مقتل حضرت علی اصغر علیه السّلام
زمانی که کودک در دامان امام حسین علیه السلام بود، حَرمَلة بن کاهِل اسدى، تیرى به سوى او پرتاب کرد و او را در دامان ایشان ذبح کرد. امام حسین علیه السلام، خون او را گرفت تا آن که کفِ دستش پُر شد. سپس، آن را به سوى آسمان پاشید. سپس، امام حسین علیه السلام از اسبش فرود آمد و با دسته شمشیرش، چاله اى براى او کنْد و او را به خونش آمیخته کرد و به خاک سپرد و بر او درود فرستاد. در این مقاله به یکی از مصیبتهای غم انگیز کربلا یعنی چگونگی شهادت طفل شیرخوار کربلا، حضرت علی اصغر علیه السلام می پردازیم. در ادامه با مقتل حضرت علی اصغر علیه السّلام با ما همراه باشید.
مقتل حضرت علی اصغر سلام الله علیه
شیخ مفید رحمه الله در کتاب الارشاد خود، هنگام نام بردن فرزندان امام حسین علیه السلام از امام سجاد علیه السلام با تعبیر علی اکبر و از حضرت علی اکبر با تعبیر علی اصغر یاد می کند و می نویسد:
کانَ لِلحُسَینِ علیه السلام سِتَّةُ أولادٍ : عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الأَکبَرُ ، کنیَتُهُ أبو مُحَمَّدٍ و اُمُّهُ شاه زَنانُ بِنتُ کسرى یَزدَجَردَ و عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الأَصغَرُ ، قُتِلَ مَعَ أبیهِ بِالطَّفِّ ... و اُمُّهُ لَیلى بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیَّةُ.
امام حسین علیه السلام، شش فرزند داشت: على اکبر که کنیه اش ابو محمّد و مادرش شاه زنان، دختر یزدگرد، شاه ایران بود. على اصغر که با پدرش در کربلا کشته شد و مادرش لیلا، دختر ابو مُرّة بن عروة بن مسعود ثقفى بود.
در ادامه می نویسد:
و عَبدُاللّه ِ بنُ الحُسَینِ ، قُتِلَ مَعَ أبیهِ صَغیرا ؛ جاءَهُ سَهمٌ وهُوَ فی حِجرِ أبیهِ فَذَبَحَهُ
عبداللّه بن حسین که در کودکى با پدرش کشته شد. تیرى آمد و او را در دامان پدرش ذبح کرد.[الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، جلد 2، صفحه 135]
مطالب السؤول از آن کودک شیرخوار با همین تعبیر علی اصغر یاد کرده و می نویسد:
فَأَمّا عَلِیٌّ الأَکبَرُ ، قاتَلَ بَینَ یَدَی أبیهِ حَتّى قُتِلَ شَهیدا . وأمّا عَلِیٌّ الأَصغَرُ جاءَهُ سَهمٌ و هُوَ طِفلٌ فَقَتَلَهُ
على اکبر، که پیشِ روى پدرش جنگید تا به شهادت رسید. على اصغر که در حالى که کودکى بیش نبود، تیرى به او رسید و کشته شد.[مطالب السؤول : صفحه 73]
در «زیارت ناحیه مقدّسه» آمده است :
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ .
سلام بر عبداللّه بن الحسین، کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده به خون تیپده که خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد! خدا لعنت کند حَرمَلَه بن کاهِل اسدى و همراهانش را که به او تیر زدند.
تا اینجا ثابت شد که حضرت علی اصغر نامش عبدالله است و نیز هنگام شهادت کودک شیرخواری بیش نبوده است؛ اما در مورد اینکه آیا شش ماهه بوده است (آنگونه که مشهور شده است) یا نه؛ دانش نامه امام حسین علیه السلام می نویسد:
باید توجّه داشت آنچه مکرّر شنیده مى شود که آن کودک، شش ماهه بوده، سند معتبرى ندارد. منشأ این سخن، احتمالاً نسخه منتشر شده مقتل ضعیف منسوب به ابو مِخنَف باشد که در آن آمده : «از عمر او (على اصغر) شش ماه گذشته بود» . گفتنى است که این سخن، نه تنها در هیچ منبع معتبرى نیامده است؛ بلکه در نسخه خطى اى از همین کتاب نیز که در کتاب خانه تخصّصى حدیث (قم / دار الحدیث)، موجود است، این جمله نیامده است البته گزارشى از «یک ساله بودن» وى، در تاریخ بلعمى آمده است.[دانش نامه امام حسین علیه السلام جلد 7 صفحه 33 (متن و پاورقی)]
چگونگی شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
سید بن طاووس رحمه الله در کتاب الملهوف خود می نویسد:
هنگامى که امام حسین علیه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعى هست که از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم، دفاع کند؟ آیا یکتاپرستى هست که در باره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست که به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یارى دهنده اى هست که به خاطر خدا، ما را یارى دهد؟»
پس صداى زنان، به ناله برخاست. امام علیه السلام، به جلوى درِ خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: «کودک خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظى کنم». او را گرفت و مى خواست او را ببوسد که حَرمَلة بن کاهِل ، تیرى به سوى او انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد. امام حسین علیه السلام به زینب علیهاالسلام فرمود: «او را بگیر !» سپس، کف دستانش را زیر خون [گلوى او] گرفت تا پُر شدند. خون را به سوى آسمان پاشید و فرمود: «آنچه بر من وارد مى شود، برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست».
امام باقر علیه السلام درباره آن خون فرموده است: «از آن خون، یک قطره هم به زمین، باز نگشت.»[الملهوف: صفحه 168]
شیخ مفید رحمه الله می نویسد:
امام حسین علیه السلام جلوى خیمه نشست. فرزندش عبداللّه بن حسین را که خُردسال بود، برایش آوردند. امام علیه السلام، او را در دامانش نشانْد. مردى از بنى اسد، او را با تیرى زد و ذبحش کرد. امام حسین علیه السلام، خون او را گرفت و هنگامى که کفِ دستش پُر شد، آن را بر زمین ریخت. سپس گفت: «پروردگارا! اگر یارىِ آسمانى ات را از ما دریغ داشتى، آن را براى جاى بهترى قرار بده و انتقام ما را از این مردم ستمکار، بگیر» سپس، آن کودک را آورد و کنار کشتگان خاندانش قرار داد.[الإرشاد: جلد 2 صفحه 1ظ 8]
تذکرة الخواصّ به نقل از هشام بن محمّد می نویسد :
وقتى امام حسین علیه السلام دید که آنها بر کشتن او پافشارى مى کنند، قرآنى را گرفت و آن را باز کرد و بر سرش نهاد و ندا داد: «کتاب خدا و نیز جدّم محمّد، فرستاده خدا، میان من و شما داورى کند. اى مردم! براى چه خونم را حلال مى شمرید ؟!»
همچنین امام حسین علیه السلام به سوى یکى از کودکانش که از تشنگى مى گریست، رفت. او را بر سرِ دست گرفت و گفت :
یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ
«اى قوم ! اگر بر من رحم نمى کنید، بر این کودک، رحم کنید».
در این حال، مردى از آنان، تیرى به سوى او انداخت و ذبحش کرد. امام حسین علیه السلام مى گریست و مىگفت: «خدایا ! میان ما و گروهى که ما را دعوت کردند تا ما را یارى دهند، امّا ما را کشتند، داورى کن». در این هنگام، از آسمان، ندایى رسید: «او را وا گذار اى حسین، که او را در بهشت، شیر مى دهند».[تذکرة الخواصّ: صفحه 252]
خوارزمى در مقتل الحسین علیه السلام می نویسد :
امام حسین علیه السلام هنگامى که با فاجعه ى از دست دادن خاندان و فرزندانش رو به رو شد و جز او و زنان و کودکان و فرزند بیمارش کسى نمانْد، ندا داد: «آیا مدافعى هست که از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم دفاع کند؟ آیا یکتاپرستى هست که در حقّ ما، از خدا بهراسد؟ آیا فریادرسى هست که به امید خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به خاطر پاداش خدا، به ما کمک کند ؟»
صداى زنان، به گریه و ناله، بلند شد. امام حسین علیه السلام، به جلوى درِ خیمه آمد و گفت: «على، کودک خردسال را، به من بدهید تا با او خداحافظى کنم».
کودک را به او دادند. امام علیه السلام او را مى بوسید و مى گفت : «واى بر این مردم که طرفِ دعوایشان، جدّ توست !».
همان هنگام که کودک در دامان امام حسین علیه السلام بود، حَرمَلة بن کاهِل اسدى، تیرى به سوى او پرتاب کرد و او را در دامان ایشان ذبح کرد. امام حسین علیه السلام، خون او را گرفت تا آن که کفِ دستش پُر شد. سپس، آن را به سوى آسمان پاشید. سپس، امام حسین علیه السلام از اسبش فرود آمد و با دسته شمشیرش، چاله اى براى او کنْد و او را به خونش آمیخته کرد و به خاک سپرد و بر او درود فرستاد.[مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: جلد 2 صفحه 32]
ویژه نامه پیشنهادی: «ویژه نامه خورشید بر نیزه»