عفو پیامبر شامل حال چه کسانی نمی شد؟
عفو پیامبر شامل حال چه کسانی نمی شد؟ عنوان مطالبی است که در گفتگو با دکتر محمدحسین رجبی دوانی، استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ اسلام بدان پرداخته شده است...
در این نوشتار به نحوه سیره اهل بیت علیهم السلام مخصوصا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امیرالمومنین علیه السلام درباره عفو پرداخته می شود، با ما همراه باشید.
عفو پیامبر شامل حال چه کسانی نمی شد؟
عفو به لحاظ لغوی و اصطلاحی به چه معناست و در آموزه های دینی چه جایگاهی دارد؟
عفو و بخشش یکی از صفات برجسته ایجابی است که بعنوان یکی از ویژگی های خداوند متعال نیز شناخته می شود. چنان که می فرماید: «ان الله غفور رحیم». این بدان معناست که خداوند بخشنده است و انسانی هم که می خواهد متخلق به اخلاق الله بشود، باید در عرصه هایی که خداوند دارای چنین صفاتی است، خود را نیز بدان بیاراید.
در دین مبین اسلام، عفو در برابر کسی که به شما ظلم روا داشته است، اگر در موقعیت پشیمانی قرار گرفت و شما بر آن غلبه پیدا کردید، توصیه شده است. برای نمونه، اگر در دادگاهی، ظلم طرف مقابل اثبات شود و شخص متهم نیز ابراز ندامت کند، چنین وضعی محل عفو است. اما اگر کسی قلدری کند و ما به دلیل ترس عقب نشینی کنیم، چنین عفوی دارای ارزش نیست. عفو در مقام قدرت داشتن و از موضع قدرت، معنا پیدا می کند. در آموزه های دینی نیز عفو و بخشش دارای اهمیت فراوانی است؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «در عفو لذتی وجود دارد که در انتقام نیست.» این آموزه روح بزرگ اخلاقی و انسانی مدنظر در اسلام را نشان می دهد.
آیا در آموزه های دین اسلام عفو تحت هر شرایطی توصیه شده یا تابع شرایط خاص خود است؟
نباید از عفو برداشت غلطی صورت پذیرد. همان طور که گفتم، اولاً پشیمانی از عمل و ثانیاً غلبه داشتن، از جمله مهم ترین شرایط عفو است. اسلام هم عفو و هم انتقام را در آموزه های اخلاقی خود مدنظر دارد. مثلا قصاص یک حق طبیعی است که خداوند متعال آن را قرار داده است تا هر زمان که فرد در معرض ظلم قرار می گیرد، بتواند از آن استفاده کند: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
علاوه بر این، در حالتی که جرم جنبه اجتماعی داشته باشد، حتی در صورت عفو از سوی مظلوم نیز حکومت اسلامی نباید از جنبه عمومی جرم بگذرد تا جرم کردن و پس از آن بخشیده شدن، به یک عادت بد اجتماعی تبدیل نشود. در اینجا برای اینکه بدعت صورت نگیرد، حاکم شرع نمی تواند از جنبه عمومی جرم بگذرد. برای مثال، اگر کسی از طریق زورگیری مرتکب قتل شود، حتی اگر اولیای دم نیز از خون مقتول بگذرند، حاکم شرع مجازات دیگری را برای وی در نظر می گیرد تا این موضوع درس عبرتی برای سایرین شود. بنابراین براساس آموزه های دین اسلام، عفو تحت هر شرایطی و در همه مواقع مورد قبول نیست.
در عهد امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در زمانی که یک فرد زیر گوش فردی دیگر زده بود، پس از محاکمه امر بر آن شد که مضروب نیز عین آن کار را تکرار کند که مضروب (یا از سر ترس یا عفو) ضارب را بخشید. اما در مقابل حضرت فرمودند که اگر تو از حق خودت بگذری، من از حق جامعه نمی گذرم و ضارب را تعزیر کرد.
اگر بخواهیم وارد سیره پیامبر اسلام شویم، نحوه برخورد ایشان با کسانی که مرتکب جرم و اشتباهی می شدند چگونه بود؟
در ابتدا باید در نظر داشته باشیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم «رحمة للعالمین» بودند و آنچه به حق شخصی ایشان بازمی گشت، گذشت می کردند. اما اگر شخصی به اصل دین، باورها و جایگاه رسالت خدشه ای وارد می کرد، پیامبر اسلام گذشت نمی کردند. برای هر دوی این موارد می توان مثال هایی ذکر کرد. بطور کلی نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، عاملان به اصطلاح امروزی «جنگ سخت» (کسانی که پیکار می کردند و ضربه های جانی وارد می نمودند) را می بخشیدند. برای نمونه، ابوسفیان، وحشی (قاتل حمزه سیدالشهدا)، سفان بن امیه (از بزرگان قریش)، مروان بن حکم، عبدالله بن سعد بن سهل و... در زمان فتح مکه ابراز پشیمانی کردند و پیامبر نیز در موضع قدرت قرار داشتند و آنها را عفو کردند.
اما در نقطه مقابل، پیامبر جنایتکاران عرصه «جنگ نرم» را، از آنجایی که با باورهای مردم و جایگاه رسالت درافتاده بودند، عفو نمی کردند. 2 نفر در این زمینه بسیار شاخص اند: یکی نضر بن حارث که دست بر قضا پسرخاله پیامبر نیز بود و دیگری عقبه بن ابی معیط. این دو شخص از راه های تبلیغاتی و نرم سراغ اسلام آمدند. آنها به مدینه و سراغ یهودیان رفتند تا از آنها علیه اسلام کمک بگیرند. مسائلی از یهود آموختند تا به خیال خود، از پیامبر بپرسند و حضرت نتواند پاسخ آنها را دهد تا در نتیجه، رسالت ایشان ضایع شود. نضر بن حارث که به ایران آمده و با داستان های ایرانی آشنا بود، زمانی که پیامبر در کنار دیوار کعبه از طریق بیان داستان های اقوام سلف (هود، ثمود و...) مردم را به اسلام دعوت می کردند، یک چهارپایه در مقابل پیامبر می گذاشت و مردم را به گوش دادن داستان های ایرانی فرامی خواند تا بدین وسیله مردم را از اطراف پیامبر پراکنده کند.
بعدتر این فرد در جنگ بدر حضور داشت و البته قطره خونی نیز از بینی مسلمانان نریخت، اما در این جنگ به همراه 70 نفر از کفار اسیر شد. حال، علی رغم اینکه سیاست پیامبر کشتن اسرا نبود، در میان آن 70 نفر، با دریافت فدیه از 68 نفر از اسرای جنگ بدر، تنها نذر بن حارث و عقبه بن ابی معیط را نبخشید. در آن زمان وضع حکومت اسلامی (به لحاظ مالی) خیلی مناسب نبود و پیامبر با دریافت فدیه از اسرا جذب سرمایه می کرد، اما با وجود آنکه آن 2 نفر سرمایه دار نیز بودند و می توانستند پول خوبی پرداخت کنند، به دلیل آنکه از طریق ابزارهای تبلیغاتی و روانی به سراغ اسلام آمده بودند، مورد عفو قرار نگرفتند و به دست امیرالمؤمنین علیه السلام به هلاکت رسیدند.
جرم عقبه بن ابی معیط چه بود؟
عقبه بن ابی معیط علاوه بر آموزش گرفتن از یهودیان به همراه نذر بن حارث، جسارت بزرگی به جایگاه رسالت کرده بود. او که در همسایگی پیامبر اسلام زندگی می کرد، علی رغم آنکه مسلمان نبود، آداب همسایگی را در قبال پیامبر رعایت می کرد. رعایت حال پیامبر توسط وی موجب شده بود که اراذل قریش به وی بگویند که به پیامبر علاقه مند شده است و قصد گرویدن به اسلام دارد. هراندازه که عقبه انکار می کرد نیز آنها نمی پذیرفتند و به او گفتند که باید اثبات کنی به پیامبر ارادتی نداری. عقبه برای اثبات همین موضوع روزی عبای خود را دور گردن پیامبر اسلام انداخت و می خواست ایشان را خفه کند که مردم جلوی او را گرفتند. حتی این کار نیز مورد پذیرش اراذل قریش قرار نگرفت و عقبه با انداختن آب دهان کثیف خود به صورت مبارک پیامبر اسلام، عدم ارادت خود را نشان داد.
بطور کلی نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله)، عاملان به اصطلاح امروزی «جنگ سخت» (کسانی که پیکار می کردند و ضربه های جانی وارد می نمودند) را می بخشیدند. اما در نقطه مقابل، پیامبر جنایتکاران عرصه «جنگ نرم» را، از آنجایی که با باورهای مردم و جایگاه رسالت درافتاده بودند، عفو نمی کردند.
پیامبر اسلام (اگرچه که حق طبیعی ایشان مجازات کردن عقبه بود)، به دلیل توهین به جایگاه رسالت، خطاب به عقبه فرمودند روزی را می بینم که در جنگ به دست ما اسیر شدی و جزای کار خود را خواهی دید. سرانجام نیز عقبه در جنگ بدر اسیر شد.
شاهد مثال دیگری در رابطه با عدم عفو پیامبر اسلام وجود دارد؟
بله، در آن زمان شعر بزرگ ترین رسانه عرب بود و پیامبر اسلام نیز در چند مورد دستور قتل شاعرانی را صادر کرد که علیه اسلام فعالیت داشتند. یکی از آنها کعب بن اشرف است که یهودی نیز بود. وی علیه مسلمانان شعر می سرود و زمانی که یک زن مسلمان پاسخ وی را دارد، اشعاری در وصف زنان مسلمان سرود و به نوامیس مسلمین توهین کرد. پیامبر اسلام نیز در مدینه و در زمان زمامداری، دستور قتل وی را صادر کرد.
عصما بنت مروان (همسر یزید بن حطمی) نیز شاعره ای بود که اشعاری در جهت بر هم زدن آرامش روانی جامعه می سرود و پیامبر اسلام دستور قتل وی را نیز صادر کرد. پیامبر یک تازه مسلمان از قبیله عصما را (که کسی از مسلمان شدن وی خبر نداشت) مأمور کرد تا این شاعره را به قتل برساند. حتی در روز فتح مکه نیز که پیامبر عفو عمومی صادر کردند، دستور قتل دو شاعر زن را دادند و فرمودند اگر بر دیوار کعبه هم آویزان شوند، آنها را می کشند. همین طور هم شد.
امثال ابوسفیان که هم در نبرد سخت و هم در نبرد نرم حضور داشتند، چرا کشته نشدند؟
حکم قتل ابوسفیان نیز صادر شده بود. پیامبر پس از جنگ احد، دستور قتل ایشان را صادر کرد، ولی فرستاده پیامبر (عمر بن امیه زمری) شناسایی شد و امکان کار فراهم نیامد. علاوه بر این، جنبه نبرد سخت ابوسفیان غلبه داشت و این گونه نبود که از طریق مثلا شعر به جنگ با اسلام بیاید و تبلیغات خاصی علیه اسلام داشته باشد. اگر اقدامی هم می کرد، بیشتر بهانه ای بود که مسلمانان دست وی می دادند. برای مثال، داماد وی ابتدا اسلام آورد و پس از مدتی مجدداً از اسلام روی برگرداند. به همین دلیل، ابوسفیان به جدایی دخترش اعتراضی نکرد. همچنین در موردی نیز مسلمانان در ماه حرام جلوی کاروان وی را گرفتند و حتی یکی از محافظان او را نیز کشتند و بدین وسیله بهانه به دستش دادند.
علاوه بر این، ابوسفیان پیش از فتح مکه علی الظاهر اسلام آورد و این موضوع را از طریق عباس (عموی پیامبر) به محضر پیامبر اسلام رساند و اگر در زمان فتح مکه اسلام می آورد، امکان عدم عفو وی نیز وجود داشت.
در مورد یهودیان مدینه چطور؟ چه شد که آنها مورد عفو قرار نگرفتند؟
به نکته خوبی اشاره کردید. پیامبر اسلام در بدو ورود به مدینه، در محلی به نام قبا توقف داشتند تا امیرالمؤمنین علیه السلام همراه فواطم به ایشان ملحق شوند. در این هنگام، گروهی از علمای یهود به دیدار پیامبر آمدند تا ببینند آیا پیامبر اسلام همان موعود تورات است یا خیر. آنها که با دیدن نشانه مطمئن شدند نبی مکرم اسلام همان موعود است، می خواستند مسلمان شوند، اما درعین حال تقاضای باج هم کردند. در واقع آگاهانه مقابل اسلام ایستادند و به جز عده اندکی، اسلام نیاوردند. اینجا بود که پیامبر اسلام از ناحیه یهود احساس خطر کردند و به آنها پیشنهاد دادند که حدود روابط را تعریف کنند. یهودیان نیز از پیشنهاد منطقی پیامبر اسلام استقبال کردند و یک قرارداد هم زیستی میان آنها منعقد شد. براساس آن قرارداد، مدینه حرم امن الهی شناخته شد و کسی (اعم از مسلمین و یهودیان) حق برهم زدن امنیت آن را نداشت. منتها در ادامه، هرکدام از سه قبیله یهودی به نوعی مفاد قرارداد را نقض کردند و پیامبر نیز آنها را عفو نکردند.
