مهدویت در غدیر - قسمت سوم
مهدویت در غدیر- قسمت سوم
پیرو سلسه مطالب مهدویت در غدیر ، در قسمت سوم به ادامه ویژگی های امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خطبه های غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می پردازیم.
مهدویت در غدیر- قسمت سوم
عبارت دوازدهم:
« أَلَا إِنَّهُ المُخبِرُ عَن رَبِّهِ عَزَّ وَجَل و المشید لامر آیاته»
«بدانید او از جانب خدایش خبر می دهد و محکم کننده آیات او است.»
«تشیید» یعنی محکم کردن و عبارت فوق یعنی کار آیات خدا را محکم می کند. با این بیان که، آیات خدا دو نوع است: آیات تکوینی و آیات تدوینی. آیات تدوینی یعنی نوشتاری مثل قرآن و حدیث و آیات تکوینی؛ یعنی موجودات عینی که خداوند متعال در آفرینش خلق کرده است.
آیات تکوینی نسبت به انسان نیز مستقیم می شود به: آیات انفسی و آیات آفاقی، یعنی به آیات درونی و بیرونی. خداوند در قرآن می فرماید:
(سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ) (فصلت/ ۵۳٫)
( نشان می دهیم به آن ها، آیات خود را در افق ها و در نفس هایشان (یا درون و جانشان)
و این یعنی اینکه ما در افق ها و جان هایشان آیاتی داریم. لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، هم محکم کننده ی آیات تدوینی و هم محکم کننده ی آیات تکوینی هستند. شاهد ما برای محکم کنندگی آیات تدوینی ایشان آن است که در زیارت آل یاسین می خوانیم: « السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه»؛ « سلام بر تو ای تلاوت کننده کتاب خدا و ترجمه کننده ی آن». یعنی تو ترجمه و تفسیر کننده ی کتاب خدا هستی. مترجم بودن امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) برای آیات خدا به دو مقوله ی ترجمه ی قولی و فعلی تقسیم می شود؛ یعنی امام آیات قرآن را قولاً و فعلاً ترجمه می کند. قولاً، مانند پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در خطابه ی غدیر، ۱۰۰ آیه را ترجمه و تفسیر فرمودند (که حدود ۸۰ آیه از جملات آیات و حدود ۲۰ آیه را در حد اشاره تفسیر نمودند). از طرف دیگر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، مفسر و مؤَوَّل آیات بوده و عملاً نیز مترجم آیات هستند؛ مثل آیاتی که راجع به تقوی، صلاح، دانش، بینش و توحید است، همه را در نفس و اعمال خود پیاده می فرمایند. از طرفی این عبارت از زیارت آل یاسین به حدیث ثقلین نیز اشاره دارد آنجا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».(صدوق، عیون اخبار الرضا، ۶۲/۲٫)
عترت مقوِّم قرآن است. در خطابه ی غدیر نیز آمده است:
« فَکُلُّ وَاحِدٍ مُنبِئٌ عَن صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَه»( مجلسی، بحار الانوار، ۲۰۸/۳۷٫)
«هر کدام از این ها (قرآن و عترت) از همراه خود خبر می دهد و موافق با اوست».
پس « والمشید لامر آیاته» یعنی حقانیت آیات را با ترجمه ی قولی و فعلی تثبیت می کند. لذا وجود و سکون و زندگی و فریاد و قیام و قعود و گفتارشان ترجمه قرآن است. یکی از شاهکارهای زیارت آل یاسین این قسمت است:
« السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقرا و تبین، السلام علیک حین تصلی و تقنت»
اگر ما به زمان های نماز و قنوت و حمد و استغفار و الله اکبر و گفتن لا اله الا الله و قیام و قهود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) سلام می کنیم معنایش این است که تمام این لحظات، لحظات ارزشمندی هستند. به خاطر ارزش دو چیز، یکی خود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و یکی کاری که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) انجام می دهند. اگر این کار حضرت، عین حق و حقانیت نباشد، سلام به آن بی معنا خواهد بود؛ ولی چون سلام می کنیم معنایش این است که فعل حضرت عصمت داشته و از هر خطا و اشتباه و ترک اولایی مبرا است و همه آن اعمال زیر نظر خداوند و با تأیید ایشان انجام می شود.
در بیان محکم کنندگی آیات الهی توسط امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) باید گفت که مثلاً وقتی ما دو قطعه چوب را کنار هم می گذاریم؛ آنها محکم و تشیید می شود و این چنین است وجود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) که وقتی کنار آیات قرآن قرار می گیرند. به آنها معنا و استحکام می بخشد و اسرار نهان آن را آشکار خواهد نمود. به عبارت دیگر کتاب تدوین مشتمل بر امام ناطق (ائمه معصومین (علیهم السّلام) از امام علی (علیه السّلام) تا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)) و امام صامت (قرآن کریم) است. از طرف دیگر حق که خود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است قرآن می باشد و قرآن نیز با حق است؛ لذا وقتی این دو حق با هم آمیختند، آنگاه محکم می شوند. لذا وقتی می گوییم «والمشید لامر آیاته» یعنی یک یک آیات قرآن را امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) محکم و حقانیتش را بیان می کند و چون امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در قول و عمل خود آیات کریمه ی قرآن را تشیید می فرمایند. لذا ما با دیدن هر آیه ای از قرآن وجود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را درخواهیم یافت و او را تجسم می کنیم؛ زیرا که ایشان (عج الله تعالی فرجه الشریف) مصداق اتم و اکمل قولی و عملی آیات قرآن می باشند. همچنین طبق این آیه در قرآن کریم: (لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) (واقعه/ ۷۹٫) که مماس حقیقی قرآن کریم، پاک شدگانند، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) از جمله پاک شدگان است؛ یعنی این که حقیقت قرآن با حقیقت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) با هم مماس هستند.
عبارت سیزدهم:
« ألَا إِنَّهِ الرَّشِیدُ السَّدِیدُ»
«بدانید او رشد یافته و استوار است.»
«رشید»، صفت مشبه از ریشه «رشد» به معین اسم مفعول یعنی «رشد کرده» است و «رشد» یعنی روشن، پیشرفته و بالیده. رشد در مقابل «غی» است. در قرآن هم آمده که: (قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی) (بقره/ ۲۵۶٫)؛ (راه روشن از گمراهی روشن و بیان و واضح شد.) واژه «سدید» هم به معنی استوار است.
وقتی می فرماید: «ألَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» یعنی آگاه باشید که حتماً امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) رشد یافته و راه هدایتش را پیدا کرده است و در صراط مستقیم است.
نکته دیگر اینکه «ألَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» عبارت دیگری است از:
«أنَّا صِرَاطُ اللهِ المُستَقِیمُ الَّذِی أمَرَکُم بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِن بَعدِی ثُمَّ وُلدِی مِن صُلبِهِ أئِمَّهُ یَهدُونَ إلَی الحَقّ وَ بِهِ یَعدِلُون».(فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ۹۵/۱؛ طبرسی، الاحتجاج، ۶۲/۱؛ حلی، العدد القویه، ۱۷۷؛ ابن طاووس، التحصین، ۵۸۶؛ از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.)
این عبارت از طرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عصمت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و روشنی راه ایشان را تضمین می کند. اما همه ی امامان (علیهم السّلام) معصوم اند؛ ولی به چه دلیلی درباره این امام بیشتر تأکید فرمودند؟ در جواب می گوییم که این تأکید به خاطر این است که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) مسئولیت مهم و بسیار بزرگی دارد که آن تشکیل حکومت جهانی و تأیید و تثبیت آن است. لذا کار هر قدر بزرگ تر باشد، احتمال خطای آن نیز بیشتر است و چون برنامه آن حضرت یک برنامه ی استثنایی است که هیچ کدام از پیامبران الهی (علیهم السّلام) و حتی معصومین (علیهم السّلام) برای اجرای آن برنامه مکلف نشده اند لذا پیامبر می فرمایند: « ألَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» تا احتمال وارد شدن هرگونه نقصی در کار آن بزرگوار منتفی شود.
از لغت رشید دو مطلب دیگر نیز استباط می شود. یکی صحیح بودن و دیگری در حال رشد بودن. لذا «الرشید» یعنی اینکه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) غیر از این که در حال رشد و تکامل می باشد، در راه مستقیم نیز قرار دارد.
اما درباره واژه «سدید» باید گفت که: « ألَا إِنَّهُ السَّدِیدُ» یعنی در کار خودش محکم است، کوتاه نمی آید، سست نیست و تحت تأثیر ملامت کسی قرار نمی گیرد. یکی از صفاتی که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دارند این است که ترجمان آن، همان جمله ای است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راجع به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: « وَ لَا تَأخَذَهُ فِی اللهِ لَومَهُ لَائِم»؛ (ابن طاووس، إقبال الأعمال، ۲۹۶٫) « او کسی است که ملامتِ ملامت کننده ای در راه خدا دستخوش تغییرش نمی کند» و این مسئله مهم به خاطر این است که آن حضرت هم تکامل دارد و هم محکم است. آیه «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت/ ۳۰٫) نشان می دهد که راه دین و تدین راه استقامت است و سران دین که پیامبران اند همیشه در ناراحتی و اذیت و آزار بودند؛ ولی پیوسته در مقابل آن سختیها مقاومت می کردند.
عبارت چهاردهم:
«ألَا إِنَّهُ المُفَوِّضُ إِلَیه»
« آگاه باشید! او کسی است که امور به او تفویض شده است.»
تفویض کارها دو معنا دارند: یک معنا این است که خدا کاری را واگذار کند و خودش دستش بسته شود که این با تفکر توحیدی اسلام سازگاری ندارد؛ زیرا طبق تفکر توحیدی، این خداوند است که جهان، انسان و موجودات را اداره می کند. ارتباط خدا با این جهان ارتباط حکیمانه و تدبیر دائمی و پیوسته با جهان است. باید توجه داشت که معنای غلط تفویض این است که بگوییم: خدا خلق کرده است و دیگر هیچ کاری با جهان ندارد، که این عقیده یهود و مفوضه است؛ در حالی که معنای صحیح تفویض این است که خودش در اختیار گذاشته و خودش مالک است. مثلاً شما برای فرزندتان دوچرخه می خرید، پول هم می دهید، آزاد هم هست؛ ولی شما املک هستید و مالک تر بودن خود به فرزندتان را حفظ می کنید.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه ی غدیر در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) آن را بیشتر نمایان کرده است، به این دلیل است که در این جا تفویض یکی از اصول اولیه ی شخص امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است؛ یعنی امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) که تنها مجری به تمام معنا و همه جانبه ی اسلام و قرآن است باید مفوض الیه باشد؛ یعنی خداوند باید امر دین را به او تفویض کند تا بتواند دین را در گستره ی زمین نشر بدهد. مرحوم کلینی در این مورد ده روایت در کتاب کافی آورده است که یک نمونه را ذکر می کنیم:
« عَن أبی إسحَاقَ النَّحوِیِّ قَالَ دَخَلتُ عَلَی أبِی عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) فَسَمِعتُهُ یَقُولُ إنَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَبَ نَبِیَّهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمِ. ثُمَّ فَوَّضَ إلَیهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَجَلَّ مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أطاعَ اللهَ قَالَ ثَمَّ قَالَ وَ إنَّ نَبِیَّ اللهِ فَوَّضَ إِلَی عَلِیٍّ وَ ائتَمَنَهُ فَسَلَّمتُم وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللهِ لَنُحِبُّکُم أن تَقُولُوا إِذَا قَلنَا وَ أن تَصمُتُوا إذَا صَمَتنَا وَ نَحنُ فِیمَا بَینَکُم وَ بَینَ اللهِ عَزَّوَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللهُ لِأَحَدٍ خَیراً فِی خِلَافِ أمرِنَا»(کلینی، الکافی، ۲۶۵/۱؛ عاملی، وسائل الشیعه، ۷۳/۲٫)
« ابی اسحاق نحوی گوید: وارد شدم بر امام صادق (علیه السّلام) شنیدم که حضرت فرمود: خداوند متعال با روش محبت، پیامبرش را تربیت کرده بود. و آنگاه فرموده است: « تو دارای خلق، اخلاق و آداب بزرگی هستی. سپس به او تفویض نمود (یعنی زمینه تفویض محبت است) سپس گفته است: آنچه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای شما می آورد بگیرید و آنچه نهی می کند از آن باز دارید. سپس حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: پیغمبر خدا امور دین را به علی (علیه السّلام) واگذار کرد و او را امین دانست. آنگاه به ابی اسحاق نحوی می گوید: شما شیعیان، تسلیم شدید و مردم، علی را منکر شدند. به خدا قسم ما دوست داریم، بگوئید؛ موقعی که ما گفتیم و ساکت بشوید؛ موقعی که ما ساکت شدیم و ما واسطه بی شما و خدا هستیم و خدا قرار نداده برای کسی چیزی را برخلاف امر و فرمان و راه ما. [ یعنی کسی که خیر می خواهد، خیرش در این است که راه ما را طی کند.]»
عبارت پانزدهم:
«ألَا إِنَّهُ قَد بُشِّرَ بِهِ مَن سَلَفُ بَینَ یَدَیه»
« بدانید او کسی است که گذشتگان قرون پیش به او بشارت داده اند.»
اعتقاد به مهدویت و وجود مصلح کل، اعتقاد همه ی ادیان، و تمامی سیستم های فکری، حتی نظام های فکری غیر دینی (که اغلب سیستم های فکری سیاسی هستند) می باشد. همان طور که می دانیم برخی از نظام های فکری بشر، دینی هستند. که در رأس مخروط اندیشه ی آن ها خدا قرار دارد و تعدادی هم غیر دینی هستند؛ مثل سیستم فکری ماتریالیسم؛ چون بشر به طور طبیعی و فطری انتظارِ حکومت و دنیایی را می کشد که در آن، هیچ بی عدالتی، ظلم و ستمی نباشد تا در آن جا بتواند حکومت کند. در این قسمت، که به اصطلاح، بخش موعود ملل و ادیان است، حضرت می فرمایند: « … ألَا إِنَّهُ قَد بُشِّرَ بِهِ مَن سَلَفُ بَینَ یَدَیه …» و نمی فرمایند: تمام انبیا به او بشارت داده اند؛ بلکه می فرمایند: « قد بشّر به من سلف القرون بین یدیه»؛ تمام قرونی که در گذشته بوده اند به او وعده داده اند. منظور حضرت این است که چه نظام های دینی، چه نظام های غیر دینی، چه فکرهای فلسفی و چه فکرهای اجتماعی، تمامشان به مهدی موعود وعده داده اند؛ منتها هر کدام از اینها یک بعد از این موعود را معرفی کرده اند؛ چون اولاً این وعده، فطری است؛ ثانیاً موعود ادیان است؛ ثالثاً تمام نظام های فکری در انتظار چنین حکومتی هستند. پس تشکیل چنین حکومتی که (از نظر عمومی) در آن جا عدل و داد، حکومت کند و پایه این حکومت، خدا باشد، بسیار مطلوب است که این مطلب را برخی از آیات و روایات هم بدان اشاره دارند:
(یعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیئًا) (نور/ ۵۵٫)
« لَا یَبقَی أَرضٌ إِلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَهُ أَن لَا إِلَهَ إِلَا اللهُ وَ أَنَّ مُحَمَداً رَسُولُ الله».(مجلسی، بحار الانوار، ۳۴۰/۵۲٫)
این مسأله مورد تأکید آموزه ها و مدارک دینی ما است. پس نکته ی مهم و شاهکار این وعده حتمی و بطلان ناپذیر بودن و قطعی بودن ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و غلبه اش بر دنیا است؛ زیرا خداوند فرمود:
( وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ) (انبیاء/ ۱۰۵٫)
و نیز فرمود:
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ …) (نور/ ۵۵٫)
که اگر در مدارک دینی ما، پیش گویی های اناجیل اربعه، اسفار تورات، کتاب های زند، پازند و پانیشال های زرتشتی ها و در کتب هندوها، کتب براهمایی ها و نوع کسانی که الان در دنیا اسمی از آن ها هست را مشاهده کنیم با وجود همه ی تحریفات شان به آن حضرت (علیه السّلام) وعده داده اند.
عبارت شانزدهم:
«ألَا إِنَّهُ البَاقِی حُجَّهً وَ لَا حُجَّهَ بَعدَه»
« بدانید! او حجت باقی است و هیچ حجتی بعد از او نیست.»
حجت یعنی « ما به یحتج فعل»؛ دلیلی که یک کار با استناد به آن انجام می شود و احتجاج یعنی دلیل آوردن. وقتی می گوییم برای چیزی دلیل می آوریم، خود دلیل، حجت است. همچنین این واژه (حجت) یک نوع اسم و لقب برای ائمه (علیهم السّلام) است. لذا حضرت می فرماید این آخرین حجت پایدار خداست؛ یعنی از سال ۲۶۰ ق که امام حسن عسکری (علیه السّلام) به شهادت رسیدند، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) حجت روی زمین هستند.
سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که اگر پس از آن حضرت حجتی نیست، مسئله رجعت حضرت عیسی (علیه السّلام) و ائمه (علیهم السّلام) چگونه توجیه پذیر است؟ در پاسخ می گوییم روایات زیادی داریم که برخی از ائمه (علیه السّلام) پس از امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) باز می گردند و حکومت می کنند؛ مثل امام علی (علیه السّلام)، امام حسین (علیه السّلام) و برخی از ائمه (علیهم السّلام). در این که اصل رجعت طبق آیه ی: « پروردگارا! ما را دوبار میراندی و دو بار زنده کردی» (غافر/ ۱۱٫) جزء ضروریاتِ اعتقادات شیعه است شکی نیست؛ اما تعبیر «لا حجه بعده»، ناظر به عنوان حجت که امامت و مسئولیت است می باشد و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد؛ زیرا که آنان حجت های قبلی هستند که دوباره رجعت خواهند کرد؛ مثل حضرت عیسی (علیه السّلام) که می آیند و به عنوان وزیر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) پشت سر ایشان نماز می گزارند: «.. یُصَلَّی خَلفَه …»؛ (طبرسی، الاحتجاج، ۴۸/۱٫) اما حضرت عیسی (علیه السّلام) به تنهایی حجت مستقل نیستند. حجت بودن ایشان تحت حجیت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود. اگر هم امیرالمؤمنین و امام حسین (علیه السّلام) تشریف بیاورند، با این که افضل از امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هستند، ولی حکومت به نام امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است و لذا « … ألَا إِنَّهُ البَاقِی حُجَّهً وَ لَا حُجَهَ بَعدَه …» نشان می دهد که ایشان به عنوان آخرین نفر است که حکومت جهانی خدا را تشکیل می دهد و اگر قرار است تا قیامت بقیه ائمه (علیهم السّلام) هم بیایند، که می آیند، ذیل حکومت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هستند؛ نه این که حجیت مستقلی داشته باشند.
عبارت هفدهم:
«و لا حق الا معه و لا نور الا عنده»
« هیچ حقی نیست مگر همراه اوست و هیچ نوری نیست مگر در نزد اوست.»
در عبارت فوق بر سر کلمات «حق» و «نور»، «لا»ی نفی جنس آمده است و می گوید که حق همیشه همراه آن حضرت و نور حقیقی در نزد اوست و با وجود او نه حقی و نه نور حقیقی دیگری وجود دارد.
حق کلمه ای است که جمع ندارد و این عبارت نمی خواهد بگوید که چندین حق وجود دارد و حق اصلی، همراه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است بلکه می گوید که هر کسی که ادعای حق بودن داشته باشد ادعایش باطل است؛ زیرا که حق یکی است و آن هم همراه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. اما مراد از «حق» چیست؟ در پاسخ عرض می کنیم که در آیات و روایات مراد از «حق» خداوند عزّوجل می باشد. آنجا که خداوند در قرآن می فرماید: ( أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ) (نور/ ۲۵٫) و نیز در روایات که داریم: « عَن أبِی عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) … أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ …» ( کلینی، الکافی، ۲۸/۱٫): از امام صادق (علیه السّلام) که فرمودند: به راستی که خداوند حق است و اوست پروردگارش (با توجه به سیاق حدیث یعنی: پروردگار عقل آدمی).
نکته دیگری که در مورد این عبارت قابل توجه است این است که علت اینکه «حق» با اوست، آن است که خروج و ظهور ایشان از جانب پروردگار، حق است آنجا که در روایتی داریم:
«عَن أبِی بَصیرٍ عَن أبِی عَبدِ الله (علیه السّلام) قَالَ سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ … ( حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُم أنَّهُ الحَقُّ) قَالَ خُرُوجُ القَائِمِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَرَاَهُ الخَلقُ لَا بُدَّ مِنهُ»(همان، ۳۸۱/۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۶۲/۵۱؛ نعمانی، کتاب الغیبه، ۲۶۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲۴۱/۵۲؛ از دو منبع آخر با اندکی اختلاف)
«ابوبصیر از امام صادق (علیه السّلام) از این قول خداوند که فرمود ( حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُم أنَّهُ الحَقُّ)، سؤال کرد. پس ایشان فرمودند که خروج قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف)، آن همان حق است در نزد خدای تعالی که خلق آن را خواهند دید و هیچ شکی هم در آن نخواهد بود.»
اما نکته دیگری که می توان از این عبارت استفاده کرد این است که خدایی که تنها، او حق است، حقانیت خود را به ولی خود اعطا نموده است و آن را ملازم ایشان گردانیده است تا با این عمل بیان دارد که امر و نهی و رضایت غضب او، امر و نهی و رضایت غضب خدای تعالی است و اطاعت و فرمانبرداری از او تکلیف است. چرا که خداوند در قرآن می فرماید:
( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ) ( نساء/ ۵۹٫)
حال به واژه «نور» می پردازیم. واژه «نور» در قرآن نیز به کار رفته است، من جمله در آیه نور: ( اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ) (نور/ ۳۵٫) که در مورد نورانیت خداوند بوده اما اینکه به چه معناست نظرات گوناگونی در این باره مطرح گردیده که گزیده ای از آنها به قرار زیر است:
مرحوم شیخ طوسی در ذیل این آیه می گوید:
نور بودن خداوند به دو معناست: یکی اینکه بگوییم خداوند هدایت کننده اهل آسمان ها و زمین است و دیگر اینکه بگوییم خداوند بوسیله ستارگان و خورشید و ماه روشنایی بخش آسمان ها و زمین می باشد. (شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۴۳۶/۷٫)
مرحوم علامه طباطبایی می گوید:
خدای سبحان نوری است که به وسیله او آسمان ها و زمین ظهور یافته اند؛ چون نور را به آسمان و زمین اضافه کرده، و آن گاه آن را حمل کرده بر اسم جلاله «الله» و فرموده نور آسمان و زمین الله است و منظور عمده اش این بوده که کسی توهم نکند نور خداوند، نور غیرمستقل و قائم به آسمان ها و زمین است و از اینجا استفاده می شود که خدای تعالی برای هیچ موجودی مجهول نیست، چون ظهور تمامی اشیاء برای خود و یا برای غیر، ناشی از اظهار خدا است، اگر خدا چیزی را اظهار نمی کرد و هستی نمی بخشید ظهوری نمی یافت. پس قبل از هر چیز، ظاهر بالذات، خدا است. (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۲۱/۱۵٫)
مرحوم طبری در ذیل این آیه می گوید:
مراد از نور بودن خداوند یکی همان هادی بودن اهل آسمان ها و زمین است و دیگری تدبیر کننده امر در آسمان ها و زمین است. (طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۰۵/۱۸٫)
فخر رازی نیز می گوید:
مراد از نور بودن خداوند چهار حالت است:
۱- اینکه خداوند هادی اهل آسمان ها و زمین است.
