فلسفه تاریخ بر محور تعالیم دینی و بررسی انقلاب اسلامی بر محور آن / آرمانها و بایدها و نبایدهای انقلاب/بخش سوم
1/4- اهمیت شناساندن چهره واقعی فرهنگ مادی
از همین جاست که ادعا می کنیم که باید در اولین مرحله، شناساندن این عرصه ها به جامعه را باید وظیفه خود دانست؛ این مهمترین رسالت روشنفکران کنونی جامعه اسلامی است. یک روشنفکر مسلمان باید تمامی مجموعه تمدن غرب را با تمامی ابعاد و شئون آن شناسایی کند و آن را به دیگران نیز بشناساند؛ بحران هایی را که این تمدن ایجاد کرده است، تحقیری را که بر جامعه بشری تحمیل نموده است، و او را از آسمانی بودن به زمینی زیستن عادت داده است به نسل جدید و نسل های بعد معرفی کند؛ این مقدمه ایجاد یک تمدن دینی است والا مادامی که در بعد علوم، تکنولوژی و برنامه ریزی برای توسعه ملی و فراملی، به تمدن غرب چشم دوخته ایم و از اصطلاحات آنها سود می جوییم و زیباشناسی خود را با شاخصه های آنها هماهنگ می کنیم هیچ گاه نخواهیم توانست پایه گذار یک تمدن دینی در جهان باشیم، پس اولین گام، تبری جستن از تمدن موجود مادی است. این امر نیز با تغییر ذائقه نسبت به مظاهر آن صورت می پذیرد. روشنفکر دینی کسی است که به این واقعیت به خوبی آگاه است. او ابعاد درگیری میان دو جریان حق و باطل را به خوبی می شناسد والا اطلاق نام روشنفکری دینی بر او مجاز است.
اما این آغاز راه است و بعد از شناختن و شناساندن ابعاد مسئله، باید حرکت اجتماعی متناسب با آن نیز صورت پذیرد. قطعا این امر نیازمند زمان طولانی است ولی همین زمان طولانی با امداد خداوند متعال می تواند کوتاه و کوتاه تر شود. این حرکت در ظرف زمانی خود به وقوع خواهد پیوست ولی ما باید نقش خود را در عالم به خوبی شناخته و ایفا کنیم. جامعه ای که به تعجیل مبتلاست و به دنبال «دولت مستعجل» است و از وظیفه اجتماعی خود غفلت می کند حتما از سعادت و توفیق محروم خواهد بود.
انقلاب اسلامی در عرصه هایی توانسته است با الگوهای موجود تمدن مادی درگیر شود و مدیریت سیاسی آنها را مورد تردید جدی قرار دهد. امروز این اندیشه توسط انقلاب اسلامی در سراسر عالم ترویج شده است که مدیریت سیاسی تمدن مادی موجود، مدیریتی ظالمانه و متکبرانه است؛ اما آیا مدیریت فرهنگی و اقتصادی آنها نیز توسط روشنفکران و اندیشمندان جامعه اسلامی نقد شده است؟ آیا الگوهای اقتصادی و ساختارهایی که آنها برای معیشت بشر تعریف کرده اند توسط دانشمندان اسلامی تبیین شده است؟ به نظر می رسد نه تنها گرایش های منفی در این خصوص مشاهده نمی شود بلکه نوعی تعلق اجتماعی به آنها نیز ترویج می گردد.
پس، باید به ایجاد نرم افزار لازم برای اقامه «تمدن الهی» پرداخته شود. طبیعی است که لازمه این امر، اقبال جامعه نسبت به پذیرش الگوهای جدید است. والا اگر برنامه ریزان در زمینه ارائه الگوهای الهی حرفی برای گفتن نداشته باشند و یا جامعه اقبال نکند، موضوع ابتر خواهد ماند. از این روست که بایست ارتکازات موجود جامعه را نسبت به زندگی مطلوبی که امثال «تافلر» در نظریه «موج سوم» مطرح کرده اند تغییر داد تا زمینه برای پذیرش نرم افزار جدید فراهم شود.
با این وصف، طرح این ادعا که این هدف دست نیافتنی است و جامعه اسلامی در تحقق منویات خود شکست خواهد خورد، بی اساس است. اگر کسی به مقایسه میان وضعیت انقلاب اسلامی در شروع نهضت و وضعیت کنونی بپردازد بخوبی به نقض این ادعا پی خواهد برد. تا دیروز، تمدن مادی از این سخنان دفاع می کرد که «دین افیون توده هاست»؛ «دین داری از عقده جنسی سرخورده است»؛ «نیایش های معنوی، خریداری در عالم ندارد» و... ولی امروزه حدود 60 نفر از روشنفکران آمریکایی در عین آنکه از سیاست های استکباری «جرج بوش» دفاع می کنند اما اجبارا از «دفاع از دین» نیز در سطح عالم سخن می گویند. آنها، هم از جهانی کردن ارزش های آمریکائی سخن می گویند و هم از پذیرش دین! گرچه آنها قلباً دین باور نیستند و می خواهند از طریق حاکم کردن ارزش های مادی در جهان، از ایفای نقش دین در عرصه بین المللی جلوگیری کنند.
همان گونه که جامعه ما موفق شد از نظام سیاسی غرب دل کنده و به سوی نظام سیاسی اسلامی گرایش پیدا کند بایست به سوی ساختارها و الگوهای فرهنگی الهی نیز حرکت کند، تا بتوانند از این طریق، تنظیمات جدیدی را در عرصه های «سیاسی، فرهنگی و اقتصادی» دنبال نماید. اما اگر جامعه در سراب «جامعه مدنی» سیر کند حتما در آن، تحول سیاسی اتفاق نخواهد افتاد. خوشبختانه در جامعه ما کمتر کسی است که جامعه مدنی را به مفهوم تمام نمای غربی آن قبول داشته باشد. ولی از آن سو نیز نمی بایست از ضرورت ایجاد بصیرت مضاعف در جامعه غفلت کرد؛ در غیر این صورت نمی توان تحول مطلوب را ایجاد نمود.
نقش روشنفکر مسلمان نیز در همین است که جلوتر از بدنه عمومی جامعه حرکت کند، بفهمد و بفهماند تا از این طریق بتواند پرچمداری کند. ایجاد بصیرت عمومی، یک ضرورت حتمی است، هر چند تنها این کافی نیست؛ زیرا این بصیرت، نوعی تشنگی را برای جامعه ایجاد خواهد کرد که فقط با طراحی برنامه جدید اداره اجتماعی می توان به مطالبات نوین و عمومی پاسخ داد. باید زمینه را به گونه ای فراهم کنیم که در حرکت کلی عالم بتوانیم در زمان خود برنامه های جدید را به جامعه عرضه نمائیم. باید موازی با حرکت انقلاب اسلامی، جامعه را به مرزی از نیاز به نرم افزارهای اسلامی برسانیم که همگان درک کنند باید از علم دینی در مقابل علوم سکولار، دفاع کرد. اقبال به این علم تنها پس از این احساس نیاز صورت خواهد گرفت و البته در کنار آن بایست سازوکار لازم برای تولید چنین علمی فراهم شده باشد. بنابراین، باید دو حرکت هم زمان و موازی، در «ایجاد نیاز اجتماعی نسبت به علم دینی» و «تولید این علم در سطح عمومی» برنامه ریزی شود.
موج اصلی در حرکت اول بایست حول شناساندن چهره واقعی تمدن غرب باشد تا از این طریق بتوان نوعی اعراض و تبری عمومی را نسبت به این تمدن در دنیای اسلام ایجاد کرد و رفته رفته گرایش های عمومی را نسبت به آن تخفیف داد و از حضور آن در زوایای روح و فکر مسلمان کاست. اما در گام دوم و پس از عمومی شدن حرکت اول بایست بدنه نظام کارشناسی و روشنفکر جامعه را به سمت تولید نرم افزار و برنامه های اسلامی سوق دارد؛ هر چند هیچ گاه عِده و عُده لشکر فرهنگی به اندازه جنود لشکر سیاسی نخواهد رسید، اما به هر حال، به زعم ما مکانیزم ایجاد نرم افزار اسلامی تنها از این طریق امکان پذیر است.
2/4- اجتناب ناپذیر بودن تولید علم دینی
اکنون تمدن غرب رهبری تولید تکنولوژی و علم جدید را در دست دارد. آنها هم که وقوع تحول در ارزش های انسانی را عامل اصلی توسعه مادی دانسته و می داند. در حقیقت، روح «رنسانس» به یک «انقلاب فرهنگی» در جامعه غرب بازگشت دارد. همین گرایش های غالب نسبت به حرکت سکولاریستی و نفی ارتباط معیشت با وحی است که انسان های موحد در مغرب زمین را نیز تحت تاثیر جدی قرار داد و ارتباط میان آن ایمان و این نظام خاص از معیشت را متحول کرد. امروز نظام تولید در مغرب زمین در تمامی ابعاد به گونه ای است که گسترش اهوا و ایده های شخصی را به عنوان هدف اصلی خود انتخاب کرده است؛ گرچه کم نیستند انسان های موحدی که احیانا با حسن نیت درصدد کمک به نوع بشر بوده و هستند، اما گرایش غالب و روح حاکم بر این نهضت فرهنگی، از شکل پیچیده مادی برخوردار است.
همان گونه که گذشت برای تغییر این جهت گیری غالب که کشورهای شرقی و حتی اسلامی را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است چاره ای جز ایجاد احساس تبری عمومی در کنار تولید نرم افزار مناسب نیست، اما در عین موازی بودن این دو حرکت نبایست از ایجاد محور هماهنگی در شبکه تولید اطلاعات اسلامی و مفاهیم کاربردی نیز غفلت کنیم. در واقع ابتدا بایست روش کنترل این شبکه را برای اعمال مدیریت مطلوب در تولید اطلاعات و مفاهیم کاربردی تعریف کرد و سپس انگیزش عمومی و فعالیت ویژه محققان و اندیشمندان مسلمان را در این جهت با یکدیگر هماهنگ نمود. امروز تولید اطلاعات در مدیریت شبکه غرب به گونه ای است که نوعی وحدت قابل قبول در تمامی عرصه های علوم «پایه، نظری و تجربی» مادی مشاهده می شود و در رشته هائی مانند شیمی و فیزیک، ریاضیات، انسان شناسی و... ، اطلاعات کاربردی به صورت هماهنگ تولید می گردد. از این رو نسخه های آنها هم جهت تجویز می شوند. آنها هنوز تا رسیدن به یک وحدت کل در تولید علوم فاصله دارند اما همواره در جهت هماهنگ سازی شبکه اطلاعات مادی با هدف پالایش اطلاعات، عمل کرده اند. جامعه اسلامی نیز چاره ای جز پالایش اطلاعات اجتماعی خود با محور کارآمدی دینی ندارد و این دقیقا همان نقطه ای است که باید حرکت اجتماعی با آن پیوند بخورد. این همان مرحله متأخر از ادراکات اجتماعی خواص که آرمان تولید مفاهیم کاربردی را در سر می پرورانند است. ایشان باید به این نکته برسند که ما نیازمند تولید نرم افزاری جدید در سطح گسترده هستیم؛ اما پی ریزی این حرکت هیچ گاه متوقف بر حرکت عمومی نیست. این نهضت علمی بایست از میان خواص جامعه شروع شود.
این حرکت، از هر فرد یا گروهی که شروع شود، کسی نمی تواند آن را مستند به خود کند. هر چه هست از آن «ولایت الهیه» است که سرپرستی عالم را بر عهده دارد. ممکن است فرد یا گروهی به این واقعیات زودتر دست یابند اما نقش محوری را در این میان، ولایت حضرت حق ایفا می کند.
