معرفی پایان نامه | تساهل و تسامح در اندیشه امام خمینی (ره)
معرفی پایان نامه | تساهل و تسامح در اندیشه امام خمینی (ره)
در روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده كه فرمودند:«بُعِثْتُ بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ». مراد از حنیفیّة دین اسلام است. تساهل از ماده سهل و تسامح از ریشه سمح هر دو به معنای آسان گرفتن، مدارا کردن و سهل گرفتن بر یکدیگر است. در ادامه با معرفی پایان نامه ی آقای محمد حسن روزبه با عنوان «تساهل و تسامح در اندیشه امام خمینی (ره)» ما را همراهی کنید.
به گزارش خبرنگار ضیاءالصالحین، پیشینه تاریخی اندیشه تسامح و تساهل در غرب به قرن های شانزدهم و هفدهم میلادی باز می گردد و تا قبل از آن خبری از این اندیشه نبود. مسیحیان در قرون وسطی، هیچ رقیبی را تحمل نمی کردند؛ مثلاً آگوستین خواهان مجازات بدنی تفرقه افکنان و بدعت گذاران بود و این رویه تقریبا در تمام قرون وسطی رایج بود. تشکیل انگیزیسیون (محکمه تفتیش عقاید) در قرون وسطی بهترین شاهد بر فقدان روحیه تسامح و تساهل در غرب در این دوران است. حتی، «لوتر» و «کالون» نیز اعتقادی به تسامح و تساهل به مفهوم امروزی نداشتند.
در قرن هفدهم طی جنگهای سی ساله و درگیری های تلخ و بی ثمر مذهبی معلوم شد که تنش و نزاع مذهبی فایده ای برای دو طرف ندارد و همین امر موجب گرایش به تسامح طلبی شد. می گویند اولین بار مفهوم تسامح و تساهل در غرب توسط جان لاک در رساله ای با عنوان «مکتوبی در باب تساهل و مدارا» مطرح شد. اما دیری نپایید که در قرن هجدهم مفهوم تسامح مذهبی شکل گرفت و در قرن نوزدهم سیاست تسامح مذهبی در بیشتر کشورهای اروپایی رواج یافت و به سبب آن بی تفاوتی رونق گرفت.
تساهل و تسامح به معنای سهل انگاری و بی توجهی، بلکه به معنای آسان گرفتن و تحمل نظر مخالف است، و معمولاً بر یکی از سه مبنای معرفت شناختی، هستی شناختی یا انسان شناختی استوار است. دین اسلام، تساهل را نه در همه عرصه ها می پذیرد، و نه بطور کلی آن را نفی می کند. علامه طباطبایی نسبت به تمدن غرب برخوردی عالمانه دارد، نه چنان است که مرعوب باشد و نه یکسره همه دستاوردهای آنان را نفی می کند، او تمدن غرب را تمدنی غیردینی می داند که نمی توان در آن بدون تغییرهای بنیادین، احکام اسلام را اجرا نمود. علامه، شریعت را غیر قابل تغییر دانسته، و در باب شریعت به هیچ روی قائل به تساهل نیست، و معتقد است که احکام اسلامی هم در وضع و هم در اظهار و اجرای خود توأم با نوعی مدارا و نرمی بوده است.
به نظر او اسلام، آزادی عقیده را به رسمیت نمی شناسد، اما اجازه اظهار عقیده را میدهد. از دیدگاه او آزادی و تساهل محدودند، و کیفیت و اندازه این حدود با رجوع به سنت های مشترک و مألوف هر جامعه فهم می شود. شهید مطهری به مباحث تساهل کمتر پرداخته است. او تساهل به معنای تحمل دیگران و آسان بودن شریعت را می پذیرد، اما تساهل به معنای سهل انگاری و سازش کاری در امر دین را رد می کند. او تأکید می کند که دعوت اسلام به جهان منشی و اخذ حکمت حتی از کافر نشانه تساهل در اسلام است. او بین فکر و عقیده تفاوت قائل بود، و به آزادی فکر معتقد است. از نظر وی انسانها باید در سایه تفکر به انتخاب و گزینش دست بزنند. عقل در دیدگاه شهید مطهری از اعتبار بیشتری برخوردار است، و راه سعادت و خوشبختی در قرآن بیان شده، و در صورت تعارض حکم عقلی با نص احکام اسلام، این حکم عقل است که باید مقدم داشته شود، و مجتهد با استفاده از ابزار عقل و درک شرایط میتواند برخی احکام را تغیر داده و به تأخیر بی اندازد.
فصل اول
در این فصل سه محور در رابطه با تساهل مورد توجه بوده است محور اول بررسی مفهومی و واژگانی تساهل و تسامح می باشد. در این محور ابتدا مفهوم تساهل و تسامح از نظر لغوی مورد بحث قرار گرفته است و الفاظ مترادف و نزدیک به آن نظیر مدارا، دگرپذیری و مفاهیم متضاد آن از قبیل خشونت تعریف شده اند از جمله مهمترین واژگانی که با آنها در این پژوهش سر و کار داریم واژه تولرانس می باشد. برخی با توجه به مفهم تولرانس سعی کرده اند برابر نهاد یا معادلی مناسب برای آن از زبان فارسی یا عربی بیابند لذا عده ای تساهل و برخی تسامح و برخی دیگر مدارا و کسانی دگرپذیری را برای این معادل یابی برگزیده اند. اما باید گفت در خود این واژه در بستر فرهنگی اش ابهام وجود دارد بنابراین معادل یابی برای آن مشکل است. آنچه مهم است محتوا و مقصودی است که از این لفظ یا الفاظ اراده می گردد. ما واژگاه تساهل و
تسامح را برای این پژوهش مناسب تر می دانیم زیرا هم قرابت نزدیک تری با اندیشه های امام دارد و هم با اندیشه های دینی که خاستگاه اندیشه امام است و هم می تواند تا حدودی مفهوم تولرانس را برساند.
پس از روشن شدن معنای لغوی الفاظ مطرح در پژوهش به بررسی معنای اصطلاحی این واژه گان می پردازیم. دو تعریف عمده از این واژه صورت گرفته است:
1: پذیرش آنچه را قبول نداریم
2: تحمل عقاید یا اعمالی از روی قصد و آگاهی که با عقاید یا اعمال ما مخالف است.
برخی تعاریف تساهل را یک ارزش قلمداد می کنند و برخی دیگر آن را یک روش می دانند ولی همه تعاریف در این نکته مشترکند که تساهل و عدم تساهل مفهومی است در رابطه با تحمل و عدم تحمل مخالف. به نظر ما چون تعاریف تساهل هر کدام بر پایه اصولی بنا شده اند که مسلم فرض شده اند و خدشه در این اصول تعاریف را مناقشه انگیز می گرداند به جای انتخاب یک تعریف بهتر است موضوع تساهل که همان «تحمل و عدم تحمل مخالف و دگرباش» است محور بحث قرار گیرد گیرد زیرا این اصول هستند که تحمل و عدم تحمل و مخالف و دگرباش را معنی و مصداق یابی می کنند و با اختلاف اصول تعاریف متفاوت می گردند.
محور دوم ذکر تاریخچه بحث تساهل است. تاریخ اندیشه تساهل عمری به درازای عمر اجتماعات بشری دارد چرا که منازعات و اختلافات در طول حیات جمعی بشر همواره وجود داشته است و اکنون نیز وجود دارد اما امروزه در فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی مبدأ این بحث را دوران نوزایی اروپا قرار می دهند. در تاریخ اندیشه تساهل غرب، تساهل در منازعات شدید مذهبی زاده شد منازعاتی میان فرقه های گوناگون مذهبی که هر کدام مدعی حقانیت خود و عدم حقانیت دیگری بود اما بقول برتراند راسل جنگ های سی ساله مذهبی همه را مجاب کرد که توان حذف دیگری را ندارد و لذا رو به سوی تساهل آوردند. بدین معنا که توازن قوا همه را متقاعد کرد که یکدیگر را باید تحمل کنند. جدای از این واقعیت تاریخی متفکرین هم از این دغدغه خالی نبودند و لذا بسیاری له و بسیار علیه تساهل استدلال می آوردند.
استدلال ابتدا بر پایه متون دینی و کتب مقدس استوار بود. طرفداران عدم تساهل استدلال می کردند که راست دینی امری است که کتاب مقدس به آن فرمان داده است زیرا وقتی زندگی آخرت اصل است و دنیا فرع آن، به نفع خود فرد است که او را از کژ دینی بازداشت. عقیده بر آن بود که کژدینان را کیفر دنیوی دهید تا در عین حال که روان آنها رستگار می شود وظیفه نیکوکاری هم عملی شده باشد چرا که یاری به رستگاری دیگران با هدف تضمین رستگاری خویشتن است. در این صورت کژ دینی بیش از آنکه نادانی باشد خطایی بزهکارانه است.
در واقع فساد کردن در ایمان که ضامن حیات روانی است شدیدتر از فساد کردن در این دنیاست و در نتیجه اگر جاعلان سکه-که فساد مالی و دنیوی دارند بخاطر اجرای عدالت- بوسیله شهریاران کشته می شوند کژدینان به طریق اولی سزاوار این مجازات هستند. در مقابل متألهین استدلال می کردند که سرکوب کژدینان خلاف کتاب مقدس و خلاف مصلحت است زیرا سرکوب آنها باعث بی نظمی و جنگ می شود علاوه بر اینکه خود خداوند که قدرت مطلق دارد می تواند همه بدیها را از بین ببرد آنها را از بین نبرده است و بدیها امکان بروز دارند پس چگونه خداوندی که خود اجازه بروز بدیها را می دهد به دیگران فرمان مقابله با کژدینی را می دهد؟ بنابراین کژ دینی فقط جنایتی معنوی است که نمی تواند کیفر دنیوی داشته باشد و حداکثر کیفر معنوی- تکفیر- دارد نه قتل.
تاریخ تحول اندیشه تساهل گواه آن است که تساهل که ابتدا در مناقشات مذهبی مطرح بود بعدها به هر عقیده ای سرایت کرد و آنچه تحمل آن خواسته می گردید بعدها جزو حقوق اعلام گردید، به همین مناسبت در ادامه پژوهش به بررسی نسبت تساهل با آزادی، حقوق بشر، حقوق و آزادی های اساسی می پردازیم. حاصل آنکه تساهل به معنی تحمل مخالف و دگرباش امروزه تحت عنوان آزادی ها و حقوق اساسی و حقوق بشر مطرح است.
اعلامیه های حقوق بشر و میثاق های بین المللی در این زمینه دربردارنده حقوقی هستند و از آزادی هایی سخن گفته اند که دقیقاً موضوع تساهل و عدم تساهل می باشد، از جمله ماده هیجده میثاق بین المللی حقوق سیاسی و مدنی مصوب 1976 آورده است که هر کسی حق آزادی فکر، وجدان و مذهب را دارد این حق شامل آزادی داشتن یا قبول مذهب یا معتقدات است به انتخاب خود و نیز آزادی ابراز مذهب و معتقدات، خواه فردی یا جمعی، خواه بطور علنی یا مخفی. هیچ کس نباید مورد اکراهی واقع شود که به آزادی او در داشتن با قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خودش لطمه وارد آورد. در ادامه مهمترین مفهوم مخالف تساهل یعنی «خشونت» مورد بررسی قرار گرفت است.
محور سوم مبانی عمده تساهل شامل مبانی سیاسی، مذهبی، فلسفی
تساهل و حقوق بشر هم مانند دیگر مفاهیم از این دست همواره بر اصولی موضوعه که عمدتاً از دین یا فلسفه و فلسفه سیاست بدست می آیند، استوار است و لذا در این محور این سه مبنا مورد بررسی قرار می گیرد. در سیر تحول اندیشه تساهل در غرب گفتیم که مهم ترین استدلالات بر له یا علیه تساهل در ابتدا حول مفاهیم مذهبی دور می زد. در قرون بعدی متفکرین در توجیه تساهل و عدم تساهل استدلالات فلسفی و سیاسی را بیشتر بکار بردند. نزاع میان صاحبان عقاید دینی به نزاع میان صاحبان عقاید و میان دولت و شهروندان مبدل گشت و لذا فلسفه سیاسی مبتنی بر فلسفه و انسان شناسی نقش عمده ای را در تبیین مفهوم تساهل و عدم تساهل عهده دار شد. متفکرینی از جلمه هابز، لاک، بدن، اسپینوزا و استیوارت میل هر کدام از موضعی جدا و گاه هماهنگ به تبیین این مفهوم همت گماشتند. حقوق طبیعی و نظریه قرارداد اجتماعی عمده ترین پایه های نظریه آن هاست.
هابز با تکیه بر انسانشناسی «انسان گرگانسان» نظریه قرارداد اجتماعی خود را به لوایاتان ختم کرد که دولت مطلقه او مبین تساهل و حدود آن بود. در وضع طبیعی ترسیمی او انسان حقوق طبیعی دارد ولی شرایط جنگ همه علیه همه، انسان را مجبور به اعطای این حقوق از جمله حق تعیین سرنوشت به دولت می کند بنابراین تساهل فقط در روابط میان افراد با یکدیگر مطرح می گردد که وجدان اخلاقی فرد داور نهایی او در تشخیص خیر و شر است و اما میان دولت و افراد تا آنجا آزادی هست و مخالفت تحمل می گردد که دولت تشخیص دهد.
لاک در تبیینی دیگر از وضع طبیعی مدعی شد که انسان ها در این وضع به مقتضای عقل کنار هم زندگی می کنند و احکام اخلاقی از جمله استحقاق انسان به نتیجه کار و تلاش خود، میان انسان ها حکمرو است. ولی فزون خواهی آدمیان عملاً به نقض این اصول می انجامد و لذا دولت الزامی می گردد ولی درحدودی که بتواند پاسدار احکام اخلاقی باشد لذا دولت قدرت محدودی دارد و هرگز از حدود خیر و صلاح عموم فراتر نمی رود. او با تفکیک میان حوزه کلیسا و حوزه دولت و محدود کردن حوزه دخالت دولت، سطح وسیعی از تساهل را قائل شد.
او چند مورد را استثناء می کند از جمله ملحدان و کاتولیک ها. ملحدان بدین خاطر که الزام به تعهدی ندارند و کاتولیکها بدین سبب که تعهد به پاپ دارند. البته منتقدین او این موارد را خلاف نظریه اش قلمداد کرده اند. فایده باوران از جمله استیوارت میل به گونه ای دیگر برای تساهل استدلال کرده اند او با در حق طبیعی و معیار قرار دادن لذت و اَلَم تصریح می کند که هر انسانی آزاد است که توانش های خود را طبق اراده و تشخیص خود بگونه ای که با دیگران در تعارض قرار نگیرد، پرورش دهد. فرد و توانش های او معیار حقیقت و اخلاق است و لذا آزادی کامل دارد مگر اینکه با آزادی دیگران و مصلحت عامه در تضاد باشد.
همانگونه که در تعاریف تساهل آمد تساهل از موضع قدرت صورت می گیرد و دولت بعنوان مهمترین دارنده قدرت مهمترین طرف تساهل و عدم تساهل قرار می گیرد و لذاست که اندیشه دولت و حدود و ثغور دخالت آن، مهمترین چالش در زمینه تساهل و آزادی هاست، جوامع عموماً و دولت ها خصوصاً، همواره بین نظم و آزادی در نوسان بوده اند. چگونه نظمی متضمن بالاترین حد از آزادی هاست؟ چه حقوقی و چه آزادی هایی را دولت حق ندارد دست اندازی کند؟ چه رفتاری را باید تحمل کند؟ چه سطحی از منازعات و اختلافات در جامعه پذیرفته است؟ بر کدام پایه کدام آزادی ها تحقق می یابد و چه پایه ای مخرب چه آزادی هایی است؟
اصولی هم چون خودبسندگی انسان در معرفت و شناخت، اصالت انسان، کثرت گرایی معرفتی و سیاسی، اباحه گری، نسبی گرایی در اخلاق و معرفت و... عمده ترین پایه های تساهل در اندیشه غرب قرار گرفته اند. حال جای این پرسش است که ایا تساهل مورد نظر امام بر همین اصول و پایه ها استوارند؟
فصل دوم: مبانی خواستگاه تساهل در اندیشه امام خمینی
پرسش اساسی این فصل این است که امام چه مبنایی را برای تساهل برگزیده اند و بر اساس آن چه اصولی قابل استنتاج است؟ مدعای ما در این فصل این است که امام برخلاف اندیشه تساهل در غرب مبتنی بر نفی حقیقت و نسبی گرایی و جدایی دین از سیاست- معتقدند که اسلام دینی است فرازمانی و فرامکانی که برنامه سعادت بشر است در دنیا و آخرت. بنابراین تساهل و عدم تساهل را در تعالیم آن باید جستجود کرد.
مهمترین نکته ای که در این رابطه باید روشن گردد این است که آیا دین می تواند وارد این مقوله ها گردد به تعبیر دیگر آیا از دین می توان چنین انتظاری داشت؟ آیا این گونه مسائل در قلمرو دین می گنجد؟
در پاسخ به این سؤال دو رویکرد وجود دارد یکی رویکرد برون دینی مبتنی بر نگرش حداقلی به دین و دوم رویکرد درون دینی مبتنی بر نگرش حداکثری به دین.
بنابر رویکرد برون دینی اینگونه مباحث خارج و فارغ از دین هستند. این رویکرد معتقد است که نباید از دین انتظار داشت که ریز و درشت مسائل زندگی را حل کند و برای آنها برنامه داشته باشد. در نظر آنان «تمدن جدید به کلی از دین و فقه برکنار است. دین فقط جهت می دهد و بقیه برعهده دینداران است که جهان خود را سامان دهند.»بحث تساهل و حقوق بشر از اختراعات و اکتشافات جدید و انسان متمدن امروزی است و نباید در دین بدنبال آنها گشت.
رویکرد دوم معتقد است که عکس رویکرد اول دین برای اداره انسان از گهواره تا گور است.
«هر کس به یک نگاه اجمالی به احکام اسلامی نظر افکند درمی یابد که جدای از آنکه عبادات وظیفه ای بین انسان و خالق است در این عبادات جهانی از امور سیاسی و اجتماعی مربوط به امور دنیایی وجود دارد... از عبادات گذشته امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مهمی که در میان احکام وجود دارد می فهماند که اسلام تنها یک قوانین عبادی محض نیست...»[154]
«مثلاً تبلیغ می کردند اسلام دین جامعی نیست برای جامعه نظامات و قوانین ندارد، طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است اسلام فقط احکام حیض و نفاس دارد، اخلاقیاتی هم دارد، اما راجع به اداره جامعه چیزی ندارد.»
بنابراین، این رویکرد معتقد است که پاسخ انتظارات و قلمرو دین را خود دین معین می کند و دین اسلام هم در عرصه فردی و هم در عرصه اجتماعی نیازهای انسان را پاسخ گفته است و اسلام به واسطه همین کمال و کلیت و جامعیت و تمامیتش به نبوت تشریعی پایان داده است و همه نیازهای تعالی بشر و سعادت دنیوی و اخروی او را اختیارش قرار داده است.
پس از روشن شدن موضع امام در رابطه با دین و اینکه تساهل را باید در متون دینی معنا و مصداق یابی کرد به پرسش اصلی این فصل می رسیم که مبانی دینی تساهل در نظر امام کدامند؟ و بر پایه آن مبانی چه اصولی قابل استنتاج هستند؟ از نظر امام اگر روابط انسانی را به چهار حوزه تقسیم کنیم-روابط انسان با خود، با خدا، با هستی، و با دیگران- دین همه آنها را پوشش می دهد و هدایت می کند بدین نحو که روابط انسان با خدا در مرکز قرار می گیرد و توسط احکام، اخلاق و معارفی که توسط وحی فرستاده شده است حوزه های دیگر زندگی انسان پوشش داده شده و هدایت می شود. همه این ها یک منظومه را تشکیل می دهند که یک کل واحد و تفکیک ناپذیر است.
تساهل در حوزه روابط انسان با دیگران قرار می گیرد که خود تحت تأثیر دو حوزه دیگر یعنی هستی شناسی و انسان شناسی است. از منظر دینی در هستی شناسی پایه جهان و خلقت آن بر رحمت بوده است و این رحمت دربرگیرنده همه جهان از جماد گرفته تا نبات و تا انسان و تساهل همه افراد از کافر تا مؤمن، می باشد. و در انسانشناسی انسان مجموعه ای از امیال و خواهش ها و استعدادهاست که می تواند بسوی کمال برود یا بسوی سقوط و گمراهی... انسان مؤمن جهان را مظهر رحمت حق می بیند که همه انسان ها در جوار این رحمت قرار دارند و لذا با نظر رحمت به آنها می نگرد. در نظر او مبنای سلوک و تعامل میان انسان ها محبت است و این محبت و رحمت در سایه خودسازی و تزکیه نفس در جوار تعالیم انبیا بدست می آید حتی قهر هم مظهری از رحمت می شود.
«جنگ های رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، رحمتش کمتر از نصایح ایشان نبوده است... جنگ های پیامبر رحمت بوده است بر عالم. در رحمت بوده است حتی بر کفاری که با آنها جنگ کرده است...»
نکته دیگری که بررسی آن لازم است روشن کردن نوع نگرش اسلام به جامعه است زیرا تساهل و عدم تساهل عمدتاً در اجتماع مطرح است و کمتر سخن از تساهل یا عدم تساهل بین دو فرد پیش می آید بلکه این جوامع انسانی هستند که موضوع تساهل واقع می شوند از جوامع کوچک مثل خانواده گرفته یا جوامع بزرگتر کشورها و کل جهان.
منشأ اجتماع هرچه می خواهد باشد ولی این نکته مهم است که چگونه باشد یعنی آنچه مهم است که چگونگی برقراری روابط اجتماعی سالم و عادلانه است. اجتماع دینی بر پایه اصل هدایتگری اسلام شکل می گیرد انسان ها در آزادی کامل بواسطه تبلیغ منادیان و حاملان دین به سوی آن اقبال می کنند و آزادانه و آگاهانه هدایت دینی را پذیرا می گردند و وقتی جامعه بر پایه تعالیم دین شکل گرفت و ندای دین پذیرفته گردید خود به خود جامعه مقید به قوانین دین می گردد و از این پس جامعه در سایه احکام دینی که مشروب از معارف و اخلاق است اداره می گردد و فقه عموماً و فقه السیاسة خصوصاً عهده دار تبیین این احکام هستند و لذا تساهل که مربوط به این حوزه می باشد تحت عناوین فقه عموماً و فقه السیاسة قرار می گیرد و از آن طریق مصادیق و مفهوم و حدود آن معین می گردد.
با توجه به نوع نگرش امام به اسلام و با توجه به معارف اسلام چند اصل مهم در باب تساهل قابل شناسایی است یکی اصل هدایتگری بی اغماض نسبت به اصول و معارف دینی با روش تبلیغ و دعوت و دیگری اصل هدایت پذیری آزادانه و آگاهانه انسان مبتنی بر اصل اختیار انسان و دیگری شکل گیری اجتماع پس از تبلیغ و دعوت و پذیرش انسان ها بر محور دین و تقید اجتماع به احکام و قوانین الهی که در فقه و فقه السیاسة تبلور یافته است.
فصل سوم: نظر امام در حوزه های سه گانه تساهل 1. دین 2. اخلاق 3.سیاست
عمده ترین حوزه های اعمال تساهل و عدم تساهل سه حوزه دین، اخلاق و سیاست است و بدین لحاظ در این فصل که عمده ترین فصل پژوهش است تحت چهار گفتار به بررسی این سه حوزه و نظر امام در آنها و حدود و محدودیتهای تساهل می پردازیم.
1: تساهل دینی
منظور از تساهل دینی بحث از تساهل و نسبت آن با دین است که دوگونه قابل طرح است یکی تساهل در دین و دیگری تساهل نسبت به دین. و چون هر دینی مبتنی بر عقایدی است بحث از عقیده هم به مناسبت و آزادی بیان هم به تناسب مطرح می شود سه رویکرد در این زمینه وجود دارد:
1. رویکردی که عدم تساهل را ذاتی دین می داند. محور اصلی این رویکرد این است که دین به معنای اعتقاد جزمی یا حاوی باور یقینی به مجموعه ای از اصول و احکام مطلق نمی تواند با تساهل که مبتنی بر نفی حقیقت است سازگار دراید.
در مقابل این رویکرد امام معتقدند که اسلام نه تنها ملازم با جزم اندیشی نیست بلکه حاوی آزادی است اسلام قوانین اساسی اش انعطاف ندارد اما بسیاری از قوانینش با نظرهای خاصی انعطاف دارد می تواند همه انحنای دموکراسی را تضمین کند. اسلام اگر از روی کمال و عدالت و در کلیت خود اجرا شود، مقررات آن کمتر از هر مقررات دیگری خشونت آمیز خواهد بود.
2. رویکرد دیگر دین را مقتضی تساهل مطلق می داند به گونه ای که عدم تساهل در گوهر آن راه ندارد. اشکال این رویکرد آن است که بسیاری از قوانین جهاد و اجرای حدود را نمی تواند توجیه کند.
3. رویکرد وسط. بدین معنی که اسلام نه یکسر مقتضی تساهل مطلق و نه مقتضی عدم تساهل مطلق است.
در نظر امام دین و عقیده آزاد است. به نظر ایشان در مذهب تشیع انسان ها آزادند و مسقل هستند و هیچ انسانی براساس مسلک مذهبی تحت فشار و سلب آزادی قرار نخواهد گرفت. در کنار آزادی عقیده آزادی بیان و قلم هم وجود دارد و به عقیده امام آزادی بیان یکی از نعم بزرگ الهی است که توسط انقلاب به ملت ارزانی شده است. البته آزادی عقیده بدین معناست که انسان ها در هدایت پذیری آزادند و هر عقیده ای را می توانند برگزینند نه اینکه هر عقیده ای پسندیده است و حق و درست است.
بدین سبب نسبت به مظاهر عقاید از جمله عبادتگاه های خاص تا آنجا که منافی اصول اخلاقی و معارف اسلامی نشود آزادی وجود دارد و لذا دینهای آسمانی از آزادی بیشتری در اسلام برخوردارند تا عقاید الحادی و بشری و به همین خاطر اسلام با برقراری بتکده به هیچ عنوان موافقت نخواهد داشت. با ترویج و تبلیغ بت پرستی و عقاید انحرافی مبارزه خواهد کرد. البته مبارزه به معنی بکارگیری خشونت نیست، گرچه اگر در مقابل خشونت قرار گیرد جهاد را هم واجب برمی شمرد.
2: تساهل اخلاقی
ابتدا نگاهی اجمالی به مفهوم اخلاق و تلقی های متفاوت از آن در مکاتب گوناگون بشری مطرح می شود و سپس نظر امام راجع به اخلاق بطور کلی بیان می گردد. امام برخلاف آنانکه اخلاق را فاقد حقیقت و مبتنی بر نسبیت می دانند، آن را امری حقیقی می دانند نه خیالی، که مرتبط با کمال و نقص آدمی است.
در تعریف تساهل اخلاقی دو منظر وجود دارد گاه منظور از تساهل اخلاقی وجود یک خلق انسانی است که از آن به حسن خلق تعبیر می شود که نتیجه آن برخورد محبت آمیز با مردم است، و گاه یک عقیده است راجع به اخلاق بدین معنی که حکم می شود هر اخلاقی درست است و هیچ اخلاقی و نظریه اخلاقی بر دیگری رجحان ندارد پس هر کس مجاز است و می تواند هرگونه که تشخیص می دهد خیر اخلاقی خود را برگزیند و به آن عمل کند. صلاح و فساد، ظلم و عدل، کژی و راستی، دروغ و صدق همه مفاهیمی خیالی اند.
تساهل اخلاقی به مفهوم اول مورد پذیرش امام و دین است ولی به مفهوم دوم از نظر دین مردود است. زیرا دین خود موجد مکتبی اخلاقی است که مدعی کمال رسانی انسان است. امام به ارزش های اخلاقی مبتنی بر وحی اعتقاد تام دارند. در نظر امام اختلاف ارزش ها بازگشتن به اختلاف مکاتب است و هر مکتبی در رابطه با جهان بینی و انسان شناسی اش دیدگاهی خاص پیدا می کند که تحت دو عنوان کلی آنها را از هم تفکیک می کند مکتب الهی و مکتب مادی که در مقام عمل چاره ای جز تمسک به یکی از آنها نیست در نظر امام می توان دو حوزه خصوصی و حوزه عمومی را از یکدیگر تفکیک کرد.
در حوزه فردی و خصوصی هر کس هر گونه که می خواهد باشد، آزاد است و تنها وظیفه، هدایت و ارشاد است. البته این هدایتگری در کمال حسن نیت و خلق نیکو انجام خواهد گرفت بدین معنی که هدایتگری خود مشمول حکمی اخلاقی است. بنابراین آنچه تحت عنوان فسق و فجور و رذائل اخلاقی قرار می گیرد که جنبه فردی دارد آزادند و اگر کسی بدان ها اطلاع یافت حق افشاء ندارد. حوزه خصوصی شامل منزل و محل کار و هر جا که خالی از رفت و آمد است می باشد و کسی حق سرکشی و تفتیش از حوزه خصوصی افراد را ندارد حتی حکومت مگر در مواقع ضرورت که امنیت جامعه در خطر باشد.
و اما در حوزه عمومی، اخلاق از بنیان های زندگی اجتماعی است. اصولاً بدون مبانی اخلاقی زندگی جمعی بغایت مشکل بلکه غیر ممکن است. قوام زندگی بر پایه اصول اخلاقی همانند امانتداری، وفای به عهد، عدالت، صداقت و... بنا شده است. براستی اگر صداقت و راستگویی را از دستگاه قضایی و امانتداری را از دستگاه های مالی و دولتی و لزوم وفای به عهد را از اقتصاد و مناسبات تجاری حذف کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا می توان مبتنی بر نسبیت اخلاق هر عملی را صحیح دانست؟ بسته به میزان تأثیرگذاری و اهمیتی که موضوع اخلاقی در اجتماع ایفا می کند مشمول تساهل و عدم تساهل قرار می گیرد.
هیچ جامعه ای نسبت به خیانت تساهل روا نمی دارد بدون وفای به عهد معاملات مختل می گردند جامعه بدون حد نصابی از نظم سامان نمی یابد مقررات راهنمایی را نمی توان بدلیل عدم قبول فضیلت نظم، زیر پا نهاد. و به همین سبب برخی گفته اند حقوق، اخلاق تجسم یافته است. حاصل آنکه هر آنچه جنبه فردی دارد (عنصر معنوی) و در محل خصوصی (عنصر مادی) واقع شود مورد تساهل می باشد. اما آنچه جنبه عمومی دارد و یا در محل و مکان عمومی واقع شود مشمول عدم تساهل است. نکته قابل توجه این است که عدم تساهل به معنی برخورد خشونت آمیز و قهرآمیز با هر پدیده ناپسند نیست بلکه نحوه اقدام و جلوگیری هم دارای حدود و مقرراتی است که در ابواب مختلف فقه ذکر شده است. اما آنچه تحت عنوان آداب و رسوم قرار می گیرد مشمول تساهل گسترده است جز در مواردی که مخل نظم عمومی باشد.
3: تساهل سیاسی
تساهل سیاسی به منش و روش دولت و گروه های سیاسی در حوزه سیاست باز می گردد و بیانگر آن است که افراد و گروه ها به نظرات یکدیگر احترام بگذارند و اجازه بروز و ظهور اندیشه های متفاوت وجود داشته باشد. بنابراین تساهل سیاسی به بینش و گرایش و منش حکومت و حکومتگران بستگی تام دارد.
بینش امام نسبت به سیاست مبتنی بر جهان بینی و انسان شناسی و نوع نگاهی است که امام به جامعه دارد در نظر امام سیاست به معنی اداره انسان در همه ابعاد وجودی اوست. در نگاه امام انسان و جامعه تک بعدی نیست و منحصر در مادیات نمی شود بلکه دارای ابعاد بسیار والا و متعالی است که انبیا عهده دار هدایت انسان و جامعه به سوی آن بوده اند، امری که حکومتهای دنیایی از عهده آن بر نمی آیند.
از عمده ویژگیهای حاکمیت در نظام امام بعد الهی و مردمی آن است با این بیان که با توجه به ماهیت از اویی و بسوی اویی انسان، فقط خداست که استحقاق اطاعت و فرمانبرداری دارد و هیچ کس و هیچ قانونی بدون تصویب خداوند مشروعیت ندارد. از جانب دیگر انسان ذاتاً مختار است و براین اساس دین را اختیار می کند و بر پایه تعالیم اسلام فقیه جامع الشرایط عهده دار ولایت مردم در جامعه می گردد.
بنابراین ولایت از آنِ فقیه جامع الشرایط است و اما تولی منوط به پذیرش مردم است. بنابراین نظام اسلامی ترسیم شده از سوی امام دو پایه ای است. هم در تأسیس و هم در ادامه و استمرار نظام. یعنی پس از تولّی مردم نسبت به نظام اسلامی هم حاکم و حکومت و هم مردم در چارچوب تعالیم اسلام به ایفای نقش می پردازند. هم ولی و هم مردم در سیر الی الله در حرکتند تا ولی واجد شرایط نباشد و تا مردم تولی نکنند حکومت اسلامی شکل نخواهد گرفت. پس از شکل گیری حکومت اسلامی تساهل در دو حوزه قابل بررسی است:
حوزه خصوصی. از اینکه گفته می شود اسلام پوشش دهنده همه زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان است و اینکه حکومت وظیفه هدایت مردم به سوی فلاح و صلاح را دارد، ممکن است این برداشت شود که حکومت در کلیت و همه زندگی مردم دخالت می کند اما این گمانی نادرست است زیرا در نظر امام حوزه خصوصی زندگی مردم که از نظر مادی شامل محل سکونت و محل کار شخصی و از نظر معنوی شامل افعال مربوط به خود فرد می باشد، کاملاً آزاد است و مردم در این حوزه هر کاری می توانند انجام دهند و هرگونه عملی را مرتکب شوند و هیچ کس حتی حکومت حق سرکشی و تجسس هم ندارد چه رسد به دخالت. تساهل کاملی در این حوزه برقرار است و تنها وظیفه ، وظیفه امر به معروف و نهی از منکر است با حدود و شرایط مخصوص به خودش آن هم در صورتی که خلافی بطور اتفاقی و بدون تجسس فاش گردد. البته اگر جرمی عمومی همچو ارتشاء در خفاء صورت گیرد و در محل خصوصی افراد کسانی که مطلع می شوند حق دارند به مراجع ذی صلاح گزارش دهند یا اینکه عملی برخلاف امنیت عمومی هم چون استراق سمع، جاسوسی و غیره صورت گیرد.
و اما در حوزه عمومی، اخلاق از بنیان های زندگی اجتماعی است. اصولاً بدون مبانی اخلاقی زندگی جمعی بغایت مشکل بلکه غیر ممکن است. قوام زندگی بر پایه اصول اخلاقی همانند امانتداری، وفای به عهد، عدالت، صداقت و... بنا شده است. براستی اگر صداقت و راستگویی را از دستگاه قضایی و امانتداری را از دستگاه های مالی و دولتی و لزوم وفای به عهد را از اقتصاد و مناسبات تجاری حذف کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ایا می توان مبتنی بر نسبیت اخلاق هر عملی را صحیح دانست؟ بسته به میزان تاثیرگذاری و اهمیتی که موضوع اخلاقی در اجتماع ایفا می کند مشمول تساهل و عدم تساهل قرار می گیرد.
هیچ جامعه ای نسبت به خیانت تساهل روا نمی دارد بدون وفای به عهد معاملات مختل می گردند جامعه بدون حد نصابی از نظم سامان نمی یابد مقررات راهنمایی را نمی توان بدلیل عدم قبول فضیلت نظم، زیر پا نهاد. و به همین سبب برخی گفته اند حقوق، اخلاق تجسم یافته است. حاصل آنکه هر آنچه جنبه فردی دارد (عنصر معنوی) و در محل خصوصی (عنصر مادی) واقع شود مورد تساهل می باشد. اما آنچه جنبه عمومی دارد و یا در محل و مکان عمومی واقع شود مشمول عدم تساهل است. نکته قابل توجه این است که عدم تساهل بمعنی برخورد خشونت آمیز و قهرآمیز با هر پدیده ناپسند نیست بلکه نحوه اقدام و جلوگیری هم دارای حدود و مقرراتی است که در ابواب مختلف فقه ذکر شده است. اما آنچه تحت عنوان آداب و رسوم قرار می گیرد مشمول تساهل گسترده است جز در مواردی که مخل نظم عمومی باشد.
گفتار سوم: تساهل سیاسی
تساهل سیاسی به منش و روش دولت و گروه های سیاسی در حوزه سیاست باز می گردد و بیانگر آن است که افراد و گروه ها به نظرات یکدیگر احترام بگذارند و اجازه بروز و ظهور اندیشه های متفاوت وجود داشته باشد. بنابراین تساهل سیاسی به بینش و گرایش و منش حکومت و حکومتگران بستگی تام دارد.
بینش امام نسبت به سیاست مبتنی بر جهان بینی و انسان شناسی و نوع نگاهی است که امام به جامعه دارد در نظر امام سیاست به معنی اداره انسان در همه ابعاد وجودی اوست. در نگاه امام انسان و جامعه تک بعدی نیست و منحصر در مادیات نمی شود بلکه دارای ابعاد بسیار والا و متعالی است که انبیا عهده دار هدایت انسان و جامعه به سوی آن بوده اند، امری که حکومتهای دنیایی از عهده آن بر نمی ایند. از عمده ویژگیهای حاکمیت در نظام امام بعد الهی و مردمی آن است با این بیان که با توجه به ماهیت از اویی و بسوی اویی انسان، فقط خداست که استحقاق اطاعت و فرمانبرداری دارد و هیچ کس و هیچ قانونی بدون تصویب خداوند مشروعیت ندارد.
از جانب دیگر انسان ذاتاً مختار است و براین اساس دین را اختیار می کند و بر پایه تعالیم اسلام فقیه جامع الشرایط عهده دار ولایت مردم در جامعه می گردد. بنابراین ولایت از آنِ فقیه جامع الشرایط است و اما تولی منوط به پذیرش مردم است. بنابراین نظام اسلامی ترسیم شده از سوی امام دو پایه ای است. هم در تاسیس و هم در ادامه و استمرار نظام. یعنی پس از تولّی مردم نسبت به نظام اسلامی هم حاکم و حکومت و هم مردم در چارچوب تعالیم اسلام به ایفای نقش می پردازند. هم ولی و هم مردم در سیر الی الله در حرکتند تا ولی واجد شرایط نباشد و تا مردم تولی نکنند حکومت اسلامی شکل نخواهد گرفت. پس از شکل گیری حکومت اسلامی تساهل در دو حوزه قابل بررسی است:
حوزه خصوصی. از اینکه گفته می شود اسلام پوشش دهنده همه زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان است و اینکه حکومت وظیفه هدایت مردم به سوی فلاح و صلاح را دارد، ممکن است این برداشت شود که حکومت در کلیت و همه زندگی مردم دخالت می کند اما این گمانی نادرست است زیرا در نظر امام حوزه خصوصی زندگی مردم که از نظر مادی شامل محل سکونت و محل کار شخصی و از نظر معنوی شامل افعال مربوط به خود فرد می باشد، کاملاً آزاد است و مردم در این حوزه هرکاری می توانند انجام دهند و هرگونه عملی را مرتکب شوند و هیچ کس حتی حکومت حق سرکشی و تجسس هم ندارد چه رسد به دخالت.
تساهل کاملی در این حوزه برقرار است و تنها وظیفه ، وظیفه امر به معروف و نهی از منکر است با حدود و شرایط مخصوص به خودش آن هم در صورتی که خلافی بطور اتفاقی و بدون تجسس فاش گردد. البته اگر جرمی عمومی همچو ارتشاء در خفاء صورت گیرد و در محل خصوصی افراد کسانی که مطلع می شوند حق دارند به مراجع ذی صلاح گزارش دهند یا اینکه عملی برخلاف امنیت عمومی همچون استراق سمع، جاسوسی و غیره صورت گیرد.
حوزه عمومی. در این حوزه هم دولت فعال مایشاء نیست. در اینجا هم حقوق و آزدایهایی برای مردم به رسمیت شناخته شده است که گستره فعالیت مردم را فراخ می کند از جمله: حق انتخاب شدن و انتخاب کردن افراد ذی صلاح برای تصدی امور عامه، آزادی احزاب و تشکلها ، آزادی قلم و بیان و انتقاد.
به تعبیر حضرت امام: «اما در جمهوری اسلامی جز در موارد نادر که اسلام و حیثیت نظام در خطر باشد آن هم با تشخیص موضوع از طرف کارشناسان دانا، هیچ کس نمی تواند رای خود را به دیگری تحمیل کند و خدا آن روز را نیاورد.»
محدودیتهای تساهل
قانون
تساهل و آزادی در چارچوب قانون است و منظور امام از قانون و مقررات اسلام که در فقه آمده است و مقررات حکومت است که فقیه السیاسه عهده دار تبیین آن است. در این زمینه برخی خرده گرفته اند که با وجود قانون جهاد، ارتداد و امر به معروف و نهی از منکر چگونه می توان از تساهل در اسلام و حکومت اسلامی سخن راند؟ در پاسخ عرض می کنیم که در نظر امام جهاد نه برای قدرت طلبی و فتح ممالک و زورگویی، بلکه برای مقابله با زورگویان و معارضان ومتجاوزان است و اما ارتداد با توجه به عملکرد امام در طول حیات پس از پیروزی انقلابشان که فقط در مورد سلمان رشدی این حکم را اعلام کردند و خواستار اجرای آن شدند می توان نتیجه گرفت که این حکم خصوصاً جنبه کیفری آن مربوط به معاندان و مهاجمان است نه صرف تغییر عقیده و اما امر به معروف و نهی از منکر ایفای نقش هدایتگری و صیانت جامعه از انحراف است. ایفای مسئولیت در قبال حق و حقیقت است نه اجبار و اکراه افراد به ایمان. بدین سبب است که تحت شرایط و مقررات خاص قرار گرفته است.
نظم عمومی
منظور از نظم عمومی آنچه که مربوط به اداره کشور یا راجع به صیانت کشور از نهادها و تاسیسات حقوقی و قوانین کشور است و اراده افراد در خلاف حهت آن بلااثر است.
اخلاق حسنه
منظور از اخلاق حسنه حداقل موازین اخلاقی است که از نظر متعارف مردم نقض آنها ناپسند شمرده می شود. حاصل سخن اینکه تساهل در نظر امام مسئول است-در حوزه فردی و خصوصی و در عقیده و پذیرش معارف حقه- نسبت به حق و حقیقت که دین داعیه دار آن است و مشروط-در حوزه عمومی هم نسبت به تساهل کننده و هم تساهل شونده- به تعالیم اسلام است.
آنچه ما در این پژوهش تا حدودی توانستیم بدان دست یابیم منظومه فکری امام و چارچوبهای کلی اندیشه ایشان است و اما آنچه درخور بررسی است و در ادامه این پژوهش قرار می گیرد یکی بررسی عملکرد ایشان است و دیگر مقایسه اندیشه ایشان با آنچه امروزه از اندیشه های غرب در جامعه تبلیغ می گردد، تا زوایای اندیشه ایشان روشن تر گردد./422/504/م
افزودن دیدگاه جدید