رفتن به محتوای اصلی

متن کامل سخنرانی سردار سلیمانی در کنگره 8هزار شهید گیلان – ۱۳۹۵

تاریخ انتشار:
جنگ ما یک گنج بود که بیت الله الحرام و طواف حجاج در مقابل آن کم است. عرفات بود. به این دلیل امام در پیام حجشان فرمودند: ای نشستگان در مقابل خانه خدابه ایستادگان در مقابل دشمنان خدا دعا کنید. ببین چقدر عظمت دارد. این ها بودند این قله ها...
سخنرانی سردار سلیمانی در کنگره 8هزار شهید گیلان – ۱۳۹۵

متن کامل سخنرانی سردار سلیمانی در کنگره 8هزار شهید گیلان – ۱۳۹۵

جلسه اختتامیه کنگره ملی ۸ هزار شهید استان گیلان در روز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ در میدان شهرداری رشت با سخنرانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی برگزار شده بود. به مناسبت شهادت جانسوز آن سردار مجاهد به دست دولت جنایتکار آمریکا در فرودگاه بغداد، متن کامل آن سخنرانی را در زیر منتشر می کنیم.

فیلم کامل این سخنرانی: حاج قاسم سلیمانی از شهید و شهادت می گوید (فیلم، صوت)

متن کامل سخنرانی سردار سلیمانی در کنگره 8هزار شهید گیلان – ۱۳۹۵

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. والسلام والصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله. الحمدولله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هداناالله.

نثار روح منور و مطهر جمیع شهدا، شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس، شهدای این استان نمونه و پر افتخار و شهیدپرور که مورد عنایت خاص الهی است، نثار روح امام (رضوان الله تعالی علیه) آن احیاگر مجدد اسلام در قرن حاضر، برای سلامتی رهبر عزیز  و بزرگوارمان، این حکیم، فرزانه و گرانقدری که امروز سکان دار و هدایت کشتی اسلام را بر عهده دارد، اجماعا صلوات.

شهادت امام هفتم، امام موسی کاظم باب الحوائج را به همه شما خواهران و برادران و سروران عزیزم تسلیت عرض می کنم. إن شاءالله خداوند به همه ما توفیق بدهد که ما از شیعیان حقیقی آن بزرگوار باشیم. من پیشاپیش از محضر علمای بزرگی که در جلسه حضور دارند، آحاد روحانیت، خانواده عزیز و معزز شهدا و سروران عزیز دیگری که هستند خصوصاً آیت الله قربانی و آیت الله رودباری این دو شمع فرزانه استان  که خداوند بر طول عمرشان و حضورشان بیفزاید، عذرخواهی می کنم که در محضرشان و در حضورشان سخن میگم که به نوعی اسائه ادب هست.

خیلی جلسه کم نظیری است. من کنگره های زیادی دیده ام. اما این کنگره یک بوی دیگری ازش استشمام می شود. انگار شهدا حضور دارند و بوی عطرشان  استشمام می شود. اداره یک جلسه توسط یادگاران شهید فضای جلسه را عطرآگین کرد، به یاد حزن و یاد پر معنویت شهید. این یک ابتکار خیلی ارزشمندی بود.

گیلان یک بهشت داده الهی است. نعمت الهی در ایران اسلامی که قابلیت های خیلی زیادی دارد. استانی که نخبگان  و برجستگان  و علما و عرفا و مراجع بزرگی را در درون خود پرورش داده  و به عالم تشیع و به عالم اسلام هدیه کرد. گیلان کوچکی که همه ایران به تماشای قامت گیلان می نشینند. گیلان افتخار ایران است و برگ زرین و زنده و زیبایی از ایران اسلامی است.

هشت هزار شهید انسان را متحیر می کند ۸۰۰۰ نفر شهید،  ۲۰۰۰۰ نفر مجروح و قریب به  ۳۰۰۰۰ نفر آزاده و مجروح و شهید  ر چنین استانی  این کم نظیره نسبت به جمعیت در تمام استان های کشور. گیلان به تنهایی به اندازه چند استان کشور  ادای حق کرده است.

باید دست تک تک مردم را بوسید. من به نوبه خودم به عنوان یک ایرانی، یک خدمتگزار  در این نظام پر افتخار اسلامی دست همه دست اندر کاران  این کار بزرگ و مهم و پرافتخار و جاویدان در کنگره ارزشمند شهدا را از استاندار محترم، فرماندهی محترم سپاه و علمای عظیم الشان و دیگر عزیزانی مانند بنیاد شهید  و جاهای مختلف دیگری که فراوان هستند و ایفای  نقش کردند می بوسم و حقیقتاً  دست همه  شما درد نکند، این کار بسیار شایسته و بالنده و پر افتخاری درشان شهیدانتان انجام دادید.

من در این جلسه بزرگ همه بحثم حول آن دوره است. آن دوره ای که بیش از ۲۰ سال از آن  می گذرد و هنوز  جامعه ما متأثر از آن است. گنجی که سال ها و قرن های متمادی ملت مارا  ثروتمند خواهد کرد و بهره مند  خود خواهد کرد.

گنج جنگ، گنج بی همتایی که درهای ذی قیمتی در درون آن وجود داشت که باید کاوش شود و به جامعه معرفی شود. جا دارد در این روز به یاد این شهیدان  این جمله مبارک امیر المومنین را که در غربت یارانش که البته آن غربت امروز در جامعه ما نیست، جای شهیدان ما پر است و مملوء است از شهیدان زنده و آماده شهادت که نمونه اش همین شهیدان عزیز دفاع حرم است. اما این جمله امیر المومنین برای ترسیم  مقام آن ها شاید جامع ترین کلام باشد که شاید در یک غربتی با چشمان پر اشک فرمود:

این القوم الذین دعوا الى الاسلام فقبلوه، و قرأوا القران فاحکموه. و هیجوا الى القتال فولهوا و له اللقاح الى اولادها، و سلبوا السیوف اغمادها. و اخذوا باطراف الارض زحفاً زحفاً و صفاً صفاً؟لا یبشرون بالاحیاء، و لا یعزون عن الموتى. مُرُه العیون من البکاء. خمص البطون من الصیام. ذبل الشفاه من الدعاء. صفر الالوان من السهر. على وجوههم غبره الخاشعین. (کجایند آن قومی که به اسلام خوانده شده، آن را پذیرفتند، و قرآن را خواندند و آن را محکم و استوار ساختند و به سوی جهاد انگیخته شدند، پس شیفته گردیدند مانند شیفتگی شترها به اولادهایشان، و شمشیرها را از غلاف بیرون کشیده، اطراف زمین را دسته دسته و صفّ صفّ فرا گرفتند، از بقاء زنده ها شاد نمی شدند، و از مرگ کشته شده ها تسلیت نمی خواستند، جشمشان از گریه (خوف خدا) سفید شد، و شکمشان از روزه لاغر، و لبشان از دعا خشکید، و رنگشان از بیداری زرد گشت، و بر روهاشان غبار «آثار» فروتنان بود) جای آن انسان ها با همه این یادگارهایی که امیرالمؤمنین به مصداق حقیقی آن همین شهدای ما بودند خالی است.

من در این جلسه به سه نکته مهم می خواهم اشاره کنم. نکته اول که ما از درک آن عاجز هستیم. در بحث شهید این باب معرفتی شهید و شهادت است. نکته دوم در باب هدف و اهداف شهدای ما در طول این مسیر از دیروز تا به امروز است و نکته سوم حالات و رفتار و سلوک اخلاقیات شهدایمان است.

قدر مسلم در این جمع ما دو قشر حاضرند. یکی قشری که به شدت خائف و دیگری قشری که به شدت شایق است. او که خائف است، خائف عاقبت خود است مثل من و او که شایق است دنباله روی شوق شهیدان است و به شدت مثل بچه کبوترهایی به دنبال این است که آن دانه های دانش و معرفت را از شهیدان بیاموزد و توشه راه خود کند. آنچه که ما دیدیم نه به عنوان فهم از اسلام بلکه به عنوان یک تجربه از شهیدانمان رویت کردیم و مشاهده کردیم و دیدیم. این نکته مهمی است که خواهران من برادران من، عزیزان مشتاق! تا کسی شهید نبود شهید نمی شود. شرط شهید شدن شهید بودن است. اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام او از رفتار او از اخلاق او استشمام شد بدانید او شهید خواهد شد. تمام شهدای ما این مشخصه را داشتند. قبل از اینکه شهید شوند، شهید بودند. نمی تواند کسی را قبل از اینکه علم بیاموزد عالم شود. شرط عالم شدن علم آموزی است؛ شرط شهید شدن، شهید بودن است.

این جایگاه بزرگ و رفیعی که امام (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند ما که نسبت به مقام آن ها عاجزیم همین بس که آن ها «عند ربهم یرزقون» هستند و در جای دیگری فرمودند شهید به دلیل اینکه از منیت خود و نفسانیت خود عبور می کند و خود را فدا می کند و خودی و منیتی باقی نمی ماند، به دلیل این ذوب شدن، شهید اون حجاب های ظلمانی و نورانی را پشت سر می گذارد و به جایگاه «عند ربهم یرزقون» و به جایگاه «ضیافت الله» و «لقاء الله» نائل می شود. پایه اصلی که همه شهیدان ما طی کردند و به این جایگاه رسیدند و یکی از مقامات مهم رسیدن به جایگاه شهید است، پایگاه و مقام هجرت است. آن ها همان طوری که دیدید، شهید عطری از وابستگی از دلبستگی به این زهرای زیبای خودش دل کند و به سوی تکلیف حرکت کرد اولین پایه رسیدن به مقام شهید و مقام شهادت مسئله هجرت است. هجرت از خود، هجرت از مقامات خود، هجرت از مال خود، هجرت از مکان خود، هجرت از دلبستگی های خود، هجرت از زیبایی های خود. شهدا این هجرت را در همه ابعادش در حد کمال انجام دادند. آن پدر شهید را که به اسم می شناسم وقتی می خواست که با دختر خودش خداحافظی کند، دستش را بر روی صورت دخترش مالید، رویش را برگرداند به طرف دیگرش که همسرش از او سؤال کرد چرا نمی بینیدش؟ گفت می ترسم او مرا بگیرد و مرا  زمینگیر کند. این هجرت، هجرتی است که اگر در انسان صورت گرفته ولو اینکه به مقام شهادت نرسد او از اجر عظمای الهی بنا به وعده خداوند در قرآن کریم بهره مند است.

مرتبه دوم، مرتبه جهاد است. جهاد در راه خدا (فی سبیل الله) و مرتبه سوم ایستادگی و پایداری است در این راه.

برادران عزیز باقی مانده از جنگ، برادران عزیز مشتاق چنین فضایی، این شهدای حرم را دیدید، این شهدایی که اخیراً به شهادت می رسند این ها «اذک الاذکیا» هستند، این ها ذکاوت دارند، این ها هوشمندند. هوشمندی و ذکاوت در این نیست که انسان مال را چگونه کسب کند، اینکه انسان خود را نگه دارد وآن ذرات اتصال را در وجود خودش حفظ کند، منتظر فرصتی باشد مثل شهید عطری مثل دیگر شهدای ارزشمند دیگری در اولین فرصت بتواند خودش را اتصال بدهد و به فوز عظمای شهادت نایل شود این ذکاوت است، این زرنگی است، این تیزهوشی است.

ایستادگی در این راه (من المومنین رجالُ صدقوا ما عاهدُالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا) (سوره احزاب ؛ آیه ۲۳) از مومنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکرده ‏اند) این اساس است. اگر این پایداری وجود داشت ولو اینکه انسان بماند اما بعنوان یک شهید می ماند. این یک پایگاه اساسی است یک جایگاه مهم است. ما در مسئله ی درک مقام شهدا نباید تردید کنیم که آن ها مثل اولیای ما دارای اعجازند. اینکه ما به قبور آن هاتوسل می کنیم، از آن ها استمداد بطلبیم، این یک حقیقت است. چون آن ها مثل قطره ای هستند که به دریا وصل شده اند. یک وقت انسان یک قطره است باد او را می برد، باد او را خشک می کند، پرنده او را برمی دارد. یک وقت این قطره به دریا اتصال پیدا می کند و خود دریا خواهد شد.

یک آهن را شما در یک حالت طبیعی ببینید آهن است. او را بر یک سفره هم بگذارید هیچ اثری ندارد. اما اگر این آهن بی اثر تبدیل می شود به یک مدار مغناطیسی و همه آهن های دیگر را مثل آهن ربا، همه این براده ها را به خود جذب می کند. شهید به مدار مغناطیسی رسول الله و آل الله اتصال دارد. به این دلیل شهید صاحب اعجازاست، به این دلیل مردم بامعرفت به قبور شهدا التجاء و توسل می کنند.

او چون ذوب در خدا شده است اخلاص پیدا کرده و چون اخلاص پیدا کرده او اتصال پیدا کرده. (و اذا اتصلوا لا فرق بینهم و بین حبیبهم) یعنی اگر این اتصال بوجود آمد فرقی بین آن ها و حبیب آن ها و معبود آن ها نیست.

چون این اتصال به وجود آمده، این از خود او نیست. این در اثر آن اتصال بوجود آمده. (عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا اقول کن فیکون و انت تقول کن فیکون) (ای بنده من مرا بندگی کن تا تو را به جائی می رسانم که مانند من شوی، من به هر شیئی بگویم بشو بلافاصه ایجاد خواهد شد تو نیز این قدرت را خواهی یافت که هر کاری را که خواهی، بگوئی تا ایجاد شود). این یک قاعده الهی است. هرکس به امیرالمومنین نزدیک تر شد به این مدار مغناطیسی علی بن ابی طالب، این مدار به او اثر می گذارد. او کمیل بن زیاد می شود. او ابوذر غفاری می شود. او سلمان پاک می شود. فلسفه ی شهید فلسفه ی این اتصال است. این قطره اتصال یافته به دریا قطره دیگر دیده نمی شود. او همگی دریاست. دریای الهی. او وصل به مدار مغناطیسی الهی و ائمه شده. دیگر او دیده نمی شود چون آن مدار اتصال را دارد. او جزئی از ائمه شده و جزئی از معصوم شده. مقامی است اینکه امیرالمومنین با همه عظمتش با همه ی زخم های تنش با لیله مبیتش با همه عظمت های امیرالمؤمنین از دوران کودکی تا دوران شهادت، در حادثه احد گریست برای شهادت و تا پیامبر وعده شهادت را به او نداد آرام نگرفت و وقتی شمشیر بر فرق سر مبارک او فرود آمد این جمله را فرمود: (فزت و رب الکعبه) به خدای کعبه رستگار شدم. این رستگاری دو وجه دارد. یکی آسودگی از نامردمان و یکی رسیدن به اون جایگاه بزرگی که امیرالمؤمنین در عطش آن به سر می برد.