به هر جهت، برای تحقق این نهضت علمی اسلامی چاره ای جز همراه کردن بدنه عمومی کارشناسی جامعه با اصل این حرکت نیست. تنها با محکوم کردن جریان یک سویه تولید علم سکولار و ارائه مفهومی روشن از آن که بیانگر یک نقد منصفانه و جدی نسبت به ماهیت ساختار فرهنگی غرب است می توان این انگیزه را در جامعه کارشناسی کشور به وجود آورد. البته سالهاست که نقدهای زیادی از سوی «پست مدرن ها» بر نظام تمدن غرب صورت می گیرد اما این انتقادات نیز از روزنه تنگ مادی نسبت به بخشی از تمدن غرب است. خواص و کارشناسان جامعه اسلامی بایست با نقدهای دیگر از روزنه ای جدید آشنا شوند تا رفته رفته همگان بدانند آیا دوران مدرنیسم و پست مدرنیسم توانسته است در خدمت به نوع بشر، موفق باشد و رفاه و امنیت و آزادی واقعی را به او ارزانی دارد؟ مثلا اگر آرمان شهر و اتوپیای مدرنیسم نیز جامه عمل می پوشید آیا باز می توانستیم از یک انسان «سعادتمند مرفه» سخن بگوئیم که از محیط زیست خود به نحو مطلوب در جهت توسعه رفاه مادی و سعادت اخروی خویش بهره می جوید؟ آیا واقعا انسان برای رسیدن به همین آرمان شهرهای مادی خلق شده است؟ اتوپیای «تافلر» و امثال او چه ارمغانی برای بشر در پی داشته است و یا می توانست داشته باشید؟
طبیعی است با ارائه یک نقد صحیح از چهره خشن تمدن غرب که بزرگترین خیانت ها را در حق بشریت در دهه های قبل مرتکب شده است می توان روشنفکران مسلمان را با خود همراه کرد. چنان چه گذشت نباید به دنبال دولت مستعجل بود. این حرکت امروزه شروع شده است و توقف پذیر هم نیست. ممکن است در مقاطعی مجبور شویم به عقب نشینی تاکتیکی تن دهیم و سنگری را واگذاریم تا سنگر دیگری را فتح کنیم اما این طبیعت یک جنگ فراگیر فرهنگی است که حمله، بازسازی و حمله مجدد را طلب می کند. اگر این حرکت، با برنامه ریزی دقیق باشد هر عقب نشینی، مقدمه پیشروی مهم تری خواهد بود. یارگیری ما از دشمن و بالعکس، جزو الفبای جنگ است. از همین جاست که برخی از جوان های ما به ماهواره روی می آورند و بعضی از جوانان در آمریکا و اروپا به مسجد می روند و «الله اکبر» را به عنوان شعارهای مبارزاتی خود انتخاب می کنند. اینها جزو تمدن غرب می شوند و آنها جزو جامعه اسلامی؛ ما در جامعه آنها عضو می گیریم و آنها در جامعه ما! مهم آن است که این نوع از طراحی را خداوند متعال انجام می دهد و بسیار دقیق تر از آن است که در تصور انسان ها می گنجد. ممکن است ما ندانیم که خداوند متعادل چرا موجودی مانند «مورچه» را خلق کرده است و آن نیز نمی داند که چرا خداوند «انسان» را خلق کرده است. نبایست انتظار داشت که حوادث عالم بر اساس میل ما جلو برود. وظیفه هر مسلمان، شناخت تکلیف خود و عمل به آن است. البته نباید تصور کرد که برای مبارزه با تمدن مادی باید به یکباره خود را از مظاهر تجدد جدا کنیم؛ این خطاست. هم کسانی که مدافع سر سخت تجدد هستند و هم کسانی که بر علیه آن سخن می گویند استفاده از این امکانات مانند کامپیوتر و... را قبول دارند. اصولا مبارزه فردی با مظاهر اجتماعی تجدد امکان پذیر نیست.
آنچه صحیح است اقامه تمدن اسلامی است که بتواند حضور تمدن مادی را قید بزند؛ در غیر این صورت منزولی خواهیم شد و از ضرورت عقب رفت به زندگی صدها سال گذشته و غارنشینی و... سخن خواهیم گفت! اگر کسی غارنشینی را هم برگزیند حتما می تواند بخشی از مایحتاج خود را به دست خود و به دور از روابط اجتماعی موجود بر طرف نماید اما برای بخشی دیگر، باز نیازمند حضور در جامعه، استفاده از «پول» به عنوان ابزار گردش اعتبارات اقتصادی و افتادن در چرخه قدرت ارباب پیدا و پنهان بانک ها خواهد بود. پس، گزینش هوشمندانه و ترکیب سازی هدفمند، تنها گزینه پیش روی ما تا رسیدن به تمدن الهی است.
خوشبختانه جامعه جهانی به آن مرحله از بلوغ رسیده است که تدریجا در حال گذر و برون رفت از تجدد موجود است. این حرکت معنوی در دنیا آغاز و بزرگترین موج آن نیز در خود غرب ایجاد شده است. از این رو خطر فروپاشی آمریکا (به عنوان محور نظام سرمایه در جهان) به خاطر رشد معنویت در سطح فراگیر، کاملا جدی است و آنها نیز بر این نکته به خوبی واقف شده اند.
بایست این نکته مهم به خوبی به مفاهمه عمومی برسد که علم می تواند از دو صبغه الهی یا مادی برخوردار باشد. قطعا علومی که مسلمانان تولید می کنند با علوم غیرمسلمانان متفاوت است؛ چرا که هر یک ناشی از نوعی تاثیر ناخودآگاهی «انگیزه» و «علم» و کاربردهای آن است. در واقع چون مسلمانان بدنبال کاربردهای خاص از علوم هستند لذا علوم آنها به شکل خاص تولید و رشد می کند تا در نهایت منشا پاسخگویی به نیازهای خاصی باشد. این، غیر از علمی است که امروز در غرب تولید می شود و درصدد توسعه مقدورات مادی در زمین و فضا برای بهره بری مادی است.
براین اساس، تاثیر ناخودآگاه «انگیزه» بر «علوم» قطعی است و از همین جاست که اسلام، دارای فلسفه و علوم خاص خود است. این موضوع مستلزم تبیین دقیق رابطه میان «دین» و «علم» است که باید پس از آن، سازوکار رسیدن به علوم کاربردی اسلامی را نیز از طریق تولید منطق های ویژه شناسایی کنیم. این اتفاقی است که در مرحله بلوغ تاریخی بشر روی خواهد دارد. بشر تا نتواند در تولی به دین و در پرتو ولایت الیه تمامی اطلاعات و علوم خود را به نحوی به وحی مستند کند، حتما در زمینه نرم افزاری به علوم مادی تمسک خواهد کرد. تنها زمانی می تواند از بلوغ در دین داری بشر سخن گوید که از «دین حداقل» در اموری فردی به «دین حداکثر» در امور اجتماعی منتقل شود و علوم مورد نیاز، بلکه فلسفه خود را از متن وحی استخراج نماید. تا امروز این اتفاق به نحو گسترده روی نداده است؛ چه این که فلاسفه بزرگ مسلمان نیز زمانی که به این بحث می رسند از ضرورت گذر فلسفه از معبر عقل سخن گفته و چنین استدلال می کنند که این عقل متکی به بداهت ها (و نه عقل متکی به وحی) است که باید به عنوان ابزار تولید فلسفه، منطق و سایر علوم به کار گرفته شود. امید است با همراهی اساتید و فضلای حوزه و دانشگاه، «علوم کاربردی» براساس کتاب و سنت استخراج شود و در کنار «فقه حکومتی» زمینه لازم برای طراحی «برنامه های توسعه اجتماعی الهی» فراهم گردد.
************************************
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری
افزودن دیدگاه جدید