او بود ، بهتر نمایانده شود .
مدرسه فلسفی قزوین و تأثیر آن در زیربنای فکری سید جمال الدین:
از عظیم ترین مدارس فلسفی شیعه در قرن سیزدهم هجری ، مدرسه فلسفی قزوین است . هنگامی که شیخ محمد صالحی برغانی ( م 1271 ه . ق . ) مدرسه عظیم خویش را بنا نمود و ماهرترین و زبده ترین اساتید را جهت تدریس علوم گوناگون در آن گرد آورد ، کرسی تدریس فلسفه را به آخوند ملا آقا حکمی قزوینی ( م 1285 ه . ق . ) واگذارد . ملا اقا ، از شاگردان طبقه اول آخوند ملا علی نوری ( م 1246 ه . ق . ) ، مهارت عجیب در تدریس فلسفه متعاله و علوم عقلی داشت . از این روی ، عشاق فضیلت و طلاب علوم عقلانیه ، از اطراف و اکناف ، به قزوین می آمدند و در مدرسه صالحیه از محضر وی بهره می بردند . میرزا محمد حسن خان اعتماد السلطنه ، در وصف وی می نویسد: « آخوند ملا آقای حکمی قزوینی ، از فحول فلاسفه اسلام است . صدر الدین عصر خود بود . طالبین علوم عقلانیه ، از اقصی بلاد ایران ، به آستان وی می رسیدند و می بوسیدند . »{المآثر و الآثر » ، اعتماد السلطنه / 183 ، چاپ سنگی . تهران}
فیلسوف معاصر، سید جلال الدین آشتیانی می نویسد: « ملا آقا بعد از تکمیل تحصیل ، به قزوین ، مسقط الرأس خود ، مراجعت نمود و مشغول تدریس شد . طلاب علوم عقلی ، از اطراف و اکناف ، برای استفاده علمی به محضرش شتافتند . . . به عقیده حقیر ، آخوند ملا آقا ، خود از حیث احاطه به مبانی ملا صدرا و تضلع در حکمت الهی ، در رتبه آخوند نوری و ملا اسماعیل اصفهانی است . »{الشواهد الربوبیه » با مقدمه جلال الدین آشتیانی / 110 - 115 - دانشگاه مشهد}
مدرسه صالحیه ، به خاطر فلاسفه بزرگی چون: آخوند ملا آقای حکمی قزوینی ، آخوند ملا یوسف حکمی قزوینی و آخوند ملا صفر علی لاهیجی قزوینی ، که تبحر و تضلع خاصی در فنون فلسفه و عرفان داشتند واقسام مختلف حکمت اسلامی را تدریس می کردند و نیز فقها و اصولیین بزرگی همچون: شیخ محمد صالح برغانی ، مؤسس مدرسه و برادرش شهید ثالث ، در محافل علمی شیعة شهرت فراوانی یافت مخصوصاً آخوند ملا علی نوری ( م 1246 ه . ق . ) در سالهای آخر عمر خویش ، بر اثر کثرت سن و ضعف مفرط و ناتوانی جسمی ، شاگردان فلسفه حوزه اصفهان را به مدرسه فلسفی قزوین ، بویژه حوزه آخوند ملا آقا حکمی قزوین ، هدایت می کرد . از این روی ، پس از وفات وی ، حوزه فلسفی قزوین در مراکز شیعی مانند نداشت و وحید عصر خودش گردید و رهبری فلسفه الهی رابه خود اختصاص داد . آقا سید جلال الدین آشتیانی ، در این مورد می نویسد:
« آقا علی مدرس ، که به عقیده حقیر ، در فلسفه ملا صدرا و تحقیق در مبانی حکمت متعالیه ، در بین متأخیران نظیر ندارد و آثار و مؤلفات او ، عمیق تر و تحقیقی تر از مؤلفات جمیع فلاسفه اتباع ملا صدرا است ، مدتها در قزوین ، از آخوند ملاّ آقا ، استفاده کرده است و از او ، به عظمت اسم می برد و به شاگردی او افتخار می ورزد . »{الشواهد الربوبیه » با مقدمه جلال الدین آشتیانی / 110 - 114 - دانشگاه مشهد}
کنت دو گوبینو ، که هنگام شکوفایی مدرسه فلسفی قزوین ، بین سالهای 1271 لغایت 1274 ه . ق . سفیر فرانسه در تهران بوده ، به جمعی از مدرسین فلسفه مدرسه قزوین اشاره کرده است و نیز از آخوند ملا اقا حکمی قزوینی ، آخوند سید قوام قزوینی ، آخوند ملا صفر علی لا هیجی قزوینی ، شیخ صدرای تنکابنی قزوینی ، آخوند ملا یوسف حکمی قزوینی و آقا رضا قلی قزوینی نام برده است . همچنین جمعی از شاگردان مدرسه فلسفی قزوین را نام می برد .{مذاهب و فلسفه و آسیا وسطی » ، کنت دو گو بینو / 82 - 94 ، ترجمه: م - ف}
مدرسه قزوین و انحرافات مذهبی
قرن سیزدهم هجری ، قرن انقلابهای دینی ، انحرافات مذهبی و برخوردهای شدید طائفه ای و ظهور و مذاهب و فرق گوناگون بوده و مدرسه فکری قزوین ، نقش سرنوشت سازی در این ماجراها ایفا کرده است .