شهید، پدر و مادر شهید هم همین طور، این ژن، این ژن مطهر در درون این وجود نسل به نسل منتقل شده و خداوند برای این روز آن را ودیعه قرار داده است. در این روز از این دو جسم مبارک پدر و مادر، شهید پا به عرصه گذاشته است. او هم همین گونه است. او هم چنین اتصالی دارد. او هم دارای چنین حرمتی است و جایگاهی است و باید در جامعه ما باقی باشد.

قدر این پدران و مادران پیر را بدانید که دارند از پیش ما می روند. بدانید همه رحمت الهی بعضی وقت ها از یک بهانه ای حاصل می شود. از یک پیرمرد نورانی عادی. از یک شخص عادی، از یک زن روستایی، از یک بچه شهید، از این اشک چشم او در آن شبی که من و شما  نمی بینیم. رحمت الهی، این ها منشأ کرامت الهی هستند، رحمت الهی هستند.

وقتی این ها از جامعه ما می روند باید احساس غصه کنیم، احساس غم کنیم. یکی از پایه های جذب برکت الهی می رود.

نکته دوم، این ۸۰۰۰ شهید ساده نیست، ۸۰۰۰ نفر شهید، در تاریخ سؤال می کنند ۸۰۰۰ نفر شهید شدند چرا شهید شدند برای چی رفتند، ما که جمع شده ایم اینجا و ما که جمع نشده ایم اینجا و می شنویم و بعداً خواهیم شنید این سؤال را باید از جمع خودمان از وجدان خودمان از فطرت خودمان بکنیم این ها چرا رفتند.

این یک حادثه نبوده، یک بمباران اتمی مثل هیروشیما به وجود نیامده که ۸۰۰۰ نفر یکجا شهید شوند. نه یک حادثه طولانی غریب به بیش از ۲۰۰۰ روزه ای بوده است. که رفته اند و رفته اند دیدند اینجا وقتی شهید شد پدر پیر او تنها ماند، مادر پیر او تنها ماند، همسر جوان او تنها ماند اما متوقف نشدند دیگران رفتند. این ۸۰۰۰ نفر در طول هشت سال اتفاق افتاده. اگر تقسیم کنیم هرسالی ۱۰۰۰ نفر جوان، نخبه، بهترین های این مردم در اینجا شهید شدند. چرا؟ قربانی مهم است، اما مهم تر از قربانی آن چیزی است که انسان برای آن قربانی می شود. عظمت آن چیزی که برایش قربانی می شود مهم تر از خود قربانی است. امام حسین عظیم است اما اعظم از امام حسین علیه السلام آن چیزی است که امام حسین برای آن قربانی شد. و آن همان کلمه ی مبارک بود که فرمود: (ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی)( اگردین جدم محمد جز با کشته شدن من برپا نمی ماند پس ای شمشیر ها مرا فرا بگیرید). وقتی فرزندانش همه شهید شدند فرمود: (ربنا تقبل هذ القربان)( خدایا! این قربانی را از ما بپذیر).

اینکه حضرت زینب(سلام الله علیها) آن صحنه های دردناک را دید، مثل شهادت امام حسین آن اسلام مجسم، قرآن مجسم، دردانه ی پیغمبر با آن شیوه شهادت و با آن شیوه اسب تاختن بر پیکر مبارکشان؛ بعد که سؤال کردند از ایشان، فرمودند: (و ما رایتُ الا جمیلا)( من در کربلا، غیر از زیبایی ندیدم). این چیست؟ او آن چیزی است که اعظم از قربانی است و امام حسین برای آن شهید شد و امیرالمؤمنین برای آن شهید شد و همه فرزندان زهرا و امام کاظم برای آن شهید شد و ۸۰۰۰ شهید ما برای آن شهید شدند، آن اسلام است. آن اسلام است که اعظم است بر همه چیز، اعظم است بر امام حسین،آنها برای این رفتند شهید شدند.

امام(رضوان الله تعالی علیه) که خداوند او را با انبیاء و اولیاء قرین رحمت کند، حق بزرگی به گردن همه ما و شما دارد. امام کاری کرد کارستان، هیچ عاملی در تاریخ شیعه، هیچ مرجعی در تاریخ شیعه نه دیروز و نه امروز قادر نبود کاری که امام انجام داد،انجام دهد. امام در اوج ناباوری حتی در زمان مخالفت بعضی از برجستگان عالم تشیع که نمی خواهم اسم ببرم در اینجا، امام تأسیس حکومت اسلامی را در فکر پروراند و در اولین فرصت به مورد اجرا گذاشت. امام برای بیمه کردن این کشور، امام برای بیمه کردن اسلام؛ اسلام از بیش از ۱۴۰۰ و اندی از تاریخش،( کمتر از ۱۰۰ سال آن زمانی که بوی پیامبر از آن استشمام می شده در آن رواج داشته و بیش از ۱۳ قرن اسلام، اسلام امویان، اسلام عباسیان، اسلام عثمانیان، در تاریخ طولانی ۳۰۰ سال، ۵۰۰ سال، ۷۰۰ سال بر جهان اسلام حاکم شد، همه این انحرافاتی که در عالم اسلام به وجود آمد بر اثر آن حکومت های فاسد، خودکامه ای بود که بنام اسلام حکومت کردند)، امام آمد اسلام ناب را کاوش کرد،آن را در چارچوب قامت این ملت، این خیلی مسئله مهمی است، این از آن ذکاوت امام و از حکمت امام برمی آید. امام ملتی را شایسته این کار دید، این ملت، ملت ایران بود. این تنها برای نجات اسلام نبود. برای نجات ایران هم بود.

۷۰۰ سال تاریخ ایران بدون تاریخ است. ۷۰۰ سال تاریخ این کشور تاریخ حاکمان غیر ایرانی است بر این کشور. دوره های گوناگون، لشکرکشی های گوناگون، آمدند از جاهای گوناگون، سلجوقیان و سطوح مختلف دیگری از جاهای دیگری بر این ملت حکومت کردند.

امام با اسلام دو کار مهم انجام داد با من زوجیت دینی و قومی و ملت در چارچوب یکپارچه و در هیکل یک حکومت دو کار مهم را انجام داد. اول اینکه ملت و ایران را بیدار کرد. مگر امکان داشت بدون اسلام، بدون انگیزه دین و اسلام ۸۰۰۰ نفر جوان بروند از اینجا با فاصله بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر بدون اینکه خانه های آنان، مکان هایشان و شهرهایشان مورد هجوم و تهدید واقع شده باشد، بروند در مرزهای شلمچه در طلائیه، در کوه های کردستان سرشان را روی آنجا بگذارند، آن سرها قطع شود و مردان و جوانان بیش از قریب به ۲ متر قد با قامت های آراسته بعد با چند استخوان به دامن مادرانشان برگردانده شوند. این بدون اسلام امکان پذیر بود؟

اگر امروز این کشور از پشتوانه مذهب و اسلام برخوردار نبود در همه دوره ها و همه هجوم هایی که به این کشور صورت گرفت این کشور تمام می شد و مثل دوره های گذشته می شد. برمی گشت به دوره های گذشته.

دوم اینکه امام برای احیای مجدد اسلام این ملت را شایسته آن دید. لذا امروز دفاع از نظام اسلامی مساوی است با دفاع از اسلام. چرا امام فرمود دفاع از نظام از اوجب واجبات است؟ هیچ واجبی به پای دفاع از نظام نمی رسد. آن را از نماز واجب تر دانست. نماز اگر قضا شد امکان مجدد آن وجود دارد اما نظام اگر آسیب دید، نماز آسیب می بیند، دین آسیب می بیند، به این دلیل امام حفظ نظام را اوجب واجبات و واجب تر از نماز دانستند.

این هدف، هدف بزرگی بود. با این هدف این انگیزه و این شوق در مادرها و پدرها به وجود آمد. این مادر که تصویر مبارکش در اینجا نشان داده شده با چهار فرزند شهیدش؛ در جبهه های جنگ پدر با فرزندانش فراوان داریم، در شهرهای گوناگون پدر شهید و سه فرزند شهیدش ، پدر شهید و ۳ فرزند شهید و داماد هم شهید ، برای چی؟ ، برای اسلام بود. خیلی این مسئله مهم است، در بحث های داخلی خودمان هم مهم است. این نظامی که امروز این آرامش را دارد. ما یک خرمنی از آتش در اطرافمان وجود دارد، نگاه کنید. این عراق است. این افغانستان است. این پاکستان است که صاحب بمب اتمی است. این قفقاز است. این ترکیه است. این اطراف ماست. این کشور که این قدر ثبات دارد، آرامش دارد، امنیت دارد. ما نظاممان را با کجا مقایسه می کنیم. با کجا می خواهیم مبادله کنیم؟ با ترکیه ؟ جمهوری اسلامی با کدام نظام قابل مقایسه است؟ با کدام نظام قابل تبدیل است؟ این حجم زیبایی از آزادی، از رشد علمی، از امنیت و آرامش و سطوح مختلف و گوناگون دیگری که وجود دارد.

این نظام هم دیروز ارزش این را داشت که ۸۰۰۰ نفر برای آن شهید شوند و هم امروز ارزش این را دارد که هزاران نفر دیگری درراه آن شهید شوند. این نظام اسلامی است. اینکه رهبر عزیز و بزرگوار در بالای قله این نظام این گونه مراقبت می کند از نظام و همه چیزی که بر این نظام خدشه وارد کند، سایشی به وجود بیاورد، از اسلامیت او بکاهد، از ملیت او بکاهد، از استقلال او بکاهد، از عزت او بکاهد در مقابلش می ایستد. چه ارزشی دارد که کسی پاسپورت ما را قبول دارد یا ندارد. مهم است این مطلب، اما آیا مهم تر از عزت ماست.عزت ما امروز بر هر چیزی ارجحیت دارد. عزت این ملت، استقلال این ملت. استقلال در یک بعد نیست. استقلال فقط یک بعد جغرافیایی نیست که یکجایی از کشور اگر خدشه ای بر او وارد شد، اونجا رگ گردن ما بیرون بزند. استقلال در همه ابعاد است. استقلال در فرهنگ ماست، استقلال در مسئله دینی ماست. استقلال در موضوعات اقتصادی ماست. استقلال در موضوعات فرهنگی ماست. همه این سطوح استقلال شاملش می شود. استقلال یک بعد ندارد. فقط به تمامیت عرضی برنمی گردد. به همه تمامیت ها بر می گردد. یک امر شاملی است. به این دلیل مقام معظم رهبری بر فرهنگ مراقبت می کند. بر موضوعات سیاسی مراقبت می کند. بر موضوعات اقتصادی مراقب می کند. استقلال این کشور در همه ابعاد کامل و باهم باقی بماند. آن وقت عزت حقیقی حاصل می شود. شهدای ما برای این شهید شدند. برای باقی مانده این استقلال در همه ابعاد، برای ارزش و عظمت این نظام. به همین دلیل جمهوری اسلامی مصون مانده . سی سال یک جنگ پیوسته ای وجود دارد در ابعاد گوناگون برای حمله به همه سطوح استقلال ما. اما این کشور و این ملت به دلیل رهبری حکیمانه و خردمندانه، شجاع، ملت باوفای ایران توانسته بر همه این ها غلبه کند و دشمن را به زانو دربیاورد. به زانو درآوردن دشمن فقط در یک جنگ مثالش نیست.

در تسلیم دشمن در مقابل اراده یک ملت این جامع ترین زانو زدن است. امروز دشمن شما یا مهم ترین حامی همه دشمنان و آن شیطان بزرگ امروز نگاهش به ما چیست ؟ اصرارش چیست؟

نکته سوم که مهم است برای همه ما مسئله سلوک و رفتار شهدای ماست. اخلاقیات حاکم بر شهدای ماست. چه امری باعث شد اینها این قدر ماندگار شوند. من عذرخواهی می کنم از علمایمان اگر کلماتی گفته می شود و احیاناً به دلیل سواد ضعیف من جایی اسائه ادبی در آن وجود دارد.

اما امروز حسین خرازی، املاکی شما، تک تک شهدای شما، احمد کاظمی، همت، باکری بیش از یک مرجع تقلید رهروی می شوند. نه در فقه در سلوک متعدد، در سلوک متعدد.

من رفتم بندرعباس صحبت کنم چندتا دختر آمدند پیش من گفتند فلانی ما هرکدام نامی برای خودمان گذاشته ایم. ندیدند همت را، ندیدند باکری را، ندیدند خرازی را. گفتند نام این خانم باکری است. ما او را به نام باکری صدا می کنیم. او متبرک کرده خودش را به باکری. نام این خرازی هست نام این کاظمی. بعد این دختر به من گفت من سر سفره می نشینم حس می کنم، مهدی باکری سر سفره ما نشسته است. کجا چنین چیزی وجود دارد. این آن اتصال است. یکی از برجستگی های جنگ ما این بود که قله های آن، قله های مطهر و مرتفعی بود. اگر قله مرتفع بود دامنه زیبا می شود. دامنه سرسبزمی شود. چشمه های جوشان از دامنه سرازیر می شود. این قله برجسته اثری جدی گذاشت.

رسول معظم اسلام چند سال کمتر از قریب ۱۰ سال حکومت کرد که این قله است. امام(رضوان الله تعالی علیه) ۱۰ سال حکومت کرد اما تأثیر امام بر جامعه ما بیش از تأثیر تمام حکومت در بیش از ۵۰ سال بوده است. قله، وقتی یک قله ی مرتفعی بود اثر می گذارد. امروز تأثیر مقام معظم رهبری بر جامعه ما بر مصونیت جامعه ما، در حفظ تدین در جامعه ما، در معنویت جامعه ما بیش از تأثیر یک حکومت است. این تأثیر قله است.

جنگ از ویژگی هایش این بود، یکی از چیزهایی که اطمینان خاطر می دهد به هر شهید داده ای، وجود فرماندهان شهید و آن قله های برجسته دفاع مقدس است. من مثال و نمونه می گویم خدمت شما، مهدی عادی نبود. این فرمانده شما بود توی صحنه جنگ، وقتی که شهید شد توی یک گودال بود در نوک، فرماندهی در جنگ ما امامت بود نه هدایت. برو نبود بلکه بیا بود. فرق است بین این دو کلمه، در کلمه برو و بیا. آن ها در نوک بودند فریادشان این بود، بیا نه اینکه برو. آن که می گوید بیا، آن امامت می کند. فرماندهان ما امامت می کردند بر صحنه های جنگ، فرماندهان شهید ما. او در گودال نشست، در گودال در کنار جاده اماره، این صدا ضبط است. به شهید احمد کاظمی گفت،که شهید کاظمی تا آخرین لحظه زمان شهادتش از این درد به خود می پیچید، صدایش این بود و حرفش این بود:« احمد بیا اینجا. اینجا من چیزی می بینم اگر تو ببینی ازاینجا نخواهی رفت». برادر زاهدی و برادر عبداللهی هستند توی جزیره مجنون جنوبی رفتم توی سنگر کوچکی بود. شهید زین الدین بود، شهید باکری بود. شهید کاظمی بود. آن روز برادر مهدی شهید شده بود. حمید جامانده بود.

من هیچ حس نکردم. یک جوان رعنایی بود. هیچ حس نکردم، هیچ آثاری از غم در چهره او ندیدم. وقتی می خواستند جنازه برادر او را بیاورند نگذاشت، گفت اگر دیگران را توانستید بیاورید جنازه برادر من را بیاورید. این آن وقت فرمانده گردان تو دفتر خودش این جمله را نوشته بود:« ای برادر عرب که تو به دنبال من می گردی و من به دنبال تو. قسم به خدا اگر شهیدم کنی، شفاعتت می کنم.» من برای آیت الله مشکینی(رضوان الله تعالی علیه) خواندم، از خود بی خود شد. وقتی آن جوان به این مرد عارف مراجعه کرد و گفت من بعضی وقت ها که نماز می خوانیم لباسمان خونی است، حکم این چیست؟  آیت الله مشکینی (رضوان الله تعالی علیه) متأثر شد، گفت به خدا حاضرم همه نمازهایم را بدهم این نمازی که تو به آن مشکوک هستی بگیرم.

جنگ ما یک گنج بود که بیت الله الحرام و طواف حجاج در مقابل آن کم است. عرفات بود. به این دلیل امام در پیام حجشان فرمودند: ای نشستگان در مقابل خانه خدابه ایستادگان در مقابل دشمنان خدا دعا کنید. ببین چقدر عظمت دارد. این ها بودند این قله ها. این است اطمینان می دهد از راه جنگ و از حق جنگ و حقیقت جنگ.

نزد من آمد و اورکت روی دوشش بود، یکی از مشخصه های جنگ اخلاص در همه چیز بود. اخلاص در بیان، اخلاص در عمل، اخلاص در فکر. اورکتش روی دوشش بود و جوراب پایش نبود، من نگاه کردم به او. شاید منظوری هم از نگاهم نداشتم. خندید. من این خنده در ذهنم باقی مانده. گفت می دانم چرا نگاه کردی. از اینکه اورکت روی شانه های منست و جوراب پام نیست. گفت من داشتم نماز می خواندم. با همین حال گفتم شما کارم داری. آمدم جورابم را پایم کنم، اورکتم را تنم کنم، به خودم گفتم حسین، پسر غلامحسین، تو پیش خدا این طور رفتی پیش فلانی این گونه می روی.

برادران و خواهران جامعه ای صالح می شود که افراد صالح در آن حاکم شوند. افراد منزه جامعه را منظم می کنند. جامعه ی جنگ دلیل منزه بودنش این بود. اون وقت این جوان، نوجوان بود. با این شعر عشق می کرد و می گریست:

چو رسی به طور سینا ارنی مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی

چو رسی به طور سینا ارنی بگو و مگذر
تو صدای دوست بشنو نه جواب لن ترانی

ارنی بگوید آن کس که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه چه جواب لم ترانی

اشاره به آن آیه قرآن است، که موسی در کوی طور عرض کرد به خدا، ارنی، خودت را به من نشان بده. جواب آمد، لم ترانی، هرگز مرا نخواهی دید. این بودند. عارف به معنای حقیقی. عابد به معنای حقیقی. این خصیصه مهم جنگ بود.

خصیصه دیگر شاید این بود که در سطح جنگ هیچ گونه احساس توقعی از پاداش نداشتند. جنگ ما افتخارش این است که رتبه ای نبود. این پارچه های روی دوش من نبود آن وقت کلمه رایج، کلمه سردار، سرهنگ نبود، کلمه رایج کلمه برادر بود. کلمه برادر، برادر حسین، برادر احمد، برادر مهدی، کلمه رایج این بود. یک وقتی در پایان جنگ کسی فکر نمی کرد حقوق فرمانده سپاه ۲۵۰۰ تومان است و حقوق رزمندگان عادی هم ۲۵۰۰ تومان است. این جنگ بود. این زیبایی های جنگ ما را به اینجاها رساند. آن وقت در والفجر ۸ شنیدم فرمانده ای از فرماندهان بچه اش در اثر تصادف کشته شده است. او را خواستم، در بحبوحه جنگ والفجر۸٫ او را خواستم به او گفتم فلانی این جنگ طولانی است، فکر کردم به او نگویم پسرش کشته شده است. گفتم این جنگ طولانی است، این عملیات. تو برو جانشین تو بماند. یک خنده ای کرد. وقتی پیش من آمد، خیلی شاداب بود. به رغمسختی های فراوان جنگ، خندید و گفت: می دانی چی میگی. به من میگی تو بحبوحه عملیات من بروم. گفتم آره. گفت بخاطر پسرم؟!  او امانت بود از پیش خدا به من تماس گرفتند و گفتم که بچه را دفن کنید، رضایت بدهید و راننده را آزاد کنید. از این موضوع گذشت و روزی من در روز پاسدار یکسال قبل از شهادت او در اجتماعی که پاسدارها بودند گفتند که من  پاسدار نمونه رو بنابه توصیه برادری انجام بدهم. بالای سن آمدم، آنجا شروع کردم به صحبت کردن در بحث پاسدار نمونه او هم آن آخر جمعیت نشسته بود یک چفیه سفید دور سرش بسته بود، دستش زیر چانه اش بود. این چهره توی چشمان من به یادگار جامانده است. وقتی رسیدم به اسم او و گفتم فلانی، من دیدم، احساس کردم انگار زمین بازشده و او در زمین فرومی رود. آن قدر گریست، زیر بازوهایش را گرفتند آوردند به سمت من، وقتی این شی را از دست من گرفت با چشم پر از اشک تو چشم من نگاه کرد و گفت به من ظلم کردی. این فرهنگ، این فرهنگ ناجی است. این فرهنگ نجات دهنده است. این هر فرهنگ است که بقا به یک ملت می دهد. این فرهنگ است که این شهیدان را سربلند نگه می دارد. در سختی ها مطیع ترین بودند. در شدت ها که زمان نافرمانی ها است و آن شدت ها و سختی ها، شدت ها و سختی های عادی طبع بدن نیست. آن شدت و سختی جان دادن و سر دادن است. در اوج سختی هامطیع ترین بودند. این جنگ به این دلیل گنج است و باید از آن حراست کرد. به این دلیل برجسته ترین شخصیت این نظام، فقیه جامع الشرایط، ولی فقیه ما این آثار جنگ را، این چفیه را دور گردن خود در جلسات رسمی و غیررسمی در مقابل روسای جمهور دنیا همیشه حائل جسم خودش است چرا؟

یک دلیل آن عظمت و احترام و قدسیت این فرهنگ است. ولو اینکه یک پارچه است. چطور ما یک پارچه را متبرک می کنیم از حرم ائمه معصومین به چشم خود می کشیم، همراه خود می بریم، تبرک می کنیم، او نگاهش به این پارچه یادگار این است. دوم ضرورت جامعه ما و وجود جامعه ما امروز و درد جامعه ما درک این درد جبهه است. به این دلیل این کنگره ها مهم اند. این یادواره ها مهم اند. این نباید به یک روز و یک جلسه ختم شود.

این باید در همه مساجد و روستاها الحمدلله امتداد دارد، باید امتداد داشته باشد به این دلیل خدا به این خون ها برکت داد. من معذورم از بیان بخشی از حرف ها. من معذورم از اینکه بگویم نتایج خون شهدای ما امروز در عالم اسلامی چه شده است. من خوف دارم از سوءاستفاده ها وگرنه تصاویر زیبایی وجود دارد که جا داشت برای التیام قلب مادرها و این زهراها، این تصاویر به نمایش و به تصویر گذاشته بشود.

خدایا به محمد و آل محمد، به عظمت این جمع، به این قلب های ارزشمند در این جمع قسم می دهیم، این انقلاب را و این نظام مقدس را تا تحویل آن به آن موعود حق به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حفظ بفرما. رهبر عزیز ما، این حکیم احیاگر و حافظ انقلاب و اسلام را برای ما حفظ کن. دوستانش را متعهد و دشمنانش را متفرق کن. شهدای مارا در اعلاء علیین قرار بده و به خانواده های معظمشان صبر و اجر عطا کن.

پیشنهاد ویژه: ویژه نامه سردار دلها ، شهید حاج قاسم سلیمانی

متن کامل سخنرانی سردار سلیمانی در کنگره هشت هزار شهید گیلان – ۱۳۹۵

منبع: سایت کنگره هشت هزار شهید - متن کامل سخنرانی سردار سلیمانی در کنگره 8هزار شهید گیلان – ۱۳۹۵

موضوع مقالات

برچسب‌ها

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا