شکوفایی عقل محصول بعثت نبوی

موضوع نوشتار: 
آیت الله جوادی آملی
بعثت نبوی

حمد سرمدی، صمدی را سزاست که فیض اقدس و مقدّس او علم و عین را به بار آورد. تحیّت ابدی پیامبران به ویژه حضرت ختمی نبوّت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را رواست که پیام دانایی و دارایی را به گوش و هوش رساندند. درود بیکران اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) را به جاست که صلای ولایی را به سالکان مجذوب ابلاغ نموده اند. مخصوصاً حضرت ختمی امامت مهدی موجود موعود(علیه السلام) که ندایِ: ﴿ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ﴾ را به مجذوبان سالک منتقل کرده است. به این ذوات قدسی تولّی داریم و از معاندان لدود آنان تبرّی می نماییم.
مقدم علما و اساتید حوزه و دانشگاه، حضور اندیشوران و فرهیختگان، عنایت مسئولان محترم و دانشجویان عزیز را گرامی داشته و از برگزارکنندگان همایش علمی «تأثیر بعثت نبوی بر فرهنگ و تمدن بشری» سپاسگزاری کرده و پاداش همگان را از خداوند مسئلت داریم.

ارزیابی رهاورد وحی و نبوت
عنصر محوری این گردهماییِ وَزین ارزیابی رهاورد وحی و نبوّت از یک سو، بررسی یافته های بشری از سوی دیگر و مقدار و کیفیّت تأثیر داده های آسمانی در داشته های زمینی از سوی سوم است تا در تِلو این تحقیقِ مُضَلّع نوآوری و شکوفایی تمدّنِ انسانی که عصارهٴ تلفیقِ عقل و نقل است روشن شود. بنابراین اهتمام به چند اصل لازم است تا آنچه بیگانه تلقّی می شد آشنا گردد و آنچه دور انگاشته می شد نزدیک آید و تار و پود کثرت به دیبای منسوج وحدت مبدل شود و نسیم دل انگیز توحید مشام شیرازیانِ شهدنوش را معطّر نماید و ارج این همایش در اوج اسلامی شدن دانشگاهها مشهود گرددتا دِمای شهدای ایران عموماً و نثارکنندگان نَفْس و ایثارگران نفیسِ فارس خصوصاً، تأثیر همه جانبه خود را بخشیده باشد.

تجلی خدا در قرآن به اسم شریف نور
یکم: آفرینشْ تجلّی خداست: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»[۱] قرآن حکیم تجلّی ویژهٴ الهی است: «فَتَجَلَّی  لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ»[۲]. تجلّی خداوند در هر موجود خاصّی با اسمی مخصوص از اسمای حسنای الهی است وگرنه ویژگی نمی یافت. یکی از اسمای بزرگ خداوند همانا «نور» است ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[۳] خداوند در قرآن کریم که عصارة وحی و نبوت است از منظر اسم شریف «نور» تجلّی فرمود لذا این آخرین کتاب الهی به سِمَه «نور» موسوم شد ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾[۴] ﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ﴾[۵]

تفسیر جهان، برجسته ترین تأثیر وحی
هدف والای تجلّی خداوند در مهم ترین کتاب آسمانی به اسم برین «نور» آن است که فضای زندگی جوامع انسانی نورانی گردد، چنانکه به این مقصد سامی صریحاً عنایت شد ﴿کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾[۶]. چنانچه خداوند نیز بر بندگان صالح سالک درود می فرستد تا آنها را نورانی کند: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾[۷] برجسته ترین تأثیر وحی و نبوّت که نور معقول الهی است، تفسیر جهان و تبیین انسان و شرح پیوند عریق عالَم و آدم با هم است. آن گاه به تغییر و تکمیل و بالندگی هر چه در معرض اناره او قرار گرفت می پردازد.

تبیین عناصر محوری علم در ساحت بعثت نبوی
بعثت نبوی وقتی بر صحنه گیتی و مینو تابیدْ عناصر محوری علم را که مجموع مسائل به هم پیوسته است و اسرار معلوم را برای عالِم آشکار و روشن می نماید. به طوری که ۱/ معلوم مانند زمین و موجودات ارضی و آسمانی و موجودهای سپهری، خلقت اند نه طبیعت؛ ۲/ و علم مانند آگاه شدن از راز و رمز هر کدام از جماد، نبات، حیوان، انسان و فرشته، الهام الهی است نه داده بشری؛ ۳/ و عالِم مانند اندیشور حوزوی یا دانشور دانشگاهی بندة خدا و خلیفة او و متغذّیِ مائده و متنعّم ازمأد به وی است.

