امام کاظم علیه السلام و پول و پارچه بی بی شطیطه
امام کاظم علیه السلام و پول و پارچه بی بی شطیطه
بی بی شطیطه کیست؟
بی بی شطیطه از اهالی نیشابور قدیم بود، او زنی پاکدامن و خداترس بود که سرگذشت او برای امروز میتواند درس های بسیاری داشته باشد اما آنچه در تاریخ در خصوص این بانوی مسلمان نقل شده چنین است که: «شیعیان نیشابور، در زمان امامت امام کاظم موسی بن جعفر علیهماالسلام جمع شده و شخصی به نام محمّد بن علی نیشابوری ـ معروف به ابوجعفر خراسانی ـ را انتخاب کردند تا به مدینه برود و حقوق شرعی و هدایای شیعیان آن سامان را خدمت امام کاظم علیه السلام تقدیم کند.
مطالب مرتبط و پیشنهادی: میلاد امام کاظم علیه السلام / ویژه نامه باب الحوائج
اشاره:
بعد از رحلت و شهادت هر امامی به علت فضای امنیتی و فشار حکام غاصب تشخیص امام پس از آنان برای شیعیان مشکل می گردید. زیرا امام برحق نمی توانست خود را در ملأ عام معرفی کند. بنابراین امام مجبور می شد که با نشان دادن معجزه و کرامت خود را به شیعیان معرفی نماید. در این نوشته مختصر به داستانی اشاره شده است که کرامت و معجزه امام کاظم علیه السلام را در این راستا بیان می کند.
پس از شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و اختفای امر امامت و پیدایش جریانهای انحرافی، بزرگان نیشابور خمس و زکات خود را که مبلغ سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و مقداری پارچه بود به محمد بن علی نیشابوری که مردی عالم و خبیر بود سپردند تا به مدینه ببرد و به دست امامٍ بر حق برساند، و برای اینکه امام راستین شناخته شود بسته ای شامل ۷۰ ورقه تحویلش دادند که در هر ورق یک سؤال نوشته شده بود و مابقی صفحه برای نوشتن جواب، سفید گذاشته شده بود. هر دو ورقه را با سه بند مثل کمربند پیچیده و بر هر بند مُهری زده بودند تا کسی آنها را باز نکند.
آنان به محمد گفتند: «این نامه های سر بسته را به آن کس که مدعی امامت است بده و فردا صحیح و سالم تحویل بگیر، بدون آنکه مهر بندها گشوده شده باشد. جواب ها باید زیر هر سؤال نوشته شده باشد. اجازه داری چند بند را باز کنی؛ اگر جواب داده شده بود، اموال را به او بپرداز و گرنه برگردان.»
در این میان پیرزنی به نام شطیطه وارد شد و یک درهم و مقداری پارچه که نخ آن را خودش رشته بود آورد و گفت:«ان الله لا یستحیی من الحق.(خدا از بیان حق حیا نمی کند)، من که جای خود دارم. این گرچه کم است ولی حقی است که بر گردن من است. آن را به امام برسان.»
محمد بن علی نیشابوری می گوید:
به مدینه وارد شدم. اوضاع آشفته بود و مبهم. خطر جانی که امام بعد از امام صادق علیه السلام را تهدید می کرد، جریانهای انحرافی و حرکات جاسوسی دشمن، اختفای دوستان و غربت من کار را مشکل تر می نمود. مرا پیش عبدالله افطح بردند. او را امتحان کردم و تهی از حقیقت و حقانیت یافتم. نومید و مأیوس شده بودم که پسری به طرفم آمد و گفت: «بیا راهنمائیت کنم.» و مرا به منزل موسی بن جعفر علیهما السلام برد.
وقتی وارد شدم و چشم امام به من افتاد، فرمودند: «چرا نومید شده ای؟ چرا سراغ یهود و نصاری رفتی؟ من حجت خدا و ولی حق هستم. مگر ابوحمزه تو را کنار در مسجد النبی ندید و راهنمائیت نکرد؟! بیا، من دیروز جواب مسائل تو را داده ام. اینک یک درهم شطیطه را به من ده.»
از سخن امام بسیار متحیر شدم. پول و پارچه بی بی شطیطه را تحویل دادم.
امام آن را گرفت و همان آیه ای را که شطیطه موقع تحویل سهم کم ارزش خود قرائت کرده بود تلاوت فرمودند: «ان الله لا یستحیی من الحق.» سپس فرمودند: «وقتی بازگشتی سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسه را که محتوی چهل درهم است به او بده، و همچنین این تکه پارچه را که از کفنهای خود من است و از پنبه قریه خود ما که قریه حضرت زهراست و به دست حلیمه، دختر امام صادق علیه السلام، رشته شده است؛ و به او بگو پس از رسیدن تو به نیشابور، ۱۹ روز بیشتر زنده نیست. ۱۶ درهم این پولها را خرج کند و ۲۴ درهم می ماند که برای صدقات و مایحتاج اوست. و نیز به او بگو که من برای نماز بر جنازه اش می آیم. ای اباجعفر، هرگاه مرا در نیشابور دیدی، آمدن مرا مخفی بدار که برایت بهتر است.»
سپس تمامی اموال دیگران را برگرداند و فرمودند: «نگاه کن ببین جواب سؤالها را داده ایم؟» چند بند را باز کردم، جواب ها در پای ورقه نوشته شده بود.
وقتی به خراسان بازگشتم، دیدم تمام افرادی که امام اموالشان را نپذیرفته است، فطحی مذهب (طرفدار عبدالله افطح) شده اند و تنها شطیطه بر مذهب حق باقی است. سلام امام را ابلاغ نمودم و پیام و هدایای امام را دادم. تمام حوادث همان گونه اتفاق افتاد که امام پیشگویی نموده بود:
امام برای نماز بر جنازه بی بی شطیطه به نیشابور آمد و هنگام بازگشت فرمودند: «به دوستانت سلام مرا برسان و بگو ما امامان، در هر شهری باشید، حتماً بر سر جنازه های شما حاضر می شویم. فاتقوا الله فی انفسکم. (پس تقوا را پیشه خود سازید.)»
منبع: بحارالانوار، ج ۴۸ ص ۷۳، ح ۱۰۰٫ از مناقب.
افزودن دیدگاه جدید