نخستین برخورد مدرسه فکری قزوین ، به رهبری خاندان آل برغانی ، با فتحعلی شاه قاجار (جلوس 1212 - م 1250 ه . ق . ) بود . شهید ثالث و برادش ، شیخ محمد صالح برغائی ، در جلسه ای بسیار مهم ، رو در روی فتحعلی شاه ، برای پایان دادن به اوضاع نابسامان ایران ، ولایت فقیه را مطرح کردند و خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزاد گان شدند .{مجلّه « حوزه » شماره 57 - 392 / 56} شیوه حکومت ورهبری و امامت مسلمانان در عصر غیبت کبرا و ولایت فقیه را دومین بر خورد مدرسه فکری قزوین با استعمار خارجی بود . دولت انگلیس ، پس از انقلاب صنعتی اروپا ، برای بازاریابی و تهیه مواد اولیه ، کمپانی مذکور ، در دو سوی خلیج فارس ، از بصره تا بوشهر و بحرین و مسقط افتتاح می گردد و نیز بر اثر بی کفایتی فتحعلی شاه ، ولایات شمال ایران به اشغال روسها در می آید و رقابت انگلستان و فرانسه در ایران و دخالت مستقیم انگلستان و امور داخلی ایران بالا می گرید در چنین برهه ای ، شیخ محمد صالح برغانی ، فتوا می دهد: جنگ ، ترک مخاصمه و قرار داد صلح ، مذاکره با دولتهای خارجی و . . . باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد . این نخستین برخورد روحانیت پیشرو با استعمار بود .{دائرة المعارف تشیع » ، ج 181 / 180 / 3}
از حوادث مهم مدرسه فلسفی قزوین برخورد قاطع و تاریخی با انحرافات مذهبی و نغمه های جغد آسای فرقه گرائی و مذهب تراشی و بدعتهای دینی بود . در جزیرة العرب ، دو جریان تند افراط و تفریط ، بر اساس یک تفکر غلط که از طرف اجماع مسلمانان مردود شناخته شد ، پدیدار گشت و باعث خون ریزیهای فراوانی گردید و هنوز ذیول این دو جریان در جهان باقی است .
نخستین حرکت در جزیرة العرب ، وهابیة بود . وهابیة بر اساس افکار محمد بن عبدالوهاب نجدی ( 1115 - 1206 ه . ق . ) ، از علمای حنابله متعصب شکل گرفت .
دومین جنبش جزیرة العرب ، جریان شیخیه بود . این جریان ، بر اساس افکار شیخ احمد بن زین الدین احسائی (1166 - 1241 ه . ق . ) از غلات علمای شیعه پی ریزی شد . شیخ احمد احسائی ، که روابط صمیمانه ای با فتحعلی شاه داشت و به تبع شاه ، دیگر شاهزادگان و امراء و اعیان به او ارادت می ورزیدند ، پس از مرگ دولتشاه ، در سال 1337 ه . ق . کرمانشاه را به سوی قزوین ترک گفت و به مدرسه فلسفی قزوین ملحق گردید و در مدرسه صالحیه مشغول تدریس آراء و فلسفه خویش گشت .
شیخیه ، افزون بر اختلاف در اصول دین ،مانند: امامت و معاد ،{دائرة المعارف فارسی » ، مصاحب ، ج 1524 / 2 ،ماده شیخیّة} دارای مشرب تند اخباری هستند . علمای ایران و عراق ، به خاطر روابط صمیمانه فتحعلی شاه و شاهزادگان با احسائی و پشتیبانی سلاطین آل عثمانی از وی ، در برخورد با او تقیه می کردند .
شهید ثالث ، که خطر را جدی احساس می کند ، وارد صحنه می شود . در منزل خود ، جلسه مناظره با شیخ احمد احسائی را ترتیب می دهد و عده ای از علما را نیز دعوت می کند . پس از مباحثه و مناظره طولانی ، احسائی را ترتیب می دهد و عده ای از علما را نیز دعوت می کند . پس از مباحثه و مناظره طولانی ، احسائی را محکوم کرد . به او فهماند که بر اثر عدم درک و آشنایی با قواعد و اصطلاحات فلسفی ، به وادی گمراهی و ضلالت افتاده و از دین خارج گردیده است . ولی احسائی بر رأی و نظر خود اصرار می ورزد از این روی ، شهید ثالث حکم به تکفیر وی می دهد . این فتوا نقطه عطفی در تاریخ شیعه به شمار می آید .
فقهای امامیه ، شهید ثالث را بعنوان رئیس العلماء شیعه تصدیق کردند و شیعه امامیه در ایران و عراق و سایر مراکز شیعه ، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائی ، تا عصر حاضر ، از این فتوا پیروی می کنند .{مجلّه « حوزه » ، شماره 57 - 392 / 56}
پس از انشعاب شیخیه به بابیه ، شهید ثالث ، دگربار به میدان آمد و فتوای مشهور و تاریخی خود را در تکفیر این گروه گمراه صادر کرد . استاد ما شیخ آقا بزرگ تهرانی ، در طبقات اعلام الشیعة ، از قیام شهید ثالث در مبارزه علیه با بیان ، چنین یاد می کند:
« در عصر رهبری شهید ثالث ، با بیان سر به شورش برداشتند و خون عده ای بی گناه بر زمین ریختند . او ، شجاعانه قیام کرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه کرد و فتوا بر کفر و نجاست آنان داد . گمراهی آنان را برای مردم روشن کرد و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب نمود . » {الکرام البرره » ، آقا بزرگ تهرانی ، ج 227 / 1 ، دار المرتضی}
نبرد مدرسه فکری قزوین ، به رهبری خاندان آل برغانی ، با انحرافات مذهبی و مظالم دربار ایران و استعمار و نیز تجمع زبده ترین و مشهورترین علمای علوم عقلانیه و هجرت طلاب فلسفه از اطراف و اکناف ، به سمت قزوین ، این مرکز علمی را بسیار بسیار مشهور کرد . مخصوصا بعد از سالهای 1260 ه . ق . این شهرت ، به اوج رسید و تشعشعات فکری و آرای علمی آن ، تأثیر عمیقی در کشورهای مجاور ، بویژه حوزه علمی کربلا مقدسه و نجف اشرف ، گذارد « قیل و قال »های مدرسه فلسفی قزوین ، در محافل علمی شیعه و حوزه های شیعی در اقالیم اسلامی ، بازتاب گسترده داشت . سید جمال الدین در این جوّ فکری و در این مدرسه فکری عظیم ، که مشحون به روح آزادیخواهی و نبرد با استبداد و انحرافات مذهبی بود ، پرورش یافت .
سید جمال الدین و مدرسه فلسفی قزوین
میرزا لطف اللّه خان ، خواهر زاده سید جمال الدین ، ورود وی را به قزوین ، حدود سال 1264 ه . ق . ذکر کرده است: « پدرش ، چون لیاقت ذاتی و استعداد فطری او را مشاهده می کند ، پنهانی از مادرش ، سکینه بیگم ، او را برداشته ، در حدود تاریخ 1264 ، که ابتدای سال دهم عمر او بود ، به قزوین می روند . » {شرح حال و آثار سیّد جمال اسدآبادی » ، میرزا لطف اللّه خان / 18}
پدر نگارنده این سطور ، علامه ورع شیخ حسن صالحی ( 1310 - 1401 ه . ق . ) که عصر سید جمال الدین را درک نموده ، در کتاب خود: « الغرر و الدرر » به نقل از شیخ محمد علی بن محمد صالح برغانی قزوینی ، که از دوستان و همدوره تحصیل سید در مدرسه صالحیه بوده ، ورود وی را به قزوین ، قبل از 15 ذی قعده سال 1263 ( ه . ق . ) یاد کرده است .
وی می گفته: « عقل او ( سیّد جمال ) همیشه ، بیست سال از جسمش پیشتر بود . » وی ، به محض ورود به قزوین ، با شهید ثالث ، و شیخ محمد صالح برغانی حائری ( م 1271 ه . ق . ) ملاقات می کند که مورد اعجاب آنان قرار می گیرد و در مدرسه وسیط صالحیه ، که اختصاص به خواص و مدرسه صغیر ، که اختصاص به اعضاء خانواده آل برغانی داشته ، به او و پدرش حجره می دهند . حجره سیّد ، تا عصر حاضر به حجره سید جمال الدین اسدآبادی شهرت دارد و اکثر محققین که از این مدرسه دیدار کرده اند ، این حجره را باز دید نموده اند . محقق معروف شیعه ، سید حسن امین عاملی ، هنگام دیدار از قزوین ، از این مدرسه و حجره سید جمال دیدن کرده است . در این می نویسد:
« کما زرنا المدرسة الصالحیة المنسوبه الی الشیخ صالح البرغانی . . . و هذه المدرسه هی المدرسه الکبری و هناک الوسطی و الصغری المتصلتین بها و فی هذه المدرسه سکن السید جمال الدین الافغانی حوالی ثلاث سنین و درس فیها الفلسفة الاسلامیة علی ملا آغا الحکمی القزوینی . » {دائرة المعارف الاسلامیه الشیعه » ، سید حسن امین ، ج 547 / 4 ، بیروت}
سید جمال الدین ، در دو مرحله ، بیش از 8 سال در حوزه فلسفی قزوین کسب فیض نمود: نخست بیش از سه سال در آن جا به تحصیل می پردازد و به عتبات مقدسه عراق هجرت کرد و دگربار به قزوین بازگشت . در مرتبه دوم ، بیش از 5 سال در مدرسه صالحیه به تحصیل علوم اسلامی پرداخت .
سید جمال الدین ، بر اثر هوش سرشار و استعداد فطری و نبوغ مبکر و ذکاء مفرط و فراست غریب و نظرات عمیق خدادادی که در او وجود داشت ، توانست در اندک زمانی مقدمات و سطوح خویش را نزد پدرش و سایر افاضل علمای مدرسه صالحیه به پایان برساند و بر حوزه های فلسفی راه یابد و مبانی فلسفه ملا صدرا را از آخوند ملا آقا حکمی قزوینی فرا گیرد و فلسفه مشائی را از آخوند ملا صفر علی لاهیجی قزوینی ( م 1275 ه . ق . ) . از حوزه آخوند ملا یوسف حکمی قزوینی و سایرین نیز استفاده نیز استفاده کرد . فقه و اصول و عرفان را از حوزه درس شیخ میرزا عبد الوهاب برغانی قزوینی ( 1294 ه . ق . ) فرا گرفت و در اکثر علوم و فنون اسلامی به اوج عالی و درجه اجتهاد نائل گردید . سیّد از مدرسه فلسفی قزوین بهره بسیاری برد .
فلسفه مشائی و حکمت اشراق را توأم به خود اختصاص داد . از این روی ، از سید ابوالحسن جلوه و حکیم قمشه ، فراتر بود . بدین جهت بود که زلزال عظیم در مصر به راه انداخت و آثار وی هنوز در مصر و سایر بلاد اسلامی تا عصر حاضر مشاهده می گردد .
نهضت سید جمال الدین یا مدرسه فکری جمالیه
سید جمال الدین ، در نجف اشرف از حوزه درس شیخ اعظم شیخ مرتضی انصاری ، کسب فیض نمود . آن گاه ، به ایران بازگشت و پس از مدتی ، برای زیارت آستانه حضرت امام رضا علیه السلام ، عازم خراسان گردید و پس از آن به افغانستان رفت . ایّام اقامت سیّد در افغانستان ، مصادف با جنگهای داخلی بین امراء افغانستان رفت . از این روی ، سیّد در افغانستان چندان نشاط علمی نداشت . وی افغانستان را به قصد بیت اللّه الحرام ، از طریق هندوستان ، ترک نمود ، ولی پس از اقامت کوتاه ، از طریق دریا عازم مصر شد و حدود چهل روز در قاهره اقامت گزید ، آن گاه راهی استانبول شد .
سیّد در کسوت افغانی و متستر به مذهب حنفی ، در سال 1286 ه . ق . وارد شهر استانبول گردید و با سخنان شیرین و آمیخته به مطالب فلسفی ، که از مدرسه فلسفی قزوین الهام گرفته بود ، توانست پس از اقامت کوتاه در استانبول ، با صدر اعظم ، عالی پاشا ، ملاقات کند و او را شیفته خود گرداند از همین طریق ، با اعیان و امراء و اشراف و رجال سیاسی و رجال سیاسی ارتباط برقرار کرد و در بین کلیه طبقات مردم محبوبیت بسیار به دست آورد و عضو « مجلس معارف اعلی » شد .
سید که ترکی را به لهجه همدانی تکلم می کرد ، در مدت کوتاه ، اصطلاحات ترکی استانبول را فرا گرفت و خطابه های آتشین و بیانات شیرین خود را در مسجد « سلطان احمد » و مسجد « ایا صوفیه » ،ایراد می کرد . مطالب وی ، که آمیخته به موضوعات حکمت طبیعی و فلسفه الهی و علوم جدیده بود ، اثری مخصوص در مستمعین می گذاشت . سخنان وی ، از برای اندیشه وران و پژوهشگران و مردم استانبول تازگی داشت و هیجان عمیقی در قلوب عموم مردم پدید می آورد ، تا جائی که او را « سحر القلوب » می خواندند .
روز به روز دامنه فعالیتهای سیّد گسترده تر می شد ، تا این که در ماه مبارک رمضان جشن عظیمی در دارالفنون بر پا گردید و جمع بسیاری از علما و امراء و اعیان و نویسندگان گرد آمدند . وی ، بر روی کرسی خطابه قرار گرفت و آغاز به سخن کرد . آرای فلسفی خود را آمیخته با علوم جدید ، در نهایت فصاحت و بلاغت و با بیان شیرین عرضه داشت . این سخنرانی طوفان سهمگین و ضجه عظیم و آتش مهیب به راه انداخت . طبقه جوان و اصلاح طلبان ، او را تحسین نمودند و جمعی از علمای به مخلفت با وی برخاستند که در رأس آنان شیخ الاسلام دولت عثمانی حسن فهمی افندی بود . وی سخنان سید را کفر آمیز دانست و از طرف این گروه رساله ها و مقاله های بسیار در انداختند . عبد القادر مغربی پس از ذکر این ماجرا ، می نویسد: پدرم شیخ مصطفی در آن هنگام در استانبول بوده و رساله ای در رد سید نگاشته به نام: « عین الصواب فی الرد علی من قال ان الرسالة و النبوة صنعتان تنالان بالاکتساب » .
عبد القادر ، از این موضع گیری پدرش عذر خواهی می کند و ابراز می دارد: پدرم از روی حسن نیت و سلامت نفس این اثر را نگاشته و عرضه کرده است . {جمال الدین الافغانی » ، عبد القادر مغربی / 30 - 31 ، قاهره} این نخستین اعلان مدرسه فلسفی جمالیه بود که به تبعید وی از استانبول منجر گردید .
سید جمال الدین در قاهره
پس از برخورد سید با شیخ الاسلام دولت عثمانی و علمای استانبول ، باب عالی ، جهت آرام نمودن اوضاع ، دستور اخراج سید را از استانبول صادر کرد .سیّد جمال الدین ، در 22 آذر ماه سال 1871 م مقارن سنة 1288 ه . ق . وارد شهر قاهره گردید و در محله ام الغلام عمارة العنانی ، در نزدیکی مسجد رأس الحسین علیه السلام و خان خلیلی منزل کرد . سید نخست قهوه خانه مرد یونانی را ، بنام متاتیا ، واقع در میدان العتبه الخضراء{کاتب ، این سطور ، در سفرهای متعددی که به قاهره داشته از این قهوه خانه دیدار کرده است . آخرین دیدار در تابستان 1390 ه . ق . صورت گرفت} مقر خویش قرار داد و هر شب با خادم خود ابو تراب به این قهوه خانه می آمد و با جمعی از مردم قاهره که در این مکان تجمع می کردند ، از مقوله های گوناگون سخن می گفت . هر شب ، سخنان شایق و گرم خود را که فلسفه قدیم را با علوم جدیده آمیخته بود بیان می فرمود . در آن عصر ، قهوه خانه ، از مراکز مهم اجتماعی و محل تجمع مردم بود و نیز مرکز پخش اخبار محسوب می گشت . از این روی خیلی سریع ، سخنان شیرین سیّد در قاهره پخش گردید و هر شب به تعداد اصحاب و مریدهای وی افزوده می شد . شیخ محمد عبده ، از کسانی بود که به سید پیوست . بتدریج ، حلقه سخنرانی او گسترش یافت . کم کم ، به جامعه الازهر راه یافت . اکثر جوانان قاهره ، در سخنان سیّد روح جدیدی را حس می کردند که در گفتار سایرین نمی یافتند . از این روی ، به گرمی از سید استقبال کردند و دور او حلقه زدند . سید در روزهای اول اقامت در قاهره ، با ریاض پاشا ، نخست وزیر مصر ، ملاقات کرد و او را سخت تحت تأثیر خویش قرار داد . ریاض پاشا ، از برای وی هزار قرش حقوق ماهانه تعین نمود . این مبلغ ، در آن روزگار ، شأن و ارزش بسیاری داشت . همچنین خدیو مصر ، اسماعیل پاشا ، که دوستار علم و علما بود ، سید را مورد تفقد قرار داد . خدیو مصر ، بسیار به سیّد محبت می کرد ، تا به مردم خود بفهماند هنگامی که استانبول علما را اخراج می کند ،{جمال الدین الافغانی » عبد الرحمن الرافعی / 15 - 17 ، قاهره} او ، به آنان پناه می دهد و از آنان احترام و تجلیل می کند . فعالیتهای علمی و سیاسی سیّد و سبک تردیس وی ، برای فضلا و شاگردان الازهر ، تازگی داشت . گروه گروه به درس سیّد حضور می یافتند و از محضر وی بهره می بردند . این بحثها ، عده ای را علیه سیّد برانگیخت و « قیل و قال » های جدیدی را موجب شد . جمعی از شیوخ الازهر ، به سر کردگی شیخ علیش به مخالفت برخاستند و کلمات سید را کفرآمیز خواندند . می گفتند: افکار جدید سید مردم را از دین خارج خواهد کرد و عقاید مذهبی آنان را متزلزل می کند و اینان ، خیر دنیا و آخرت را از دست خواهند داد .{جمال الدین الافغانی » عبد محمود ابرویه / 38 ، قاهره}
ولی وی مانند شیر خشمگین ، هرگز به گفتار پوچ و بی محتوای آنان توجه نداشت و راه اصلاحگرانه دینی و اجتماعی و سیاسی خود را ادامه داد . چون او در اندیشه های بلند نهضت نو خواهی و نو اندیشی خویش ، سعادت جهان اسلام و خواسته های دینی و دنیوی را لمس و مشاهده می کرد . آنچه که باعث تکفیر سید در استانبول و قاهره گردید ، مبانی فلسفی و حکمت طبیعی بود که وی در حوزه فلسفی قزوین فرا گرفته بود . این مباحث ، هسته مرکزی سخنرانیهای او را تشکیل می داد و از برای شیخ الاسلام عثمانی وعلمای استانبول و الازهر ، این گونه مسائل بیگانه و غیر مأنوس بود از این روی به مخالفت بر می خاستند .
خلع خدیو مصر از طرف سید جمال الدین
مصر، که در آن هنگام به سبب بدهیهای خارجی و عدم امکان پرداخت ، در آستانه ورشکستگی قرار گرفته بود و انگلیس و فرانسه ، به بهانه حمایت از مطالبات خود ، مستقیماً در اداره حکومت مصر ، دخالت می کردند ، تا جای که در سال 1295ه .ق . 1878 م هنگام تشکیل وزارت نوبار پاشا دو وزیر اجنبی در کابینه وی شرکت کردند . اولی انگلیسی و دومی فرانسی .
مردم مصر ، شرکت این افراد را در کابینه ، اهانت به خود دانستند و این دولت را «الوزراة الاورپیه» می خواندند .{جمال الدین الافغانی » عبد الرحمن الرافعی / 39}
سید «الحزب الوطنی الحر» را در مصر تشکیل داد. مریدهای او در تمام شهرهای مصر پراکنده بودند . نفوذ بسیاری به دست آورد . با وزرا و سفرا و خبرنگاران داخلی و خارجی ملاقات داشت . سخنرانی می کرد . درج سخنان سیّد و یا ترجمه آنها در روزنامه های خارجی ، بویژه اروپایی ، باعث شد تا دولتهای اروپا اهمیت خاصی را از برای سید قائل گردند . از این راه توانست دولتهای انگلیس و فرانسه را قانع کند که دخالت آنها در امور مصر ، خشم و نفرت مردم را علیه آنها برانگیخته و عدم پرداخت مطالبات آنها ، بر اثر بی کفایتی خدیوی اسماعیل پاشاست . تا حکومت مصر در دست اوست ، این وضع همچنان ادامه دارد . از این روی ، انگلیس و فرانسه بر سلطان عبد الحمید فشار آوردند که اسماعیل پاشا را عزل کند . وی در 26 حزیران ماه سال 1879 م ، مقارن سنه 1297 ه . ق . طیّ تلگرافی ، اسماعیل پاشا را نصب کرد . پس از به سلطنت رسیدن توفیق پاشا را عزل و فرزندش ، توفیق پاشا را نصب کرد . پس از به سلطنت رسیدن توفیق پاشا در مصر ، که از اصحاب و مرید دیرینه سید جمال الدین بود ، تمام قدرت حکومت مصر در دست سیّد قرار گرفت . او نیز ، تمام همّ خویش را در اصلاح دستگاه حکومتی به کار برد و از اعضای حزب سیاسی خود ( الحزب الوطنی الحر ) بر کارهای کلیدی و جاهای حساس گمارد . اینان ، اختلاس ،
رشوه و مظالم و انحرافات اداری را محرمانه و مستقیماً به سید گزارش می کردند و وی نیز ، تذکرات لازم را به وزرای مربوط می داد .{لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث » ، دکتر علی الوردی ، ج 280 / 3 ، بغداد؛ « زعماء الاصلاح » ، احمد امین / 74 ، قاهره}
مدرسه جمالیه و تأثیر آن در نهضتهای اصلاحگرانه جهان اسلام
ظهور سید جمال الدین اسدآبادی در عقد سوم قرن سیزدهم و مطلع قرن چهاردهم هجری ، باعث شد ، نهضتهای اصلاحگرانه دینی و جنبشهای فکری ، به صورتهای مختلف ، با مضمون واحد یا مشابه ، در سراسر جهان اسلام به وجود آید . به هماگان فهماند ، اسلام نه یک عقیده مذهبی مهجور و خشک و ایمان قلبی ، بلکه یک نظام تمام عیار اجتماعی سیاسی اقتصادی فلسفی و عبادی دینی و دنیوی است که قادر می باشد بهترین حکومتها را روی زمین تأسیس و اداره نماید .
همچنین مدرسه جمالیه ، باب اجتهاد را در جهان تسنن ، پس از تجربه تلخ تاریخی ده قرنه ای که از انسداد آن می گذشت ، گشود . رهبران اصلاح طلب را متوجه ضرورت بازگشایی این باب ، بعنوان منبع چهارم ، به جای قیاس ، کرد . شیخ مصطفی عبد الرزاق ، در شرح حال شیخ محمد عبده ، اظهار می دارد:
« در نوشتهای شیخ محمد عبده ، اقوال بعضی علمای شیعه از عهد صفوی مانند: میر باقر داماد دیده می شود . »{« محمد عبده » ، مصطفی عبد الرزاق / 70 ، قاهره}
دکتر علی الوردی می نویسد:
« وی ( عبده) از استادش سید جمال اخذ کرده و سیّد جمال از مدارس فلسفی شیعی . »{« لمحات اجتماعیه » ، دکتر علی الوردی ، ج 269 / 3 ، بغداد}
آقای بهاء الدین خرمشاهی در این باب می نویسد: « جنبش اصلاح طلبی اسلامی دو شاخه فکر ی هم بافته و گاه مجزا داشته است که یکی را می توان شاخه نواعتز الیگری و دیگری را شاخه نواشعریگری نامید .
پیشوایان شاخه نو اعتزالی سید جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده و دنباله گیران آن محمد اقبال و نیز طبعاً همه مصلحان شیعی ایرانی هستند و خاصه های اصلی آن در درجه اول گرایش به عقل و علوم عقلی ونیز علووم جدیده که جلوه جدید عقل است و اعتقاد به اختیار و دیگر نقادی حدیث است . . . . امّا در باب اجتهاد ، غالباً اصلاحگران سنی پس از تجربه تاریخی ده قرنه ای که از انسداد باب اجتهاد می گذشت ، به ضرورت بازگشایی این باب بعنوان منبع از منابع چهارم و به جای قیاس اذعان داشتند و به بانگ بلند آن را اعلام می کردند . این آشکارا تأسی به شیعه بود که همواره اجتهاد را ( به نام عقل ) چهارمین منبع از منابع چهارگانه استنباط احکام پذیرفته وبه عمل آورده بوده است . »{« تفسیر و تفاسیر جدید » ، بهاء الدین خرمشاهی / 19 ، کیهان}
آقای حمید عنایت ، در خصوص مدرسه جمالیه می نویسد: « ولی از نوشته های سیّد ، قرائن بسیاری بر تشیع او می توان یافت که مهترین آنها ، تأکید اوست بر ارزش اجتهاد و آشناییش با آراء فلاسفه اسلامی که این آشنایی همواره در مدارس شیعی بیشتر میسر بود تا در مدارس سنی .
ولی آنچه درباره سید اهمیت دارد . تأثیر اندیشه های او بر جنبشهای سیاسی کشورهای اسلامی در قرن گذشته و حاضر است که در آن ، به هیچ روی تردید نمی توان کرد . گسترش نهضت ضد استعماری و حسن وطن دوستی در مصر قرن سیزدهم ، به رهبری او و مریدانش روی داد . . . .به طور خلاصه ، عناصر اصلی میراث سید جمال الدین برای جهان اسلایم به نحو عام ، و جهان عرب به نحو خاص ، عبارت از: نخست اعتقاد به توانایی ذاتی دین اسلام برای رهبری مسلمانان و تأمین نیرومندی و پیشرفت آنان . دوّم مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشه نشینی و بی جنبشی . سوم باز گشت به منابع اصلی فکر اسلامی . چهارم تفسیر عقلی تعالیم اسلام و فراخواندن مسلمانان به یاد گرفتن علوم نو . و پنجم مبارزه با استعمار و استبدادبعنوان نخستین گام در راه رستاخیز اجتماعی و فکری مسلمانان . سید را در مورد مبارزه با استعمار باید رهبری مبدع دانست .»{« سیری در اندیشه سیاسی عرب » ، حمید عنایت / 78 - 79 ، امیر کبیر}
پیروان مدرسه جمالیه
ذکر نام اندیشه وران و متفکرینی که از مدرسه عقلی سید جمال الدین اسدآبادی پیروی نموده اند و آشکارا از این مدرسه شیعی که همواره اجتهاد را ( به نام عقل ) بعنوان مطمئن ترین مأخذ از منابع چهارگانه در استنباط احکام پذیرفته و در مؤلفات خویش بدان عمل نموده اند ، سخن را به درازا خواهد کشاند ، از این روی ، به مشاهیر پیروان مدرسه عقلی جمالیه اشاره خواهیم نمود . شیخ محمد عبده فرزند حسن خیر اللّه ( 1266 - 1323 ه . ق . ) مفتی دیار مصر و از مشاهیر علمای اصلاح طلب . وی ، علوم عقلیه را از حوزه سید جمال الدین اسدآبادی فرا گرفت و از مریدان و ملازمان وی بود . استاد ما ، شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد:
« و یکفی الشیعة الامامیة فخراً فی قبال مصر و رجالها ان یکون معلمها الاول و رئیس نهضتها الحدیثة الشیخ محمد عبده تلمیذاً للمترجم ( الاسدآبادی ) فقد صرح غیر مرة انه اخذ کلما عنده منه و اعترف - فی مقدمته التی کتبها لرسالة المترجم فی الرد علی الدهریة - بالعجز عن تحدید منزلته العلمیّة . »{« نقباء البشر » ، آقا بزرگ تهرانی ، ج 311 / 1 ، دار المرتضی ، مشهد}
او ، نزد اهل سنت ، از آن روی بلند است که نه تنها در احیای فکر دینی و انطباق آن با مبانی عقلی کوشید ، بلکه از تجدد خواهی دینی برای اصلاح پاره ای از وجوه زندگی اجتماعی مصر بهره جست . » {« سیری در اندیشه سیاسی عرب » ، حمید عنایت / 114}
آقای بهاء الدین خرمشاهی در نهج و شیوه وی می نویسد: « شیخ محمد عبده ، بنیانگذار مکتب نوینی در تفسیر قرآن است ، مکتبی که به کلی با تفسیر نویسی قدیم تفاوت دارد . شیوه تفسیر نویسی عبده ( که شش سال در جامع الازهر ، از 1317 تا 1323 ه . ق . ، اندکی پیش از وفاتش ، تفسیر می گفت ) دو مشخصه داشت: اعتماد و اتکای بسیار به عقل در فهم مراداللّه . . . »{« تفسیر و تفاسیر جدید » ، بهاء الدین خرمشاهی / 25 - 26}
آقای سید حمید عنایت می نویسد: با این همه ، هیچ کس به اندازه سید جمال الدین اسدآبادی در تحول روحی عبده مؤثر نبود . . . روش سید جمال الدین ، در تفسیر قرآن و احاطه اش بر تفسیر و ذوقش در مباحث عرفانی و فلسفی و اخلاق اجتماعی اسلام ، چشم عبده را به جهانی که الازهر از او پنهان نگاه می داشت ، گشود . »{« سیری در اندیشه سیاسی عرب » ، حمید عنایت / 117 - . 118}
وی ، مؤسس مدرسه نوینی در تفسیر قرآن کریم است و باب اجتهاد را ، به جای قیاس ، در پیروی از مدرسه شیعه گشود و نیز در تفسیر آیات ، از عقل بهره گرفت . در نوشتهای او ، از اقوال فلاسفه شیعه بسیار مشاهده می گردد و شاگردان وی ، مکتب و شیوه وی را رواج دادند .
سید محمد رشید ، فرزند علی رضا بن محمد شمس الدین حسینی ( 1282 - 1354 ه . ق . ) از رجال اصلاح طلب و صاحب روزنامه المنار است . وی ، از پیروان مدرسه جمالیه و از مشهورترین شاگردان محمد عبده و طریقت اصلاحی سید جمال الدین و استادش محمد عبده بود . از مدرسه شیعه ، اجتهاد را به جای قیاس پیروی می کرد و عقل را چهارمین منبع چهار گانه استنباط احکام می دانست .
سید حمید عنایت درباره شیوه و روش وی می نویسد: « درباره نظریات رشید رضا چندان سخنی نداریم . زیرا در نوشته های او ، چیز نمی یابیم که بیش از او سید جمال و عبده نگفته باشند . تنها نکته ای که عقاید او را از تجدید خواهان دیگر ممتاز می کند ، اصرار اوست بر سر اصلاح خلافت سنی و اعاده آن به شکلی که در صدر اسلام معمول بود . سالهایی که رشید رضا در این باره مقاله می نوشت ، مقارن بود با واپسین سالهای امپراتوری عثمانی که ناتوانی و فساد دستگاه سلطان عثمانی بعنوان خلیفه مسلمانان ، بسیاری از سنیان را بر فرجام خلافت نگران کرده بود . »{« سیری در اندیشه سیاسی عرب » ، حمید عنایت / 157 - 158}
شیخ عبدالعزیز فرزند خلیل جاویش ( 1293 - 1347 ه . ق . ) خطیب ، متکلم ، مفسر و روزنامه نگار . وی از شاگردان شیخ محمد عبده و قائلین به اجتهاد است . وی ، تونسی الاصل و مصری مولد و منشأ و فارغ تحصیل الازهر می باشد . مدتی استاد ادب عربی در دانشگاه کمبریج بوده و از آن پس به قاهره بر می گردد و سر دبیر روزنامه « اللواء » در سال 1908 م به عهده می گیرد و سیاست انگلیس را به بوته نقد می گذارد و به روشنگری مردم می پردازد . از این روی ، به زندان می افتد و شش ماه در زندان به سر می برد . روزنامه « هلال » بعد از آن مجلّه « الهدایه » و « العالم الاسلامی » را منتشر کرد . بر قرآن تفسیر نگاشت و آن نوشته ها در مجلّه خود منتشر کرد . وی در تفسیر ، پیرو مکتب عبده بود . شیخ طنطاوی فرزند جوهری ( 1287 - 1358 ه . ق . ) از مشاهیر مفسران در قرن اخیر و صاحب تفسیر « الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم » در 26 جلد و از پیروان مکتب تفسیری شیخ محمد عبده می باشد .
وی ، در توجه به علوم جدیده به افراط گراییده است . او نیز به اجتهاد قائل است و عقل را بعنوان چهارمین منبع از منابع چهارگانه در استنباط احکام شرعیه می داند و از پیروان مدرسه جمالیه می باشد .
شیخ محمد فرزند مصطفی بن محمد بن عبد المنعم مراغی مصری ( 1289 - 1364 ه . ق . ) شیخ الازهر و از مشاهیر مفسران سنی از شاگردان و یاران شیخ محمد عبده است . وی ، بیش از ده سال ریاست الازهر را به عهده داشت . وی از پیروان مدرسه جمالیه بود . شیوه تفسیر وی ، در خطوط اصلی ، تابع مکتب تفسیر استادش عبده می باشد . وی ، در تفسیر ، از احادیث رسول اکرم (ص) و آرای مفسران ، بهره می گیرد .
شیخ عبد القادر فرزند مصطفی مغربی طرابلسی ( 1284 - 1375 ه . ق . ) ، از مشاهیر علمای قرن چهاردهم هجری ، ادیب ، مفسر ، لغوی و مبارز اجتماعی و اصلاحی ، بود . او ، تونسی الاصل و سوری مولد است . و نیابت ریاست « المجمع العلمی العربی دمشق » را به عهده داشت . وی ، به سید جمال الدین اسدآبادی منظم گردید . سپس از ملازمین شیخ محمد عبده گردید . از اکابر شاگردان وی می باشد .
در سال 1908 م . به طرابلس شام بازگشت و روزنامه « البرهان » انتشار داد . او از پیروان مدرسه جمالیه است و در تفسیر ، به سبک اصلاحی استادش شیخ محمدعبده مشی می کرد . آثار بسیاری از وی ، به طبع رسیده ، از جمله: مذکرات جمال الدین الافغانی .
محمد فرید فرزند مصطفی و جدی ( 1295 - 1373 ه . ق . ) از محققان و مفسران معاصر صاحب دائرة المعارف القرن العشرین . وی نخست در شهر السویس مصر مجله « الحیاة » را منتشر نمود ، سپس به قاهره هجرت و روزنامه « الدستور » را تاسیس کرد . دارای مؤلفات بسیاری در دفاع از حریم اسلام در مقابل مادیگرایان است . وی ، از پیروان مکتب اصلاحی شیخ محممد عبده می باشد . از آثار وی در علوم قرآن ، تفسیر « صفوة العرفان فی تفسیر القرآن » است که مکرراً به طبع رسیده .
شیخ محمود شلتوت ( 1310 - 1383 ه . ق . ) ، از ائمه فتوا و شیخ الازهر و مفتی اعظم مصر و مصلحان نامی قرن اخیر در جهان اسلام . وی فارغ التحیل دانشگاه الازهر در سال 1918 م است . وی ، در الازهر ، کرسی تدریس داشت و کوشش بسیاری در اصلاح الازهر نمود ، تا اینکه شیوخ کژ اندیش ، وی و طرفداران او را از الازهر اخراج نمودند . در سال 1935 م . مجدداً به الازهر راه یافت و ریاست دانشکده الشریعه را به دست گرفت و در سال 1958 م . بعنوان شیخ الازهر ، تعیین گردید . همچنین ریاست الازهر را تا هنگام وفات ، به عهده داشت . وی ، از جمله علمای سنی است که پس از گذشت ده قرن از انسداد باب اجتهاد ، به ضرورت بازگشایی این باب ، بعنوان چهارمین مأخذ از منابع چهارگانه در استنباط احکام شرعیه و مسائل فقهیه به جای قیاس ، فتوا داد .
خیر الدین الزر کلی در وصف وی ، چنین اظهار می دارد: « و تخرج بالازهر 1918 م و تنقف فی التدریس الی ان نقل للقسم العالی بالقاهره 1927 م و کان داعیة اصلاح نیر الفکرة یقول بفتح باب الاجتهاد و سعی الی اصلاح الازهر فعارضه بعض کبار الشیوخ و طرد هو و مناصروه . »{« الاعلام » ، خیر الدین زرکلی ، ج 173 / 7 ، دار العلم للملایین ، بیروت}
وی ، از پیروان مدرسه جمالیه و صاحب فتوای مشهور در جواز پیروی از مذهب شیعه جعفری ، بعنوان مذهب پنجم در اسلام ، است . بیش از 26 عنوان ، از مؤلفات او به طبع رسیده است ، از جمله تفسیر قرآن در ده مجلد .
وفات سید جمال الدین اسدآبادی
سیّد در روز سه شنبه پنجم شوال سال 1314 ه . ق . در استانبول به شکل مرموز وفات یافت و بنابر اصح اقوال و قرائن به شهادت رسید . در روزهای آخر زندگی ، زندگی او ، که از اقباط مصر بود ، به نام جرجی افندی و سخت تحت تأثیر افکار سیّد ، ملازم وی بود . پس از وفات سید جمال الدین ، او ، دوستان سید را خبر نمود .
مأمورین امنیتی دولت عثمانی ، به خانه سیّد آمدند و اوراق و نوشته ها و نامه ها و مخلفات سیّد را ضبط کردند . به خاطر جوّ خفقانی که دولت عثمانی ایجاد کرده بود ، به جز چند نفر معدود از شیعیان و دوستان ایرانی سید ، هیچ کس بر سر جنازه وی حاضر نشد . سپس توسط چهار حمال ، جنازه مطهر او را به گورستان « شیخلر مزار لغی » در کناب بسفر حمل نموده و به خاک سپردند ، بدون علامت یا سنگ قبر!
مرقد مطهر سید جمال الدین اسدآبادی
نخست بقعه مطهر سید جمال الدین اسدآبادی توسط خان ملک ساسانی و آقای اسداللّه ممقانی ، وزیر سابق دادگستری ، که در آن هنگام ساکن استانبول بود ، شناسائی و با آجر بناگشت و اطراف آنرا نرده آهنی نصب کردند . سپس در سال 1345 ه . ق . 1926 م . « شارلس کراین » آمریکایی بر بقعه شریف سیّد ، سنگ مرمر زیبایی نصب و اطراف آن را با نرده آهنی محصور کرد . در مقابل آن ، این عبارت ، به ترکی بر روی سنگ مرمری حک شد که ترجمه فاسی آن چنین است: « بنای این مرقد ، توسط دوست حمیم مسلمانان جهان ، مستر شارلس آمریکایی در سال 1926 م انجام شد . »
انتقال رفات سید جمال الدین اسدآبادی به افغانستان:
در سال 1364 ه . ق . - 1944 م ، هنگامی که روابط ایران و ترکیه تیره بود ، دولت افغانستان مساعی خویش را جهت نقل رفات سید جمال الدین از استانبول به کابل به کار گرفت . استخوانهای مطهر سید جمال الدین را در تابوت نفیس جاه دادند و طی تشریفات مهیب و عظیم ، در حضور هیأت افغانی ، و هیأت ترکی ، تابوت را با قطار ، از استانبول به عراق انتقال دادند . در دهم کانون الاول سال 1944 م تابوت سید جمال الدین که رفات او را در برداشت ، از موصل وارد بغداد گردید . در ایستگاه راه آهن بغداد ، با حضور علمای فریقین ، سنی و شیعه و مقامات رسمی و جمعی از وزراء و سایر مردم ، مراسم استقبال رسمی و مردمی انجام گرفت و سپس تابوت به آرامگاه شیخ عبد القادر گیلانی انتقال داده شد و در روز 15 کانون الاول ، کنگره و مجلس عظیم تودیع ، که علمای فریقین: سنی و شیعه و سایر مقامات رسمی حضور داشتند ، تشکیل شد و شاعر معروف شیعه ، محمد مهدی جواهری ، قصیده ای که به همین مناسب تنظیم نموده بود ، در جمع حاضرین قرائت کرد ، با این مطلع:
هویت لنصرة الحق السهادا / فلو لا الموت لم تطق الرقادا
و همچنین خالد الهاشمی ، طه الراوی ، احمد زکی الخیاط و جمال و جلال حنفی سخنرانان این کنگره بودند که به مبارزات وافکار فلسفی و اصلاح طلبی و ستیزه با استعمار و به قسمتی از زندگی سید جمال الدین اسدآبادی اشاره نمودند . آن گاه تابوت را به فرودگاه بغداد و از آن جا با هواپیما به شهر بصره و از طریق دریا ، با کشتی به هندوستان سپس از راه زمینی به کابل انتقال دادند . در پایتخت افغانستان ، از رفات سید جمال الدین اسدآبادی استقبال عظیم و مهیب به عمل آمد و در پیشاپیش مستقبلین ، شاه افغانستان ، محمد ظاهر شاه و وزرای او قرار داشتند . محمد ظاهر شاه و وزرای او ، منشع مبارک را بر دوش خویش گرفتند و در مسجد بزرگ ، که امروز از بزرگترین مساجد کابل است ، به خاک سپردند . مقبره سیّد دارای ضریح با شکوه می باشد .
انعکاس انتقال نعش مطهر
سید جمال الدین اسدآبادی به افغانستان در ایران:
هنگامی که این خبر به ایران رسید ، موج اعتراضات از نقاط مختلف ایران برخاست . اهالی اسد آباد و منسوبین سید جمال الدین ، در تاریخ 13 محرم الحرام سال 1365 ه . ق . تلگرافی به نخست وزیر وقت مخابره کردند . نامه ها و تلگرافهای بسیاری خطاب به دولت و مجلس ارسال گردید . مجلس شورای ملی ، از وزیر خارجه وقت خواست تا اقدامات لازم را برای جلوگیری از حمل رفات سید جمال الدین اسدآبادی به افغانستان به عمل آورد:
« جناب آقای وزیر خارجه ، راجع به جسد مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی ، که می خواهند حمل به افغانستان نمایند ، آیا اقدامی شده است و اطلاعی حضور محترم هست ، یا محتاج به تحقیق است . چون تلگرافاتی در این موضوع از همدان و اسد آباد رسیده و باید در مجلس قرائت شود . 23/9/19 مخبر: فرهمند »
پاسخ وزیر امور خارجه شماره 15766 مورخه 23/10/20
مجلس شورای ملی . - پاسخ نامه مورخه 23/10/12 - نامه دیگری از همدان ، با تاریخ 23/10/2 مبنی بر تقاضای دفن اسکلت شادروان سید جمال الدین در ایران واصل ، جواباً زحمت افزا می شود که وزارت امور خارجه ، به محض اطلاع اقدامات لازم در طهران و استانبول به عمل آورد که اسکلت به کابل حمل نگردد ، ولی معلوم گردید که اسکلت فقید سعید در 1323/9/24 با طیاره از بصره به کابل حمل گردیده است . »
هنگامی که نعش سید جمال الدین اسدآبادی به بغداد رسید و علمای کربلا مقدسه و نجف اشرف از ماجرا مطلع گردیدند ، مخالفت شدید خویش را با انتقال جسد سید به افغانستان اعلام نمودند و نامه ها و تلگرافاتی به علمای ایران ارسال داشتند و از دولت ایران و سفارت کبرای ایران در بغداد و کنسولی ایران در کربلا خواستند اقدامات لازم ، جهت جلوگیری از حمل نعش سید به افغانستان به عمل آورد ، اما سودی نبخشید و به کمک سنیهای بغداد، خروج رفات سیّد از عراق انجام گردید .
افزودن دیدگاه جدید