رفتن به محتوای اصلی

نماهنگ جان جهان احسان علیخانی با صدای حمیدرضا ترکاشوند + متن

تاریخ انتشار:
نماهنگ جان جهان | متن و صدا : احسان علیخانی | آهنگساز: آریا عظیمی نژاد | خواننده : حمیدرضا ترکاشوند
پیوست اندازه
نماهنگ جان جهان حمیدرضا ترکاشوند 33.76 مگابایت
❖ دریافت فیلم

نماهنگ جان جهان احسان علیخانی با صدای حمیدرضا ترکاشوند + متن

نماهنگ جان جهان با متن و صدای احسان علیخانی و آهنگسازی آریا عظیمی نژاد به خوانندگی حمیدرضا ترکاشوند، اجرای مشترک عوامل برنامه عصر جدید

نماهنگ جان جهان احسان علیخانی با صدای حمیدرضا ترکاشوند + متن

متن آهنگ جان جهان از احسان علیخانی با صدای حمیدرضا ترکاشوند

دکلمه :

چقدر تنها و غمگینیم
در این حبس بدون جرم
که شاید که مجرمیم اما نمیدانیم

چقدر عاجز شدیم این روزها ... اما نمیگوییم
هنوزم مات و مبهوتیم؛ چون که مغروریم نمیگوییم

که حتی گفتنش سخت و چه سنگین است برای ما
که ما باور کنیم کوچکتر از آنیم
تنهاتر از آنیم که پنداریم

کسی باور نداشت اما به ناگه شد... که اینگونه از هم دور و دور و دورتر باشیم
به قدر یادمان رفت آرزوی قلبهامان از سر نفرت
که ما امروز برای لمس صورت آرزو داریم

این روزها تاوان کدامین جرم آدم بود نمیدانیم
تقدیر خداوند است این حال بشر
از بس که یادش رفت خدایی هست نمیدانیم

این خشم طبیعت بود از ما خلق عصیانگر
و شاید مکر انسانی برای خوب تازیدن بلعیدن چریدن
در پی مالی شکوهی قدرتی هر چند، چند روزه نمیدانیم

نفهمیدیم کجا رفتیم، از پی هم تند، طوفانی، بدون ناخدا، نفهمیدیم کجا رفتیم
شاد آنجایی که دیگر دیر خواهد بود برای بازگشت ما،
برای جستن راهی،
برای کندن چاهی،
برای دیدن عشقی و درگاهی
برای صبر لذت بخش،
برای چشم در راهی

آواز حمیدرضا ترکاشوند:

سوخت از درد جدایی دل به امید وصال
مرحم داغ دل امیدوار من کجا رفت

دکلمه:

برای فهم این دنیا و آدمها
دگر چیزی بلکه اندک هم نمیدانم نمیفهمم
ولی من خوب فهمیدم که؛
این دنیا نیرزد بی تو
حتی ارزنی، کاهی بدون تو

از این دنیا بدون تو به قدری سخت می ترسم
چونان طفلی، پی مادر تمام کوچه ها را زار و لرزان میدود ولی مادر نمیبیند
وحال ما درست این روزها؛
حال همان طفل است میدویم اما نمیبینیم
جهان را جا به جا کردیم ولی آرامش نمیگیریم
فقط یک چیز را من بی تاب میدانم و آن این است؛
دوستت دارم دوستت دارم
تورا من با تمامم دوست میدارم
دوستت دارم

آواز حمیدرضا ترکاشوند :

یوسف گم کشته با آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی کلستان غم مخور

دکلمه :

دوستت دارم ... چرا؟
چون جز تو راهی را برای خود،
برای خلق آشفته،
برای خانه های سوت و کور شهر
برای دوری از تاریکی و ظلمت،
برای حق،
برای عشق،
برای ماندن خورشید،
برای آرزوهایم،
برای آرزوهامان درمان نمیبینم
بیا بیا این روزها، این سالها همان وقت است،
که ما از عمق تاریکی فقط باید تورا از ترس فرداهای مبهم تر،
فقط باید تو را فریاد زد فریاد

بیا دستم بگیر ای صاحب امکان،
مالک عزت،
که جز تو عاقبت معنای بی معنیست
بیا رنگی بزن دنیای بی رنگ مرا جانا
بیا زنگی بزن،
زخمی بزن در گوش این شبها
بیا خواب مرا تعبیر کن مانند رؤیاها
بیا دستم بگیر ای صاحب قلبم،
تویی تنها تویی درمان این دردم
چه بی صبرانه از عمق دل و جان آرزو داریم؛
که ای جان جهان برگرد برگرد برگرد

موضوع فیلم

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا