رفتن به محتوای اصلی

چکار کنیم گناه نکنیم ؟ - حاج آقای پناهیان

تاریخ انتشار:
اگر دوست دارید دیگر گناه نکنید ویدیو زیبا زیر را از حجت الاسلام استاد پناهیان درباره اینکه چکار کنیم گناه نکنیم ببینید.

پخش فیلم

چکار کنیم گناه نکنیم - حاج آقای پناهیان

اکثر ما آلوده به گناه هستیم و دوست داریم از شر گناهان راحت شویم و توبه می کنیم ولی بعد از مدتی عهد می شکنیم و مرتکب گناه می شویم. در ویدیوی حاضر حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای پناهیان توضیح خواهند داد که چکار کنیم گناه نکنیم ؟

چکار کنیم گناه نکنیم - حاج آقای پناهیان

چکار کنیم گناه نکنیم ؟

قدم اول برای متقاعدکردن انسان ها به دین داری و ترک گناه چیست؟

برای اینکه یک کسی دین دار بشود چه مراحلی را باید در مسیر متقاعد کردن خودش به دین داری طی کند؟ این سؤال را می توان این گونه هم مطرح کرد: یک انسان را چگونه می شود متقاعد کرد به اینکه گناه نکند؟ چون محور دین داری، همان گناه نکردن است! گناه نکردن، طاعت خدا و اطاعت کردن از امر و نهی الهی را هم شامل می شود، چون شما وقتی از اوامر و نواهی خدا اطاعت نکنی، اسمش می شود گناه. لذا ما «گناه» را به عنوان محور دین داری درنظر می گیریم.

قدم اول برای متقاعد کردن انسان ها به دین داری و ترک گناه، این است که افراد را اهل برنامه ریزی، اهل تدبیر، اهل دقت در رفتار و «منظم» بار بیاورید. اصل این موضوع برای افراد در سنین مختلف، یکسان است اما معلوم است که در سن پایین تر تأثیرپذیری انسان بیشتر است، لذا ما در اینجا بیشتر روی سنین کودکی و نوجوانی تأکید می کنیم.

اول باید برای بچه جا بیندازیم که «بدون برنامه و نظم، نمی شود زندگی را اداره کرد»

در تربیت بچه، برای هفت سال دوم(در دوران دبستان) باید کاری کنید که از رها بودن و بی برنامه بودن فاصله بگیرد، چون بچه در هفت سال اول زندگی اش این گونه بوده که مدام مشغول سرگرمی و بازی بوده و هر لحظه فرزند همان لحظه بوده است؛ هر چیزی می خواسته، انجام می داده و هر چیزی نمی خواسته انجام نمی داده است.

اما در هفت سال دوم، باید بچه را از این حالت در بیاورید و اول باید این را برای بچه جابیندازید که «ما باید منظم باشیم و باید برنامه ریزی کنیم برای اینکه بتوانیم زندگی خودمان را اداره کنیم» باید جا بیندازید که زندگی تصادفاً اداره نمی شود و برای رسیدن به هر منفعتی نیاز به تدبیر داریم و نیاز به تلاش منظم داریم.

بدون تدبیر نمی شود زندگی کرد! تا وقتی این برای کسی جا نیفتاده باشد، شما اگر خدا را هم برایش جا بیندازید، اثری ندارد چون او نمی تواند این خدا را اطاعت کند، لذا کم کم زیرآب خدا را می زند و می گوید «اصلاً کی گفته خدا هست؟!» چون برایش زور دارد که به او دستور بدهند؛ برای اینکه نمی تواند با دستور زندگی کند.

با دستور زندگی کردن، جزء اولش این است که «انسان با برنامه زندگی کند» جزء دومش این است که «این برنامه، دستوری باشد.» کسی که اهلِ «با برنامه زندگی کردن» نشده و همیشه موجود منفعلی بوده و مدام او را به انجام کارها، وادارش کرده اند (شاید خیلی کارها را هم انجام داده ولی منفعلانه انجام داده است) چنین انسانی نمی تواند دین دار خوبی باشد.

اولین عنصرِ ادب این است که «طبق برنامه رفتار کنیم»

در روایات، مکرر آمده است که دوران هفت تا چهارده سالگی دوران ادب کردن طفل است. (قَالَ الصَّادِقُ ع: دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِ ینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ…؛[1]) و (قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ ع:‏ یُرَبَّى الصَّبِیُّ سَبْعاً وَ یُؤَدَّبُ سَبْعاً وَ یُسْتَخْدَمُ سَبْعاً؛[2])

ادب چند عنصر دارد؛ عنصر اولش این است که طبق آئین نامه و برنامه رفتار کنیم. در روایات فوق نفرموده اند که از هفت تا چهارده سالگی بچه صرفاً باید از دستور، اطاعت کند، بلکه از واژۀ ادب استفاده شده است و این یعنی «باید طبق برنامه رفتار کند» چون ادب به یک سلسله آئین نامه هایی می گویند که رفتار آدم را تنظیم می کند. مثلاً آداب غذا خوردن، آداب سفره چیدن، آداب خوابیدن این است… اینها یعنی برنامه داشتن!

جزء اول ادب، برنامه داشتن است؛ نه تنها برنامه داشتن، بلکه برنامه ریزی کردن و برنامه خواستن! کسی که هنوز عادت نکرده است با برنامه زندگی کند، اصلاً چرا دربارۀ دین با او حرف می زنی؟ این آدم اگر مؤمن هم بشود دین دار نخواهد شد، یا به سختی دین دار خواهد شد، یا از دین داری لذت نخواهد برد، یا به صورتِ «هوسی» دین داری خواهد کرد، یا اینکه حال همه را از دین داری به هم خواهد زد! اصلاً خیلی از دستورات دینی برای این است که تو با برنامه بشوی!

ادب یعنی «رفتارِ با برنامه»

ادب یعنی «رفتار با برنامه» توصیه بنده به برخی از دوستانی که دبستان ها را اداره می کنند این بوده است که تا می توانید مقدار و سطح آداب را در مدرسه افزایش بدهید. با تأکید بر «ادب» خیلی از مشکلات حل می شود و کارها جلو خواهد رفت. کاش بتوانیم دبستان مان را تبدیل کنیم به «اَدبستان»؛ یعنی بچه ها را باادب بار بیاوریم.

آدمی که ادب ندارد ممکن است لبخند بزند، تواضع بکند یا حرف های خوب بزند، ولی این کارهایش منفعلانه است و هر لحظه یک جوری رفتار می کند؛ مثلاً اینکه منافق صفتانه مهربان برخورد می کند یا از سر ترس، احترام دیگران را رعایت می کند یا به خاطر تشویق شدن و کسب یک امتیازی، یک تلاشی را انجام می دهد. ولی آدم مؤدب کاری ندارد به اینکه در نتیجۀ تلاشی که انجام می دهد به او جایزه می دهند یا نه؟ او چون کلاً آدم باادبی است، کارهایش را از سرِ ادب انجام می دهد، مثلاً اینکه کلاً سلام می دهد و طرف مقابل را ارزیابی نمی کند که ببیند «آیا می ارزد سلام بدهم یا نه؟» این قدر مکّار نیست! یا به خاطر ترس از تنبیه، یک رفتار خوب را انجام نمی دهد.

آدم مؤدب برای هر رفتارش یک آدابی را رعایت می کند، خودش را به «برنامه» مقید می کند و زیاد به نتیجه، کار ندارد. شما اگر این ادب را به بچه دادید، باتقوا هم خواهد شد و الا بعید است شعورِ تقوا را پیدا کند. چون تقوا این گونه است که وقتی دستور خدا را گوش می دهی خدا تشویقت نمی کند.

بچه ام نماز نمی خواند؛ چه کار کنم؟ ادب به او یاد داده ای؟!

بعضی ها می پرسند: «بچه ام نماز نمی خواند، چه کار کنم نماز بخواند؟» شما عنصر کلیدی و حیاتی زندگی بچه ات را که «ادب» هست، به او یاد داده ای؟ پس چطوری دارید زندگی می کنید؟! اگر بی ادب غذا بخوریم، بی ادب سلام علیک کنیم، بی ادب بخوابیم، بی ادب بیدار شویم، بی ادب راه برویم، بی ادب لباس بپوشیم و… در این صورت نمی توان انتظار داشت که بچه ما نمازخوان بشود!

ولی اگر توانستی بچه ات را باادب بار بیاوری، برای آدم باادب، اضافه کردن یکی دوتا ادب در بین آداب دیگر، سخت نیست. این آدم باادب، نسبت به همسایه، آداب را رعایت می کند، در مورد خوابیدن و بیدارشدن، مرتب کردن اتاق خودش و… هم یک سری آداب را رعایت می کند، خُب حالا اگر یک ادبِ دیگر-که همان نمازخواندن است- به آن اضافه کنید، برایش سخت نخواهد بود. می گویید: «ادب نسبت به پروردگار را رعایت کن!» می گوید چگونه است؟ می گویید: اول «الله اکبر» می گویی و چند دقیقه تکان نمی خوری و بعد رکوع و سجده….این ادبش است! او هم می فهمد و اجرا می کند چون برایش سخت نیست.

بچه ای که نمازخواندن برایش سخت است، انگار در آن خانه، ادب نیست! مهربانی هست، خشم هست، اعتقاد به خدا هست، معنویت هست و… اما ادب نیست!

دبستان، محل مؤدب شدن است

ما اگر مردمی بودیم که به ادب خیلی بها می دادیم، کارت ساعت زنی جلوی درِ کارخانه ها و اداراتمان نمی خواستیم! این کارت ساعت زنی خودش مظهر و علامت بی ادبی است! چون نشان می دهد که این آدم، باادب بار نیامده و نمی فهمد که «ادبِ کارکردن، سروقت آمدن است!» لذا با کارت ساعت زنی و کسر از حقوقِ سر ماه، یقه اش را می گیرند! چون اگر شلاقِ حقوق بالای سرش نباشد، منظم سرِ کار نمی رود؟

دبستان، محل مؤدب شدن است، این یکی از واضحات تربیتی ما است. دبستان جایی است که هرکسی هر کاری دلش می خواهد انجام نمی دهد و هرکسی بخواهد هرکاری انجام دهد، طبق مقرراتی باید آن کار را انجام بدهد! کسانی که ادب را در دبستان از بین می برند و سیاسیونی که از بی ادبی در محیط آموزش و پرورش دفاع می کنند، جنایت کار هستند! شاید تصور می کنند که بی ادب بودن در مدرسه، مساوی است با شاد بودن بچه ها! ادب را می خواهند نابود کنند و بعد اسمش را می گذارند «شادی و نشاط!»

اولویت در مدرسه، فراگیری قدرت برنامه ریزی است / ادب یک جلوه از قدرت برنامه ریزی است

دعوای ما سر دین نیست، بلکه می گوییم هرکسی برای زندگی کردن نیاز به تدبیر دارد و تدبیر و برنامه ریزی باید توی خون آدم باشد. اگر بخواهیم برنامه ریزی توی خون بچه مان برود، باید از کودکی او را مؤدب بار بیاوریم. بچه در مدرسه باید ادب یاد بگیرد و ادب، یک جلوه از قدرت برنامه ریزی است. اولویت در مدرسه، فراگرفتن قدرت برنامه ریزی است و آماده شدن برای «با برنامه عمل کردن» است. بدون برنامه عمل کردن یعنی منفعل عمل کردن!

آدم بی ادب هم ممکن است همۀ کارهای آدم باادب را انجام بدهد، ولی با چند شرط: یک: هر موقع مجبور بشود یا هر موقع تهدید بشود، این کارها را انجام دهد! دو: هر موقع تطمیع بشود یا هر موقع تشویق بشود. سه: هر موقع ناظر یا آقابالاسر داشته باشد! یعنی آدم بی ادب هم این کارها را انجام می دهد اما چون بی ادب است، منفعلانه انجام می دهد.

معلمان محترم باید طی این هفت سال(یعنی از7 تا 14سالگی) بچه ها را وادار کنند به برنامه ریزی کردن نه اینکه مدام به آنها برنامه بدهند. البته در آن ابتدای کار که دانش آموز تازه به مدرسه می آید به او برنامه بدهند، اما کم کم شروع کنند او را تمرین بدهند برای اینکه خودش برنامه را طراحی و اجرا کند.

ادب، جلوۀ برنامه داشتن در رفتارهای اجتماعی است / آداب فردی، جلوۀ برنامه داشتن در رفتارهای فردی است

چرا در این شهری که این همه ایمان وجود دارد، خیلی ها راحت خلاف این ایمان خودشان، عمل می کنند؟ حتی در بین گنهکارها، بعضاً ایمانی یافت می شود که ما طلبه ها کم می آوریم! اما چرا گناه، بازار دارد و استغفار رونق ندارد؟ چون آن فرد باایمان می گوید: «من کشش و توان انجام طاعت و ترک معصیت را ندارم!» این یعنی قدرت تنظیم رفتار ندارد.

ما برای اینکه کسی را به گناه نکردن متقاعد کنیم، در قدم اول باید متقاعدش کنیم به اینکه بدون برنامه نمی شود زندگی کرد! جلوۀ این برنامه در رفتارهای اجتماعی، اسمش می شود «ادب». در رفتارهای فردی هم اسمش می شود «آداب فردی» یک اسم این برنامه هم می شود «نظم»!

شخصی به امام صادق(علیه السلام) می گویند: شنیده ام که تدبیر و خوب برنامه ریزی کردن، نیمی از کسب و درآمد انسان است. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: بلکه کل درآمد، خوب تدبیر کردن است «بَلَغَنِی أَنَّ الِاقْتِصَادَ وَ التَّدْبِیرَ فِی الْمَعِیشَهِ نِصْفُ الْکَسْبِ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): لَا، بَلْ هُوَ الْکَسْبُ کُلُّهُ»[3] و بعد می فرماید: «وَ مِنَ الدِّینِ التَّدْبِیرُ فِی الْمَعِیشَهِ» تدبیر و برنامه ریزی کردن، جزء دین است.

پایه های ترک گناه اینهاست! ترک گناه همه اش به این نیست که آتش جهنم را جلوی چشم طرف بیاوری و بگویی «این گناه را ترک کن!» کسی که شاکلۀ روحی اش در یک زندگی بی برنامه شکل گرفته و یک آدم بی برنامه و منفعل است، تا تهدید و تشویق نباشد، بلند نمی شود! تا زور بالای سرش نباشد، بلند نمی شود! خدا هم جهنم را جلوی ما نیاورده است که ما به زور تهدید جهنم، حرکت کنیم! لذا این فرد بی برنامه و بی ادب، بلند نمی شود چون بلد نیست با برنامه زندگی کند. آدم بی ادب و بی برنامه برای جهنمِ آینده تکان نمی خورد، او فقط با زور لگد، تکان می خورد! شما فکر می کنی که او جهنم را باور ندارد، درحالی که باور دارد؛ مشکلش جای دیگری است.

آدم های بی تدبیر و بی برنامه به صورت «پروژه ای» زندگی می کنند!

 آدم هایی که بی تدبیر و بی برنامه هستند، پروژه ای زندگی می کنند؛ یعنی یک مدتی تمام همّ و غم شان این کار است، بعد رها می کنند و یک مدتی تمام همّ و غم شان آن کار است. وقتی مشغول کار می شوند، دیگر به فکر وقت نماز نیستند، یا وقتی درس می خوانند دیگر نه نماز می خوانند نه کار می کنند! وقتی تفریح می کنند که دیگر هیچ! درحالی که هرکدام از این کارها یک ساعتی و یک وقت مشخصی دارد.

ائمۀ هدی(علیهم السلام) در برخی روایات، ساعت های آدم را تقسیم کرده اند. مثلاً أمیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: تلاش کنید برای اینکه زمان خودتان را تقسیم کنید به چهار قسمت؛ یک ساعتی را برای مناجات خدا اختصاص دهید. یک ساعتی را برای پول در آوردن، یک ساعتی را برای گفتگو با رفقا و برادران دینی قرار بدهید (گپ بزنید، عیب های تان را به همدیگر بگویید و در این معاشرت، رشد پیدا کنید، نه اینکه حرف های بیهوده بزنید) یک ساعتی هم برای لذت های غیرحرام قرار بدهید و از این ساعتِ لذت بردن خودتان استفاده کنید برای اینکه انرژی بگیرید برای آن سه ساعت دیگر «اجْتَهِدُوا فِی أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَهً لِمُنَاجَاهِ اللَّهِ وَ سَاعَهً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَهً لِمُعَاشَرَهِ الْإِخْوَانِ…»[4]

آیا منظم و بابرنامه بودن، لذت آدم را کم نمی کند؟

آیا بابرنامه و منظم بودن لذت بردن آدم را کم نمی کند؟ بله؛ یک لذت هایی را کم می کند ولی یک لذت هایی را هم زیاد می کند! همچنین یک رنج هایی را کم می کند و یک رنج هایی را هم جایگزین می کند، البته آن رنجی که جایگزین می کند رنج های بسیار نشاط آفرین است، مثلاً رنجی که أمیرالمؤمنین(علیه السلام) در دوری از خدا دارد؛ ببینید چقدر رنج قشنگی است!

آن رنج هایی را که منظم بودن، برای ما کم می کند چیست؟ رنج هایی که این قدر فراگیر است که هیچ کس آنها را بد نمی داند، و به عنوان یک بیماری تلقی نمی کند. چه لذت هایی را کم می کند؟ لذت هایی مثل لذت یک آدم هوس ران که اصلاً لذت محسوب نمی شود! ولی لذت یک آدم منظم، واقعاً لذت است. یعنی آدم چندین برابر لذت های دنیایی، لذت می برد. أمیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: لذتی که متقین از دنیا می برند، بیشتر از لذتی است که مترفین می برند! (سَکَنُوا الدُّنْیَا بِأَفْضَلِ مَا سُکِنَتْ وَ أَکَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُکِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیَا بِمَا حَظِیَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ… أَصَابُوا لَذَّهَ زُهْدِ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُم‏ ؛[5])

آیا با هوس رانی و نامنظم بودن، بیشتر می شود لذت برد؟

این اشتباه است که فکر کنی «با هوس، بیشتر می شود لذت برد و باید نامنظم باشی تا لذت ببری!» این تصور غلطی است که آدم اگر بدون نظم و برنامه هرچیزی دلش خواست به سمتش برود، بیشتر لذت می برد! البته با هوس و بی نظمی هم می شود لذت برد اما لذتش کم است و اندوه بیشتر جایش می آید.

آیا بی نظمی لذت بخش است؟ بله؛ منتها برای آدم منظم! آدم منظم اگر در یک لحظه هایی بخواهد بی نظم بشود، در آن زمان محدودِ بی نظمی خودش خیلی لذت می برد. مثلاً آدم های منظم وقتی برای تفریح و لذت بردن زمان می گذارند، به شدت از این لحظات خودشان لذت می برند.

قدم اول برای متقاعدکردن انسان به دین داری و ترک گناه، این است که بپذیرد با برنامه زندگی کند، البته بعد از این، چند تا قدم دیگر هم باید برداریم تا برسیم به گناه نکردن. فعلاً شما شروع کنید به منظم کردنِ خودتان. گناه نکردن را از همین قدم کوچک شروع کن، انتظار نداشته باش که یک دفعه ای عارف بشوی و تا خطا کردی، قبحش در نظرت جلوه گر شود و حیاءِ من الله داشته باشی!

برای متقاعدسازیِ افراد به ترک گناه، زود بحث ترس از خدا را وسط نیاورید!

برای متقاعدسازیِ افراد به دین داری و ترک گناه، زود بحث خدا را وسط نیاورید و نگویید «از ترس خدا این کار را انجام بده یا آن کار را انجام نده!» در این صورت یک موجود منفعل و بی ادب که همۀ عمرش از ترس این و آن زندگی کرده و از زندگی خودش هم خسته است، فکر می کند تو ادامۀ همان زندگی انفعالی را از او می خواهی!

شما به او می گویی «از ترس خدا این کار را بکن» ولی او اشتباه برداشت می کند و از این کلمه خوشش نمی آید؛ چون او یک عمری است که همۀ زندگی اش با ترس است، هیچ وقت نظم نداشته، همه جا منفعل بوده است و فکر می کند تو الان داری می گویی «بیا مقابل خدا منفعل باش!» اما خدا می فرماید: نه مقابل من منفعل نباش، مقابل من منظم باش!

چرا قرآن، غیرمتقین را هدایت نمی کند؟

در همان اول قرآن، خداوند می فرماید: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین‏*الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب…»[6]؟ این کتاب، متقین را هدایت می کند، متقین ایمان می آورند… اینجا چرا تقوا بر ایمان مقدم شده است؟ در اینجا، تقوای قبل از ایمان مدنظر است! تقوای قبل از ایمان یعنی چه؟ یعنی آدم مراقب، آدمی که باادب است، آدمی که اهل برنامه و نظم است، چنین کسی به غیب ایمان می آورد!

این کتاب، آدم های متقی را هدایت می کند، بقیه را هدایت نمی کند. در این کتاب هیچ شک و مشکلی نیست، اما نمی تواند غیرمتقین را هدایت کند، مشکل از این کتاب نیست، مشکل از آنها است! پس به درد غیرمتقین نمی خورد! اصلاً دستور خدا است که این آیه را در همان اول قرآن قرار داده تا هرکسی داخل نیاید!

آدم مراقب و کسی که درست زندگی می کند و اهل برنامه است، به غیب ایمان می آورد، اگر به او بگویی که یک غیبی هست، انکار نمی کند. اما کسی که با برنامه و منظم زندگی نمی کند، تا می بیند یک کسی می خواهد او را منظم کند، قبول نمی کند. آدم بی برنامه و منفعل، حاضر نیست ضابطه مند بشود؛ حالا چه خدا بگوید چه غیر خدا!

پی نوشت:
[1]. 
من لایحضره الفقیه /3 /492.
[2]. من لایحضره الفقیه /3 /493.
[3]. امالی طوسی/670.
[4]. تحف العقول/409.
[5]. نهج البلاغه/ نامه27.
[6]. بقره/2و3.

منبع: سایت استاد پناهیان

فیلم و انیمیشن ضیاءالصالحین

جهت دانلود و تماشای فیلم و سریال های بیشتر در موضوعات مختلف و متنوع (از قبیل فیلم سینمایی - سریال تلویزیونی - انیمیشن و کارتون - سخنرانی - تلاوت قرآن و...) می توانید با کلیک روی بنر فوق به سایت فیلم و انیمیشن ضیاءالصالحین مراجعه نمایید.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا