شعر بس کن رباب از حسن لطفی - ویژه روز هفتم محرم
شعر بس کن رباب از حسن لطفی - ویژه روز هفتم محرم
پیرو سلسله اشعار ماه محرم، در روز هفتم محرم، متبرک می شویم به چند قطعه شعر تحت عنوان «بس کن رباب» از استاد حسن لطفی با مضمون مصیبت خانم رباب در فراق از دست دادن حضرت علی اصغر علیه السلام...
«بس کن رباب» / حسن لطفی
بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است
***
کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
***
با دست های بسته مزن چنگ بر رُخت
با ناخن شکسته مزن چنگ بر رُخت
***
بس کن رباب حرمله بیدار می شود
سهمت دوباره خنده انظار می شود
***
ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود
از روی نیزه رأس عزیزت رها شود
***
یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده
دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده
***
گرچه امید چشم ترت نا امید شد
بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد
***
پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دست خودت را تکان مده
***
با خنده خواب رفته تماشا نمی کند
مادر نگفته است و زبان وا نمی کند
***
بس کن رباب زخم گلو را نشان مده
قنداقه نیست دست خودت را تکان مده
***
دیگر زیادت این غم سنگین نمی رود
آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود
***
بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود
این گریه ها برای تو اصغر نمی شود
جهت مطالعات بیشتر در مورد ماه محرم، «ویژه نامه خورشید بر نیزه» را مشاهده نمایید.
افزودن دیدگاه جدید