ستاره های کربلا/ زهیر بن قین بجلی
ستاره های کربلا/ زهیر بن قین بجلی
زهیر بن قین بجلی از شهدای کربلا و از بزرگان قبیله بجیله؛ او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین (علیه السلام) چند روز قبل از واقعه کربلا، به او پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید. وی از مردان شریف و شجاع شهر کوفه و قوم خود شمرده می شد و به واسطه حضور در جنگ ها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود.
در برخی از منابع از قین -پدر زهیر- بعنوان یکی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نام برده شده است.
فهرست محتویات (جهت دسترسی سریع) :
- ۱. پیوستن به امام حسین علیه السلام
- ۲. روز تاسوعا
- ۳. شب عاشورا
- ۴. واقعه عاشورا
- ۵. شهادت زهیر بـن قین
- ۶. دعای امام حسین (علیه السلام) در حق زهیر
- ۷. نام زهیر بـن قین در زیارت شهداء
- ۸. منابع
پیوستن به امام حسین علیه السلام
زهیر بن قین از هواداران عثمان به شمار می رفت. در سال ۶۰ قمری، او و همسرش به همراه برخی از خویشاوندان و اهل قبیله اش هنگام بازگشت از حج به کوفه، در یکی از منازل بین راه، با امام حسین (علیه السلام) و همراهانش که به سوی کوفه در حرکت بودند _هم منزل_ روبرو شدند. بنابر نقل دینوری، این ملاقات در منزلگاه زَرُود انجام گرفته است.[دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۴۶]
امام حسین (علیه السلام) شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. زهیر در ابتدا تمایلی به این دیدار نشان نداد؛ اما به توصیه همسرش- دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو[بلاذری، انساب الاشراف ج۳، ص۱۶۷؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۸] به محضر امام حسین (علیه السلام) حاضر شد. این دیدار مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام حسین (علیه السلام) منتقل کنند.[بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۷-۱۶۸؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۸؛ تنقیح المقال، ج۱، ص۴۵۲-۴۵۳]
زهیر با همسرش نیز وداع کرد و بنا به نقلی همسرش را طلاق داده و به او گفت: «نزد خانواده ات برگرد، زیرا نمی خواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد.»[تاریخ الطبری، ج۴،، ص۳۹۶ و شیخ مفید، الارشاد، ص۷۲ - ۷۳ و فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص۱۷۸ و ابن نما؛ مثیر الاحزان، صص ۴۶ - ۴۷]
زهیر بعد از وداع با همسرش، به همراهانش گفت: «هر که دوستدار شهادت است، همراه من بیاید، و گرنه برود و این آخرین دیدار من با شماست.[الاخبار الطوال، ص۲۴۶-۲۴۷]
زهیر خاطره ای برای آنان نقل کرد و گفت: زمانی که به جنگ بلنجر رفته بودیم، به پیروزی و غنایم فراوانی دست یافتیم و بسیار خوشحال شدیم. سلمان فارسی -در برخی منابع به جای سلمان فارسی، سلمان باهلی گفته شده است.-[طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۹] که همراه ما بود گفت: «آنگاه که سید جوانان آل محمّد (صلی الله علیه وآله) را درک کردید، از پیکار و کشته شدن در کنار او بیش از دستیابی به این غنایم شادمان باشید.[طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۹؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۷۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۲۳؛ معجم ما استعجم ج۱، ص۲۷۶؛ شیخ مفید، ص۷۳؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۲، ص۱۷۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، ۱۹۶۵ق، ج۴، ص۴۲]
برخی منابع آورده اند سلمان بن مضارب، پسر عموی زهیر بن قین نیز با وی همراه شد و به سپاه امام حسین (علیه السلام) پیوست.
امام حسین (علیه السلام) پس از برخورد با سپاهیان حر، در منزل ذو حُسَم خطابه ای ایراد فرمودند و طی آن از دگرگونی دنیا و کژی های حاکم شده بر جامعه و پست و ناچیز بودن زندگی، سخن گفته و فرمودند: «...مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی کنند؛ مؤمن باید حق طلب و مایل به لقای پروردگار باشد؛ مرگ را من جز شهادت نمی یابم و زندگانی را غیر از ننگ و خفّت نمی دانم.»[طبری، تاریخ الطبری، ص۳۹۶]
پس از اتمام سخنرانی امام (علیه السلام)، زهیر نخستین کسی بود که آمادگی خود را برای اجرای دستورهای آن حضرت اعلام داشت؛ و گفت:
«ای پسر پیامبر که خداوند تو را قرین هدایت بدارد، گفتارت را شنیدیم، به خدا سوگند که اگر ما می توانستیم برای همیشه در این دنیا زندگی کنیم و تمام امکانات آن را در اختیار داشتیم، باز هم شمشیر زدن در رکاب تو را انتخاب می کردیم.» امام (علیه السلام) نیز در پاسخ، برای او دعای خیر کرد.[بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۱؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰۵؛ابن طاووس، الملهوف، ص۱۳۸]
کاروان امام (علیه السلام) پنج شنبه، ۲ محرم سال ۶۱ هجری، به سرزمین نینوا، وارد شد، که پیک عبیدالله بن زیاد نامه ای برای حر بن یزید ریاحی آورد. ابن زیاد خطاب به حر نوشته بود که:
«چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین (علیه السلام) سخت گیر، و او را فرود نیاور؛ مگر در بیابان بی حصار و بدون آب! به فرستاده ام دستور داده ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.”
حر مضمون نامه را به اطلاع امام (علیه السلام) رساند، امام (علیه السلام) به او فرمود: "بگذار در «نینوی» و یا غاضریه و یا در شُفَیه فرود آییم."
حر گفت: "ممکن نیست، زیرا عبیدالله این آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!"
زهیر گفت: "به خدا سوگند چنان می بینم که پس از این، کار بر ما سخت تر گردد، یابن رسول الله (صلی الله علیه وآله)! اکنون جنگ با این گروه [حر و یارانش] برای ما آسان تر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه می آیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی می آیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست." امام (علیه السلام) فرمود: «من آغازکننده جنگ نخواهم بود.»
زهیر بن قین گفت: "در این نزدیکی و در کنار فرات آبادی ای است که دارای استحکامات طبیعی است؛ در آنجا فرود آییم. و اگر این عده جلوی ما را گرفتند با آنان می جنگیم که جنگ با این گروه برای ما آسان تر است از کسانی که بعدا می آیند." امام حسین (علیه السلام) نام آبادی را پرسید. زهیر گفت: عقر. امام (علیه السلام) فرمود: "پناه می برم به خدا از "عقر!"[بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ج۴، ص۵۱-۵۲. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۱-۲۵۲؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰۹؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۸۳-۸۴]
روز تاسوعا
عصر روز تاسوعا، هنگامی که لشکریان عمر بن سعد به سوی خیمه های امام حسین (علیه السلام) هجوم آوردند و قصد آغاز جنگ داشتند، امام (علیه السلام) از برادرش عباس (علیه السلام) خواست که نزد آنان رفته و ببیند هدف شان چیست و چه می خواهند.
حضرت عباس (علیه السلام) با حدود 20 نفر از یاران امام (علیه السلام)، از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر، نزد سپاهیان دشمن آمد و از مقصودشان پرسید.
گفتند: به ما فرمان داده شده است در صورتی که تسلیم حکم ابن زیاد نشوید، با شما پیکار کنیم. عباس (علیه السلام) گفت: فرصت دهید، تا مقصود و پیام شما را به اطلاع ابا عبدالله (علیه السلام) برسانم. آنان پذیرفته و منتظر جواب ماندند.
حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین از فرصت استفاده کرده و به نصیحت سپاهیان عمر سعد پرداختند.
حبیب بن مظاهر آنان را از کشتن عترت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و یاران آنها نهی کرد.
عزره بن قیس- از افراد عبیدالله بن زیاد- خطاب به حبیب گفت: تا می توانی خودستایی کن! زهیر بن قین در پاسخش گفت: «ای عزره خداوند او را پاکیزه و هدایت کرده است؛ از خدا بترس و بدان که من خیرخواه توام. تو را به خدا مبادا از کسانی باشی که گمراهان را بر کشتن جان های پاک یاری می دهند.»
عزره گفت: ای زهیر، تو که شیعه این خاندان نبودی و طرفدارعثمان بودی!
زهیر گفت: «آیا اینکه اکنون در کنار حسینم، برایت کافی نیست که بدانی من پیرو این خاندانم؟! به خدا سوگند من هرگز به حسین بن علی (علیهما السلام) نامه ای ننوشتم و فرستاده ای نزدش نفرستادم و هرگز به او وعده یاری ندادم، لیکن مسیر راه، من و او را با هم یک جا گردآورد، چون او را دیدم و یاد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و منزلت حسین نزد او افتادم و دانستم که سوی دشمن خویش و حزب شما می رود آن گاه مصلحت چنین دیدم که یاری اش دهم و در حزب او باشم و جان خویش را برای آنچه که شما از حق خدا و رسول (صلی الله علیه وآله) ضایع کردید فدایش گردانم.»[ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۷۷-۱۷۸؛ بلاذری، انساب الاشراف ج۳، ص۱۸۴؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۵۳-۳۵۴؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۱۵-۳۱۶]
شب عاشورا
شب عاشورا، پس از آنکه، امام (علیه السلام) بیعت خود را از اصحاب و اهل بیتش برداشته و به آنان اجازه رفتن و نجات جان خویشتن داد؛ اصحاب آن حضرت (علیه السلام) هر کدام به نوعی وفاداری و پایداری خود را اعلام داشتند؛ پس از سخنان اهل بیت امام (علیه السلام)، مسلم بن عوسجه و پس از او زهیر بن قین برخاسته و گفت: «به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!»[طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۱۸؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۲؛ ابن طاووس، الملهوف، ص۱۵۳]
واقعه عاشورا
صبح عاشورا پس از اقامه نماز صبح، امام حسین (علیه السلام) یاران و لشکر خود را سازماندهی کرده و زهیر بن قین را فرمانده جناح راست لشکر و حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ لشکر کرد و پرچم جنگ را نیز به دست برادرش عباس (علیه السلام) سپرد.[طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۰. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۵؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۹؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۶-۷]
روز عاشورا وقتی دو سپاه رو در روی هم قرار گرفتند، پیش از آغاز جنگ امام (علیه السلام) به نصیحت سپاهیان دشمن پرداخت.
پس از سخنرانی امام (علیه السلام) زهیر بن قین از امام (علیه السلام) اجازه سخنرانی گرفته و خطاب به مردم کوفه گفت:
«ای مردم کوفه، من شما را از عذاب الهی بیم می دهم، چرا که همانا، یکی از حقوق مسلمان نسبت به یکدیگر نصیحت و خیرخواهی است و تا لحظه ای که شمشیر و جنگ میان ما و شما قرار نگرفته است، با هم برادریم و بر یک دین و ملت هستیم و بر ما حق نصیحت دارید؛ اما چون شمشیر در میان افتاد و رشته پیوند ما و شما بریده شد ما یک امت و شما امتی دیگرید بدانید که خداوند ما و شما را به فرزندان پیامبرش محمد (صلی الله علیه وآله) امتحان کرده است تا ببیند که نسبت به آنان چگونه رفتار می کنیم و اینک شما را به یاری آنان و جنگ با عبیدالله بن زیاد سرکش فرا می خوانیم. شما از عبیدالله بن زیاد و پدرش در طول حکمرانی آنان جز بدی چیزی ندیدید. اینان بودند که چشمان شما را به وسیله میل می کشیدند[کور کردن کسی با میل داغ کرده. کور کردن و نابینا ساختن. نابینا کردن. ترکانیدن چشم با میل(لغت نامه دهخدا)]، دست و پایتان را بریدند، شما را مُثله[بریدن گوش و بینی یا چیزی دیگر از اطراف تن. بریدن عضوی از اعضای تن کسی(لغت نامه دهخدا)] کردند و بزرگان و قاریان شما مانند حجر بن عدی و یارانش و هانی بن عروه و همتایانش را بر دار می آویختند.»
سپاهیان عمر سعد، به زهیر دشنام دادند و ضمن ستودن عبیدالله بن زیاد، گفتند: «به خدا قسم از این جا نمی رویم تا این که مولایت و همراهانش را یا بکشیم و یا تسلیم عبیدالله کنیم.»
زهیر بن قین گفت: «ای بندگان خدا، فرزند فاطمه (سلام الله علیها) از پسر سمیه به دوستی و یاری سزاوارتر است و اگر هم یاری اش نمی کنید به خدا پناه ببرید و دست خود را به خون او آلوده نکنید. بیایید حسین بن علی (علیهما السلام) را با عموزاده اش -یزید بن معاویه- به حال خود واگذارید به جانم قسم که یزید بدون کشتن حسین (علیه السلام) نیز، از فرمانبرداری شما خشنود است.»
شمر بن ذی الجوشن به سوی او تیراندازی کرد و گفت: «ساکت شو خدا، ساکتت کند پرگویی هایت ما را خسته کرد.»
زهیر گفت: «ای پسر کسی که ایستاده ادرار میکرد! با تو حرف نمی زنم. تو حیوانی بیش نیستی. به خدا سوگند، گمان نمی کنم دو آیه از قرآن را درست بدانی! بدان که در قیامت به ننگ و کیفری دردناک گرفتار خواهی آمد.»
شمر گفت: «خداوند هم اینک تو و اربابت را خواهد کشت.»
زهیر گفت: «آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ به خدا سوگند مرگ با حسین (علیه السلام) از جاودانگی با شما نزد من محبوب تر است.» آن گاه رو به مردم کرد و با صدای بلند گفت: «ای بندگان خدا مبادا افرادی چنین پست و فرومایه شما را از دینتان گمراه کنند. به خدا قسم مردمی که خون فرزندان و خاندان محمد (صلی الله علیه وآله) را بریزند و یاوران و مدافعانشان را به قتل برسانند به شفاعت آن حضرت (صلی الله علیه وآله) نخواهند رسید.»
در این هنگام از میان سپاه امام (علیه السلام) کسی زهیر را صدا زده و گفت: «اباعبدالله (علیه السلام) می فرماید برگرد همان طور که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد و به حالشان فایده ای نداشت، تو نیز اینان را نصیحت کردی و اگر فایده ای داشته باشد همین اندازه کافی است.»[طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۳-۳۲۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۳-۶۴. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹]
زهیر بن قین نزد کوفیان شخصیتی شجاع، ممتاز و مشهور بود. به همین خاطر در اولین ساعت های روز عاشورا زهیر از سوی سالم و یسار -غلامان زیاد بن ابیه و عبیدالله بن زیاد- که مبارز می طلبیدند و رجز می خواندند، به مبارزه دعوت شد. وقتی عبدالله بن عمیر کلبی به مصاف آنها رفت، آن دو به وی گفتند: «ما تو را نمی شناسیم. بگذار زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر به جنگ ما بیاید.[طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۱] پس زهیر از جای برخاست تا در میدان رزم به ندای آن دو جواب محکمی بدهد؛ اما امام حسین (علیه السلام) به او اجازه نبرد نداد و عبدالله بن عمیر را به نبرد با آن دو فرستاد.
در لحظات آغازین جنگ، شمربن ذی الجوشن با گروهی از یارانش از پشت خیمه ها به خیمه های امام حسین (علیه السلام) نزدیک شدند. او با نیزه اش به خیمه امام حسین (علیه السلام) ضربه ای زد و فریاد برآورد: «آتش بیاورید تا این خانه را با اهلش بسوزانم.» امام (علیه السلام) با دیدن این صحنه فریاد زد: «ای پسر ذی الجوشن؛ تو آتش می خواهی تا خانه ام را بر خاندانم به آتش بکشانی؟ خدا تو را با آتش بسوزاند.» در آن حال زهیر با ده نفر از اصحابش بر شمر و یارانش حمله بردند و آنان را از آن جا فراری داد. در این حمله زهیر اباعزه ضبابی را که از یاران و خویشاوندان شمر بود به هلاکت رساند.[طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۹-۷۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۴؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۵ ]
بنابر نقلی، پس از آنکه حبیب بن مظاهر قبل از ظهر عاشورا به شهادت رسید، زهیر و حر بن یزید ریاحی با هم به میدان رفتند. آن دو در جنگ یکدیگر را حمایت می کردند و هر گاه یکی از آنان در محاصره قرار می گرفت، دیگری به کمکش می شتافت. آنان پیوسته می جنگیدند تا این که حر به شهادت رسید. زهیر نیز به اردوگاه برگشت.[طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ج۴، ص۷۱؛ بلاذری، انساب الاشراف ج۳، ص۱۹۵]
زمان نماز ظهر وقتی امام (علیه السلام) همراه جمعی از یارانش، به نماز خوف ایستادند، زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی در برابر امام (علیه السلام) و حدود نیمی از یاران آن حضرت (علیه السلام) ایستادند تا از نمازگزاران در برابر حملات دشمن محافظت کنند. آنان خود را سپر تیرها و هجمه های دشمنان قرار می دادند تا این که نماز امام (علیه السلام) و یارانش اقامه شد.[خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۰؛ ابن طاووس، الملهوف، ص۱۶۵]
شهادت زهیر بـن قین بجلی
پس از ادای نماز، زهیر بن قین برای امام (علیه السلام) این اشعار را خواند:
اقدم هدیت هادیاً مهدیا
الیوم تلقی جدّک النّبیا (صلی الله علیه وآله)
و حسناً (علیه السلام) و المرتضی علیا(علیه السلام)
و ذا الجناحین الفتی الکمیا
و اسد الله الشّهید الحیا
«به پیش ای هدایت شده و راهنما، امروز جدّت نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) را دیدار خواهی کرد، و هم چنین حسن مجتبی (علیه السلام) و علی مرتضی (علیه السلام) را و جعفر طیار آن جوانمرد شجاع و حمزه شیر خدا شهید زنده را.»
پس از کسب اجازه زهیر از امام (علیه السلام) برای نبرد، این رجز را می خواند:
انا زهیر و انا ابن القین
اذودکم بالسیف عن حسین(علیه السلام)
ان حسیناً(علیه السلام) احد السبطین
من عترة البر التقی الذی
ذاک رسول الله غیر المین
اضربکم و لا اری من شین
«من زهیر پسر قین هستم با شمشیر خود از حریم حسین (علیه السلام) دفاع می کنم. حسین (علیه السلام) یکی از دو نواده رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است از خاندانی که نیکی و تقوا زینت آنهاست، و اکنون او فرستاده پاک خدا از دو نسل نبوی است و من شما را می کشم و عیب نمی دانم.»
نقل شده است او 120 تن از دشمنان را در میدان نبرد به هلاکت رساند.
سرانجام زهیر به دست کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به شهادت رسید.[ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب ج۳، ص۲۲۵؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۶؛ بلاذری، انساب الاشراف ج۳، ص۱۹۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۱]
دعای امام حسین علیه السلام
امام حسین (علیه السلام) پس از شهادت زهیر بن قین در حق وی چنین دعا کردند: ای زهیر خداوند تو را از رحمتش دور نسازد و خداوند کشندگان تو را لعنت کند و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده (بنی اسرائیل) به لعنت ابدی خود گرفتار سازد.»[خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۳]
نام زهیر بـن قین در زیارت شهداء
در زیارت شهدا دربارۀ زهیر بن قین آمده: سلام به زهیر فرزند قین بجلی آن که چون امام (علیه السلام) به او اجازه بازگشت داد در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند هرگز فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را که درود خدا بر او و آلش باد ترک نخواهم کرد آیا فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را در حالی که اسیر در دست دشمنان است رها کنم و خود را نجات دهم خداوند آن روز را بر من نیاورد.[ابن طاووس، الاقبال، ج۳، ص۷۷-۷۸]
منابع
- احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷م.
- ابن اعثم الکوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱م.
- ابن نما حلی، مثیر الاحزان، قم، مدرسه امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ۱۴۰۶ق.
- الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین (علیه السلام)، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
- محمد السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین (علیه السلام)، تحقیق محمد جعفر الطبسی، مرکز الدرسات الاسلامیه لممثلی الولی الفقیه فی حرس الثورة الاسلامیه، چاپ اول.
- محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷م.
- علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵م.
- عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، تحقیق محیی الدین المامقانی و محمدرضا المامقانی، قم، آل البیت (علیهم السلام)، لاحیاء التراث، چاپ اول، ۱۴۳۰م.
- فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۱، قم: رضی، بی تا.
- سید بن طاوس، اقبال الاعمال، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ش.
افزودن دیدگاه جدید