۲- خداوند مدبر آسمان ها و زمین است با حکمت بالغه خود.
۳- او نظم دهنده آسمان ها و زمین است.
۴- خداوند روشنایی بخش آسمان ها و زمین است که خود سه وجه دارد: اول: او منور آسمان است با ملائکه و روشنایی بخش زمین است با انبیاء. دوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان. سوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان و روشنایی بخش زمین است با انبیاء و علماء. (فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۳۷۹/۲۳٫)
حال با توجه به معانی نور که برای خدا متعال در نظر گرفته شده است و از طرفی چون امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) از جانب پروردگار حق است، به حق آمده است و فرمان و اطاعت او فرمان و اطاعت خداوند است لذا همه آن تعابیر و معانی بر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم منطبق است، یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم به اذن الله هدایت کننده اهل آسمان ها و زمین است و هم روشنایی بخش آسمان ها و زمین است و هم به اذن خداوند مدبر آسمان ها و زمین است و هم به اذن الله ناظم آسمان ها و زمین است.
همچنین شما می توانید برای مطالعه بیشتر درباره غدیر در قالبهای مختلف «ویژه نامه مهـدویت در غـدیر» را نیز مشاهده نمایید.
منبع مقاله : فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، پاییز۱۳۹۰
منابع و پی نوشت ها:
...........................................
۱. قرآن کریم.
۲. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إرشاد القلوب إلی الصواب، اول، شریف رضی، ۱۴۱۲ ق.
۳. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، سوم، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
۴. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
۵. سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنه، دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ ق.
۶. طوسی، الأمالی، اول، قم، دار الثقافه، ۱۴۱۴ ق.
۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ق.
۸. صفار، بصائر الدرجات، دوم، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق.
۹. کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، البلد الأمین و الدرع الحصین، چاپ سنگی.
۱۰. حسینی استرآبادی، سید شرف الدین، تأویل الأیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، اول، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ ق.
۱۱. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۲. ابن طاووس، التحصین لأسرار ما زاد من أخبار کتاب الیقین، اول، قم، مؤسسه دارالکتب، ۱۴۱۳ ق.
۱۳. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ ق.
۱۴. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات بن ابراهیم، اول، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۱۵. قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، سوم، قم، مؤسسه دار الکتاب، ۱۴۰۴ ق.
۱۶. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، اول، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ ق.
۱۷. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، رضی.
۱۸. عبیدالله بن عبدالله بن حسکان (حاکم حسکانی)، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی آیات النازله فی أهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم. اول، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱ ق.
۱۹. رضی الدین علی بن یوسف بن مطهر حلی، العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، اول، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۸ ق.
۲۰. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، جهان، ۱۳۷۸ ق.
۲۱. تمیمی آمُدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، اول، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۶۶ ش.
۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ هجری شمسی.
۲۳. جعفر بن محمد بن قولویه قمی، کامل الزیارات، نجف اشرف، مرتضویه، ۱۳۵۶ ق.
۲۴. محمد بن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۷ ق.
۲۵. محمد بن حسن طوسی (شیخ طوسی)، کتاب الغیبه للحجه، اول، قم، مؤسسه معارف اسلامی، ۱۴۱۱ ق.
۲۶.علی بن عیسی إربلی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تبریز، مکتبه بنی هاشم، ۱۳۸۱ ق.
۲۷. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی( شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، دوم، قم، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ هجری قمری.
۲۸. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، اول، قم، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، ۱۴۰۸ ق.
۲۹. امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السّلام)، مصباح الشریعه، اول، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ ق.
۳۰. فخر الدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ ق.
۳۱. رشید الدین محمد بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ ق.
۳۲. نیلی نجفی، سید علی بن عبدالکریم، منتخب الانوار المضیئه، قم، خیام، ۱۴۰۱ ق.
۳۳. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، پنجم، ۱۴۱۷ هـ . ق.
۳۴. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، اول، قم، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، ۱۴۰۹ ق.
افزودن دیدگاه جدید