توحید، زیر بنای علم اسلامی
این نورافکنی همه جانبه تأثیر آغازین نور بعثت نبوی است که این مثلّثِ مبارک را به خوبی تفسیر نمود تا عالِم حوزه و دانشمند دانشگاه قبل از هر پژوهش بیابد که در هوای بی هوایی تنفّس می کند و در فضای بی هوسی پرواز می نماید و هرگز دانش را که موهبت الهی است سکولار نمی پندارد و علم را فقط در مدار دین می داند و لا غیر. زیرا خلقت شناسی ـ نه طبیعت دانی ـ اسلامی است و علم که سیر از معلوم به مجهول است الهام خداست و اسلامی می باشد و عالِم که خلیفه خداست و در پی رازگشایی اَسرار کارِ اوست، بندهٴ خداست و چنین معرفتی فقط اسلامی است و هیچ مجالی برای سکولار در این تثلیثِ توحیدی نخواهد بود. زیرا صدر و ساقه این مُضَلّعِ میمون را نام خدا و یاد او تأمین می نماید.

آزادی علم، معلوم و عالم در پرتو بعثت نبوی
دوم: مهم ترین تأثیر بعثت نبوی، که نور ویژه خداست، آزادسازی از ثَوبْ بردگی است. هر چه آلوده باشد در گِرو همان مشوبیّت است و هر چه در رهن دیگری باشد چون آزاد نیست توان حریّت بخشی را ندارد. همان طوری که انسان عالِم بنده خداست و این عبودیّت، آزادی از هر چه رنگ تعلّق بلکه لوْن تعیّن پذیرد را به همراه دارد و این حریّت محصول بعثت نبوی است، علم و معلوم نیز در پرتو انارة آن آزاد می شوند. با آزاد شدن عالِم از گِرو آز و رهن آرزوی زیانبار، علم از قید بشری بودن و بند مصادرة مشئوم رها می شود. زیرا دانشمندی که علم را دستاورد خود می پندارد و آن را به نام خویش ضبط می کند و همانند قارون چنین نسّاجی می کند ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾[۸] هر چند اسلامی سخن می گوید ولی قارونی فکر می کند و دانشی که موهبت الهی است وقتی به نام بشر مصادره شد عنان گشاده عمل می کند ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾[۹] و ادّعای استقلال داشته، در برابر دین قرار می گیرد و اگر منّت نهاده بخواهد فروتنانه سخن بگوید چنین می بافد: علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور.

عقل و نقل، منبع معرفت شناختی دین
در حالی که دین از منظر هستی شناسی هیچ مقابل ندارد. زیرا منبع تحقّق دین ـ یعنی مجموع عقائد، اخلاق، فقه، حقوق و علوم ـ همانا اراده و علم ازلی خداست و منبع معرفت شناختی دین عقل برهانی و نقل معتبر است. آنچه در برابر عقل قرار دارد نقل است نه دین و آنچه لنگی و کوری را توزیع می نماید تفکیک عقل از نقل و دور نگه داشتن متن منقول از استنباط معقول است و این دو نیرو به منزله سراج  اند و دینِ مکشوف به وسیله آنها به مثابه صراط. هرگز چراغ کار راه را نمی کند چنانچه راه بدون چراغ فهمیده نمی شود.

آثار و برکات هم آوایی عقل و نقل
علم را عطیة الهی ندانستن و آن را حجّت شرعی به حساب نیاوردن و دین را مکشوف نقلِ محض انگاشتن و این دو چراغ شرع یاب را از هم جدا کردن قسمت ضیزایی است که بعثتِ حق مدار و عدل گستر نبوی به چنین جاهلیت مدرن پایان بخشیده و می بخشد. و آیه مبارکة ﴿…یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالاغْلالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾[۱۰] همان طوری که بار برد گی غیر خدا را از دوش و بند بند گی غیر او را از پا برمی دارد تهمت طبیعت را از ساحت خلقت می زداید و اتّهام سکولار را از عرصه علم بدور می دارد و ظلم تقابل علم و دین را به عدل تعامل عقل و نقل تبدیل می کند و عقل آرمیده در دامن نقل و نقل مطمئن شده در دامن عقل را هماهنگ کرده و همانند دو چشم به دین می نگرند و مشابه دو گوش، از دین که مجموعِ کار خدا، کلام خدا و کتاب تکوینی اوست معارفی را استخراج نموده و با هم آوایی بدون هماوردی و با مصافحه بدون مصاف و با گزارشگری صادقانه و امینانه از اراده و علم خدا دین را می شناسند و آن را باور می کنند و به آن متخلّق شده و عمل می نمایند و این اصْرگشایی از گردن علم و عالِم و معلوم اثر سَحَری بعثت نبوی است «باش تا صبح دولتش بدمد».

