دانلود فایل | اندازه |
---|---|
رحمت الهی | استاد عاملی / جلسه 2 | 104.06 مگابایت |
رحمت الهی | استاد عاملی / جلسه 2 (کلیپ، صوت، متن)
در این بخش از ضیاءالصالحین، بیانات ارزشمند حجت الاسلام والمسلمین استاد سید حسن عاملی را درباره ی رحمت الهی به مدت 53 دقیقه مشاهده می فرمایید.
همچنین ببیند : رحمت الهی | استاد عاملی (کلیپ، صوت، متن) - (جلسه اول)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ»
«اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت با هر چه رود راه تو را می توان سرود بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را با دست های روشن تو می توان گشود
سلام می کنم خدمت خانم ها، آقایان، دوستان عزیزمان، اهالی خوب سمت خدا. ان شاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. خیلی خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز. آروز می کنم در این روزهای اسفند دل و جانتان بهاری و سبز باشد و ان شاءالله پیشاپیش نیمه شعبان بر همه ی شما مبارک و مهنا، بهترین ها را برای عزیزانم از خداوند متعال مسالت می کنم. حاج آقای عاملی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عاملی: و علیکم السلام و رحمه الله. خدای متعال را شاکرم که توفیق عرض ادب به محضر عزیزانم، هموطنان مکرم، حاصل شده است. از خدای متعال عنایات خاصه، توفیقات مضاعف، توشه ی بسیار شایسته برای ابدیت، سرنوشت شایسته و مقدرات بسیار خوب، مخصوصاً برای جوانان عزیزمان از خدای متعال مسالت دارم. از خدای متعال با تمام وجودم می خواهم که تولیت تربیت جوان های ما را خودش به عهده بگیرد و «یَتَوَلی الصالِحین» و پدران و مادران را در ادای دِین پدری، در ادای دِین مادری، نسبت به نسل جدید و فرزندان موفق بکند. ان شاءالله نسل فاخری داشته باشیم که ایران عزیز ما با این عزیزان و در سایه ی نسل فاخر عزت و استقلال و حاکمیت شایسته ملی خودش را همیشه داشته باشد.
شریعتی: ان شاءالله. حال شریف و مبارک چطور است؟
حجت الاسلام عاملی: خدا را شکر.
شریعتی: الحمدالله. چقدر خوشحالیم خدمت شما هستیم. از همین جا به بهانه ی حضور حاج آقای عاملی به همه ی مردم عزیز و شریف اردبیل هم سلام می کنم و چقدر خوشحالیم که بهانه ای می شود حضور حاج آقای عاملی که یاد بکنیم از همه ی آذری های عزیز و ان شاءالله هر جا هستند خداوند متعال پشت و پناه آن ها باشد. راجع به رحمت و محبت الهی هر چقدر بگوییم کم گفتیم. از ماه رجب شروع کردیم و حالا هم به شعبان رسیدیم و نکته های لطیف و ناب شما.
حجت الاسلام عاملی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». بیان شد که اساس خلقت، محبت است و غیر از این نمی تواند باشد و الا خلقت صورت کریهی به خودش می گیرد، زندگی ها مختل می شود، امیدها مبدل به یاس می شود و انسان زنده به امید است. تمام عالم جلوه ای از رحمت خدا است، «رَحمَتي وَسِعَت کُلُّ شَیءِ» و رحمتش «سَبَقَة عَلی قَضَبِه» یعنی اول رحمت است، در مرحله ی دوم به خاطر رفتار خاصی که از انسان ها صورت می گیرد غضب درست می شود، غضب تصمیم اول خدا نیست. و در این باب صحبت شد که این همه خدای متعال مظاهر رحمت، عطوفت، دارد، بالاترین لطف خدا در حق بشر چیست. حرف هایی را گفتم. یک جمله ای را گفتیم و آن هم این است که بالاترین لطف خدا برای انسان این است که یک قاب تصویری از خودش درست کرده است تا انسان ها این جمال را تماشا بکنند، لذت ببرند و هر کجا جمال هست بصورت قطعی و حتمی عشق هم کنارش هست. و بالاترین لذت در عشق آسمانی در عشق قدسی است. آن که به ذائقه اش بالا آمده است، ذائقه ی بزرگ، قلب بزرگ، پیدا کرده است، بلوغ پیدا کرده است، لذت اش با لذت های انسان های عادی فرق دارد. بالاترین لذت آن جایی است که مطالعه ی جمال می کند. نماز یعنی مطالعه ی جمال، ذکر یعنی مطالعه ی جمال، «اَقِمِ الصَلاةِ لِذِکري» در محاضات حضرت حق که قرار می گیریم، جمال حضرت حق را مشاهده می کنیم. جمال هر چقدر که درجه اش بالا رفت حرارت عشق بالاتر می رود.
آتش است این بانگ و نیست نای / هر که این آتش ندارد هیچ باد
وقتی که عشق آسمانی آمد کنارش آتش هم است. و از حافظ شعر خواندیم که عشق خدا بر همه عالم زد همه جا را آتش زده است عشق خدا.
شریعتی: عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد.
حجت الاسلام عاملی: بله. آن وقت صحبت ما سر این است که عشق رمانتیک، عشق قدسی که صحبت می کنند همین جا است. بقیه هوس است، لذت های مقطعی است، لذت های عضوی است. وقتی که این ها تمام شد، موسم اش گذشت، سیر صعودی ندارد، حالات جدید ندارد. انسان زنده به تازه است.
افسرده ام از کهنه خدایی که تو داری / هر لحظه مرا تا ز خدای دگری هست
بعضی ها چشمشان کور است، جمال حضرت حق را اینجا نمی توانند ببینند. یک روایتی خواندیم که در آخرت بعضی ها می گویند ما خدا را دیده بودیم در دنیا. چه روایت قشنگی است. آن وقت آن جا خاک بر سر می کند که چرا رفتم سراغ مجازی، عشق مادی، گردبادی را به طرف، به قول صائب تبریزی:
گردبادی را که می بینی تو در دامان دشت / روح مجنون است آن جا خاک بر سر می کند
که عمرم را کجا گذراندم، در جاهایی که هیچ خروجی برای ابدیت من نداشته است. چه لذتی بود، چه خوردنی بود. افلاطون می گوید: «سرمایه خود مساز آن چه که از ذات تو جداست». در ذاتش ملکات عاریه دست نکرده است، اعتلای نفس ناطقه درست نکرده است، بهشت هم صورتی از مراتب انسانیت است، هر چقدر انسان هستی متنعم هستی. انسان کامل اسم اعظم خداست و پل صراط هم پل انسانیت است. «الصُورتَ الاِنسانیة هِی الجِسرُ المَمدُود بِینَ الجَنَةِ وَ النَّار» مقدمه تفسیر صافی را عزیزان ببینند. می گوید که انسانیت کتابی است که خدا با دست خودش نوشته است. «وَ هِيَ الکِتابُ الَّذي کَتَبَ اللهُ بِیَدِه» اگر خدا قلم به دست بگیرد، بخواهد یک کتابی بنویسد، چه می شود؟ می شود انسان. چقدر ارزش دارد. «وَ هِيَ الکِتابُ الَّذي کَتَبَ اللهُ بِیَدِه»، و لذا این کتاب را نباید برد در قبرستان دفن کرد. یک آقایی می گوید که ثروتمندترین نقطه دنیا قبرستان است چون استعدادها را می برند آن جا دفن می کنند. یک عمر از آن ثروت ها استفاده نکرده است، ثروتی که با «نَفَقتُ» شروع شده است. خدا که روح ندارد، این ها که نیست. یک چیزی است که دیگر تعبیر بالاتر از این نبوده است، با الفاظ دنیوی. الفاظ دنیوی برای امور دنیوی است، امور اخروی در این قالب قرار نمی گیرد، این ها از طریق ناچاری است.
چون سر و کارت با کودک فتاد / پس زبان کودکی باید گشاد
حضرت امام در درس اخلاقشان می گویند. می گویند خدا که در قرآن صحبت کرده است بهشت است و «مِمّا یَشتَهُون» است و این ها، این ها همه از باب این است که:
چون سر و کارت با کودک فتاد / پس زبان کودکی باید گشاد
انسان هر چقدر که بزرگ شد به تناسب بزرگی ذائقه بزرگ می شود، لذت ها عوض می شود، جلوه های عالم همه عوض می شود، همه ی این ها را برده است در قبرستان دفن کرده است. «الناسُ مَعادِنُکَ مَعادِنِ الذَهَبِ وَ الفِزَّه» انسان ها به مَثَل مِثلِ معدن طلا و نقره می مانند. روایت است از حضرت ختمی مرتبت. از آن کلمات جامع حضرت است. که این معدن را چه کار می کنند؟ استخراج می کنند، استفاده می کنند. یعنی انسان قابلیت عروج دارد. عروج نکرده است، «اَخلَدَ اِلی الاَرض» به تعبیر قرآن. در حالی که می توانست عروج بکند. «الاَرواحُ شَریعَة طُیُورُ السَماویه» روایت است که ارواح بشری پرنده های آسمانی است.«فَإذَا التَفَتِ بِالعِلم سارَت مَلائِکَ» اگر سر و کارش با علم باشد می شود مثل ملائکه که نورانیت محض است. «فَإذَا التَفَتَ بِالجَهل» وقتی سر و کارش با جهالت شد، «سارَت حَشَراتِ الارض» مثل حشره ی زمین کوچکِ کوچک می شود.
سر چه با هم دعوا می کنید، سر چیزهایی سر و کله هم می زنند که ننگ است، واقعاً عار است، مداقی می کنند. سر چه چیزی مداقی می کنند؟ تو من را دعوت نکردی، من تو را دعوت کردم. «لا تُتاقُوا وَزناً بِوَزنٍ» چقدر تعبیر خوبی است در رفتارهای اجتماعی. حضرت فرمود از همدیگر وزن کشی نکنید، مداقه نکنید. تو این کار را کردی، من هم این کار را می کنم. خدا یک مقامی دارد به نام رفعت، حضرت فرمود کاری کنید که به آن مقام برسید. «اُطلُبُ رِفعَت عِندَ الله» بروید پیدا کنید آن مقام را که اسمش «الرِفعتُ عِندَ الله» است، رفعت آن هم «عِندَ الله»، مقام «عِندَ الله» دارد. مقام «عِندَ الله» مقام ولی اعظم خداست. «لَیسَ بَینَ الله وَ بَینَ السَطر وَ لا دونَهُ حِجاب» بین خدا و ولی خدا سطر حجاب نیست. گفتند چطور برسیم به «رِفعَتَ عِندَ الله». حضرت فرمودند: «تَعفُوا وَ اَمَّن ظَلَمَک وَ تُوتیهَ مَن حَرَمَک وَ تَصِلَ مَن قَطَعَک» هر سه مخالفت با نفس است، نفس نمی خواهد. آقای مشکینی فرمودند هر مخالفتی با نفس یک مقام است. «تَعفُوا وَ اَمَّن ظَلَمَک» کسی که ظلم کرده است تو ظلم نکن، عفو کن در امور شخصی. پیغمبر ما «لَم یَنتَصِر لِنَفسه» هیچ وقت انتصار لنفسه انتقام برای خودش نداشت. دوم «وَ تُوتیهَ مَن حَرَمَک» اگر کسی تو را محروم کرد تو او را محروم نکن، تو عطا کن، اعطی کن. «وَ تَصِلَ مَن قَطَعَک» کسی که رابطه اش را با تو قطع کرده است، صله رحم را قطع کرده است، تو نگو که آن بیاید پیش من، چرا من پیش او بروم. خودت را بشکن تا پیش خدا بالا بروی. «مَن تَواضَعَ رَفَعَهُ الله وَ مَن تَکَبَّرَ وَضَعَهُ الله».
شریعتی: این ها در واقع شکوفایی استعداد رفعت و عروج ما است.
حجت الاسلام عاملی: یعنی آن قابلیت هایی که در ... . «یَسئَلُونَکَ ماذا یُنفِقُون اُولیِ العَفو» خدا هر کجا عفو کرده است تو هم عفو کن، خدا هر کجا عفو نکرده است تو هم عفو نکن. یک خانواده ی آرمانی ما گفتیم که الان هم دانشگاه ما مفصل دارد روی خانواده آرمانی کار می کند. اول گفتیم کار کردند روی دانشگاه آرمانی، در گام دوم یک برنامه ی مفصلی ریخته شد، دانشگاه آرمانی که به درد مردم بخورد، گره کار مردم باز بکند، آخرین یافته های علمی را داشته باشد، آخرین یافته های مدیریتی دنیا در دانشگاه را داشته باشد، حدود 200 مقاله آمد. و تشکر می کنم از دانشگاه های دیگری که اعلان آمادگی کردند که این را اجرا بکنند که ما دیگر دوران آزمون و خطر گذشته است. یک مدیریت آرمانی هم فضای آرمانی آموزشی و هم فضای آرمانی تربیتی در دانشگاه برای امانت هایی که مردم به دانشگاه سپردند.
شریعتی: یک دانشگاه تراز و معیار.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. حالا شروع کردیم خانواده ی آرمانی. بسیار بسیار ضروری است. خانواده ای که آرمانی است ارکانی دارد، این ارکان تبیین بشود. اگر مرد خانه یک خطای بزرگی کرد، اگر زنِ خانه یک خطای بزرگی کرد، اگر فرزند یک خطای بزرگی کرد. معیار، خدا هر کجا بخشیده است تو هم ببخش، خدا هر کجا نبخشیده است تو هم نبخش. «إِنَّ الله لایَغفُرُ أَن یُشرَک بِهِ» شرک را نمی بخشد، «وَ یَعفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ» بقیه هر چه هست خدا می بخشد، شما هم وصف خدا را داشته باش. «یَسئَلُونَکَ ماذا یُنفِقُون قُلِ العَفو» روز قیامت خدا می فرماید هر کس گردن من، ضمه من، حق دارد بلند بشود. مردم تعجب می کنند مگر می شود کسی حریم از خداست، مگر می شود کسی ضمه خدا حق داشته باشد. حضرت جبرئیل آمدند سراغ حضرت ایوب، گفتند چه نشستی، بلند شو دعایی بکن، حوصله خدا، صبر خدا، خیلی بالاست. این جوری که در روایت است حضرت ایوب فتیله را بالا کشید. گفت خدایا می خواهم محاجه کنم. یک ابری بالاسرش ایستاد، محاجه کنیم. گفت خدایا مالِ من را گرفتی صبر کردم یا نه؟ گفت بله. عافیت مرا گرفتی صبر کردم یا نه؟ بله. فرزندانم را گرفتی صبر کردم یا نه؟ بله، بله، بله. آن وقت خدای متعال یک سوال کرد. تا این سوال را کرد یک مشت خاک را فوراً برداشت به دهانش ریخت حضرت ایوب. خدا فرمود این صبر را چه کسی به تو داده است؟ فوراً متوجه شد که چه اشتباهی کرده است. حالا روز قیامت خدا می گوید که هر کس ضمه من حق دارد بلند شود. چه کسانی بلند می شوند؟ می گویند خدایا مگر می شود کسی ضمه تو حق داشته باشد؟ خدا می گوید بله. این آیه خوانده می شود: «فَمَن عَفَا وَ اَصلَحَ فَاجُرُهُ عَلی الله» کسی از حقش می گذرد تا اصلاح امور بشود، از حق خودش می گذرد تا اصلاح ذات البین بشود، آن قدر خدا مشتری است. به ملائکه می گوید شما بروید کنار، خودم باید تولیت رسیدگی، پذیرایی، از این آقا و خانم را داشته باشم. این را با چه معامله می کنیم؟ با تشفی خاطر؟
از زرگری به کوزه فروشی رسیده ای / خاکت به سر ترقی معکوس کرده ای
حالا بحث ما برمی گردیم به اصل بحث که جمال حضرت حق وقتی که فوران کرد، حرارت عشق هم فوران می کند. کسی این محرمیت را پیدا کرد، این سهم را و این نصیب را از خدا گرفت، ثابت کرد که عاشق است برای خدا، خدا هم داد، آن وقت دیگر بیقراری شروع می شود. «لایَقِّرُ قَراري دُونَک»؛ این که می گوید امام سجاد «لایَقِّرُ قَراري دُونَک» یک وقت فرصت بشود من این جا یک بحثی داشته باشم که هر معصومی یک جمله ای، دو جمله ای، گفته است که این جمله خیلی خیلی مقدمه می خواهد، امر خلق الساعه نیست. از این جمله فهمیده می شود که در اوج هستند، در آن ذره عرفان است که توانسته است این جمله را بگوید.
شریعتی: یعنی پشتوانه ی خیلی محکمی.
حجت الاسلام عاملی: کسی نمی تواند برود «لایَقِّرُ قَراري دُونَک». معلوم می شود چه مراحلی را طی کرده است که توانسته است این جمله را بگوید. حضرت امام می گوید من یک عمری است این دعاها را از زبان معصوم می خوانم، از زبان خودم بخوانم دروغ می شود. یک عمری باید کار بکند تا برسد به این جا که «الجَنَّةُ کَمَن قَد رَآهَا فَهُم فِیهَا مُنعَمُون، هُم وَ النَّارُ کَمَن قَد رَآهَا فَهُم فِیهَا مُعَذَّبُونَ» کسی اگر خودش طی بکند به این نقطه برسد یک وقت متوجه می شود که علی بن ابوطالب در کجا ایستاده است. یعنی عارف به نقطه ای می رسد که الان انگار در برزخ است. تمام جلواتی که می بیند احساسش این است که من الان در برزخ هستم. آن آقایی که کار بد کرده است، فاسق بوده است، کافر بوده است، از دنیا رفته است تا چشمش را می بندد آن آگاهی که به او می رسد ناگهان اولین حرفی که می زند می گوید: «رَبِّ اِرجِعُوني»، آن لحظه به عارف عارض می شود. انسان عارف در هر لحظه در آن حالت است. ببینید حضرت چقدر راه را طی کرده است، عقبات را طی کرده است تا توانسته است این جمله را بگوید «الجَنَّةُ کَمَن قَد رَآهَا» انگار که انسان متقی الان در داخل بهشت است «فَهُم فِیهَا مُنعَمُون». «هُم وَ النَّارُ کَمَن قَد رَآهَا» انگار الان داخل جهنم است، «فَهُم فِیهَا مُعَذَّبُونَ» و در عذاب جهنم است. اصلاً در دعای کمیل امیرالمومنین خودش را فرض کرده است در جهنم است، از داخل جهنم با خدا حرف می زند. چقدر ...
شریعتی: حاج آقا، فرازهای عاشقانه ی مناجات شعبانیه هم همین طوری است، همه همین طوری است.
حجت الاسلام عاملی: بله. «وَاجعَلنی مِمَّن نادَیتَهُ فَاجابِکَ وَلاحَظتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِک»، این از خدا صعق می خواهد. چقدر باید انسان عروج بکند که صعق بخواهد. صعق یعنی یک تجلی از خدا صورت بگیرد. آن قدر امام صادق، امام باقر یا امام سجاد گفت: «مالِکِ یَومِ الِّدین» غش کرد. گفتند چه شد. حضرت فرمود: «ما تُکَرَرُها حَتِّی سَمِعةُ مِن یَقُولُها» آن قدر تکرار کردم تا این که از گوینده اش شنیدم. بعضی ها ایراد می گیرند به روایات شیعه که حضرت می گوید: «سَمِعتُ اللهَ یَقُول». حالا یک جمله ای را از امیرالمومنین می خواهم عرض کنم که نشان می دهد به کجا رسیده است. «وَلَؤ جَعلَ الَّذي کَتَبَ لَم تَستَقِرَ اَرواحُ فِي اَجسادِهِم طَرفَتَ عَین»، مربوط به بحث ما هم هست. می گوید که جان انسان عارف گاهی آن قدر خالص می شود، عیارش می رود بالا، خلوص، خلوص، خلوص، تا این که دیگر نمی تواند این جا بماند. این جا آن قدر برایش تنگ می شود، لحظه لحظات چنان سنگین می شود. این را چه کسی می فهمد، این که به این سنگینی رسیده است. مالِ مدرسه نیست، امر خلق الساعه نیست. این که می گویم بعضی عبارات نشان می دهد نیم رخی از صورتش باز کرده است. حضرت فرمود: «ما اَقفَیناکُ اَکثَر مِمِّا اَظهَرُ لَکُم» آن مقداری که ما صورتمان را از شما گرفتیم آن خیلی بیشتر از آن مقداری است که صورت خودمان را برای شما باز کردیم. گاهی یک نیم رخی... . فلذا جای تعجب است که با آن جمال حضرت حق که تسخیر کرد حضرت ختمی مرتبت را رفت معراج. معراج رفت یعنی آیه ها کماً و کیفاً فوران کرد. آیات ما همین ها است که می بینید. یک عوالم جدیدی، آیه هایی که آیویت اش کماً و کیفاً یک چیز دیگر از پیغمبر ما باز شد. جمال حضرت حق چنان برای حضرت حق کشف شد. چطور توانست 63 سال زندگی بکند. یک آقایی می گوید ثابت بکنند معراج را. تو ثابت کن که این جا بوده است. 63 سال چطور توانسته است این جا بماند حضرت. فلذا وقتی در آن لحظه گفتند یارسول الله می خواهی بمانی یا می خواهی بروی. حالت احتظارش بود. حضرت فرمود: «الرَفیقِ الاَعلَم» دیگر نمی توانست بماند.
شریعتی: این دنیا برایشان تنگ است، کوچک است از بس که روحشان بزرگ است.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. این جا امکان تجلی هم برای آن ها نیست در حصار زمان و مکان. تعبیر را نگاه کنید. «وَ لَولا الاَجَلَ الَّذي کَتَب اللهُ عَلَیهِم لَم تَستَقِرُّ ارواحِهِم فِي اَجسادِهِم طَرفَه عَینَ» جان آن قدر خالص می شود که دیگر طرفة عین نمی تواند این جا بماند، برود. فلذا خدای متعال پیغمبر ما را برد. یعنی رفته رفته چنان جان حضرت اجیر شد خلوصش، عشق به حضرت حق، حرارت این عشق آن قدر بالا رفت که باید از این عالم می رفت.
شریعتی: حاج آقا این وقتی اتفاق می افتد که تو از دنیا بزرگ تر بشوی و از دنیا عبور کنی و بگذری.
حجت الاسلام عاملی: و خدا این کار را کرده است. خدا فرموده است که مرا آسمان نگرفت، زمین نگرفت، قلب مومن گرفت. یعنی تکانی بخور، تو می توانی آن قدر بزرگ بشوی بزرگ تر از آسمان، بزرگ تر از زمین. که حضرت فرمود خدا می گوید که زمین و آسمان نگرفت ولی قلب مومن گرفت یعنی در قلب انسان این استعداد هست، این قابلیت بعد از مرگ نمی گذارد. می گویند: «وَلاتَ حینَ مَناص» دیگر راه بازگشتی نیست. پیغمبر ما جانش خالص بود. حضرت آیت الله حسن زاده آملی می فرمودند گاهی جان انسان آن قدر خالص می شود، خالص می شود، بدن قلاف است، دیگر قلاف نمی تواند حمل بکند، پاره می شود. من از شما سوال می کنم. شمشیر در قلاف می برد؟
شریعتی: نه.
حجت الاسلام عاملی: امکان ندارد. تنها شمشیری که در قلاف برندگی دارد شمشیر جان انسان عارف است، آن پاره می کند.
شریعتی: آن می تواند بزرگ تر بشود.
حجت الاسلام عاملی: بله. یک شعری است در زبان عربی معاصر. یک شاعر سودانی گفته است. گفته است: «السِیفُ فِي قِندِهی لانَقشی مَضارِبُهُ»، شمشیر تا در قلاف است هیچ ترسی ندارد که برندگی داشته باشد. «وَ السِیفُ عِینِکَ فِي الحالِینِ» اما شمشیر چشم تو هم در قلاف، هم خارج قلاف، می برد. این شعر را حضرت آقای شریعتی، این یک بیتی که برایتان خواندم، یک عنوانی به این بیت دادند عرب معاصر. گفتند: «اَبلَغُ بِیتٍ قیلَ فِي الغَزَل فِي العَصرِ الحَدیث» در زمان معاصر بلیغ ترین شعری که در زبان عربی در غزل گفته شده است همین شعر است. شاعر یک کاری کرده است بالاتر از این در زمان معاصر در غزل در زبان عربی گفته نشده است چون قصه دارد. حالا قصه اش علی الله عرض می کنم. این برای شاعر سودانی است. این شاعر سودانی مریض می شود، در بیمارستانی در لندن بستری می شود. پرستاری که می آید به او رسیدگی بکند از چشم این پرستار این چگونه بوده خوشش می آید. یک بار، دو بار، سه بار، که به چشم او نگاه می کند این پرستار می رود به مدیر بیمارستان اطلاع می دهد. می گوید که یک مریضی هست، این چشمش از چشم من جدا نمی شود، مدام به چشم من نگاه می کند.
شریعتی: یعنی عاشق چشمم شده است؟
حجت الاسلام عاملی: احسنت. رئیس بیمارستان می گوید که این دفعه که می روی یک عینکی آفتابی بزن که دیگر چشمت معلوم نباشد و به چشم تو نگاه نکند. این شاعر می بیند که این پرستار آمد، اما عینک زده است. این شعر را می گوید.
شریعتی: پس یک بار دیگر شعر را بشنویم.
حجت الاسلام عاملی: بله. می گوید: «السِیفُ فِي قِندِهی لانَقشی مَضارِبُهُ»، مضرب محل زدن. می گوید شمشیر وقتی در قلاف باشد ما نمی ترسیم که خرابی درست بکند و پاره بکند.
شریعتی: از آن در امان هستیم.
حجت الاسلام عاملی: در امان هستیم. «وَ السِیفُ عِینِکَ» اما شمشیر تو چشم تو «فِي الحالِینِ» داخل قلاف باشد.
شریعتی: عینک بزنی، نزنی، کشته داده است.
حجت الاسلام عاملی: این شعر را که می گوید ترجمه می کند برای پرستار، خانم پرستار شروع به گریه می کند. حالا این ها همه عشق مادی است، شما بالاتر بروید. این ها در برابر آن اصلاً قابل قیاس بگوییم کودکانه است و این ها خیلی کم گفتیم. یعنی جمالی که حضرت حق از خودش نشان داده است برای بشریت بعنوان پذیرایی، بعنوان لطف، جمالش را عرض کرده است، عرضه کرده است و به دنبال جمال هدیه داده است به ما عشق قدسی را، عشق پاک را.
گر نبودی بهر عشق پاک را / کی وجودی دادمی افلاک را؟
آن دیگر قدرتش ببینید تا کجا است.
شریعتی: شاید این عشق های مجازی و این ها همین دانه پاشیدن است که ما به سمت همان عشق حقیقی برویم.
حجت الاسلام عاملی: این بحثی دارد، باید باز بشود. این طوری نیست که بگویند «المَجازُ حَقیقَه»، این یک توضیحی دارد که گاهی انحرافاتی می شود با آن توضیحاتش یک وقتی وارد می شویم.
شریعتی: بحث مفصلی دارد.
حجت الاسلام عاملی: بله. از این طرف که صحبت پذیرایی از این به بعد است. وقتی جمال آمد، عشق حضرت حق آمد، نمی شود که عشق از یک طرف باشد. عشق دو طرفی است، «یُحِبُهُم وَ یُحِبُّونَ». از آن طرف این بار عشق شروع می شود و انسان می شود محبوب. هر معشوقی اگر اشتباه نکنم ثناعی است که شعرش را یک وقت برای شما می خوانم، هر معشوقی عاشق است. مالِ عطار است. هر معشوقی عاشق است. یعنی شما که خدا را معشوق شماست، دوست دارید، آن معشوق برمی گردد می شود عاشق، عاشق شما که خدای متعال عشق به ما داشته است که شروع کرده است کار را، «یا مُبتَدِعاً بِنَعمِ قَبلَ اِستِحقاقَها». آن وقت ما می شویم محبوب. یک وقتی ما خدا را دوست داریم، یک وقت خدا ما را دوست دارد. «اللّهُمَّ انقُلنی مِن ذِکري اِلی ذِکرِک» خدایا من دارم تو را ذکر می کنم. این یک رتبه است، اما رتبه بالاتر این است که تو مرا ذکر کنی. علامه طباطبایی را آن لحظات آخر گفتند یک نصیحتی بفرمایید این آیه را خواند: «اُذکَروني اَذکُرکُم». «اللّهُمَّ انقُلنی مِن ذِکري اِلی ذِکرِک»، اگر «اِلی ذِکرِک» باشد چه می شود؟ «وَلا تَترُک بَیني وَ بَینَ مَلَکُوتِ عَزِّکَ باباالّا فَتَحتَهُ وَلا حَجاباً مِن حُجبِ الغَفلَة اِلَّا هَتَکتَه حَتِّي تُقیمَ رُوحی بینَ ضیاءِ عَرشَکَ» اگر او بیاید این گونه می شود. یعنی تمام حجاب ها را کنار بزن، روح من را ببر در محاضات ضیا عرش خودت قرار بده. یعنی این ها عملی است که به ما گفتند این ها را از خدا بخواهید. آن وقت طرف آمد شد محبوب خدا. «اللّهُمَّ عَن تَکرَهُ ما عُبِد فَجعَلني کَما تُحِب»، چه دعای خوبی است. خدایا تو همان هستی که من دوست دارم، من را هم قرار بده آن جوری که تو دوست داری. در عالم معنا یک چیزی درست کردند و مطلب درستی است. حضرت موسی گفت خدایا من که کریم الله بودم با من تکلم کردی، نجوا کردی، «لِنُریهُ مِن آیاتِنَا الکُبری» آیات کبری به من نشان دادی، چرا من را معراج نبردی. حضرت ابراهیم هم می گوید خدایا من خلیل الله بودم، خودت گفتی «اِتَخَذَ اَبراهیمَ خَلیلاً»، به مقام خلد رسیدم، من را انداختند آتش نسوختم چون آتش خلد بالاتر از آتش هیزم بود.
شریعتی: که از قبل گفته بودم.
حجت الاسلام عاملی: چرا من را معراج نبردی. این را بصورت ذوقی درست کردند ولی حرف، حرفِ کاملاً درستی است. این را استاد من به من گفت، من خیلی لذت بردم. آن هم این است که خدا می گوید به حضرت موسی که تو کلیم الله هستی، به ابراهیم هم می گوید تو خلیل الله هستی، ولی پیغمبر خاتم را که بردند معراج چون حبیب الله بوده است. تمام انبیا محبوب خدا هستند ولی چرا اسم پیغمبر ما شد حبیب الله. «الاَسماءُ تُنزَلُ مِنَ السَماء» یعنی حب این قدرت را دارد، می تواند این کار را انجام دهد.
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام عاملی: حالا عطوفت خدا شروع بشود حد ندارد، لطف خدا شروع بشود، محبت خدا «رَحَمةً مِن رَبِّک» حد ندارد. کجا حد یقف دارد کجا بایستد؟ فقط دنبال قابل است تا نزول شروع بشود. هر چقدر از این طرف طهارت، از آن طرف هم شروع می شود لطفی که آن طرفش ناپیدا است. و به ما دستور دادند که ما هم ظهور محبت خدا باشیم، مظهر ادب خدا باشیم. در کعبه وقتی امیرالمومنین را می خواست بیرون بیاورد که به فاطمه بنت اسعد خدا اسمش را علی گذاشت، گفت: «فَقَفتُهُ عَلی عِلمی وَ اَدّبتُهُ بِاَدَبی» هر چه هست این جا است. «اَدّبتُهُ بِاَدَبی» یعنی با ادب خدا علی را تعدیل کردند. پیغمبر ما هم همین طور بوده است، «اَدَّبَني اَربَعینَ سَنَة» چهل سال خدا ادبش را به پیغمبر ارائه کرد. هر روز پیغمبر ما فرمود من از خدا هدیه ای دارم. آن وقت حضرات معصومین علیهم السلام مظهر لاحدی خدا هستند در این اوصاف، در لطف، در رحمت. «اِنَّ اَمرَنا لایُحَد» عجب جمله ای است. «اِنَّ اَمرَنا لایُحَد» یعنی امر ما لایحد است، حد یقف ندارد، شجاعتشان، فصاحتشان. در روایت است که امام به اندازه ی تحمل مردم صدای خوب خودش را نشان بدهد. امام سجاد که قرآن می خواند سقاها می آمدند دمِ در می ایستادند، چنان مجذوب می شدند یک وقت می دیدند که آب مشک رفته است، تمام شده است. آن جا است که به اندازه تحمل مردم...
شریعتی: چون ظرفیتش نیست.
حجت الاسلام عاملی: آن وقت امیرالمومنین وقتی نگاه بکنی این لاحدی ها را خوب می توانید تماشا بکنید.
شریعتی: چون این ها متصل شدند به آن لاحدی خدا.
حجت الاسلام عاملی: «إنَّ روحَ المُؤمِن لَشَدُ اِتِّصالً اِلی الله مِن شُعاعِ شَمسِ بَها» شعاع شمس چطور به شمس متصل است، امیرالمومنین اشد از آن متصل به مبدا اعلی است. چه می شود؟ نتیجه این می شود که وقتی ضربت را خورد یقین کرد که دیگر تمام شد عمرش، و لذا گفت: «فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبَه»، «فُزتُ» یعنی بار را به منزل رساندم و «فُزتُ» که با شهادت پرونده من دارد بسته می شود. چه کسی «فُزتُ» را آن جا نمی گوید؟ فقط یک بار گفته است «فُزتُ»، آن هم همان جا است. آن وقت آن جا یقین کرد که از دنیا می رود، پس یقین کرد که قاتلش ابن ملجم است. گفت حسن جان امروز این مهمان ما است. غذای من چیست؟ شیر. از عین غذای من به این آقا هم، به این شخص هم، غذا می دهی که امشب مهمان ماست. قاتلش مهمان حضرت است. در دنیا یک اراده ای پیدا کن، یک قلبی پیدا کن، ببین قلب چقدر بزرگ بوده است. این قلب انتها دارد؟
شریعتی: نه.
حجت الاسلام عاملی: این عطوفت انتها دارد؟ محبت خدا در جاهای مختلف ظهور پیدا کرده است، لطف خدا، کرم خدا، عطوفت خدا. یک جای آن محیر العقول است، آن هم عطوفت خدا بر گنهکار. می دانید که گناه، نقار با خداست، به تعبیر مرحوم حاج ملاحسین قلی همدانی.
شریعتی: چه با خداست؟
حجت الاسلام عاملی: نقار. نقار یعنی دعوا. می گوید نمی شود با یک دستت با خدا دعوا بکنی، با یک دستت دسته گل به خدا بدهی، هم نماز بخوانی هم با خدا دعوا بکنی.
شریعتی: یا هم جور در نمی آید.
حجت الاسلام عاملی: حالا کسی که عصیان خدا را کرده است، حرمت خدا را شکسته است، شما کسی را پیدا کنید که اهانت کردن به آن ولی به شخص موهن لطف بکند، کرم بکند، احسان بکند. این فقط در شأن خداست، آن هم با آقایی. «اَدَّبتَ عِبادَتَ بِتَکَرُم» با آقایی ادب کردی. بچه را می خواهی ادب کنی با آقایی ادب کن. یک عالم حرف در این است. اگر کار بدی کرده است شما... . یکی از عرفا می گوید: همه نیکان را به خان و خانه ی خود دعوت بکنند جز خدا. مشتری آدم های بد، بد است، مالِ بد بیخ ریش صاحبش است. مالِ من است، این نسبت را که نمی شود قطع کرد؟
شریعتی: نه.
حجت الاسلام عاملی: ما هر چقدر هم بد باشیم منسوب به خدا هستیم. این نسبت را اصلاً نمی شود از بین برد. و لذا خدای متعال به این نسبت عمل کرده است. «عادَتُکَ الاِحسانُ اِلیَ المُسیئینَ وَ سَبیلُکَ الاِبقاءُ عَلَی المُعتَدین» عادت تو احسان بر بدکاران است و روش تو ابقا است بر معتدین، یعنی معتد یک کسی که تعدی کرده است، تجاوز کرده است، خلاف کرده است، می خواهد برود خدا دامن او را می گیرد، می گوید کجا می روی. هنان است، منان است، اقبال می کند، بر شخصی که می خواهد برود. «یا مَن یَرحَمُ مَن لایَرحَمُ العِباد» ای خدایی که دلت می سوزد به دل کسی که دل هیچ کس به او نمی سوزد. همه می گویند عجب آدم بدی است...
شریعتی: ولی تو دلت می سوزد.
حجت الاسلام عاملی: چون مالِ خداست، غیرت دارد به مصنوع خود. کدام صانع است به مصنوعش غیرت نداشته باشد. و دنبالش عجیب است. «یا مَن یَقبَلُ مَن لَا تَقبَلُهُ البِلادُ» ای خدایی که می پذیری کسی را که هیچ شهری نمی پذیرد. از دروازه شهر ردش می کنند، مبادا بگذارید این وارد شهر بشود. این آدم چنان شروری است، وارد شهر بشو شهر را مثلاً به هم می ریزد. «یا مَن یَقبَلُ مَن لَا تَقبَلُهُ البِلادُ» هیچ کس قبولش ندارد. حالا یک قصه ای این جا است حضرت آقای شریعتی، آن قدر تکان دهنده است. یعنی خدا انگار عمداً این قصه را درست کرده است تا خودش را نشان بدهد، جمال خودش را نشان بدهد. آن هم این است که یک پیغمبر بسیار بزرگوار امتش آن قدر گناه می کنند، هر چه نصیحت می کند گوش نمی دهند، می آید امتش را ترک می کند، می گوید این ها دیگر آدم بشو نیستند. خدا فقط به خاطر این که چرا بندگان گنهکار مرا رها کردی به یک بلای عظیمی که هیچ کس تحملش را ندارد مبتلا می کند. یک نقطه ی زیبای زیبای زیبای قرآن همین جا است، در تمام کتاب های آسمانی هم هست.
یعنی خدا شاهکار در عطوفت کرده است برای گنهکار. «و اللهِ العَظیم» عقل حیران است، الفاظ عاجز است که حضرت یونس که تو چه حق داشتی، این ها گنهکار بودند، حق نداشتی این ها را رها کنی بروی. و به پیغمبر ما می گوید: «وَ لا تَکُن کَصاحِبَ الحُوت» مبادا مثل آن باشی، ناراحت بشوی از این که هر چقدر تلاش می کنی این ها به جایی نمی رسند. حضرت نوح کل 2500 سال عمری که کرده است 80 نفر درست شدند. رها نکرد چون می دانست که خدا اجازه نمی دهد امت را رها بکند.
و یکی از علما می گوید که فرق حضرت عیسی با پیغمبر ما این است که حضرت عیسی به معراج رفت، برنگشت. ولی پیغمبر ما رفت به معراج، باز برگشت. آن وقت این پیغمبر با عظمت حرکت می کند، می آید سوار می شود به کشتی، کشتی پرِ جمعیت، ناگهان دریا متلاطم می شود. هر چه بار داشتند ریختند، دیدند باز تلاطم ولشان نمی کند. گفتند چه کار کنیم، قرعه بیندازیم بالاخره بعضی ها باید به دریا بروند. قرعه را که می اندازند اولین قرعه به نام حضرت یونس درمی آید. خودش هم می فهمد چه اشتباهی کرده است. فوراً لباسش را درمی آورد. انسان عارف وقتی متوجه بشود یک کاری کرده است که از چشم خدا مثلاً افتاده است برای هر کاری آماده است.
من یادم نمی رود در منا به زائر یک حاجی از پاکستان، نمی دانم چه کار کرده بود، چقدر دلش شکسته بود، چقدر در برابر خدا احساس روسیاهی می کرد، آن زمان که رمی جمرات این گونه نبود. یک ستونی بود، از همه جا سنگ می ریخت آن جا. یک وقت رفت آن بالا ایستاد، آن قدر به او سنگ زدند. من می فهمیدم چه احساسی دارد، من می فهمیدم که چه لذتی دارد، من می فهمیدم که با خدا چه مناجاتی، چه ادبیاتی الان دارد. فوراً لباسش را درآورد. دیدند این آدم بسیار صالحی است، حیف است این را بیندازند. آن وقت کنار کشتی هم یک نهنگ بسیار بزرگی دارد جولان می دهد، فقط کافی است که هر کس را بیندازی برود ته معده ی این نهنگ. یک لحظه تصور کنید، وحشت این را تصور کنید.
آدم زهر ترک می شود. یک نهنگی دهانش را آن جا باز کرده است، منتظر است که شما کسی را در آن جا بیندازید. خدا این گونه پیغمبرش را گوش مالی می دهد. چرا؟ به خاطر گنهکار. یاالله! اگر گنهکار آب بشود از حیا و خجالت برود زمین، هزار بار این کار را بکند کم است که خدا چه لطفی به گنهکار دارد پیغمبرش را این جوری معاقبه می کند. آن وقت گفتند شما نه، از نو باز قرعه بیندازید. باز قرعه انداختند به نام ایشان، باز قرعه انداختند به نام ایشان. همه چیز را فهمید. آتش ندامت شعله می کشد، فقط می خواهد یک جوری جبران بکند بگوید به همه چیز حاضر هستم.
گاهی من گفتم خدایا سن دِیَن، سَن ایستیَن، آن که خدایا تو می گویی، همانی که خدایا تو می خواهی. آن قدر این تعبیر خوب است در برابر خدای متعال. این قصه ، قصه ی خوبی است، من هفته آینده تمامش می کنم. یک جمله می گویم. بعضی ها می گویند حاج آقا یک چیزی به ما یاد بدهید ما بالاخره یک احساسی پیدا بکنیم. می گویم صبح که بیدار شدید دستت را بگذار سرت، به نیت زدن دستت را سرت بگذار، بگو خدایا من خودم را زدم، تو مرا نزن. ان شاءالله که خدای متعال همه ی ما را بپذیرد.
شریعتی: ان شاءالله. خیلی خوب. ان شاءالله که حال دلمان همیشه همین طور خوب باشد، ان شاءالله که همیشه مثل حاج آقای عاملی، مثل خیلی از دوستان و عزیزان و همراهانمان زلال باشیم و ان شاءالله خداوند متعال به برکت همه ی این اشک ها و همه ی این زلالی ها ان شاءالله نظری هم به دل ما بکند. باید خداحافظی بکنیم. صفحه 470 قرآن کریم ان شاءالله حسن ختام برنامه ی امروز ما خواهد بود. برای مشارکت درطرح قربانی ماه شعبان که قبلاًهم گفتیم دو قربانی در ماه شعبان المعظم اتفاق خواهد افتاد همچنان فرصت هست. همراه باشید با ما که ان شاءالله قربانی این ماه هم مثل ماه های گذشته با شکوه هر چه تمام تر ان شاءالله محقق بشود. حاج آقای عاملی دعا بکنند و همه آمین بگوییم و ان شاءالله از محضرتان مرخص بشویم.
حجت الاسلام عاملی: گاهی بعضی از عزیزان می گویند حاج آقا من مشکلاتی دارم، دارم خفه می شوم. یک دعایی برای آن کسانی که دارند خفه می شوند که می گوید خدایا من دیگر خفه شدم، من هم بنده ی توهستم. «وَ ما مِن دابَّةٍ فِي الاَرضِ إِلَّا عَلَی اللهِ رِزقُهَا» خدایا من هم دارم می جنبم. این دعا را بخواند، دعای مشلول. «یا جاریَ اللَصیق» ای خدای همسایه دیوار به دیوار من، «یا رُکني الوَثیق» ای خدایی که رکن من هستی اگر تو نباشی من زمین خوردم، «یا إِلهی بِالتَحقیق، یا رَبَّ البِیتِ العَتیقريال یا شَفیق یا رَفیق، فُکَّني مِن حَلَقٍ المَضیق» حلقه دارد مرا خفه می کند، دارم با این گرفتاری هایی که در زندگی دارم خفه می شوم، «وَاصرِف عِنِّي» از من برگردان، «کُلَّ هَمٍ وَغَمٍ وَضیق» هم و غم و ضیق و تنگی را از من بردار، «وَاکفِني شَرَّ ما لا اُطیق» چیزی را که طاقتش را ندارم از من برگردان، «وَاَعِنّي عَلی ما اُطیقُ» آن هم که طاقتش را دارم آن جا هم دست مرا بگیر که آن را بتوانم به نحو احسن به جا بیاورم.
شریعتی: ان شاءالله. خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای عاملی. خیلی ممنون و متشکرم از توجه شما.
من نام کسی نخواندم الا تو / با هیچ کسی نماندم الا تو
عید آمد و من خانه تکانی کردم / از دل همه را تکاندم الا تو
جهت دسترسی به مجموعه بیانات آیت الله سید حسن عاملی کلیک کنید.