جلسه دوم / تعریف تعارض الادلة

آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

متن زیر تقریر و خلاصه ای از جلسه دوم درس خارج اصول مبحث تعادل و تراجیح؛ جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در تاریخ شنبه 10 اسفندماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه کلیات بحث تعریف تعارض ادله مطرح شده است. قابل ذکر است که متن برداشت شاگردان ایشان از مباحث است.

تعریف تعارض الادلة

شیخ و مشهور: تنافی مدلولی الدلیلین علی وجه التضاد (با دو دلیلی که با هم قابل جمع نیستند) أو التناقض (در جایی که چیزی را اثبات و همان را نفی میکند: مثل یجب الصلاة و لا یجب الصلاة)

مرحوم آخوند: تنافی الدلیلین او الادلة بحسب مقام الدلالة و الاثبات علی وجه التناقض او التضاد

علت عدول مرحوم آخوند از تعریف مرحوم شیخ:

ظاهرا علت این عدول این بوده که تعریف شیخ شامل موارد جمع عرفی هم میشود چون تنافی مدلول خطابین در مواردی که جمع عرفی دارد به مقام دلالت و اثبات سرایت نمیکند. یعنی در مقام مدلول با هم تنافی دارند ولی در مقام انکشاف از واقع و مقام اثبات نه.

در موارد جمع عرفی، مثل تخصیص، بین مدلولین تنافی هست (مدلول خاص اثبات حکمی برای موضوع خود میکند که مدلول عام آن را نفی میکند) ولی در مقام انکشاف از واقع، یکی از مدلولها قرینه عرفی بر دیگری است لذا در مقام کشف واقع و مقام اثبات، تنافی با این قرینیت مرتفع میشود.

اشکال مرحوم نایینی به عدول مرحوم آخوند از تعریف مرحوم شیخ:

تعریف مرحوم شیخ هم شامل موارد جمع عرفی و تعارض غیر مستقر نمیشود. چون در موارد جمع عرفی (ورود و حکومت و تخصیص و تقیید) نیز تنافی بین مدلولین نیست.

اما در تخصص:

عدم تنافی در تخصص واضح است، چون موضوع یکی، بالوجدان از موضوع خطاب دیگری خارج است. پس مدلولین بالوجدان تنافی ندارند.

اما در ورود:

بالوجدان موضوع یک خطاب از خطاب دیگر خارج نیست، لذا ابتدائا و در نظر اولی تنافی دیده میشود اما به مئونه تعبد، یعنی بعد از تعبد به دلیل وارد، همین دلیل وارد موضوع خود را وجدانا از تحت مورود خارج میکند. (بالتعبد الشرعی یتحقق امران، احدهما تعبدی و هو ثبوت المتعبد به و الآخر وجدانی و هوثبوت نفس التعبد. فبعد قیام دلیل الوارد، یرتفع موضوع المورود وجدانا و لکن بواسطة التعبد). در نهایت، نسبت به موضوع دلیل وارد لسانی برای دلیل مورود و مجالی برای تنافی در مدلول باقی نمیماند. (مثل تنافی امارات و برائت عقلیه بر مبنای قبح عقاب بلا بیان. چون در قاعده عقلیه قبح عقاب بلا بیان، خود عقل حاکم است که بیانی که رفع قبح از عقاب میکند اعم است از بیان قطعی و بیان طریقی و ... لذا بعد از اینکه دلیل اعتبار خبر واحد، خبر واحد را تعبدا به منزله بیان شرعی دانست، قاعده قبح عقاب بلابیان برای موضوعی که خبر واحد حکمی به آن نسبت داده لسانی ندارد. هکذا سایر اصول عملیه عقلیه).

لازم به ذکر است که مرحوم نایینی ورود را تخصص تعبدی میدانند به این معنا که در ورود، به نفس تعبد، دلیل وارد، موضوع خود را از تحت دلیل مورود خارج میکند وجدانا (به شکلی که اگر این خروج نیاز به تعبد نداشت دقیقا همان تخصص بود). مثل تنافی برائت عقلی و ادله اصول و امارات. مبانی سایر اعلام در مورد تعریف «ورود» در بحث تعارض غیر مستقر خواهد آمد.

در حکومت:

باز تنافی بین مدلول حاکم و محکوم نیست.

طبق مبنای مرحوم نایینی حاکم دلیلی است که یا:

1- لسانش ناظر به دلیل آخر است (اعم از اینکه این نظارت به أداة تفسیر باشد یا به نحوه انشاء به نحوی که انشاء حاکم به شکلی باشد که در صورت محکوم نکردن دلیل محکوم لغو باشد)

2- و یا موضوع دلیل محکوم را به مفاد و متعبد به  خود منتفی میکند (مثل نسبت بین اماره و استصحاب در مبنای تتمیم کشف امارات که گرچه وجدانا بعد از قیام اماره هنوز شک باقی است اما مفاد اماره ما را عالم فرض کرده و از حکم استصحاب خارج میکند).

در هر دو صورت در حکومت، حکمین در مرحله فعلیت تنافی دارند نه در مرحله جعل. لذا مفاد دلیل حاکم تنافی مدلولین را وحدانا مرتفع میکند. زیرا حکم دلیل حاکم موجب ارتفاع موضوع دلیل محکوم میشود پس در مواردی که حاکم لسان دارد دلیل  محکوم اصلا لسانی ندارد که بخواهد تنافی شکل بگیرد.

علت این امر این است که دلیل محکوم میتواند لسان نداشته باشد زیرا که خطاب متکفل بیان موضوع خودش نیست. (و أمّا كون الموضوع محققاً أو غير محقق، فهو خارج عن مدلول هذا الدليل) لذا دلیل محکوم فقط بیانگر حکم خود است و مفادش بیان قضیه ای شرطیه است که متکفل بیان تحقق شرط نیست. اما بعد از اینکه دلیل حاکمی اقامه شد، دلیل حاکم بیانگر عدم تحقق شرط در قضیه شرطیه محکوم است. لذا با اقامه دلیل حاکم، دلیل محکوم لسانی نداشته و تنافی رفع میشود. لذا مدلول دلیل محکوم در مورد موضوع حاکم، بیانگر حکمی که منافی با دلیل حاکم باشد نیست چون اصلا در مورد آن موضوع مدلولی ندارد (سالبه به انتفاع موضوع).

 

Share