گسترش دانش، بارزترین تأثیر بعثت نبوی
سوم: از بارزترین تأثیر بعثت نبوی بر فرهنگ و تمدن، گسترش دانش در جوامع بشری است. خداوند سبحان رسول اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خود را معلّم کتاب و حکمت معرفی فرمود ﴿…وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[۱۱] و حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فراگیری علم را لازم دانست و فنون گوناگون دانشِ لازم را بیان نمود: «انّما العلم ثلاثة: آیة محکمة وفریضة عادلة وسنّة قائمة»[۱۲] و تمام علوم، از عقاید، اخلاق، فقه، حقوق و فنون ضروری و سودمند جامعه را در این مثلّث به صورت مستقیم یا غیر مستقیم تعبیه فرمود و خود را به عنوان مدینه علم معرفی کرد «أنا مدینةُ العلم وعلیٌّ بابها» و با چنین تعریفی می توان از آن حضرت به مدائن العلوم یاد کرد، چنانچه قرآن حکیم که برنامه تعلیمی رسول گرامی است جهان ـ انسان و پیوند عمیق آنها را تبیین نمود و حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تعلیم عینی و شهودی خداوند و عروج به پهنه سپهر و بازدید از ملک و ملکوت آسمانها از رازِ فراز و رمزِ فرود آگاه شد و به غمزه ای نجوم آموز صدها بطلیموس شد و هرگز مدار ستارگان را که مطلب ریاضی است با جرم موهوم و بی پایة فلکی که مطلب طبیعی است یکی ندانسته و کواکب سابح و شناور را راکد تلقّی نکرده و چنان مدینه فاضله ای را، با چنین پندارهایی ویران نفرموده است.

شکوفایی عقل محصول بعثت نبوی
تأثیر عمیق بعثت بر فرهنگ بشری بعد از شفاف نمودن نظام خلقت، در اثاره و شکوفا نمودن دفائن عقلی بشر است «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[۱۳] و با بروز دفینه های فکری سرمایه تدبّر در متون نقلی بیشتر می شود و در پرتو افزایش چنین رأس المالی دفائن نقول بهتر اثاره می گردد و هماره بین صفای عقل و مَروه نقل اثارة متقابل سامان می پذیرد و نوآوری به اوج عروج خود نائل می شود و با تعاضد متعادل این دو بالِ یک مرغِ باغِ ملکوت، مجالی برای جدال بدفرجام گالیله و کلیسا نبوده و جایی برای پندار جدایی علم و دین نمی ماند، زیرا علم عقلی همانند دانش نقلی کاشف دین است نه در برابر دین. و نیز بهانه ای برای تفکیک عقل برهانی که به صورت فلسفه الهی متبلور است از نقل معتبر که به صورت برداشت های متنوع مخاطبان از علوم وحیانی است نخواهد بود، زیرا همه علوم عقلی و نقلی تحت اشراف سلطان معارف که مشهودات حضرت ختمی نبوت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) او است، قرار دارند و هیچ دانشی همتای وحی نبوده و هیچ دانشمندی در برابر پیامبر قرار ندارد و به سرودة حکیم سنایی:

مصطفی اندر جهان آنگه کسی گوید که عقل ×××× آفتاب اندر سما آنگه کسی گوید سها

نه شمس نبوت مقابل دارد و نه سُهای دانش بشری را یارای تقابل با اوست زیرا تمام هویّت سُها یارانة شمس است

همه بت ها چو ابراهیم بشکن ××××× هم از آذر هم از آزر میندیش
مشو اینجا حلولی لیکن این رمز ×××××جز استغراق در دلبر میندیش[۱۴]

احیای تمدن بشری، شاخص ترین تأثیر بعثت نبوی
چهارم: شاخص ترین تأثیر بعثت نبوی بر تمدّن بشری همانا احیای آن به نفخ روح معنویت و پرستش خدا و پرهیز از بت هوا و صنم سیاست باطل و وَثن تکاثر است. عدل ، آزادی و امنیت که اصلی ترین حقوق بشر است در حراج زورمداران و تاراج زراندوزان بوده و هست، هر جا پیام آسمانی توحید و صلای الهی کوثرخواهی رسید، مهر و صلح حاکم شد و هر جا محرومِ از بلوغ فروغ هدایت نبوی شد قهر و جنگ سیطره پیدا کرد. در فضای وحی نبوی وثوق و آرامش مشهود است و در محیطِ محروم از رهنمود رسالت نیرنگ و اضطراب محسوس/

چگونگی احیای انسان در فرهنگ وحی
راز چنان موفقیّتی که برای بعثت مطرح است این است که در مکتب وحی، انسان در تمام شئون علمی و عملی، فردی و جمعی خود مسئول است و تمام اعمال وی محفوظ و محسوب می شود و تنها چیزی که بشر با آن درگیر است رخداد سهمگین مرگ است و در آموزه های دینی کاملاً ثابت شد که انسان در مصاف با موت پیروز است زیرا وی مرگ را می میراند و از بین می برد و برای اَبد زنده می ماند زیرا تعبیر لطیف قرآن کریم این است ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[۱۵] هر کسی مرگ را می چشد، نه آنکه هر کسی را مرگ بچشد و چون هر ذائق مذوق خود را هضم نموده و آن را از بین می برد پس انسان مرگ را تبدیل به زندگی کرده و نابودی را نابود می نماید و همیشگی خواهد شد، بنابراین مرگ از پوستِ دنیا به درآمدن است نه پوسیدن و هجرت است نه رِخوت و افسردگی. وقتی موت به صورت هجرت و میلاد جدید تفسیر شد هر خردمندی به فکر تحصیل ره توشه جهان ابد خود خواهد بود. جان جامد را روان نمی نامند بلکه روح پویا و رونده را روان نامند. بهترین زادِراهی که فراهم می شود تقواست ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾[۱۶].
در پایان این پیام مجدّداً تأثیر مآثر بعثت نبوی بر فرهنگ و تمدن بشری را از زبان یکی از تربیت شدگان مکتب وحیانی می شنویم:

«گر نبودی کوشش احمد تو هم ××××××× می پرستیدی چو اجدادت صَنم
چند بُت بشکست احمد در جهان ×××××× تا که یارب گوی گشتند امّتان
این سَرَت وارست از سجده صنم ×××××× تا بدانی حقِّ او را بر اُمَم
گر توانی شکر این رستن بگو ××××××××کز بت باطن هَمَتْ برهاند او
مر سَرَت را چون رهانید از بُتان ××××××× هم بِدان قوّت تو دل را وارهان
سَرْ ز شکر دین از آن برتافتی ×××××××× کز پدر میراث ارزان یافتی
مرد میراثی چه داند قدر مال ××××××××× ُسْتمی جان کَند و مجّان یافت زال»[۱۷]

هر چند تمام درجات دین باوری سودمند است لیکن منزلت برین دینداری عاشقانه که فارس از آن تهی نبوده و هماره عدّه ای را از عَهد مَهْد برای چنان تعالی مُمهَّد می نمود ستودنی و کمیاب است.

«عقل کجا پی برد، شیوه سودای عشق ××××باز نیابی به عقل سرّ معمّای عشق
خاطر خیّاط عقل گرچه بسی بخیه زد ×××××××هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق
گر ز خود و هر دو کون پاک تبرّا کنی ××××××××راست بود آن زمان از تو تولای عشق»[۱۸]
«سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی ××××××××عشق محمد بس است و آل محمد»

با تقدیر و سپاس فراوان

جوادی آملی اردیبهشت  ۱۳۸۷

 

منبع: نشریه الکترونیکی اسراء شماره چهارم
------------------------------------------------------
پاورقی:
*: سروش هدایت، ج۴، ص ۵۸
۱ . نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۰۷/
۲/ نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۴۶/
۳ . سورهٴ نور، آیهٴ ۳۵/
۴ . سورهٴ مائده، آیهٴ ۱۵/
۵ . سورهٴ تغابن، آیهٴ ۸/
۶ . سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۱/
۷ . سورهٴ احزاب، آیهٴ ۴۳/
۸ . سورهٴ قصص، آیهٴ ۷۸/
۹ . سورهٴ روم، آیهٴ ۴۱/
۱۰ . سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۵۷/
۱۱ . سورهٴ جمعه، آیه ۲/
۱۲ . کافی، ج۱، ص۳۲/
۱۳ . نهج البلاغه، خطبهٴ ۱/
۱۴ . دیوان عطار، ص۴۰۱/
۱۵ . سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۸۵/
۱۶ . سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۹۷/
۱۷ . مثنوی، ط کلاله، ص۸۵/
۱۸ . دیوان عطار، ص۴۰۵/

Share