مقدمات سیر و سلوک / بخش 4
بخش چهارم از سری مقالات مقدمات سیر و سلوک به قلم حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی دام ظله جهت استفاده شما طالبان طریق الی الله و معنویت تقدیم حضورتان میگردد...
در اسلام اهمیت فوق العاده ای به مساله ی ایجاد سنتهای صالحه و مبارزه با سنتهای سیئه داده شده است؛ و این مساله بازتاب گسترده ای در احادیث اسلامی دارد؛ و از مجموع این احادیث به خوبی روشن می شود که هدف این بوده که با فراهم آمدن سنتهای نیک، زمینه های اعمال اخلاقی فراهم گردد؛ و بعکس، زمینه های رذائل برچیده شود؛ در این نوشتار با ضیاءالصالحین همراه باشید تا در مورد مقدمات سیر و سلوک بیشتر بدانید.
مطالب قبلی: بخش 1 | بخش 2 | بخش 3
رابطه آداب و سنن با اخلاق در روایات اسلامی
در اسلام اهمیت فوق العاده ای به مساله ایجاد سنتهای صالحه و مبارزه با سنتهای سیئه داده شده است؛ و این مساله بازتاب گسترده ای در احادیث اسلامی دارد؛ و از مجموع این احادیث به خوبی روشن می شود که هدف این بوده که با فراهم آمدن سنتهای نیک، زمینه های اعمال اخلاقی فراهم گردد؛ و بعکس، زمینه های رذائل برچیده شود؛ از جمله روایات زیر است که هر کدام نکته ای خاص خود دارد.
1: در حدیثی از
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم آمده است که می فرمود: «
خمس لا ادعهن حتی الممات الاکل علی الحضیض مع العبید...، و حلب العنز بیدی و لبس الصوف و التسلیم علی الصبیان، لتکون سنة من بعدی؛ پنج چیز است که تا آخر عمر آن را رها نمی کنم؛ غذا خوردن با بردگان در حال نشسته روی زمین و... و دوشیدن شیر بز ماده با ست خودم،و پوشیدن لباسهای پشمینه خشن که لباس قشرهای کم درآمد و محروم بود و سلام کردن به کودکان، تا بصورت سنتی برای بعد از من درآید.»
[بحار الانوار، جلد73، صفحه 66] هدف از این گونه کارها این بوده است که روح تواضع و فروتنی را در مردم ایجاد کند، و تواضع از گردن فرازان بصورت سنتی درآید و مردم به آن اقتدا کنند.
2: در حدیث دیگری از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم آمده است: «
من سن سنة حسنة عمل بها من بعده کان له اجره و مثل اجورهم من غیر ان ینقص من اجورهم شیئا، ومن سن سنة سیئة فعمل بها بعده کان علیه وزره و مثل اوزارهم من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا؛ کسی که سنت نیکی را در میان مردم بگذارد که بعد از وی به آن عمل کنند، هم اجر کار خود را دارد و هم مساوی پاداش تمام کسانی که به آن عمل می کنند؛ بی آن که چیزی از پاداش آنها را بکاهد؛ و کسی که سنت بدی بگذارد، و بعد از وی به آن عمل کنند، کیفر آن، همانند کیفر کسانی که به آن عمل می کنند بر او خواهد بود بی آن که چیزی از کیفر آنها کاسته شود.»
[کنز العمال، حدیث 43079، جلد 15، صفحه 780] شبیه همین مضمون را مرحوم علامه مجلسی در بحار آورده است.
این حدیث که به تعبیرهای مختلف از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم و
امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده نشان می دهد که فراهم آوردن زمینه ها برای اعمال اخلاقی، تا آن حد اهمیت دارد که پدید آورنده اش در تمام آثار آن شریک است؛ همچنین فراهم آوردن زمینه های رذائل با ایجاد سنتهای ضلالت و گمراهی و فساد.
3: روی همین جهت،
امیرمؤمنان علی علیه السلام از سفارشهای مؤکدی که به مالک اشتر می کند، همان حفظ سنتهای صالحه و جلوگیری از شکسته شدن احترام آنهاست؛ می فرماید: «
لا تنقص سنة صالحة عمل بها صدور هذه الامة و اجتمعت بها الالفة و صلحت علیها الرعیة، و لاتحدثن سنة تضر بشی ء من ماضی تلک السنن فیکون الاجر لمن سنها و الوزر علیک بما نقضت منها؛ هرگز سنت پسندیده ای را که پیشوایان این امت به آن عمل کرده اند و امت اسلامی به آن انس و الفت گرفته، و امور رعیت، به وسیله آن اصلاح شده، نقض مکن! و سنت و روشی را که به آن سنتهای صالحه پیشین زیان وارد سازد، ایجاد منما! که اجر آن برای کسی خواهد بود که آن سنتها را برقرار کرده و گناهش بر توست که آن سنتها را شکسته ای!»
[نهج البلاغه، نامه 53] در واقع سنتهای نیک از آنجا که کمک به انجام کارهای خیر و پرورش فضائل اخلاقی می کند، داخل در تحت عنوان اعانت برخیر است و ایجاد یا احیای سنتهای شر، مصداق معاونت بر اثم محسوب می شود؛ و می دانیم معاونان، در اعمال خوب و بد فاعلان خیر و شر، سهیم و شریکند بی آن که چیزی از پاداش و کیفر آنها کاسته شود.
اهمیت سنت حسنه تا آن حد است که در روایت معروفی از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلّم می خوانیم: عبدالمطلب جد گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلّم 5 سنت قبل از اسلام در میان عرب قرار داد، و خداوند همه آنها را امضا فرمود و جزء احکام اسلام قرار داد: همسر پدر را بر فرزند تحریم کرد؛ و در دیه قتل، صد شتر قرار داد؛ و در دور خانه خدا فت شوط طواف می کرد؛ و گنجی پیدا کرد خمس آن را ادا نمی نمود؛ و زمزم را در آن روز که از نو حفر کرد، «سقایة الحاج» نامید (کانت لعبد المطلب خمسا من السنن اجریها الله عزوجل فی الاسلام حرم نساء الاباء علی الابناء، و سن الدیة فی القتل ماة من الابل و کان یطوف بالبیت سبعة اشواط، و وجد کنزا فاخرج منه الخمس، و سمی زمزم حین حفرها سقایة الحاج). از مجموع آنچه در بالا آمد و روایات فراوان دیگری که در این زمینه وارد شده است بخوبی استفاده می شود که آداب و سنن و فرهنگ یک قوم و ملت اثر تعیین کننده ای در اخلاق و اعمال آنها دارد؛ و به همین دلیل، اسلام اهمیت فوق العاده ای به این مساله می دهد و حفظ سنتهای حسنه را لازم می شمرد و ایجاد یا حفظ سنتهای سیئه را یک گناه بسیار بزرگ معرفی می کند.
4: رابطه عمل و اخلاق درست است که اعمال انسان از اخلاق او سرچشمه می گیرد و خلق وخوهای درونی در لابه لای اخلاق نمایان می شود، بطوری که می توان گفت، اعمال و رفتارهای انسان ثمره خلق و خوی درونی اوست؛ ولی از سوی دیگر، اعمال انسان نیز به نوبه خود به اخلاق او شکل می دهد؛ یعنی، تکرار یک عمل خوب یا بد، تدریجا تبدیل به یک حالت درونی می شود و ادامه آن سبب پیدایش یک ملکه اخلاقی می گردد، خواه فضیلت باشد یا رذیلت؛ به همین دلیل، یکی از راههای مؤثر برای تهذیب نفوس، تهذیب اعمال است، و مبادا تکرار یک عمل بد در درون روح و جان انسان ریشه بدواند، و روح را به رنگ خود در آورد و سبب پیدایش رذائل اخلاقی گردد! به همین دلیل، در روایات اسلامی دستور داده شده است که مردم بعد از لغزشها و گناهان فورا توبه کنند؛ یعنی، با آب توبه آثار آن را از دل و جان بشویند مبادا گناه تکرار شود و تبدیل به یک اخلاق رذیله گردد! بعکس، دستور داده شده است که کارهای نیک، آنقدر تکرار گردد که تبدیل به یک عادت شود.
با این اشاره به قرآن باز می گردیم، و بخشی از آیاتی را که اشاره به این معنی دارد، مورد بررسی قرار می دهیم:
1- کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون: چنین نیست که آنها می پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بردلهایشان نشسته است. [سوره مطففین، آیه 14]
2- کذلک زین للمسرفین ما کانوا یعملون: این گونه برای اسرافکاران اعمالشان زینت داده شده است (که زشتی این عمل را درک نمی کنند). [سوره یونس، آیه 12]
3- افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا: آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا می بیند همانند کسی است که واقع را آنچنان که هست می یابد. [سوره فاطر، آیه 8]
4- وجدتها وقومها یسجدون للشمس من دون الله و زی-ن له-م الش-یطان اعمال-هم...: او و قومش را دیدم که برای غیر خدا- خورشید- سجده می کنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده...[سوره نمل، آیه 24]
5- قل هل ننبئکم بالا خسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا: بگو آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین مردم در کارها چه کسانی هستند؛ آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند. [سوره کهف، آیه 103]
6- انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما: توبه تنها برای کسانی است که کار بدی از روی جهالت انجام می دهند، سپس بزودی توبه می کنند؛ خداوند توبه چنین اشخاصی را می پذیرد و خدا دانا و حکیم است. [سوره نساء، آیه 17]
7- خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها: از اموال آنها صدقه ای (زکات) بگیر، تا به وسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی! [سوره توبه، آیه 103]
تفسیر و جمع بندی
در نخستین آیه، اشاره به آثاری شده است که اعمال گناه آلوده بر قلب و روح انسان می گذارد؛ صفا و نورانیت را از آن می گیرد، و تاریکی و ظلمت به جای آن می نشاند؛ می فرماید: «چنین نیست که آنها (کم فروشان) می پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته؛ کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون.» جمله «ما کانوا یکسبون» که از فعل مضارع در آن استفاده شده و دلالت بر استمرار دارد، دلیل روشنی بر این معنی است که اعمال بد تغییرات مهمی در دل و جان ایجاد می کند، و همچون زنگاری که آئینه را از نورانیت و صفا می اندازد، روح را کدر و تاریک می کند؛ و به این ترتیب، صفت رذیله قساوت و بی حیایی و بی تفاوتی در برابر گناه، و به تعبیر دیگر، لمت شقاوت و بی تقوایی را بر قلب انسان چیره می کند. زین (بر وزن عین) زنگاری است که روی اشیاء قیمتی می نشیند؛ و به تعبیر دیگر، قشر قرمز رنگی است که بر اثر رطوبت هوا، روی آهن و مانند آن ظاهر می شود، و معمولا نشانه پوسیدن و ضایع شدن فلزات است. انتخاب این تعبیر برای آثار ویرانگر گناهان در قلب و روح انسان تعبیر بسیار مناسبی است، که در روایات اسلامی نیز کرارا روی آن تکیه شده و در بحث آینده که پیرامون روایات اسلامی است خواهد آمد.
در دومین آیه به مرحله ای فراتر از مرحله رین (زنگار) اشاره شده و آن مرحله تزیین است؛ به این ترتیب که تکرار عمل سوء باعث تزیین آن در نظر انسان می شود؛ یعنی، روح انسان چنان با آن هماهنگ می گردد که آن را برای خود محبت و افتخار می پندارد؛ می فرماید: «این چنین اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است؛ کذلک زین للمسرفین ما کانوا یعملون». جمله «ما کانوا یعملون» و همچنین تعبیر به «مسرفین» دلیل روشنی بر تکرار گناه از سوی آنهاست؛ یعنی با تکرار زشتیها و بدیها نه تنها قبح و زشتی آنها از بین می رود بلکه تدریجا بصورت یک فضیلت در نظر گنهکاران خود نمایی می کند؛ و این در واقع یکی از رذائل اخلاقی است که نتیجه شوم تکرار اعمال گناه آلود است. در بعضی از آیات، این کار به خداوند نسبت داده شده است؛ و در واقع مجازاتی است که خداوند برای این گونه افراد که بر گناه اصرار می ورزند قرار داده است؛ چرا که وقتی اعمال زشتشان در نظرشان تزیین شود، بیشتر به سراغ آن می روند، و خود را در دنیا و آخرت رسواتر و بدبخت تر می کنند؛ می فرماید: «ان الذین لایؤمنون بالآخرة زینا لهم اعمالهم؛ کسانی که ایمان به آخرت ندارند، اعمالشان را در نظرشان زینت می دهیم.»[سوره نمل، آیه 4] در جای دیگر، این کار به شیطان نسبت داده شده، چنان که در آیه 43 سوره انعام درباره گروهی از کفار لجوج و اندرز ناپذیر، می فرماید: «ولکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون؛ ولی دلهای آنها سخت و با قساوت شد و شیطان، کارهایی را که انجام می دادند در نظرشان زینت داد.» و گاه این معنی به بتها نسبت داده شده، می فرماید: «وکذلک زین لکثیر من المشرکین قتل اولادهم شر کاؤهم...؛ این گونه شرکای آنها (بتها) قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند... (زیرا کودکان خود را برای بتها قربانی می کردند و افتخار می نمودند).»[سوره انعام، آیه 137] وگاه چنان که در آیه مورد بحث آمده- این مطلب بصورت فعل مجهول ذکر شده، می فرماید: «این چنین برای اسرافکاران اعمالی را که انجام می دادند زینت داده شده.»
با کمی دقت روشن می شود که این تعبیرات هیچ گونه منافاتی با هم ندارند، بلکه مکمل یکدیگرند؛ گاه عامل زینت، تکرار عمل است، زیرا تکرار یک عمل زشت، کم کم از قبح آن می کاهد و به مرحله ای می رسد که نسبت به آن بی تفاوت می گردد،و اگر باز ادامه یابد بصورت یک کار خوب در نظر صاحبش جلوه می کند، و همچون زنجیری بر دست و پای او می افتد و اجازه خروج از این دام را به او نمی دهد؛ و این مطلبی است که هر کس می تواند با مطالعه حال تبهکاران در زندگی خود، آن را تجربه کند.
