{بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءَهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ}[1]
عموم مردم از اين كه انساني به عنوان پيامبر حامل نواميس عالم هستي باشد در تعجب اند، و كافران مي گويند: آن چيز عجيبي است.
علت آن كه كافر و غير كافر از وجود پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) تعجب مي كنند عبارت است از:
الف: نشناختن خدا « وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ ....»[2]
ب: جايگاه نبي الله و مقام برزخيت كبري آن حضرت را نشناختند.
ج: جايگاه و وسعت انسان را كه تا كجاها مي تواند وسعت يابد، را نشناختند.
اگر جايگاه نبي الله(صلی الله علیه وآله وسلّم) و منذر را مي شناخنتند برايشان عجيب نبود كه بايد به تعادل آمدن انسان، انساني كه در اوج تعادل است در منظر بشر قرار گيرد و بشر را متذكر تعادل واقعي خود نمايد وگرنه دچار يك سرگرداني و نيهيليسم بي كاراكتر مي شود.
مقام جامعيت يا برزخيّت كبري نبي الله(صلی الله علیه وآله وسلّم)
1- هر يك از موجودات صراطى خاص و هدايتى مخصوص به خود دارند و لذا رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «وَ الطُّرُقُ إلى اللّه بِعَدَدِ انْفاسِ الْخلايِق.[3] و چون در هر تعيّن و انانيّت، حجابى است ظلمانى و در هر وجود و انّيّت، حجابى است نورانى، و انسان از آن جهت كه مجمع تعيّنات و جامع وجودات است، محجوب ترين موجودات است از حق تعالى. و شايد اشاره به اين معنى باشد آيه كريمه «ثُمَّ رَدَدْناهُ اسْفَلَ سافِلين»[4] و از اين جهت، صراط انسانى طولانىتر و ظلمانىتر صراط ها است.
و چون «ربّ» انسان حضرت اسم اللّه اعظم است، كه ظاهر و باطن و اول و آخر و رحمت و قهر و بالاخره اسماء متقابله نسبت به او على السّواء است، از براى خود انسان در منتهاى سير بايد مقام برزخيّت كبرى حاصل شود، و از اين جهت صراط او ادقّ از همه صراط ها است.[5]
پس بايد انساني كه در مقام تعيّن برزخيّت كبري است همواره مدّ نظر انسان ها باشد تا بتوانند از جنبة انحراف به بعضي از اسماء و غفلت از بعضي ديگر مصون باشند. ممكن است انسان از حجاب غلو يا كثرت خارج شده باشد ولي اين رسيدن به برزخيّت و تعادل كبري نيست و به همين جهت معصوم مي فرمايد: « نَحْنُ آلُ محمدٍ، اَلنَّمَطُ الاوسطُ الَّذي لا يُدْرِكُنا الغالي و لا يَسْبِقُنا التالي».[6]
2- «تقويم» انسان در اعلى علّييّنِ جميع اسمائى است، و به همين جهت تا «اسفل سافلين» مردود شده و «صراط» او از «اسفل سافلين» شروع و به «اعلا علّيّين» ختم شود. و اين صراط آنهايى است كه حق تعالى به آنها انعام فرموده به نعمت مطلقه، كه آن نعمتِ كمالِ جمعِ اسمائى است كه بالاترين نعمت هاى الهيّه است. و صراط هاى ديگر، چه صراط سعداء و «منعم عليهم» باشد و چه صراط هاى اشقياء باشد، به قدر نقصان از فيضِ نعمتِ مطلق، داخل در يكى از دو طرف افراط و تفريط خواهد بود. پس صراط انسان كامل فقط صراط «منعم عليهم» به قول مطلق است. و اين صراط بالاصاله مختص به ذات مقدّس نبىّ ختمى است، و براى ديگر اولياء و انبياء بالتبعيّه ثابت است.[7]
3- انسان كامل چون مظهر جميع اسماء و صفات، و مربوب حق تعالى به اسم جامع است، هيچ يك از اسماء را در آن غلبة تصرف نيست، و داراى مقام وسطيت و برزخيّت كبرى است و سيرش بر طريقه مستقيمة وسطية اسمِ جامع است. و ساير اَكوان هريك اسمى از اسماءِ محيطه يا غير محيطه در آن ها متصرف است و مظهر همان اسم هستند، و بَدْء و عود آن ها به همان اسم است، و اسم مقابل آن در بطون است و متصرف آن نيست، پس، حق تعالى به مقام اسم جامع و رب الانسان بر صراط مستقيم است، چنانچه فرمايد: «إنّ ربّى عَلى صِراطٍ مستقيم».[8] يعنى مقام وسطيت و جامعيت بدون فضل صفتى بر صفتى و ظهور اسمى دون اسمى. و مربوب آن ذات مقدس بدين مقام نيز بر صراط مستقيم است، بدون تفاضل مقامى از مقامى و شأنى از شأنى، و تقاضاي «اهْدِنا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» تقاضاي صراطى است كه ربّ الانسان الكامل بر آن است - آن بر وجه ظاهريت و ربوبيت، و اين بر وجه مظهريت و مربوبيت - و ديگر موجودات و سائرين إلى اللّه هيچ يك بر صراط مستقيم نيستند، بلكه اعوجاج دارند، يا به جانب لطف و جمال، يا به طرف قهر و جلال. و مؤمنين چون تابع انسان كامل هستند در سير، قدم خود را جاى قدم او گذارند و به نورِ هدايت و مصباحِ معرفت او سير كنند و تسليم ذات مقدس انسان كامل هستند و از پيش خود قدمى برندارند و عقل خود را در كيفيت سير معنوى إلى اللّه دخالت ندهند، از اين جهت؛ صراط آن ها نيز مستقيم و حشر آن ها با انسان كامل و وصول آن ها به تبع وصول انسان كامل است، به شرط آن كه قلوب صافيه خود را از تصرفات شياطين و انيّت و انانيّت حفظ كنند، و يكسره خود را در سير، تسليم انسان كامل و مقام خاتميت كنند.[9]
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
منبع: لب المیزان
----------------------------------
پی نوشت:
1- سوره ق آيه 2
2 - سوره انعام آيه 91
3 - جامع الاسرار و منبع الانوار ص 8 و 95 و 121
4 - سوره تين آيه 5
5 - آداب الصلواة امام خميني«رحمة الله عليه» ص289
6 - كافي ج1 ص 136
7 - آداب الصلواة ص 293
8 - سوره هود آيه 56
9 - چهل حديث امام خميني«رحمة الله عليه» ص 531