برای نمونه، یهودیان بنی قینقاع با بی احترامی نسبت به یک زن مسلمان و قتل مرد مسلمانی که به یاری آن زن برخاسته بود، این پیمان را زیر پا گذاشتند. پیامبر نیز دستور تبعید همه افراد قبیله را صادر کردند، اما یهودیان مقاومت کردند و پیامبر با اتمام مهلت ایشان، به طرف آنها لشکرکشی کردند. بنی قینقاع با دیدن لشکریان اسلام تصمیم گرفتند مفاد قرارداد را اجرا کنند. در این لحظه پیامبر اسلام به دلیل مقاومت اولیه آنها در مقابل نقض قرارداد، دستور مصادره اموال آنها را دادند.
پیامبر قاطعیت داشتند، اما به دنبال قتل عام نبودند. ضمن آنکه نوع رفتار پیامبر با یهودیان پیش از آن نیز چنین نبود. حتی یهودیان خیبر که آنجا را به پایگاهی علیه مسلمین تبدیل کرده بودند و 29 نفر از مسلمانان را نیز به قتل رساندند، در نهایت کشته نشدند. آن چنان رأفت عظیم بود که حتی یهودیان دیگر مناطق (مانند فدک) نیز به سراغ پیامبر آمدند و تصمیم گرفتند با پیامبر صلح کنند.
بنی نضیر نیز قصد جان پیامبر را کرده بودند که با اطلاع رسانی جبرئیل به پیامبر، این کار عملی نشد. پیامبر اسلام این بار هم دستور تبعید همه افراد قبیله را دادند. زمانی هم که آنها مقاومت کردند، پیامبر به لشکریان اسلام دستور دادند تا نخل های این قبیله را (که خارج از محل زندگی آنها بود) قطع کنند تا قاطعیت پیامبر در مجازات افرادی که عهدشکنی می کنند، نشان داده شود. پس از این اقدام بود که بنی نضیر حاضر شدند مدینه را ترک کنند و پیامبر اسلام اجازه دادند هر خانواده تنها یک بار شتر با خود ببرد.
بنی قریظه نیز با به وجود آمدن فتنه جنگ احزاب و اتحاد همگان (کافر، مشرک، یهود و...) برای نابود کردن حکومت اسلامی در مدینه، یقین کردند که اسلام نابود خواهد شد. به همین دلیل نیز به احزاب پیوستند و بنا بود که از پشت سر به روی پیامبر جبهه باز کنند، ولی پیامبر با گماردن 700 نفر در مدینه، جلوی نقشه آنها را گرفت. زمانی که احزاب نتوانستند از خندق عبور کنند، آنها نیز جنگ با مسلمانان را آغاز نکردند و تنها زمانی که احزاب ناکام بازگشتند، گیر افتادند. در اینجا براساس یک نقل تاریخی، پیامبر اسلام به همراه سعد بن معاذ (رئیس قبیله اوس) با آنها مذاکره کرد و قرار شد مردان قبیله کشته شوند، زنان نیز به اسارت بروند و اموال مصادره شوند. اما برخی از مورخین معاصر مانند مرحوم آیت الله رجبی دوانی رضوان الله علیه و مرحوم دکتر شهیدی، این موضوع را با ادله ای رد می کنند. آنها بر این باورند که این کار (قتل عام) با سیره پیامبر سازگار نیست. مواردی در تاریخ وجود دارد که حتی کفار و مشرکانی که به جنگ با پیامبر پرداختند نیز مورد عفو ایشان قرار گرفتند و حتی پیامبر قصد هدایت آنها را داشت. حال چطور امکان دارد که پیامبر افراد بنی قریظه را که حتی وارد جنگ نشده بودند، قتل عام کنند؟ پیامبر قاطعیت داشتند، اما به دنبال قتل عام نبودند. ضمن آنکه نوع رفتار پیامبر با یهودیان پیش از آن نیز چنین نبود. حتی یهودیان خیبر که آنجا را به پایگاهی علیه مسلمین تبدیل کرده بودند و 29 نفر از مسلمانان را نیز به قتل رساندند، در نهایت کشته نشدند، بلکه قرار شد تنها نیمی از محصولات کشاورزی خیبر را بعنوان جزیه سالانه به حکومت بدهند. آن چنان رأفت عظیم بود که حتی یهودیان دیگر مناطق (مانند فدک) نیز به سراغ پیامبر آمدند و تصمیم گرفتند با پیامبر صلح کنند.
از شیوه حکومت داری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم که بگذریم، به حکومت داری امیرالمؤمنین علیه السلام می رسیم. در زمان ایشان شکل و ماهیت فتنه تغییر کرد و مقابله حکومت اسلامی با مسلمانان بود، نه با غیرمسلمان. عفو و عدم عفو در زمان حکومت داری ایشان به چه ترتیبی بود؟
مولای متقیان نیز مانند پیامبر اسلام عمل می کردند. آنچه به شخص ایشان بازمی گشت را می بخشیدند، اما از آنچه به عموم مردم مربوط می شد نمی گذشتند. برای مثال، زمانی که فتنه جمل برپا شود، جملی ها به بصره ریختند و علاوه بر کشتار مسلمین، بیت المال بصره را نیز غارت کردند. اقدامات جملی ها در شرایطی صورت پذیرفت که آنها با حاکم بصره (عثمان بن حنیف) توافق کرده بودند تا قبل از ورود امیرالمؤمنین علیه السلام، وارد دارالاماره و مسجد جامع نشوند، ولی هر دو مورد را نقض کردند. پس از آن، مخالفان عثمان را شناسایی کردند و آنان را نیز کشتند.
بااین حال ایشان خطاب به آنها گفتند که اگر عاملان جنایات بصره را تحویل دهند و باقی افراد نیز توبه کنند و مجدداً بیعت نمایند، می توانند به زندگی عادی خود بازگردند و فقط امکان بخشش افرادی که جنایت کرده اند، وجود ندارد. اما آنها به دلیل اینکه تعدادشان به 30 هزار نفر می رسید و تعداد سپاهیان امیرالمؤمنین حدود 12 هزار نفر بود، جنگ با مولای متقیان را آغاز کردند.
جالب آنجاست که حتی در این مواقع نیز امیرالمؤمنین آغازگر جنگ نبوده اند و 3 بار از مسلمین خواستند که کسی داوطلب شود تا با بردن قرآن نزد آنها، از آنها بخواهد به قرآن عمل کنند و دست از فتنه گری بردارند، ولی آنها هربار حاملان قرآن را به قتل رساندند و قرآن را تکه تکه کردند. در اینجا بود که حضرت دستور آغاز جنگ را دادند.
اما در زمان درگرفتن جنگ دیگر نشانی از رحم و عطوفت و انعطاف نبود، مگر زمانی که شروع کنندگان جنگ از بین می رفتند. در جمل نیز هنگامی که رهبران اصلی کشته شدند و عایشه دستگیر شد، حضرت دیگر قصد نداشتند جنگ را ادامه دهند. ایشان دستور دادند زخمی ها را رها کنند و به دنبال فراری ها نیز نروند. در این زمان، با وجود آنکه افراد به جامانده توبه هم نکرده بودند، به دلیل از بین رفتن سران فتنه و در هم شکسته شدن شاکله آنها، حضرت از باقی افراد می گذرند.
علاوه بر این مورد، حضرت در مورد فتنه گران و کسانی که با دشمنان همکاری داشتند نیز قائل به عفو و گذشت نبودند. برای نمونه، شخصی به نام واعل بن حجر حضرمی که پیش از اسلام شخص مطرحی در یمن بود، ولی آن زمان در کوفه اقامت داشت، در اواخر حکومت امیرالمؤمنین، با اجازه ایشان تصمیم می گیرد به یمن سری بزند. حضور وی در یمن با حضور بصر بن ابی عرتاد (مأمور معاویه که مسئول کشتار هواداران امیرالمؤمنین در یمن بود) مصادف شد. واعل اقدام به همکاری با مأمور معاویه می کند و هواداران امیرالمؤمنین را به او معرفی می نماید. بدین ترتیب تعداد زیادی از مردان به قتل می رسند و زنان و کودکان نیز به اسارت به شام برده می شوند. زمانی که خبر همکاری واعل به گوش امیرالمؤمنین رسید، چون به آن شخص دسترسی نداشتند، دستور دادند خانواده وی را بازداشت کنند تا واعل مجبور به بازگشت شود. البته همین موضوع موجب شد آنها از امیرالمؤمنین کینه به دل بگیرند و در زمان حادثه عاشورا، یکی از فرزندان وی به نام مسروق بن واعل تصمیم گرفت به جنگ با امام حسین علیه السلام برود، اما با دیدن کرامتی از ایشان، از کار خود منصرف شد.
در کنار این موارد، حضرت از اختلاس از بیت المال نیز به هیچ عنوان گذشت نمی کردند. حتی در مورد بدهکاران به بیت المال نیز گذشت به خرج نمی دادند و افراد بدهکار را زندانی می کردند. در برخی موارد نیز بدهکاران به معاویه پناه می بردند که در این موارد نیز حضرت از آنها نمی گذشتند.