در موارد دیگری، وسوسه های نفس از درون، و وسوسه های شیطان از برون عمل زشتی را در نظر انسان تزیین می کند، بی آن که آن را تکرار کرده باشد. و کار به جای می رسد که یک گناه بزرگ را به گمان این که وظیفه دینی یا انسانی اوست مرتکب می شود، و می گوید شخص فلان مثلا واجب الغیبه است- در حالی که شخص مزبور گناهی نداشته، بلکه عامل حسد، چنین کاری را درنظر غیبت کننده جلوه داده است؛ وتاریخ پر است از کار کسانی که مرتکب جنایات هولناکی می شدند و چون مطابق هوای نفس و وسوسه های شیطانی بود نه تنها آن را قبیح نمی شمردند بلکه به آن افتخار می کردند.
گاه خداوند می خواهد افرادی را به خاطر لجاجت و اندرز ناپذیری مجازات کند،یکی از طرق مجازات آنان این است که زشتیها را خوبی در نظرشان جلوه می دهد تا رسوایی بیشتر به بار آورند و مجازات سنگین تر. این نکته نیز قابل توجه است که مطابق توحید افعالی، هر کار و هر اثری را در این عالم می توان به خدا نسبت داد؛ چرا که علت العلل، ذات پاک اوست، هر چند این امر مانع مصونیت افراد در برابر اعمالشان نخواهد بود؛ حمد و ثنا برای خداست که قوت و قدرت بخشیده، و لعن و نفرین برای کسانی است که این قدرت و قوت را در راه گناه مصرف می کنند. گاه طبیعت آفرینش چیزی نیز اقتضا می کند که فریبنده و دارای زرق و برق باشد؛ چنان که در آیه 14 سوره آل عمران می خوانیم:
«زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة...؛ محبت به امور مادی: زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره.... در نظر مردم جلوه داده شده است (تا بدین وسیله آزمایش شوند)». یکی از عوامل تزیین کارهای زشت و ناپسند، تکرار آن است که در روح و جان انسان اثر می گذارد و اخلاق و خوی او را دگرگون می سازد همان گونه که تکرار اعمال نیک تدریجا بصورت ملکه ای در درون جان انسان در می آید و مبدل به اخلاق فاضله می شود؛ بنابراین، برای تهذیب نفوس و پرورش فضائل اخلاقی،باید پویندگان این راه، از تکرار اعمال نیک کمک بگیرند، و از تکرار اعمال سوء بر حذر باشند که اولی معین و مدد کار است و دومی دشمن غدار.
در سومین آیه باز سخن از تزیین اعمال بد در نظر انسانها است؛ می فرماید: آیا کسی که عمل بدش برای او تزیین شده و آن را خوب و زیبا می بیند (همانند کسی است که واقعیتها را همان گونه که هست می بیند)؛ «افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا».
همان گونه که در تفسیر آیه قبل گفته شد: یکی از عوامل تزیین اعمال سوء، تکرار و خو گرفتن با آنها است، که تدریجا در برابر این گونه اعمال بی تفاوت و سپس به آن علاقه مند می شود، و کار خوبی می پندارد و به آن افتخار می کند. جالب این که هنگامی که قرآن این سؤال را مطرح می کند: «آیا کسی که زشتی عملش، در نظرش تزیین شده و آن را زیبا می بیند...» نقطه مقابل آن را آشکارا ذکر نمی کند، گویا می خواهد به شنونده مجال وسیعی بدهد که امور مختلفی را که می تواند نقطه مقابل آن باشد در نظر خویش مجسم کند و بیشتر بفهمد؛ می خواهد بگوید آیا چنین کسی همانند افراد واقع بین است که حق را حق و باطل را باطل می بینند؟ آیا چنین کسی همانند پاکدلانی است که همیشه به محاسبه نفس خویش مشغولند و از خو گرفتن به زشتیها دور می مانند و...؟ این نکته نیز قابل ملاحظه است که در ذیل این آیه به پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلّم می فرماید: بر حال اینها تاسف مخور و جان خود را به خطر نیفکن! خدا هر کس را بخواهد گمراه می سازد، و هرکس را بخواهد هدایت می کند (فان الله یضل من یشاء و یهدی من یشاء فلا تذهب نفسک علیهم حسرات ان الله علیم بما یصنعون)! در واقع این یک مجازات الهی است که دامن کسانی را که در انجام اعمال زشت، جسور هستند، می گیرد و باید به چنین سرنوشتی گرفتار شوند. در تفسیر «فی ظلال» آمده است: کسی که خداوند هدایت و خیر او را (به خاطر نیت و اعمالش) می خواهد، در قلبش حساسیت و توجه و حساب خاصی در برابر اعمال سوء قرار می دهد؛ چنین کسی از آزمایش و مجازات الهی، هرگز خود را در امان نمی بیند؛ و همچنین از دگرگونی قلب و از خطا و لغزش و نقصان و عجز؛ به همین دلیل، دائما حسابگری می کند؛ دائما از شیطان برحذر است و همیشه در انتظار امدادهای الهی است؛ و اینجا محل جدایی راههای هدایت و ضلالت و رستگاری و هلاکت است.[تفسیر «فی ظلال»، جلد6، صفحه 675]
یکی از یاران
امام کاظم علیه السلام (یا
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام) می گوید: از آن حضرت پرسیدم آن عجب و خودپسندی که عمل انسان را باطل می کند، چیست؟ فرمود: «
العجب درجات منها ان یزین للعبد سوء عمله فیراه حسنا فیعجبه و یحسب انه یحسن صنعا؛ عجب و خودپسندی درجاتی دارد؛ یکی از آنها این است که اعمال سوء انسان در نظرش تزیین شود آن را خوب ببیند و از آن خوشحال شود و در شگفتی فرو رود و گمان کند عمل نیکی انجام داده است.»
[«نورالثقلین»، جلد4، صفحه 351، حدیث 30]
در چهارمین آیه، سخن از سرگذشت ملکه سبا و اخباری است که هدهد از سرزمین آنها برای سلیمان آورد؛ گفت: من ملکه و ملت او را دیدم که در برابر آفتاب سجده می کنند، و غیر خدا را پرستش می نمایند، و شیطان اعمالشان را در نظرشان تزیین کرده بود (وجدتها وقومها یسجدون للشمس من دون الله و زین لهم الشیطان اعمالهم). درست است که خورشید و نور آفتاب بسیار با عظمت و پر برکت و حیاتبخش است، ولی طلوع و غروب و دگرگونی و تحول و پوشیده شدن با قطعات ابر، نشان می دهد که این موجود با عظمت نیز اسیر قوانین آفرینش است و از خود کمترین اراده ای ندارد؛ و به همین دلیل، هرگز شایسته پرستش نیست؛ ولی تعلیم و تربیتهای غلط و سنت نیاکان و نیز تکرار عمل سبب می شود که قبح و زشتی آن، از نظرها برود و بصورت یک عمل زیبا جلوه کند.
در بعضی از کشورهای دنیا گاوهای به اصطلاح مقدسی هستند که گروهی آنها را پرستش می کنند، اعمالی در برابر گاو ماده انجام می دهند و امتیازاتی برای آن قائلند که هر بیننده خالی الذهن را به خنده وا می دارد در حالی که پرستش کنندگان گاو با قیافه های جدی آن اعمال را مرتکب می شوند و به آن افتخار می کنند؛ چرا دیگران می خندند و آنها افتخار می کنند؟ یکی از دلائل آن، این است که تکرار عمل، قبح و زشتی آن را از میان برده و عادت کردن به آن، حجابی در برابر زشتیها می شود. درست است که در این آیه تزیین عمل به شیطان نسبت داده شده ولی واضح است که شیطان ابزار و اسبابی دارد که یکی از آنها همان تکرار زشتیها و خو گرفتن به آنها است.
در پنجمین آیه مورد بحث، همان محتوای آیات گذشته با تعبیرات تازه ای به چشم می خورد؛ روی سخن را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم کرده می فرماید: بگو آیا شما را خبر دهم که زیانکارترین مردم چه اشخاصی هستند؟- آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم و نابود شده در حالی که گمان می کنند کار نیک انجام می دهند (قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا). در اینجا سخن از زیانکارترین مردم است که سرمایه های مهم زندگی خود را از قبیل عمر و جوانی و نیروی فکری و جسمانی را در راههای غلط از دست می دهند، در حالی که می پندارند کار نیکی انجام می دهند و خوشحالند و افتخار می کنند. چرا این گونه افراد به چنین روز سیاهی می افتند؟ دلیلش خو گرفتن به زشتیها و بدیها و هوا پرستی و خود خواهی و خود بینی است که همچون پرده های سیاه ظلمانی بر چشم عقل آنها فرو می افتد و از دیدن حقایق باز می مانند، و واقعیتها را غیر از آنچه هست تصور می کنند.
نتیجه این گرفتاری و بدبختی، همان است که در آیه بعد از آن آمده است؛ می گوید: «آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند، و به همین دلیل اعمالشان حبط و نابود گشته است!» (اولئک الذین کفروا بایات ربهم و لقائه و حبطت اعمالهم).
در روایات اسلامی در تفسیر آیه فوق تعبیراتی دیده می شود که هر یک بیان مصداق روشنی از مصداقهای این آیه است، و همه در آن جمع اند؛ در بعضی از روایات، به منکران ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام تفسیر شده، و در بعضی به رهبانهای مسیحی، یعنی مردان و زنان تارک دنیا که چشم از همه لذات دنیا پوشیده اند، در حالی که در راه انحرافی گام بر می دارند. و در بعضی از روایات به بدعتگذاران از مسلمین، و بعضی به خوارج نهروان و در بعضی به بدعتگذاران یهود و نصاری تفسیر شده است؛ همه اینها کسانی هستند که اعمالشان در واقع زشت و آمیخته به گناه و جنایت بوده در حالی که خود را بر طریق حق و ثواب می پنداشتند.
قابل توجه این که جمله «حبطت اعمالهم» که در ذیل آیه بعد آمده بود از ماده «حبط» (بروزن سبد) می باشد که یکی از معانی معروف آن این است که شتر یا حیوان دیگری، علف زیاد و احیانا علفهای مضر و مسموم بخورد و شکم او باد کند و به مرگ او منتهی گردد؛ بدیهی است باد کردن شکم این حیوان دلیل بر فربهی و قوت او نیست؛ بلکه نشانه بیماری و چه بسا مقدمه مرگ اوست، هرچند ممکن است ناآگاهان آن را فربهی و قدرت و قوت پندارند. گروهی از انسانها نیز به همین سرنوشت گرفتار می شوند،تمام تلاش و کوشش خود را در طریق بدبختی خویش به کار می گیرند در حالی که گمان می کنند در مسیر خوشبختی گام بر می دارند.
در ششمین آیه مورد بحث سخن از مساله توبه کامل به میان آمده و آن را برای کسانی معرفی می کند که اولا از روی جهل و نادانی، عدم آگاهی به اثرات شوم و عواقب دردناک گناه کار بدی را انجام داده اند؛ و ثانیا بزودی از کار خود پشیمان شده و بسوی خدا باز می گردند؛ اینها هستند که مشمول رحمت الهی می گردند و خدا توبه آنان را می پذیرد و خدا دانا و حکیم است (انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما).
روشن است که منظور از «جهالت» در این آیه، جهالت مطلق که موجب عذر است نیست؛ زیرا در زمینه جهل مطلق گناهی وجود ندارد؛ بلکه منظور جهل نسبی است یعنی آگاهی کامل به گناه و عواقب و آثار آن نداشته باشد. و اما جمله یتوبون من قریب به عقیده جمعی از مفسران به معنی قبل از مرگ است، در حالی که اطلاق کلمه «قریب» به این معنی که گاه 50 سال یا بیشتر طول می کشد مناسب به نظر نمی رسد، روایاتی را هم که طرفداران این نظریه به آن استدلال کرده اند اشاره ای به تفسیر این آیه ندارد، بلکه بیان مستقل و جداگانه ای است. ولی بعضی دیگر آن را به معنی زمان نزدیک به گناه گرفته اند- یعنی بزودی از کار خود پشیمان شود و بسوی خدا باز گردد؛ زیرا توبه کامل آن است که آثار و رسوبات گناه را بطور کلی از روح و جان انسان بشوید و کمترین اثری از آن در دل باقی نماند و این در صورتی ممکن است که در فاصله نزدیکی (قبل از آن که گناه در وجود انسان ریشه بدواند و به شکل طبیعت ثانوی در آید) از آن پشیمان شود؛ در غیر این صورت، غالبا اثرات گناه در قلب و جان انسان باقی خواهد ماند. پس توبه کامل توبه ای است که بزودی انجام پذیرد و کلمه «قریب» از نظر لغت و فهم عرف نیز با این معنی تناسب بیشتری دارد.
در هفتمین و آخرین آیه مورد بحث، در مورد مساله زکات و آثار آن دستور می دهد «از مؤمنان زکات بگیر!» (خذ من اموالهم صدقة) سپس در ادامه این بیان به آثار اخلاقی و معنوی زکات اشاره کرده می فرماید: «تو با این عمل، آنها را پاک می کنی، و نمو و رشد می دهی!» (تطهرهم و تزکیهم بها) آری! پرداختن زکات آنها را از دنیا پرستی و بخل و امساک، پاک می کند و نهال نوع دوستی و سخاوت و توجه به حقوق دیگران را در نهاد آنان پرورش می دهد. اضافه بر این، مفاسد و آلودگیهایی که در جامعه به خاطر فقر و محرومیت به وجود می آید، با انجام این فریضه الهی بر چیده می شود و صحنه اجتماع از آن پاک می گردد؛ بنابراین زکات، هم رذائل اخلاقی را از میان می برد و هم زکات دهنده را به فضائل اخلاقی آراسته می کند، و این همان چیزی است که ما در این بحث به دنبال آن هستیم؛ یعنی، تاثیر عمل نیک و بد در پرورش فضائل و رذائل اخلاقی. همین تعبیر بصورت دیگری در آیه حجاب به چشم می خورد؛ می فرماید: «و اذا سئلتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن؛ هنگامی که از آنها (همسران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم) چیزی از وسائل زندگی را (بعنوان عاریت) می خواهید، از پشت پرده بخواهید! این کار برای پاکی دلهای شما و آنها بهتر است!»[سوره احزاب، آیه 53] این تعبیر نیز نشان می دهد که رعایت عفت در عمل، باعث پاکی قلب است و بعکس، ترک عفت، قلب و روح انسان را آلوده می کند و مایه پرورش رذائل اخلاقی است.
نتیجه
هدف از شرح آیات بالا این بود که تاثیر اعمال را در اخلاق، و شکل گیری روح و جان انسان را در پرتو آن روشن سازیم؛ و از مجموع آنها چنین می توان نتیجه گرفت که برای خود سازی و تهذیب نفس باید مراقب اعمال خود بود؛ زیرا تکرار گناه و زشتیها از یک سو قبح اعمال را از بین می برد و از سوی دیگر روح انسان به آن عادت می کند، و تدریجا بصورت ملکات رذیله رسوخ پیدا می کند به گونه ای که انسان نه تنها از آن ناراحت نخواهد بود، بلکه گاه به آن افتخار می کند!
چگونگی تاثیر «عمل» در «اخلاق» در روایات اسلامی
آنچه در بالا در آیات فوق در مورد رابطه عمل و اخلاق منعکس بود، در روایات اسلامی نیز به وضوح دیده می شود، از جمله:
1- در حدیثی از
امام باقر علیه السلام می خوانیم که فرمود: «هیچ بنده ای نیست مگر این که در قلب او نقطه روشنی است (که حقایق را با آن درک می کند و او را به
ما من عبد الا و فی قلبه نکتة بیضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فی النکتة نکتة سوداء فان تاب ذهب ذلک السواد، و ان تمادی فی الذنوب زاد ذلک السواد حتی یغطی البیاض، فاذا غطی البیاض لم یرجع صاحبه الی خیر ابدا، و هو قول الله عزوجل: کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون؛ سوی سعادت و فضیلت فرا می خواند) هنگامی که گناهی مرتکب می شود، در آن نقطه روشن، نقطه سیاهی پیدا می شود؛ اگر توبه کند، آن نقطه سیاه برطرف می گردد؛ و اگر به گناهان خویش ادامه دهد، پیوسته آن سیاهی رو به فزونی می رود تا تمام نقطه روشن را بپوشاند؛ هنگامی که نقطه روشن پوشیده شد، آن شخص هرگز بسوی خیر و نیکی بر نمی گردد؛ و این همان است که خداوند عزوجل فرموده: چنین نیست که آنها می پندارند، بلکه اعمالشان همچون زنگاری بر دلهایشان نشسته است!»
[اصول کافی، جلد 2، صفحه 273، حدیث 20] این روایت بخوبی نشان می دهد که تراکم گناهان، سبب پیدایش رذائل و دور ماندن از فضائل است، تا آنجا که روح به کلی تاریک می شود و پله های پشت سر ویران می گردد، و راه بازگشت وجود نخواهد داشت!
2- در وصیتنامه معروف امیرمؤمنان علی علیه السلام به فرزند رشیدش
امام حسن علیه السلام می خوانیم: «
ان الخیر عادة؛ نیکی عادت است!»
[بحار الانوار، جلد 74، صفحه 232] همین مضمون در کنزالعمال از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم نقل شده است که فرمود: «
الخیر عادة و الشر لجاجة؛ نیکی عادت است و شر لجاجت است!»
[کنز العمال، حدیث 28722] باز همین معنی به شکل دیگری در سخنان امام سجاد علی بن الحسین علیهم السلام دیده می شود، فرمود: «احب لمن عود منکم نفسه عادة من الخیر ان یدوم علیها ؛ دوست دارم کسی که از شما عادت نیکی را پذیرفته است آن را پیوسته ادامه دهد!»
[بحارالانوار، جلد46، صفحه 99] از این روایات می توان استفاده کرد که تکرار عمل اعم از نیک و بد سبب می شود که حالتی در نفس بعنوان عادت به نیکی یا بدی پیدا شود؛ یا به تعبیر دیگر، خلق و خوی خاصی از آن شکل گیرد و همان خلق و خوی در آینده مبدا اعمال مشابه می شود؛ در نتیجه، هم اعمال نیک و بد، در ایجاد اخلاق نیک و بد اثر می گذارد و هم اخلاق نیک و بد در ایجاد اعمال نیک و بد مؤثر است (تاثیرمتقابل).
3- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام در همان وصیتنامه معروف امام حسن علیه السلام می خوانیم: «و عود نفسک التصبر علی المکروه، و نعم الخلق التصبر فی الحق؛ خود را به شکیبایی در برابر ناملایمات عادت ده! و چه نیک است شکیبایی در طریق حق!»[نهج البلاغه، نامه 31] در اینجا نیز به روشنی رابطه «عادت» که زاییده تکرار عمل است با خلق و خوی شکیبایی و صبر دیده می شود.
4- در بسیاری از روایات توبه آمده است که باید در توبه از گناه، تعجیل کرد و از «تسویف» یعنی به عقب انداختن آن پرهیز نمود (مبادا آثار گناه در دل بماند و با گذشت زمان تبدیل به یک خلق و خو شود؛ در حدیثی از
امام جواد علیه السلام می خوانیم: «
تاخیر التوبة اغترار، و طول التسویف حیرة... و الاصرار علی الذنب امن لمکر الله؛ تاخیر توبه موجب غرور و غفلت، و امروز و فردا کردن سبب حیرت، و اصرار بر گناه موجب بی اعتنایی به مجازات الهی است.»
[بحار، جلد6، صفحه 30] تعبیر جالب دیگری در حدیث نبوی که در زمینه توبه وارد شده است، دیده می شود، می فرماید: «
من تاب، تاب الله علیه و امرت جوارحه ان تستر علیه، و بقاع الارض ان تکتم علیه و انسیت الحفظة ما کانت تکتب علیه؛ کسی که توبه کند و بسوی خدا باز گردد، خداوند بسوی او باز می گردد؛ و به اعضاء و جوارح او دستور داده می شود که گناه را مکتوم دارند و به نقاط مختلف زمین (که بر آن گناه کرده) نیز همین دستور داده می شود، و فرشتگان نویسنده اعمال، آنچه را نوشته بودند به فراموشی می سپرند.»
[کنزالعمال، حدیث 10، صفحه 79] این تعبیر نشان می دهد که توبه، آثار گناه را می شوید و صفا و قداست اخلاقی نخستین را با می گرداند. همین معنی بطور آشکارتر در حدیث علوی آمده است، می فرماید: «
التوبة تطهر القلوب و تغسل الذنوب؛ توبه قلبها را پاک می کند و گناهان را می شوید!»
[غرر الحکم، شماره 3837] این تعبیر نیز بخوبی نشان می دهد که گناه آثاری بر قلب می گذارد که تدریجا بصورت خلق و خوی باطنی در می آید و توبه این آثار را می شوید و اجازه نمی دهد تشکیل خلق و خوی دهد. تعبیر به «طهور» بودن «توبه» در روایات متعدد دیگر نیز آمده است که همه حاکی از رابطه گناه و تشکیل حالات زشت درونی است.
[بحار، جلد69، صفحه 121 و جلد 91، صفحه 133] در مناجاتهای 15 گانه معروف و بسیار پرمعنای امام علی بن الحسین علیه السلام، در مناجات اول که مناجات توبه کنندگان است، چنین آمده است: «
وامات قلبی عظیم جنایتی فاحیه بتوبة منک یا املی و بغیتی ؛ خداوندا! جنایت بزرگ من موجب مرگ قلبم شده و از تو می خواهم که با توبه آن را زنده کنی ای امید و آرزوی من!»
[بحار، جلد 91، صفحه 142] آری! گناه روح و جان انسان را آلوده تر می کند و بر اثر تکرار چنان می شود که گویی مرده است؛ و توبه موجب حیات دل و نشاط جان می شود! بنابراین، پویندگان راه فضیلت و سیر و سلوک الی الله، برای تحکیم پایه های فضائل اخلاقی باید دقیقا مراقب آثار مثبت و منفی اعمال نیک و بد در روح و جان خود باشند و بدانند هیچ عملی نیست مگر این که در دل و جان اثر می گذارد؛ اگر اعمال پاک و نیک است، روح را به رنگ خود در می آورد و اگر زشت و آلوده و ناپاک است، آلودگی را به درون روح و جان و اخلاق می کشاند.
رابطه «اخلاق» و «تغذیه»
شاید در ابتدای امر، عنوان بالا برای بعضی مایه شگفتی شود، که چگونه می تواند تغذیه در اخلاق و روحیات و ملکات نفسی اثر بگذارد؟ چرا که آن مربوط به جسم است و این مربوط به روح، ولی با توجه به رابطه بسیار نزدیک و تنگاتنگی که در میان جسم و روح آدمی است، جایی برای این تعجب باقی نمی ماند. بسیار می شود که یک حالت بحرانی روحی و غم و اندوه شدید جسم را در مدت کوتاهی، ضعیف و پژمرده و ناتوان می سازد، موهای انسان را سفید، چشم را کم نور، قوت و توان را از دست و پا می گیرد؛ عکس این مساله نیز صادق است که حالات خوب جسمانی در روح انسان اثر می گذارد، روح را شاداب و فکر را قوت می بخشد. از قدیم الایام تاثیر غذاها بر روحیات اخلاق انسانی مورد توجه دانشمندان بوده است و حتی این مطلب جزء فرهنگ توده های مردم شده است؛ مثلا، خونخواری را مایه قساوت و سنگدلی می شمردند، و معتقد بودند که عقل سالم در بدن سالم است. در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی نیز نشانه های روشنی برای این معنی دیده می شود. از جمله در آیه 41 سوره مائده درباره گروهی از یهود که مرتکب کارهای خلافی از قبیل جاسوسی بر ضد اسلام و تحریف حقایق کتب آسمانی شده بودند، می فرماید: «آنها کسانی هستند که خدا نخواسته است دلهایشان را پاک کند (اولئک الذین لم یرد الله ان یطهر قلوبهم...)!
و بلافاصله در آیه بعد می فرماید: «سماعون للکذب اکالون للسحت؛ آنها بسیار به سخنان تو گوش فرا می دهند تا آن را تکذیب کنند و بسیار مال حرام می خورند!» این تعبیر نشان می دهد که آلودگی دلهای آنها بر اثر اعمالی هم چون تکذیب آیات الهی، و خوردن مال حرام بطور مداوم بوده است؛ زیرا بسیار از فصاحت و بلاغت دور است که اوصافی را برای آنها بشمرد که هیچ ارتباطی با جمله «لم یرد الله ان یطهر قلوبهم» نداشته باشد. و از این جا روشن می شود که خوردن مال حرام سبب تیرگی آیینه دل و نفوذ اخلاق رذیله و فاصله گرفتن با فضائل اخلاقی است. در آیه 91 سوره مائده درباره شراب و قمار می فرماید: «شیطان می خواهد در میان شما به وسیله شراب و قمار، عداوت ایجاد کنند؛ انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر».
بی شک عداوت و بغضاء دو حالت درونی و اخلاقی است که در آیه بالا رابطه میان آن و نوشیدن شراب ذکر شده، و این نشان می دهد که غذا و نوشیدنی حرامی همچون شراب می تواند در شکل گیری رذائل اخلاقی همانند پرخاشگری و ستیزه جویی و عداوت و دشمنی اثر بگذارد. در آیه 51 سوره مؤمنون می خوانیم: «ای پیامبر! از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید؛ یا ایها الرسل کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا». بعضی از مفسران معتقدند ذکر این دو (خوردن غذاهای پاک و انجام عمل صالح) پشت سر یکدیگر دلیل بر وجود یک نوع ارتباطی بین این دو است، و اشاره به این است غذاهای مختلف آثار اخلاقی متفاوتی دارد، غذای حلال و پاک، روح را پاک می کند و سرچشمه عمل صالح می شود، و غذاهای حرام و ناپاک روح و جان را تیره و سبب اعمال ناصالح می گردد. [به تفسیر نمونه، جلد 14، ذیل آیه 51 مؤمنون مراجعه شود] در تفسیر «روح البیان» بعد از اشاره به ارتباط عمل صالح با بهره گیری از غذای حلال به اشعار زیر استناد شده:
علم و حکمت زاید از لقمه حلال
عشق و رقت آید از لقمه حلال!
لقمه تخم است و برش اندیشه ها
لقمه بحر و گوهرش اندیشه ها
و در شعر دیگری نقل می کند:
قطره باران تو چون صاف نیست
گوهر دریای تو شفاف نیست!
[«روح البیان» ، جلد6، صفحه 88]
در تفسیر اثنی عشری، در ذیل همین آیه نیز اشاره به رابطه صفا و نورانیت قلب و اعمال صالح با تغذیه حلال شده است.[تفسیر «اثنی عشری»، جلد9، صفحه 145]
رابطه تغذیه و اخلاق در روایات اسلامی
گر چه رابطه بالا در آیات قرآنی کمرنگ است، و تنها اشارتی به چشم می خورد؛ ولی این معنی (رابطه اخلاق و تغذیه) در روایات اسلامی دامنه گسترده ای دارد که نمونه هایی از آن را در ذیل از نظر می گذرانیم:
در یک سلسله از روایات، به رابطه تغذیه با سوء اخلاق اشاره شده است از جمله:
1- در روایات متعددی می خوانیم: یکی از شرایط استجابت دعا پرهیز از غذای حرام؛ از جمله، در حدیثی آمده است که شخصی نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم آمد و عرض کرد: «احب ان یستجاب دعائی؛ دوست دارم دعای من مستجاب شود!» پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «طهر ماکلک ولاتدخل بطنک الحرام؛ غذای خود را پاک کن از غذای حرام پرهیز نما!»[بحار، جلد 90، صفحه 373] همین معنی از همان بزرگوار با تعبیر دیگری آمده است، می فرماید: «من احب ان یستجاب دعائه فلیطیب مطعمه و مکسبه؛ کسی که دوست دارد دعایش مستجاب شود، طعام و کسب خود را از حرام پاک کند!»[بحار، جلد 90، صفحه 372] با توجه به این که در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «ان الله لایستجیب دعاء بظهر قلب قاس؛ خداوند دعایی را که از قلب قساوتمند برخیزد مستجاب نمی کند!»[بحارالانوار، جلد 90، صفحه 305] می توان نتیجه گرفت که غذای ناپاک و حرام، قلب را تاریک و قساوتمند می کند؛ و به همین دلیل، دعای حرام خواران مستجاب نمی شود. و از اینجا به رابطه نزدیکی که در میان ناپاکی درون و تغذیه حرام وجود دارد، می توان پی برد.
در حدیث معروف امام حسین علیه السلام در روز
عاشورا آمده است که بعد از ایراد آن سخنان داغ و پر محتوا و گیرا در برابر لشکر لجوج و قساوتمند کوفه، هنگامی که ملاحظه کرد آنها حاضر به سکوت و گوش دادن به سخنانش نیستند، فرمود: (آری! شما حاضر به شنیدن سخن حق نیستید زیرا)
ملئت بطونکم من الحرام فطبع الله علی قلوبکم؛ شکم های شما از غذاهای حرام پر شده است، در نتیجه خداوند بر دلهای شما مهر زده است (و هرگز حقایق را درک نمی کنید!)»
[نقل از کتاب «سخنان علی علیه السلام از مدینه تا کربلا، صفحه 232]
2- در روایات دیگری آمده است؛ که رابطه ای در میان خوردن غذای حرام و عدم قبول نماز و روزه و عبادات، وجود دارد؛ از جمله، در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلّم می خوانیم:«من اکل لقمة حرام لن تقبل له صلوة اربعین لیلة، و لم تستجب له دعوة اربعین صباحا و کل لحم ینبته الحرام فالنار اولی به و ان اللقمة الواحدة تنبت اللحم؛ هر کسی لقمه ای از غذای حرام بخورد تا 40 شب نماز او قبول نمی شود،و تا 40 روز دعای او مستجاب نمی گردد؛ و هر گوشتی که از حرام بروید، آتش دوزخ برای آن سزاوارتر است؛ و حتی یک لقمه نیز باعث روییدن گوشت می شود!»[سفینة البحار، جلد1، ماده اکل] بدیهی است برای قبولی نماز، شرایط زیادی لازم است، از جمله حضور قلب و پاکی دل، اما غذای حرام پاکی قلب و صفای دل را از انسان می گیرد.
3- در روایات متعدد دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم و امامان معصوم علیهم السلام آمده است که: «من ترک اللحم اربعین صباحا ساء خلقه؛ کسی که 40 روز گوشت را ترک کند، اخلاق او بد می شود!»[وسائل الشیعه، جلد17، صفحه 25، باب 12] از این احادیث به خوبی استفاده می شود که در گوشت ماده ای است که اگر برای مدت طولانی از بدن انسان قطع شود،در روحیات و اخلاق او اثر می گذارد، و کج خلقی و بد اخلاقی به بار می آورد. البته استفاده زیاد از گوشت حیوانات نیز در بعضی از روایات مزموم شمرده شده، ولی از ترک آن برای مدت طولانی نیز در بسیاری از روایات نهی شده است.
4- در روایات زیادی که در کتاب «اطعمه و اشربه» آمده است، رابطه ای میان بسیاری از غذاها و اخلاق خوب و بد، بیان گردیده بعنوان نمونه: در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم می خوانیم: «علیکم بالزیت فانه یکشف المرة.... و یحسن الخلق؛ بر شما لازم است که از زیت (زیت به معنی روغن زیتون یا هر گونه روغن مایع است) استفاده کنید، زیرا صفرا را از بین می برد... و اخلاق انسان را نیکو می کند!»[وسائل الشیعه، جلد17، صفحه 25، باب 12. صفحه 12]
5- در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: که از کلام پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم چنین نقل می کند «من سره ان یقل غیظه فلیاکل لحم الدراج؛ کسی که دوست دارد خشم او کم شود گوشت دراج را بخورد!»[فروغ کافی، جلد6، صفحه 312. (دراج پرنده ای است شبیه به کبک که گوشت لذیدی دارد)] از این تعبیر به خوبی استفاده می شود که رابطه ای میان تغذیه و خشم و بردباری وجود دارد.
6- در روایت مشروحی از تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده درباره این که چرا خداوند خون را حرام کرده می فرماید: «و اما الدم فانه یورث الکلب و قسوة القلب و قلة الرافة و الرحمة لا یؤمن ان یقتل ولده و والدیه....؛ این که خداوند خوردن خون را حرام کرده به خاطر آن است که سبب جنون و سنگدلی و کمبود رافت و مهربانی می شود... تا آنجا که ممکن است فرزند و یا پدر و مادرش را به قتل برساند!» در بخش دیگری از این روایت می فرماید: «و اما الخمر فانه حرمها لفعلها و فسادها وقال ان مدمن الخمر کعابد الوثن و یورث ارتعاشا و یذهب بنوره و یهدم مروته؛ و اما شراب، خداوند آن را به خاطر تاثیر و فسادش حرام کرده است و فرمود شخص دائم الخمر مانند بت پرست است بدنش لرزان می شود، و نور (معنویت) او را از بین می برد، و شخصیت او را ویران می سازد!»[تفسیر برهان، جلد1، ذیل آیه 3، سوره مائده، ص 434. و مستدرک، جلد16، صفحه 163]
7- در روایات متعددی که در کافی درباره انگور آمده است رابطه میان خوردن انگور و بر طرف شدن غم و اندوه دیده می شود؛ از جمله، در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «شکی نبی من الانبیاء الی الله عزوجل الغم فامره الله عزوجل باکل العنب؛ یکی از پیامبران الهی از غم و اندوه (و افسردگی) به پیشگاه خداوند متعال شکایت کرد؛ خداوند متعال به او دستور داد که انگور بخورد!»[کافی، جلد6، صفحه 351، حدیث 4] این حدیث تاکید بیشتری است بر مساله ارتباط تغذیه با مسائل اخلاقی.
8- در احادیث متعددی نیز رابطه خوردن انار و از میان رفتن وسوسه های شیطانی و به وجود آمدن نورانیت قلب دیده می شود؛ از جمله، در حدیث معتبری از امام صادق علیه السلام آمده است که می فرمود: «من اکل رمانة علی الریق انارت قلبه اربعین یوما؛ کسی که یک انار را ناشتا بخورد، 40 روز قلبش را نورانی می کند.»[کافی، جلد6، صفحه 351، حدیث 4، صفحه 354، حدیث 11]
9- در روایت متعددی در باب «خوردن» تعبیراتی دیده می شود که همه نشانه ارتباط تغذیه با روحیات و مسائل اخلاقی است؛ از جمله، در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم می خوانیم که به جعفر (ابن ابی طالب)علیهم السلام فرمود: «یا جعفر کل السفرجل فانه یقوی القلب و یشجع الجبان؛ ای جعفر! «به» بخور قلب را تقویت می کند و ترسو را شجاع می سازد!»[[کافی، جلد6، صفحه 351، حدیث 4، صفحه 357، حدیث 4]
10- در بعضی از احادیث رابطه میان غذای اضافی و سنگدلی و قساوت و عدم پذیرش موعظه دیده می شود؛ از جمله، در کتاب «اعلام الدین» از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم نقل شده که فرمود: «ایاکم و فضول المطعم فانه یسم القلب بالقسوة و یبطی ء بالجوارح عن الطاعة و یصم الهمم عن سماع الموعظة؛ از غذای اضافی بپرهیزید که قلب را پر قساوت می کند و از اطاعت حق تنبل می سازد و گوش را از شنیدن موعظه کر می نماید!» فضول الطعام (غذای اضافی) ممکن است اشاره به پرخوری باشد یا غذاهای باقی مانده و فاسد شده، و در هر حال از رابطه تغذیه و مسائل اخلاقی خبر می دهد. همین معنی در بحارالانوار از بعضی از روات اهل سنت از پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله وسلّم نقل شده است.[بحار، جلد 74،صفحه 182] از این حدیث به خوبی استفاده می شود که غذای اضافی 3 پیامد سوء دارد: قساوت می آورد؛ انسان را در انجام عبادات و طاعات تنبل می کند؛ و گوش شنوا را در برابر مواعظ از انسان می گیرد!
این مطلب کاملا محسوس است که وقتی انسان غذای زیاد و سنگین می خورد عبادات را به زحمت به جا می آورد و نشاطی برای عبادت ندارد بعکس هنگامی که غذای ساده و کم می خورد قبل از اذان صبح بیدار است نشاط دارد و حالت مطالعه و عبادت دارد.
همچنین به تجربه رسیده است هنگامی که انسان روزه می گیرد رقت قلب پیدا می کند و آمادگی بیشتر برای شنیدن مواعظ در او حاصل می شود؛ بعکس هنگامی که شکم پر است فکر انسان درست کار نمی کند و خودش را از خدا دور می بیند.
11- در احادیث اسلامی در ارتباط نوشیدن عسل با صفای قلب، از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: «العسل شفاء من کل داء و لا داء فیه یقل البلغم و یجلی القلب؛ عسل شفای تمام بیماریها است و در آن بیماری نیت بلغم را کم می کند و قلب را صفا می بخشد.»[بحار الانوار، جلد63، صفحه 294]
نتیجه:
از مجموع آنچه در بالا آوردیم و روایات فراوان دیگر که ذکر آنها به طول می انجامد به خوبی استفاده می شود که رابطه نزدیکی میان تغذیه و روحیات و اخلاقیات وجود دارد، هرگز نمی گوئیم غذاها علت تامه برای اخلاق خوب یا بد است، بلکه همین اندازه می دانیم که طبق روایات بالا یکی از عوامل زمینه ساز پاکی و اخلاق، تغذیه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها.
دانشمندان امروز نیز معتقدند بسیاری از پدیده های اخلاقی به خاطر هورمونهائی است که غده های بدن تراوش می کند و تراوش غده ها رابطه نزدیکی با تغذیه انسان دارد؛ بر همین اساس، بعضی معتقدند که گوشت هر حیوانی حاوی صفات آن حیوان است، واز طریق غده ها و تراوش آنها در اخلاق کسانی که از آن تغذیه می کنند اثر می گذارد. گوشت درندگان انسان را درنده خو می کند، و گشت خوک صفت بی بندوباری جنسی را که از ویژگیهای این حیوان است به خورنده آن منتقل می سازد. این از نظر رابطه طبیعی و مادی، از نظر رابطه معنوی نیز آثار خوردن غذای حرام غیر قابل انکار است، غذای حرام قلب را تاریک و روح را ظلمانی می کند و فضائل اخلاقی را ضعیف می سازد.
این سخن با ذکر یک داستان تاریخی که مورخ معروف مسعودی در «مروج الذهب» آورده پایان می دهیم:
او از «فضل بن ربیع» نقل می کند که «شریک ابن عبدالله» روزی وارد بر «مهدی» خلیفه عباسی شد، مهدی به او گفت باید حتما یکی از سه کار را انجام دهی، شریک سؤال کرد کدام سه کار؟ گفت یا قضاوت را از سوی من بپذیری و یا تعلیم فرزندم را برعهده بگیری، و یا غذائی (با ما) بخوری! شریک فکری کرد و گفت سومی از همه آسانتر است، مهدی او را نگهداشت و به آشپز گفت انواعی از خوراک مغز آمیخته با شکر و عسل برای او فراهم ساز. هنگامی که «شریک» از آن غذای بسیار لذیذ و (طبعا حرام) فارغ شد، آشپز رو به خلیفه کرد و گفت این پیرمرد بعد از خوردن این غذا هرگز بوی رستگاری را نخواهد دید! فضل ابن ربیع می گوید مطلب همین گونه شد، و شریک ابن عبدالله بعد از این ماجرا هم به تعلیم فرزندان آنها پرداخت و هم منصب قضاوت را از سوی آنها پذیرفت.[سفینة البحار، ماده «شرک»، و مروج الذهب، جلد3، صفحه 310]
صفات اخلاقی و اعمال اخلاقی
می دانیم اعمال انسان همیشه در درون و جان او ریشه دارد؛ یا به تعبیر دیگر، اعمال ظهور و بروز صفات درونی است، یکی به منزله ریشه و دیگری به منزله ساقه و شاخ و برگ و میوه است. به همین دلیل، اعمال اخلاقی از صفات اخلاقی جدا نیست؛ مثلا، نفاق که از صفات رذیله است، ریشه ای در عمق جان انسان دارد و از شخصیت دو گانه و ضد توحیدی او، حکایت می کند. همین صفت درونی سبب انجام اعمال منافقانه یا ریاکارانه می شود.
حسد نیز حالتی در درون جان است که نسبت به نعمتهای خداوند که به دیگران داده شده است رشک می برد، همین صفت خود را در لابه لای اعمال خرابکارانه، در برابر شخص محسود و سنگ انداختن در مسیر سعادت او نشان می دهد. «کبر» و «غرور» خود برتر بینی، همگی از صفات درون است که ناشی از جهل انسان به قدر و مقام خویش می باشد، و یا کمی ظرفیت در برابر مواهب الهی، اما همین صفت درونی در لابه لای اعمال بخوبی خود را آشکار می سازد، و از طریق بی اعتنایی، پرخاشگری، هتاکی و تحقیر دیگران، ظاهر می شود.
و شاید به همین دلیل، علمای اخلاق در کتب اخلاقی، معمولا این دو را از هم جدا نکرده اند، گاه به سراغ ریشه و صفات درون می روند، و گاه به سراغ شاخ و برگ و اعمال برون، از اولی به «صفات اخلاقی» می شود و از دومی به «اعمال اخلاقی».
البته اعمال اخلاقی، موضوع مباحث فقهی است، و فقهاء پیرامون آن از دیدگاه خود بحث می کنند، ولی با این حال علمای اخلاق نیز از آن سخن می گویند، البته دیدگاه عالم اخلاق با فقیه متفاوت است، فقیه از نظر احکام پنجگانه (وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه) و احیانا ثواب و عقاب، به این افعال می نگرد، ولی عالم اخلاق، از این نظر که نشانه کمال روح یا انحطاط و نقص آن است به آن نگاه می کند. و با این بیان فرق صفات اخلاقی و اعمال اخلاقی و همچنین دیدگاه فقیه و عالم اخلاق روشن می گردد.
منبع: اخلاق در قرآن جلد اول ، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)