مسئولیت خطیر هویت سازان | علامه مصباح یزدی (ره) + متن
در این بخش از ضیاءالصالحین، بیانات ارزشمند حضرت آیت الله مصباح یزدی (ره) را با موضوع «مسئولیت خطیر هویت سازان» به مدت 43 دقیقه با علاقه مندان به اشتراک می گذاریم.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کل ساعة ولیا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه ارضک طوعا وتمتعه فیها طویلا
تشریف فرمایی شما عزیزان را به این مؤسسه که مزین به نام مبارک حضرت امام (ره) است، خوش آمد عرض می کنم. از این که توفیقی نصیب بنده شد که خدمت شما برادران و خواهران ارجمند برسم و با هم تبادل نظری داشته باشیم تا بهتر بتوانیم وظایف مان را بشناسیم و به کمک هم بهتر عمل کنیم، بسیار خوشنودم.
انقلاب اسلامی؛ پدیده عظیم تاریخی اجتماعی
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پدیده تاریخی اجتماعی عظیمی بود که حتی خوش بین ترین افراد نیز نمی توانستند تحقق آن را پیش بینی کنند؛ به خصوص موفقیت هایی که ظرف این مدت، نصیب این انقلاب شد و برکاتی که در طول این چهل سال باقی مانده است و هر روز شکوفاتر و پربارتر می شود. بنده کسی را سراغ ندارم که می توانست این نتایج و آثار را درست پیش بینی کند. بیشتر با شک و تردید به آن نگاه می کردند، ولی الحمدلله آثار و برکاتی بسیار بیشتر از آن چه خوش بینان انتظار داشتند، تحقق پیدا کرده است؛ البته ممکن است برخی به خاطر ذهنیت های خاص برای این تحولات چندان ارزشی قائل نباشند، که به گمان بنده این از ضعف فکر خود آن هاست؛ اگر ما به مسائل فرهنگی و اجتماعی و تحولات فرهنگی آشنا باشیم، خواهیم دانست که در ظرف این مدت کوتاه، این تحولات شبیه اعجاز بوده است و در این مدت کوتاه، پدید آمدن این گونه تحولات در مسایل فرهنگی، در مقیاس پدیده های اجتماعی سابقه ندارد.
راه طولانی تا رسیدن به قله ارزشها / تحولات فرهنگی؛ تحولاتی زمان بر
ولی به هرحال همه ما معتقدیم که هنوز برای رسیدن به قله ارزشها در این زمینه، راهی طولانی در پیش داریم. یکی از علل آن، طبیعت کار است که تحولات فرهنگی زمان بر است؛ تحولات فرهنگی وقتی در بعُد اجتماعی آن هم در یک جامعه 80 میلیونی مطرح می شود به سادگی و در ظرف مدت کوتاهی امکان وقوع ندارد. ولی آن قدر هدف، متعالی است که وقتی همه این تحولات مطلوب را نسبت به آن هدف متعالی می سنجیم، باید بگوییم خیلی کوتاه است.
از سوی دیگر اگرچه این تحولات در طول نیم قرن اخیر، در ابعاد مختلفی از زندگی انسانی جامعه ما اتفاق افتاده، ولی همه در عرض هم نبوده است؛ برای مثال این گونه نبوده است که تحولات علمی، اقتصادی، مدیریتی، فرهنگی، اجتماعی و ایدئولوژیک و سایر چیز ها همه در عرض هم باشد. به عبارت دیگر بین خود این تحولات تأثیر و تأثراتی وجود دارد و بسیاری از آن ها به پیشرفت در عرصه دیگر کمک می کند. برای مثال اگر ما پیشرفت اقتصادی نمی داشتیم و سطح اقتصادمان همان انداز ه ای بود که اول انقلاب وجود داشت، هیچ گاه به این پیشرفت های علمی و صنعتی نمی رسیدیم. این پیشرفت ها هزینه دارد، بودجه داشته، سال ها کسانی در پژوهش ها و آزمایش های آن تحقیق کرده اند، هزینه های بسیاری صرف شده است، که امروز ما از این صنایع برخوردار هستیم. اگر در کنار این فعالیت ها پیشرفت اقتصادی نبود، دولت نمی توانست بودجه آن را تهیه کند و به تبع آن پیشرفت علمی و صنعتی نیز حاصل نمی شد.
عامل عقلانی؛ مشخصه رفتار انسانی
در بین همه این عرصه ها یک عرصه، مادر عرصه های دیگر به شمار می رود. آن عرصه، عرصه ای است که مشخصه «رفتار انسانی» است. فعالیت ها و نیاز های زندگی عرصه های مختلفی دارد. این عرصه ها از تأمین نیاز های بدنی روزانه مثل غذا و مسکن و... شروع می شود و تا عرصه هایی مثل امنیت اجتماعی ادامه پیدا می کند، ولی روشن است که همه این عرصه ها در عرض هم در انسانیت انسان شریک نیستند. پر کردن شکم، مخصوص انسان نیست و حیوانات دیگر نیز این نیاز را دارند، حتی مسائل جنسی نیز مختص انسان نیست و اگرچه کیفیت ها در حیوانات مختلف، متفاوت است، ولی اصل آن در همه حیوانات وجود دارد. انسانی بودن کار از هنگامی شروع می شود که «عامل عقلانی» در آن مؤثر باشد؛ یعنی این که بفهمیم چرا و به چه هدفی آن را انجام می دهیم؛ هدف ارزشمندی را در نظر بگیریم و این تلاش ها مقدمه ای برای رسیدن به آن بشود. البته عقلانی بودن نیز مراتبی دارد. برای مثال یک هدف این است که عزت و شرافت انسانی در جامعه حاصل بشود، انسان محتاج دیگران نباشد و دستش به سوی دیگران دراز نگردد. این خود یک ارزش معنوی است که می تواند برای انسان حاصل شود. اما برخی از ارزشهای معنوی برای اولیای خدا مطرح است که حتی تصور آن ها برای ما آسان نیست. همه این ارزشها، انسانی است، اما مراتبی دارد و اولین مرتبه اش باید از سطح سایر انسان ها فراتر باشد. یعنی باید یک «هدف عقلانی» در نظر بگیریم و این کار ها مقدمه برای رسیدن به آن بشود. اگر هدف فقط سیر شدن شکم باشد، با حیوانات دیگر چه تفاوتی دارد؟ قرآن نیز درباره برخی انسان ها می فرماید؛ أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛[سوره اعراف، 179] این انسان ها با همه مزایایی که در طبیعتشان است، ولی خود و رفتارشان را در حد چهارپایان قرار داده اند؛ فقط به فکر شکم و سایر امور حیوانی هستند.
رابطه شناخت ها و ارزشها
گفتیم فعالیت وقتی شکل انسانی پیدا می کند که عامل عقلی در آن مؤثر باشد؛ یعنی بفهمیم دنبال چه می رویم، برای چه می رویم و آن، چه ارزشی دارد. از این جا مفهومی به نام «ارزشها» شکل می گیرد. مفاهیمی مثل عزت، استقلال و شرف مفاهیم ارزشی هستند. با بررسی این ارزشها، به این نتیجه می رسیم که این ارزشها و هم چنین انگیزش و دلبستگی به آن ها، تابع برخی شناخت های دیگر است؛ ابتدا باید خودمان را این گونه بشناسیم که وجود ما بهتر از وجود حیوانات و شریف تر از آن هاست تا اهتمام داشته باشیم به اینکه این سرمایه خدادادی را از بین نبریم و خودمان را در حد یک چهارپا قرار ندهیم. این شناخت باید پیدا شود، این شناخت، مفهومی است در کنار ارزشها، اما نوع مفهوم آن متفاوت است.
ارزشها بیشتر با خواست های ما ارتباط دارند؛ این که چه دوست داریم، دلمان چه می خواهد و می خواهیم به چه برسیم؟ اما شناخت ها فقط جنبه انعکاس واقعیت را دارند. ولی این دو، هم دوش هم حرکت می کنند و در همدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند.
انسانیت انسان در گرو باورها و ارزشها
نتیجه این که می توانیم بگوییم که انسانیت انسان در گرو باور ها و ارزشهاست؛ اگر بخواهد عامل عقلانیت در زندگی ما نقش اساسی داشته باشد، شناخت های ما نسبت به هستی تغییر می کند. در این صورت شناخت های ما غیر از شناخت حیوانات است. ما شناخت دیگری خواهیم داشت که در ادبیات جدید از آن به «جهان بینی» تعبیر می شود. این شناخت، شناختی درباره عالم هستی است؛ این که عالم هستی چگونه عالمی است، انسان چیست و جایگاهش در این عالم کجاست.
وقتی جهان بینی با ارزشها، خواست ها و انگیزش ها ارتباط پیدا می کند، مفهوم جدیدی پیدا می کند که به آن «ایدئولوژی» می گویند. البته اکنون در پی بیان درستی یا نادرستی این اصطلاحات نیستم و می خواهم به زبانی که با آن آشنا هستیم، به این مفاهیم اشاره کنم. شاید بهترین تعبیر ، تعبیر باور ها و ارزشها ِ باشد، در زمینه شناخت ها این که ما از هستی چه باوری داریم؟ و در زمینه رفتار ها، این که ما چه می خواهیم، چه دوست داریم و چه ارزشی برای آن قائلیم؟ بین ارزشها و باور ها ارتباطی طبیعی و منطقی برقرار است. به عبارت دیگر شناخت ها نوعی تقدم بر ارزشها دارند، زیرا تا خودمان را نشناسیم، ارزش خودمان را نمی دانیم.
ادیان؛ تنها منبع جهان بینی و ایدئولوژی صحیح
آن گونه که تاریخ فرهنگ عالم نشان می دهد، از چند قرن قبل از میلاد مسیح تا به حال، هم در زمینه باور ها و هم در زمینه ارزشها تحولات زیادی پیدا شده و مکاتب مختلفی وجود داشته است. یک نمونه از آن، اختلاف مکاتب فلسفی است که در عالم وجود دارد. ما معتقدیم که در بین همه این مکاتب و تحولاتی که پیدا شده است، آن چه صحیح است و باید به آن اعتماد کرد، همان است که خداوند به وسیله انبیا علیهم السلام به انسان ها فهماند. جهان بینی صحیح همان است که خداوند فرموده است؛ یعنی ما آفریدگاری داریم که از روی حکمت عالم را آفریده است و این عالم سرسری و بیهوده نیست. خداوند می فرماید: لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ؛[سوره انبیاء، 17] أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ؛[سوره مؤمنون، 116] فکر می کنید شما در عالم آفرینش، بازیچه هستید؟! این ها حساب دارد، حکمت دارد. بنابراین جهان بینی الهی بر دستگاه حکیمانه ای مبتنی است که بر هستی حاکم است. این دستگاه از خداوند متعال ناشی شده و به وسیله فرستادگانش به دیگران شناسانده می شود.
در زمینه ارزشها نیز بحث درباره این است که ما باید به دنبال چه چیز هایی برویم، چه چیز هایی خواستنی ترند که اگر آن ها را پیدا کردیم، پشیمان نمی شویم. یعنی ممکن است در یک زمان چیزی را خواستنی بدانیم و در راه به دست آوردن آن تلاش کنیم، اما وقتی آن را به دست آوردیم بفهمیم که اشتباه کرده ایم و آن قدر هم ارزش ندارد. شاید در زندگی همه ما کمابیش اتفاق افتاده باشد که مدت ها به دنبال چیزی بوده ایم، اما بعد از آن که به آن رسیده ایم و از آن بهره مند شده ایم، دیده ایم که اشتباه کرده ایم، خبری نبوده است و ارزشی نداشته است. ما معتقدیم همان گونه که آن چه خداوند درباره هستی به ما فهمانده است، حق است، آنچه درباره ارزشها به ما الهام فرموده است، نیز خواستنی تر است و جا دارد ما همه توانمان را صرف کنیم، تا آن ها را به دست بیاوریم.
انقلاب اسلامی و تأثیر آن در جهان بینی و ایدئولوژی ما / احیاء خودباوری در پرتو انقلاب اسلامی
در تاریخ زندگی ما پدید ه ای به وقوع پیوست که منشأ تحول در شناخت ها و ارزشها در سطح جامعه ما شد. این پدیده سپس گسترش پیدا کرد و به جوامع نزدیک و همسایگان و سپس کل دنیا صادر شد؛ تحولی که 41 سال پیش در ایران اتفاق افتاد. پدیده عجیبی بود و هنوز ما نمی توانیم عظمت این پدیده را ارزیابی کنیم. سال های بسیاری باید بگذرد تا معلوم شود که چگونه به وقوع پیوست و چه برکاتی به دنبال داشت. این تحول به وسیله یک انسان شروع شد؛ انسانی که از امکانات ظاهری برخوردار نبود، زندگی خودش را به زحمت اداره می کرد، اما چگونه توانست چنین حرکتی را در جهان پدید بیاورد و عالم را به تکاپو وا دارد؟! این تأثیرات نشانه این است که انقلاب اسلامی مبدأ تحولی در جهان بینی و ایدئولوژی ما شده است. پیش از انقلاب شناخت های ما برداشت هایی سطحی و کودکانه از زندگی بود. در آن زمان این گونه در مدارس، مراکز علمی و رسانه ها ترویج می شد که بهترین زندگی این است که ما به فلان کشور اروپایی شباهت پیدا کنیم. وقتی سخن از اروپا به میان می آمد د هان ها پر می شد؛ اروپا کجا، ما کجا؟! ما هرچه داریم از آن ها داریم، ماشینی که سوار می شویم، آن ها باید بسازند، هواپیما می سازند! ما کی به آن ها می رسیم؟! نوعی خود باختگی در جامعه ما وجود داشت که هم نسبت به توانایی، خودمان را بسیار ضعیف و ناتوان می دیدیم و هم نسبت به ارزشها، بسیار کودکانه فکر می کردیم. شخصیت معروف سیاسی ما در دوران مشروطیت می گفت: ما وقتی پیشرفت می کنیم که از مغز سر تا ناخن پا فرنگی شویم. کلامی که سرتاپا بی هویتی ما را نشان می داد، یعنی ما خودمان هیچ چیزی نداریم! و این در حالی بود که در روزگاری همین کشور های اروپایی نسبت به کشور های شرقی و به خصوص کشور ایران چنین احساسی را داشتند، آن ها زندگی عادی روزمره شان را نمی دانستند. همین اروپاییان حتی خانه هایشان دستشویی نداشت و در اتاق های زندگی شان سطلی برای تخلیه بود! وقتی که ما بزرگ ترین تمدن های جهان را داشتیم و اداره می کردیم، آن ها ریزه خوار ما بودند، علوم از اینجا به آنجا رفت. بعد از آن که مسلمانان به اسپانیا رفتند و مبدأ پیدایش و پیشرفت علم در اروپا شدند. کم کم ورق برگشت و ما هویت مان را فراموش کردیم؛ ما شدیم ریزه خوار و نوکر آن ها و کسانی که می بایست از مغز سر تا نوک انگشت پا را از آن ها یاد بگیریم!
در این شرایط چه کسی باور می کرد که روزی بیاید که شخص ساد ه ای که نه ایل و قبیله ای دارد، نه ثروتی و مکنتی دارد و نه ریاست و حزبی دارد، در مقابل بزرگ ترین قدرت عالم بایستد و بگوید: شما غلط کردید، ما در د هان شما می زنیم و بعد این کار را اثبات کند. کار اما تنها یک شعار زبانی نبود، گفته ایشان نشانه از یک قدرت روحی و اعتماد به شخصیت خودش و هویت ملتش داشت و آن را اثبات کرد. امروز ما در زمانی زندگی می کنیم که پیشرفته ترین کشور دنیا (براساس مقیاس های دنیوی) رئیس جمهوری دارد که آن قدر بی هویت، بی شخصیت، بی منطق، بی ادب و بی فکر است که دست کم پنجاه درصد مردم آن کشور خجالت می کشند که بگویند ما در کشوری زندگی می کنیم که این رئیس جمهور آن است. او هم عروسکی از دستگاه قدرت استکباری دنیاست که آن را می چرخانند. ملاحظه فرموده اید که طبق مسائل خودشان وقتی بحث محاکمه اش مطرح می شود، هیچ شاهدی برای شهادت حاضر نمی شود؛ چرا که تهدید می شوند و خطر هایی جدی برایشان مطرح می شود. با این که خودشان گفته بوده اند که ما شواهدی داریم و کمابیش هم محتوای شهادت هایشان را به شکل دیگری بیان کرده اند، ولی در نهایت حاضر نشده اند مطرح کنند و می گویند: اسرار و امنیت کشور به خطر می افتد. این بزرگ ترین کشور دنیاست که کشورهای دیگر آرزو می کردند ایالتی از آن بشوند! به هر حال چهل سال پیش بنیاد تحول عظیمی گذاشته شد و روز به روز در حال گسترش است؛ كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ.
لزوم استقامت در فعالیت های فرهنگی
برخی عجول هستند و تصور می کنند که کار صحیح و موفق، باید ظرف یکی دو سال به اهداف عالیه اش برسد. چنین کسانی ممکن است بگویند: چهل سال گذشت و ما هنوز در عرصه های مختلف کمبود هایی داریم، ما در عرصه علمی، صنعتی، اقتصادی، سیاسی حتی در سطح جهان بینی و ایدئولوژی خودمان به قدر کافی رشد نکرده ایم؛ حتی مردم خودمان نیز هنوز این جهان بینی را پیدا نکرده اند و نمی توانند از آن دفاع کنند، فارغ التحصیلان دانشگاه های ما حتی در دانشگاه هایی که کمابیش معارف اسلامی تدریس می شود، این گونه نیستند که کاملاً بتوانند از این جهان بینی و ارزشها دفاع کنند و به آن ها دل ببندند!
روشن است که کمابیش هنوز آثار خودباختگی ها و دل بستگی ها به دنیای استکبار باقی است. علت این مسئله نیز این است که همان گونه که گفتیم تحولات فرهنگی به سادگی انجام نمی شود. ما هرقدر قوی باشیم، قدرت پیغمبر معصوم را که نداریم، وحی که به ما نازل نمی شود، در فداکاری و انجام وظیفه هم به پای امام معصوم نمی رسیم. ایشان در طول پنجاه سال اول بعثت چقدر پیشرفت کردند؟ سال شصت هجری بود که نوه همین پیغمبر معصوم که عزیزترین انسان روی زمین بود و هیچ نقطه ضعفی در وجودش نبود، به دست پیروان همین دین به فجیع ترین وضع به شهادت رسید. حرکت های اجتماعی این گونه است، چنین نیست که وقتی در جایی اسلام مطرح شد، یک باره همه مردم با جان و دل بپذیرند، همه خواسته هایشان را فراموش کنند و همه در یک مسیر صحیح حرکت کنند. این گونه نیست؛ فهم ها مختلف است، گرایش ها مختلف است، عوامل سازنده شخصیت از عوامل ارثی گرفته تا تعلیم و تربیت خانوادگی، محیط اجتماعی، رسانه ها و...؛ همه در ساختار شخصیت افراد مؤثر است و از آن جا که عوامل در همه انسان ها یکنواخت نیست، تأثیرات مختلفی به همراه دارد. سال ها و گاهی قرن ها طول می کشد تا یک نظام فرهنگی به نظام فرهنگی دیگری تبدیل شود و باور ها و ارزشها در سطح وسیع جامعه عوض شود. بنابراین این که در این مدت کوتاه همین تحولات در کشور پیدا شده است، بسیار عجیب است و نرسیدن به همه اهداف خلاف انتظار نیست. ما در این راه باید صبور باشیم، با استقامت و جدیت کار کنیم و مطمئن باشیم که روزبه روز نتایج بهتری خواهد داشت.
انسان؛ موجودی دو سویه
نکته دیگر این که خاصیت طبیعت انسانی این است که در درون خودش تحولات مثبت و منفی پدید می آید. انسان در هویت شخصی خودش هم می تواند راه تکامل، پیشرفت و تعالی را پیدا کند و هم می تواند راه نزول و سقوط را پیدا کند، همان طور که ممکن است زیگزاگ و نوسان پیدا کند و گاهی این طرف و گاهی آن طرف برود. برای مثال این گونه نیست که اگر کسی در ابتدای جوانی راه صحیحی را انتخاب کرد، حتماً تا آخر در همین مسیر و در همین امتداد پیش برود. گاهی انحراف پیدا می شود، گاهی مسیر عوض می شود و از سمت شمال به سمت جنوب می رود، از بالا به پایین می آید، گاهی ارزشهای مثبت به ارزشهای منفی تبدیل می شود. این مثال نمونه هایی نیز دارد که به چشم مان دیده ایم. در کتاب های تاریخی و نص قرآن نیز مصادیقی برای آن می توان یافت. داستان «بلعم باعورا» در قرآن آمده است. خداوند درباره او تعبیر آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا را به کار می برد؛ همان تعبیری که درباره انبیا به کار می رود، اما می فرماید: فَانْسَلَخَ مِنْهَا وَاتَّبَعَ هَواهُ؛ او نخواست و به دنبال هوای نفس رفت. سپس خداوند او را به سگ تشبیه می فرماید و می گوید: فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ؛ داستان او مثل داستان سگ است. همان کسی که درباره اش می فرماید: آیات خود را به او دادیم، همان کسی که می فرماید: اگر می خواست باز هم می توانستیم او را بالاتر ببریم؛ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا، اما نخواست و ساقط شد. این بود که در حد سگ تنزل پیدا کرد. در قرآن یک بار به سگ مثل زده شده است و آن هم در رابطه با بلعم باعوراست.
راز سعادت انسان
آدمیزاد موجود عجیبی است، در درون خودش تحولات عجیبی کم یا زیاد پیدا می شود، گاهی حتی خودش هم متوجه نیست، مگر این که به یک قدرت بی نهایت مثبت تکیه داشته باشد. این همان رازی است که می تواند هم در زندگی فردی ما را از انحرافات و سقوط حفظ کند و هم در زندگی اجتماعی و جوامع. تنها عاملی که می تواند سعادت ما را تضمین کند، این است، چیزهای دیگر عواملی است که با همدیگر تضاد دارند، تأثیر و تأثر متقابل می گذارد و گاهی برآیند آن ها مثبت و گاهی منفی است.
مسئولیت انسان نسبت به خود و دیگران
با توجه به مقدمات بالا اولا باید خدا را شکر کنیم که خداوند ما را در زمانی آفریده که بزرگ ترین و مثبت ترین تحول تاریخی در آن تحقق پیدا کرده است؛ تحولی در جهت مثبت، فراگیر و گسترش یابنده. این تحول روزبه روز پیشرفت می کند تا جهان را فتح کند. ثانیاً اکنون که این فرصت فراهم شده، باید از آن استفاده کنیم و به عهد کودکی و به دنبال هوس های بچه گانه برنگردیم. باید شناخت خود را نسبت به هویت و ارزشهای انسانی بالاتر ببریم و حرکت و برنامه های زندگی مان را در جهتی قرار بدهیم که آن جهت رشد بکند و مغلوب هواهای نفسانی و شیطانی واقع نشویم، وگرنه خواه ناخواه حرکت ما میل به سقوط پیدا می کند. سوم فقط به زندگی شخصی و خواست های فردی مان اکتفا نکنیم. زندگی و پیشرفت انسان توأم با مسئولیت است. انسان نه تنها نسبت به خود و خانواده اش بلکه نسبت به کل انسان ها مسئولیت دارد. ما باید ببینیم خداوند ما انسان ها را برای چه آفریده است. چیز هایی که به ما فهمانده و امکاناتی که برای ما قرار داده است فقط برای شخص ما نیست و همه انسان ها باید از آن استفاده کنند. ما باید شناختی که نسبت به هستی پیدا می کنیم و هم چنین ارزشهایی که برای رفتار های صحیح پیدا می کنیم، به دیگران بفهمانیم، دنیا تشنه این عقاید هستند. ما باید برای انجام مسئولیت انسانی خود در همه ابعاد دلسوز دیگران باشیم؛ هم برای نیازهای مادی، هم برای امنیت و هم برای انسانیت شان.
وظیفه سنگین اصحاب رسانه در هدایت مردم
گفتیم انسانیت انسان در گرو عقلانیت زندگی اوست، فقط تأمین زندگی مادی و سیر کردن شکم خدمت بزرگی نیست. خدمت بزرگ وقتی است که این ها مقد مه ای برای رشد عقلانی و هویت انسانی باشد. این کار در زمان های مختلف به روش های مختلفی قابل عمل است. روزگاری این کار فقط از راه مشافهه دو نفر با یک دیگر امکان تحقق داشت؛ یک نفر بایستد و با دیگری صحبت کند تا این که بتواند مقداری او را تحت تأثیر قرار دهد. پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هنگامی که به رسالت رسید چه می کرد؟ در ایام حج که خود مشرکان نیز به یک دیگر تعرض نمی کردند و امنیت برقرار بود، فرصت را غنیمت می شمرد و خودش در کنار کعبه به مردم می گفت: این بت ها که این جا گذاشته اید برای شما کاری انجام نمی دهند، عقل تان را به کار بگیرید! این گونه آن ها را به خداپرستی دعوت می کرد. در آن زمان راه دیگری نبود، اکثریت مردم حتی خواندن و نوشتن ساده بلد نبودند. پیغمبر اکرم بعد از به قدرت رسیدن و جنگ با مشرکان، یکی از شرط ها برای آزادی اسیران را آموزش خواندن و نوشتن به مسلمانان قرار می داد. آن زمان سطح معلومات مردم این بود و اثرگذاری فقط با مشافهه و گفت وگوی حضوری میسر بود. کم کم کار به این جا رسیده است که یک بچه که هنوز به سن مدرسه رفتن نرسیده است، می تواند در گوشته اتاق خودش با کل دنیا ارتباط بگیرد! آیا در این زمان با این شرایط وظیفه ما به همان اندازه است؟! آن زمان تنها راه تأثیرگذاری بر دیگران گفت وگوی حضوری بود. اکنون این همه ابزار در اختیار انسان ها قرار گرفته است، هر کسی در هر گوشه دنیا با یک ابزار کوچک می تواند با آن طرف دنیا ارتباط بگیرد و مباحثه و گفت وگوی حضوری داشته باشد. روشن است که وظیفه یکسان نیست و ما وظیفه ای بسیار بیشتر از وظیفه قبلی را داریم. باید بفهمیم که وظیفه ما به همین نسبت گسترش پیدا کرده و مسئولیت ما صدها برابر سنگین شده است. یکی از بهترین نماد های این مسئولیت رسانه است. اگر شما این مسئله را درست در نظر بگیرید، ارزش وجود خودتان و این ابزاری که در اختیار دارید را بهتر درک می کنید؛ این که چه سرمایه ای در اختیار دارید و می توانید که به جای این که بر یک، یا ده یا نهایت صد انسان اثر بگذارید، بر روی چند میلیارد انسان اثر بگذارید. این قدرتی است که خداوند به ما داده است. او ما را در این زمان آفریده است، این ابزار را در اختیار ما قرار داده است و از این نعمت ها بهره مند ساخته است. اما مسئولیت ما نیز به همین اندازه سنگین تر شده است؛ باید بهتر حقیقت را بشناسیم و بهتر راه انتقالش را به دیگران یاد بگیریم؛ این که با چه زبانی سخن بگوییم، چه تکنیک هایی به کار ببریم که بتوانیم بیشتر اثر بگذاریم.
یکی از مؤثرترین تکنیک ها، همین تکنیک هایی است که شما در عرصه هنری از آن استفاده می کنید. گاهی تأثیری که کار های هنری در ساختن هویت انسان به خصوص نسل جوان می گذارد، از صد ها کتاب و دانشگاه بیشتر است. گاهی تماشای یک فیلم می تواند اصلا فرهنگ یک نسل را عوض کند و ابزار این کار در اختیار شماست. این مسئولیت شماست و این مسئولیت هزاران برابر سنگین تر از صد سال قبل است. ابتدا باید بشناسیم که ارزش این ابزار چقدر است و ما در مقابل به خاطر استفاده از این ابزار چه وظیفه سنگینی داریم؟ اگر باور داریم که بهترین راه سعادت را خدا می دانسته است و به پیغمبر خود یاد داده و پیغمبر نیز به ما یاد داده است، باید تمام دغدغه ما این باشد که محتوای دین را به دنیا معرفی کنیم، دست کم آن چه به دیگران می دهیم، اختلاف و تضادی با این دین نداشته باشد. البته وظیفه ما محدود به این کار نیست، وظیفه ما این است که سعی کنیم همه انسان ها را به سعادت برسانیم. وقتی کودک یتیمی را در کوچه می بینیم که از گرسنگی گریه می کند، دلمان می سوزد و احساس مسئولیت می کنیم. اگر دیدیم انسان عاقلی در یک گوشه دنیا به همان مشکل یا مشکلی چند برابر بدتر از آن مبتلاست و روزی اشک خواهد ریخت و به خاطر انحرافی که پیدا کرده است، خون گریه خواهد کرد و ما می توانستیم هدایتش کنیم و نگذاریم در دامن فساد بیفتد، این مسئولیت بر عهده ماست و اگر نکنیم گناه کرد ه ایم و شکر نعمت را به جا نیاورد ه ایم.
آثار عمل به وظیفه
نتیجه این که یکی از بزرگ ترین بار های سنگین مسئولیت برعهده شما هاست. اگر این مقدماتی که گفتم درست است، ما باید برای هر لحظه زندگی خود به فکر این باشیم که این مسئولیت مان را درست انجام بدهیم. آن چه از دست خودمان بر می آید، خودمان انجام می دهیم و آنچه باید به کمک افراد دیگر و با همفکری آن ها انجام دهیم، طرحش را تهیه کنیم، آن چه باید در عمل مهارتش را کسب کنیم، خودمان کسب کنیم و به دیگران نیز انتقال دهیم؛ کسانی را تربیت کنیم که بتوانند این نقش ها را برعهده بگیرند و این مسئولیت را اجرا کنند .به امید این که هم سعادت دنیا برای خودشان فراهم شود و هم سعادت بی نهایت ابدی که قابل محاسبه نیست برای ما. کمترین نتیجه این کار نیز این است که وجدان انسان در مقابل این نعمتی که خداوند به او داده است، آرام می شود که شکر این نعمت را به جا آوردم. اگر انسان وجدان سالمی داشته باشد، نسبت به کسی که کاری را برای انسان انجام بدهد، شرمنده می شود و تشکر می کند. فرض کنید کسی یک چک صد میلیونی به شما هدیه بدهد. روشن است که هرگاه او را ببینید به او می گویید: من فراموش نمی کنم که شما آن خدمت را به من کردید؛ به خصوص اگر به آن نیاز داشته باشید. اگر نکنید وجدانتان ناراحت است، کمبودی دارید، خودتان زجر می کشید.
ما باید سعی کنیم که باور های اسلامی که جهان بینی صحیحی به ما می دهد و بعد دستگاه ارزشی که مبتنی بر این باور هاست، را خوب بشناسیم و بپذیریم و ملتزم بشویم که در عمل آن ها را رعایت کنیم. سپس سعی کنیم هر چه بیشتر آن ها را به انسان های دیگر نیز منتقل کنیم. در این صورت انسانی هستیم که با توجه به این نعمت هایی که خداوند به او داده است، وظیفه اش را شناخته و عمل کرده است. و البته خداوند خودش می داند که به چنین انسانی چه چیزی باید بدهد. هیچ انسانی نمی تواند پاداشی که خداوند به چنین انسانی می دهد را تصور کند. قرآن نیز می فرماید: لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ فِيهَا؛[سوره ق، 35] هر چه می خواهند آنجا هست، اما از آن جا که می داند این هایی که می خواهند چیز های محدودی است، ادامه می دهد: وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ؛ چیز های دیگری هم هست که شما عقل تان نمی رسد، وقتی به آن جا می رسید می فهمید که این چیز ها وجود دارد. و بالاخره چیز هایی است که فقط افرادی خاص به آن می رسند؛ وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ. وقتی ما می گوییم الله اکبر؛ یعنی خدایا عقل ما نمی تواند تو را بشناسد، تو بزرگ تر هستی. خداوند نیز می فرماید: اکبر دیگری نیز داریم؛ ارزش رضوان الهی و خشنودی او را هیچ کدام نمی توانید درک کنید. این مقام بالاتر از چیزی است که عقل شما برسد. یک پرتو از آن می تابد و هوش از سرتان می رود. شاید این که امیرمؤمنان علیه السلام وقتی نیمه شب در نخلستان بعد از آن فعالیت های روزانه و بعد از سرکشی به خانه های ایتام و فقرا، به نماز می ایستاد، ناگهان بر زمین می افتاد و حالت غش به ایشان دست می داد، در اثر دیدن همان لذت ها و نعمت هایی بوده است که در سایه رضوان الهی بر ایشان حاصل می شد. ما نمی فهمیم یعنی چه! یک لحظه تماشای آن، هوش از سر انسان می برد! همین که قرآن می فرماید: وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ؛ یعنی بدانید خیلی چیز های بالاتری هست. شرط رسیدن به آن ها این است که شما وظیفه تان را بشناسید و درست عمل کنید. هرچه امکانات بیشتر باشد، امکان ترقی برای خود شما بیشتر است. درست است که وظیفه سنگین تر است، ولی آن وظیفه سنگین تر پاداش سنگین تری برای شما خواهد داشت.
امیدواریم خداوند متعال به برکت اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین و به برکت خون های شهدایی که در راه این انقلاب ریخته شد تا ما به این سعادت ها نائل بشویم، همه ما را در راه شناخت بهتر وظایف و عمل بهتر موفق بدارد!... وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین