انقلاب اسلامی ایران : موفقیت ها، موانع و اهداف
انقلاب اسلامی ایران : موفقیت ها، موانع و اهداف
نویسنده در این مقاله می کوشد با تحلیل انقلاب اسلامی ایران و تأکید بر 4 عامل سبب ساز آن که عبارتند از بسیج همگانی، رهبری متعهد به تمدن اسلامی، بازسازی همه جانبه جامعه و مواجهه مدبرانه با کشورها، وجه تمایز آن از دیگر انقلاب های جهانی را بیان کند و تأکید می کند که حفظ و حراست از انقلاب اسلامی ایران وظیفه امت اسلامی در اقصی نقاط جهان است، نه صرفاً مردم ایران؛ زیرا انقلاب ایران نقطه آغازین بازگشت اسلام به جایگاه تمدن ساز آن است و مسلمانان نباید این فرصت تاریخی را برای رسیدن به جایگاه واقعی خود از دست بدهند.
دو رویداد بزرگ قرن که نام انقلاب به خود گرفته اند، دو انقلاب مارکسیستی هستند؛ یکی در سال 1917 در روسیه و دیگری در سال 1949 در چین. تفاوت بنیادی این دو رویداد و انقلاب اسلامی ایران این است که در هردو انقلاب مارکسیستی، ایدئولوژی ایجادکننده انقلاب، دست پرورده اروپا و غرب است
مقدمه برای انقلاب اسلامی ایران :
اخیرا فرصت خوبی برای سپری کردن دو هفته در ایران به من داده شد. من یکی از مهمانان امت اسلامی هستم که برای شرکت در جشن های سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران دعوت شده ام. در مراسم، با خبرنگاری لهستانی آشنا شدم و نظر او را درباره انقلاب اسلامی ایران پرسیدم. او معتقد بود انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب کلاسیک نیست و به همین دلیل به آن انتقاد می کرد. بنابراین، لازم است که انقلاب اسلامی را جدا از دیگر انقلاب ها بدانیم و به دقت، تمام ملزومات و اجزای تشکیل دهنده یک انقلاب اسلامی را بررسی کنیم. بنابراین، در این ارائه می کوشم تا انقلاب اسلامی را تعریف و علل و عناصر ایجادکننده آن را توصیف کنم.
رهبران انقلاب مارکسیستی روسیه و چین، مارکسیسم را به مردم تحمیل کردند و بر آن نام "انقلاب" نهادند
ابتدا باید تصورات اشتباه مان را نسبت به کاربرد رایج واژه "انقلاب" اصلاح کنیم. از این واژه در معانی انقلاب کاخ، کودتا، انقلاب مصرف کنندگان، انقلاب حمل و نقل، انقلاب فناوری، انقلاب انتظارات رو به افزایش و غیره استفاده شده است. به عبارت دیگر، از این واژه تاکنون به طور آزادانه ای بهره برداری شده است و من نمی خواهم این جا، نه درباره این موضوع بحث کنم که انقلاب اسلامی ایران هیچ نوعی از انقلاب های مذکور نیست، نه این که می تواند در تعریف یک شورش یا خیزش علیه نظم موجود یا علیه استبداد بگنجد. انقلاب فرانسه، علیه استبداد، ولخرجی و افراط خانواده سلطنتی شکل گرفت و منحصر به بروژواها (طبقه کاسب و سرمایه دار) بود و از منظر انقلاب بودن، شباهتی به انقلاب اسلامی نداشت. دو رویداد بزرگ قرن که نام انقلاب به خود گرفته اند، دو انقلاب مارکسیستی هستند؛ یکی در سال 1917 در روسیه و دیگری در سال 1949 در چین. تفاوت بنیادی این دو رویداد و انقلاب اسلامی ایران این است که در هردو انقلاب مارکسیستی، ایدئولوژی ایجادکننده انقلاب، دست پرورده اروپا و غرب است. مارکسیسم، ذات مردم روسیه و چین نبوده و نیست. لنین که رهبری جناح بلشویک ها از حزب کمونیست را به عهده داشت، نه با شکست ارتش روس در این کشور به قدرت رسید، نه با غلبه بر تأسیسات روس ها. هم ارتش روس و هم روسیه تزاری در جنگ جهانی اول تضعیف شده بودند. تنها کاری که لازم بود لنین انجام دهد این بود که در کشوری به قدرت برسد که قدرتی در آن وجود نداشت و اوضاع آشفته ای بر آن مسلط بود. در چین هم وضع به همین منوال بود. چین در طول جنگ جهانی دوم تضعیف شده بود و سلسله کمینتانگ کنترل مؤثری فراتر از حوزه پکن نداشت. در این شرایط، مائو مجبور بود نسخه دیگری از مارکسیسم را متناسب با اوضاع چین ارائه کند. باید به خاطر بیاوریم که شرایط ایجاد یک انقلاب مارکسیستی کلاسیک، نه در روسیه و نه در چین وجود داشت. در هردو کشور، رهبران محلی، به وجودآورنده شرایط بودند. در روسیه، لنین و در چین، مائو. به عبارت دیگر، مارکسیسم برای تطبیق با شرایط این دو کشور، بومی سازی شده بود تا بتواند ایجادکننده به اصطلاح "انقلاب" باشد و بتواند این فرایند را برای مردم این کشورها قابل قبول جلوه دهد؛ مردمی که میلیون ها تن از آن ها می بایست نابود شوند یا تحت درجه ای از ظلم که در تاریخ بی سابقه هم نبود، قرار گیرند.
عکس این اتفاق، دقیقاً در ایران رخ داد. در ایران، انقلاب توسط مردم شکل گرفت و نظام ارزش گذاری که مردم را در جریان شکل گیری انقلاب هدایت کرد، اسلام بود که قدمتی 1400 ساله در این کشور داشت. به عبارت دیگر، انقلاب های دیگر یک ایدئولوژی بیگانه را به داخل کشور وارد و مردم را به پذیرش آن مجبور می کردند اما در ایران، اسلام با قدمت 1400 سال، نظام ارزشی مسلط بود که خود را در مقابل قدرت های موجود قرار داد. نظام شاهنشاهی ایران در اوج شکوه بود و ارتش مدرن و مجهزی داشت که بزرگترین ابرقدرت های دنیای آن روز حمایتش می کردند. مسئله مهم دیگری که وجود دارد این است که انقلاب اسلامی ایران در شرایط متفاوتی از اوضاع سیاسی و نظام های امپریالیستی جهانی در دنیا به وقوع پیوست. نظام امپریالیستی یک نظام هماهنگ و استثمارگر با اتحاد جهانی است؛ به عبارت دیگر، تمام رژیم های موجود در دنیا با داشتن قدرت بین المللی و سلطه، دست در دست یکدیگر دارند و ثروتمندان کشورهای غنی با ثروتمندان کشورهای فقیر متحد هستند و از آن ها حمایت می کنند. آرایش نظام سلطه جهانی این گونه است و چنین است که یک نفر از امت اسلامی در ایران علیه استبداد داخلی که تحت حمایت استبداد جهانی است قیام می کند. امیدوارم این نکته بسیار مهم را به خاطر بسپارید.
انقلاب اسلامی ایران ، جهان را به دو گروه تقسیم می کند: ظالمان و مظلومان. انقلاب اسلامی ایران ، کاملاً خود را متعهد به مظلومان جهان می داند.
متفکران اسلامی، تمدن غربی را با تمدن مسیحیت اشتباه گرفتند و کوشیدند آن را در کشورهای خود بومی سازی کنند.
حالا می خواهم مطلبی را به طور خیلی خلاصه ارائه کنم که به آن "مبحث دو تمدن" اطلاق می شود. اسلام یک مذهب شخصی است و همواره برای تعداد بی شماری از افراد جذابیت داشته و خواهد داشت. اما اسلام صرفاً یک دین نیست، بلکه یک تمدن است که با هجرت پیامبر ﷺ از مکه به مدینه آغاز شد. آنچه پیامبر ﷺ در مدینه پایه گذاری کرد، یک تمدن بود، اما تمدن اسلام نمی تواند یک تمدن چاپلوسانه و درحاشیه باشد؛ به گونه ای که تنها توسط افراد معتقد به آن در گوشه خانه ها و بدون توجه به وقایع مهم تاریخی اجرا شود. همان گونه که سیره پیامبر ﷺ نشان می دهد، اسلام تمدن حاکم است و در طول حیات پیامبر ﷺ تمدن غالب شبه جزیره عربستان است. تنها در مدت کمی پس از آن، اسلام توانست بر قدرت های جهانی آن روز نظیر امپراطوری ایران و روم شرقی غلبه و گسترده ترین تمدن تاریخ را بنا کند. این تمدن اسلامی بیش از هزار سال، تمدن غالب جهان بود؛ هرچند پیش از آن، تمدن های محلی نظیر تمدن چین باستان، تمدن هند و تمدن مصریان وجود داشت. همچنین تمدن بسیار برجسته یونانی هم وجود داشت؛ شاید تمدن یونانی ها بتواند ادعا کند که در زمان فتوحات اسکندر، تمدن جهانی بود، اما واقعیت این است که تمدن اسلامی، تنها تمدنی است که می تواند عنوان جهانی را به دوش بکشد. هیچ تمدنی پیش از اسلام قدمت طولانی نداشته است؛ درحالی که تمدن اسلامی از زمان شکل گیری اش، هزار سال پویا، روبه رشد و غالب باقی ماند.
در 200 یا 300 سال اخیر، تمدن اسلامی ضعیف شده و در دوره رکود تاریخی قرار گرفته است و درهمین زمان، تمدن اروپایی در دوره شکوفایی قرار داشته است؛ تمدن اروپایی پویا، گستاخ، ظالم، خودخواه و فاقد احساسات انسانی. تمدنی که ارزش های منفی دارد. اما متأسفانه از آن جا که تمدن غربی در اروپا ظهور کرد و اروپا عمدتاً ماهیت مسیحی داشت، متفکران مسلمان در تلقی از تمدن اروپایی دچار اشتباه شدند و آن را تمدن مسیحی تصور کردند. درواقع آن چه رخ داد این بود که اروپا پیش از ظهور تمدن غربی آن، که با هدف غارت جهان صورت گرفت، زیر بار اصلاحات، رنسانس و به اصطلاح روشنفکری رفته بود. مسیحیت بومی سازی شده و به تکه پاره هایی در کلیساها با پیشوایان مستقل برای هر تکه تقسیم شده بود. مسیحیت تحت کنترل قدرت ها درآمده بود، از فعالیت های آن جلوگیری می شد و به حاشیه رفته بود. دراین شرایط، مذهب، هیچ نقشی در اروپا نداشت و تمدن غربی و رشد و پویایی آن فارغ از نظام ارزش گذاری مسیحیت بود.
بااین حال، اروپای غربی تحت تأثیر انقلاب مشهور دیگری به نام انقلاب صنعتی، که معطوف به حوزه تولید خدمات و کالاها بود، قرار داشت. ترکیبی از استعمارگری و سنت های سوداگری، آن چنان قدرت و منابع عظیمی در اختیار اروپا قرار داده بود که بتواند مأموریت غارتگری خود را در جهان به خوبی انجام دهد.
متفکران اسلامی که تمدن غربی را با تمدن مسیحیت اشتباه گرفته بودند، با این پرسش ها روبه رو شدند که آیا مسیحیت صورت پایان نیافته ای از اسلام نیست؟ آیا عیسی مسیح(علیه السلام) همان پیامبر اسلام نیست؟ آیا مسیحیان نیمی از برادران ما نیستند؟ این پرسش ها آن ها را وادار کرد که تمدن غربی را گونه ای تحریف شده از تمدن اسلامی بدانند تا بتوانند آن را بپذیرند، زبان و فرهنگش را بیاموزند و از علوم و فلسفه اش بهره برداری کنند. به عبارت دیگر، بیش از انگلیسی ها، انگلیسی شدند و بیش از اروپایی ها، اروپایی! به-این ترتیب، تصور کردند که شاید بتوانند تمدن غربی را بپذیرند و آن را اسلامی کنند. این خطای فکری هنوز مسلمانان را رها نکرده است. درحالی که ما سعی می کردیم با تمدن غربی کنار بیاییم، تمدن غربی با ما چه می کرد؟ تمدن غربی به دنبال این بود که فرهنگ ما را منفور جلوه دهد و به سبک زندگی و فرهنگ ما توهین کند. این گونه بود که بر ما مسلط شدند. کوشیدند تا زبان، یادگیری، علوم و فلسفه و روش زندگی ما را از بین ببرند. تمدن غربی با کمک قدرت و سلطه سیاسی خود کوشید تا جوامع ما را نابود کند و از طریق نخبگان استعمارگری که خودشان در کشور ما ایجاد کرده بودند، ما را برای همیشه مستعمره خود قرار دهند. امروز فکر می کنم که آن ها می دانند و ما می دانیم که آن ها می دانند و آن ها می دانند که ما می دانیم که دو تمدن اسلامی و غربی درحال رقابت با یکدیگر هستند تا توجه بشریت را به خود جلب کنند. این کشمکش درباره انقلاب ایران نیست، بلکه برای دست یافتن به جایگاه جهانی تمدن است. مطمئنم اگر این طور نبود، «عمو سام» و دیگران خوشحال می شدند که ما در گوشه ای از دنیا، بر مبنای اعتقادات اسلامی خود زندگی کنیم.
انقلاب اسلامی ایران ، نخستین گام بازگشت اسلام به جایگاه تمدن ساز خود در دنیاست
به اعتقاد من، انقلاب اسلامی ایران برای اولین بار توانسته به واسطه اسلام، بر تمدن غربی غلبه کند و شما می توانید صحت این امر را در واکنش تمدن غربی به پیروزی انقلاب اسلامی ایران ملاحظه کنید. انقلاب اسلامی ایران ، نخستین گام اسلام و مسلمانان به-سوی بازگرداندن اسلام به جایگاه مهم تمدنی آن در جهان است. اسلام این نخستین گام را در طولانی ترین مرحله تاریخی خود و در بعیدترین نقطه دنیا یعنی ایران برداشته است. سلطه غرب در ایران، حداکثری و کامل بود. این که معتقدم ایران بعیدترین نقطه برای این انقلاب بود، نه از آن جهت که اسلام در این نقطه جاری نبود، بلکه ما که از بیرون شاهد ماجرا بودیم، نمی توانستیم قدرت جنبش اسلامی در ایران را درک کنیم. ایران سلطه-پذیرترین کشور در جامعه مسلمان بود. شاید هیچ جامعه دیگری به جز عربستان سعودی کنونی، مثل ایران تحت سلطه و کنترل کامل یک شاه نبود. به همین دلیل، انقلاب اسلامی را باید در بعد جهانی آن که رقابت برای دستیابی به تفوق احتمالی در جهان است، در نظر گرفت. این نزاع هیچ گاه متوقف نشده و به عبارتی در شکل جدیدش آغاز و وارد مرحله امتیازدهی ما شده است. تاکنون صرفاً تمدن غربی به صورت یک طرفه امتیازدهی می کرد؛ زیرا تلاش می کردیم مطابق با قواعد آن ها بازی کنیم و اگر می خواستیم مطابق با قواعد دیگری بازی کنیم، آن ها به صورت یک طرفه، همیشه بازی را می بردند. آرایش این نزاع بسیار ترسناک است. در یک سو میلیون ها مسلمان در 40 یا بیشتر از 40 کشور مسلمان و به صورت اقلیت در سراسر جهان قرار دارند. ما تنها توانسته ایم بر یک شاه غلبه کنیم، درحالی که 39 شاه دیگر هنوز بر مسند قدرت قرار دارند. ما انگیزه بیشتری براساس تجربه تاریخی خود داریم و از حافظه قوی و به همان اندازه انتظارات قوی از یک آینده درخشان بهره مندیم. مأموریتی داریم که خودمان تعریف نکرده ایم، بلکه خداوند سبحان و تعالی آن را برای ما تعریف کرده است و آن چیزی نیست جز مأموریتی شبیه به آن چه پیامبر ﷺ انجام داد. مأموریت ما از نگاه جهانی مبنی بر استقرار نیکی و مقابله با بدی ها در روی زمین سرچشمه گرفته است. در جبهه مقابل، تمدن غربی و نظام سلطه قرار دارد. در این دوئل، ما فردی هستیم که روی زمین دراز کشیده و تلاش می کند تا برخیزد و مقابل فردی که بالای سرش ایستاده و مانع برخاستن او می شود، بایستد. بنابراین، ما باید تلاش بیشتری بکنیم؛ زیرا قصد داریم علیه شرایط نامطلوب قیام کنیم درحالی که آن ها ایستاده اند و باید به زیر کشیده شوند.
این شرایطی است که ما در آن قرار داریم و نخواهیم توانست یک باره از آن خارج شویم. ما باید دشواری هایی را که پیش روی مان قرار دارد درک کنیم. تمدن ما 300 سال از تعلیق رنج دیده است. طی این قرون، ما مجریان تاریخ نبودیم؛ تاریخ ما به وسیله یک نظام شاهنشاهی استعماری رقم خورده است و ما صرفاً قربانیان تاریخ بوده ایم. هرگاه پس از این تعلیق طولانی، جامعه نمونه اسلامی ای ساختیم، آن گاه در بعد تاریخی و آماری می توانیم بگوییم مدل اولیه را ساخته ایم. به عبارت دیگر، این مدل اولیه ممکن است یک مدل کاملا موفق نباشد؛ زیرا شرایط شبیه زمانی است که فردی فلج ، بهبود می یابد. قربانی فلج، به مرور زمان راه رفتن را فراموش کرده است و می باید به او آموزش داده شود. تمدن ما در وضعیتی مشابه بیمار فلج بهبود یافته قرار دارد. بنابراین، از آن افرادی که می خواهند ایران یک باره رفتاری کاملاً اسلامی را در همه ابعاد ارائه کند، می خواهم درک کنند که مدل ایران، صرفاً یک مدل اولیه اسلامی و یک مدل تجربی است و از لحاظ عملکردی نسبت به دیگر مدل های موجود در دنیا کارآمدی کمتری دارد. شاید نظام اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و دیگرنظام های آن از نظام های موجود غیراسلامی در جهان، کارآمدی کمتری داشته باشد؛ زیرا زمان نیاز دارد که کارآمدی این نظام ها به مدد تجربه افزایش یابد و به سطح مطلوب برسد. آن هایی که قصد تخریب ما را دارند و برخی از میان خودمان انگشت اتهام به سمت کارآمدی نظام خواهند گرفت و خواهند گفت: "این مدل به اندازه نمونه موجود در انگلیس، فرانسه، آلمان، آمریکا، شوروی، چین یا هر نقطه دیگری کارآمد نیست." نکته مهم این است که ما با ارائه این مدل، بدون توجه به نحوه اجرا و میزان کارآمدی آن، خود را تعریف می کنیم. ما باید این کار را انجام دهیم؛ زیرا درحال حاضر، واقعیتی در اختیار داریم که باید ایده آل ها، تاریخ، رویاهای شخصی و کلیت پیشرفت امت اسلامی را به آن منتسب کنیم. ایران همان مدل است؛ ایران همان واقعیتی است که امت اسلامی مدت ها انتظارش را می کشید. از سه منظر می توان اثبات کرد که ایران، همان واقعیت نوین است؛ بررسی آرایش داخلی جنبش اسلامی در ایران، دیدگاه های جهانی انقلاب و واکنش تمدن های مقابله کننده با آن.
انقلاب مشروطه برای کاهش میزان نامشروعیت نظام شاهنشاهی به وقوع پیوست
حالا به بررسی سه روش یادشده می پردازم. همان گونه که می دانید، آرایش داخلی جنبش اسلامی در ایران، ریشه عمیقی در سنت های اسلامی تشیع دارد و بر مبنای آن، کلیه قدرت های سیاسی، به ویژه قدرت های سلطنتی و پادشاهی، نامشروع هستند. به اعتقاد شیعه، همه قدرت ها در غیاب امام معصوم نامشروع هستند و همین سبب شد تا علمای شیعی، اصلاحات مشروط معروف به انقلاب مشروطه را در اوایل قرن نوزده، یعنی سال های 1906 تا 1911 رقم بزنند. تلاش عمده آن ها در راستای مشروعیت بخشیدن به نظام نبود، بلکه می خواستند از میزان نامشروعیت نظام سیاسی بکاهند. از آن جا که مشروعیت نظام در غیاب امام دوازدهم غیرممکن است، در پی یافتن ابزارهای مشروط بودند تا سطح نامشروعیت نظام را در حد قابل قبولی کاهش دهند. شرایط تفکر سیاسی شیعه این گونه بود و در مقابل، تفکر کلاسیک سیاسی اهل سنت، مبتنی بر آراء ماوردی ، در بخش عمده ای از تاریخ این بود که تا زمانی- که شاه، نماز جمعه را برگزار و حداقلی از قواعد شریعت را اجرا می کند، نباید نظم سیاسی موجود را تغییر داد یا به چالش کشاند. همچنین تمایل شدید به شهادت در راه اسلام در میان شیعیان رایج است. هرچند این آرمان رفیع، منحصر به مکتب فکری تشیع نیست و در میان تمام مسلمانان وجود دارد. همه ما آرزو داریم در راه خدا کشته شویم و آگاهی شیعیان، عمیقاً تحت تأثیر واقعه کربلا و مخالفت با مراحل آغازین معرفی سلطنت در اسلام بود. نبرد امام حسین و شهادت ایشان در کربلا و تکرار این واقعه در سال های پس از آن، امواجی سهمگین از احساسات در میان مسلمانان ایجاد و نقش مهمی در انقلاب اسلامی ایران بازی کرده است. این واقعه، لبه فوق برنده ای به تشیع داده که رفتار سیاسی اهل سنت از آن بی بهره است. تا جایی که شعار "کلُ یومٍ عاشورا و کلُ ارضٍ کربلا" به یکی از شعارهای انقلاب اسلامی ایران تبدیل شده است.
سومین بعد آرایش انقلاب، مبحثی است که 200 سال پیش در میان شیعیان آغاز شد. مبحثی درباره این که علمای شیعی تا کجا می توانند در امر اجتهاد پیشروی کنند؟ برخی علمای شیعه معتقدند موضوعی برای اجتهادکردن باقی نمانده و درهای اجتهاد بسته شده است. البته این موضع اهل سنت هم هست، اما برخی دیگر از علمای شیعه از این موضع اخباری ها فراتر رفته و موضع اصولی ها را پذیرفته اند. اصولی ها در قرن 18 بر این مناقشه فائق آمدند که چندین عالم می توانند هم زمان به درجه اجتهاد برسند. این موضع، امت اسلامی را به دو جرگه مجتهدان و مقلدان (غیر مجتهدان) تقسیم کرد؛ به عبارت دیگر، هر کسی که مجتهد نیست می بایست از یک مجتهد تقلید کند. این مبحث به مقوله تقلید معروف است. براین اساس، مجتهدانی که به عنوان مراجع تقلید شناخته می شوند ظهور یافتند و توانستند بر افکار مردم ایران و شیعیان سراسر دنیا تأثیر بگذارند. همچنین مجتهدان توانستند شورش های موفقی علیه حاکمان ایران و سلطه خارجی ها بر این کشور، از جمله شوروی در مرحله اول، بریتانیا و آمریکا برنامه ریزی کنند، اما نامشروعیت ذاتی قدرت سیاسی در غیاب امام، مجتهدان را تا اندازه ای محدود کرده بود. به اعتقاد اصولی ها، احتمال این که یکی از مجتهدان به عنوان ولی فقیه و امام شناخته شود، ممکن نبود. بنابراین، زمانی که امام خمینی رحمة الله علیه در اثنای انقلاب از پاریس به تهران بازگشت، این مناقشه وجود داشت و برای مدتی او را با عنون نائب امام خطاب می کردند، اما به تدریج واژه نائب حذف شد و او را امام خمینی رحمة الله علیه نامیدند. البته این عنوان به معنای این نیست که امام خمینی رحمة الله علیه دوازدهمین امام معصوم است، بلکه به این معناست که امام خمینی رحمة الله علیه، رهبر امت اسلامی درحال حاضر است. به عبارت دیگر، دکترین جدیدی شبیه به اندیشه "اول در میان برابرها " است. بر مبنای این نظریه، امام خمینی رحمة الله علیه بهتر از بقیه مجتهدان نیست، بلکه او یکی از مجتهدان است. مردمی هم که از دیگرمجتهدان تقلید می کنند، پیرو او هستند. همان گونه که می توانند در امور مذهبی از دیگرمجتهدان تقلید کنند، می توانند از امام خمینی رحمة الله علیه به عنوان رهبر سیاسی دولت اسلامی، رهبر انقلاب و رهبر امت اسلامی پیروی کنند. بنابراین، انقلاب ایران از تفکر سیاسی تشیع پیشی گرفته است؛ زیرا یک اِشکال واقعی کاربردی، موقعیتی ایجاد کرده است که یک مجتهد، امام امت اسلامی شود و البته این موضوع موفقیت بزرگی در جایگاه و موضع ابتدایی تفکر سیاسی شیعه ایجاد کرده است.
مخالفت امام خمینی رحمة الله علیه با موضع جبهه ملی، بر سر مشروعیت نظام پهلوی بود
حال به بررسی روش امام خمینی رحمة الله علیه در به وجودآوردن انقلاب می پردازم. من معتقدم اولین سنگ بنای روش امام، مخالفت کلی با شاه و خاندان پهلوی بود. امام همواره سلطنت پهلوی را "نامشروع" و "غیرقانونی" می خواند و هیچ گاه موضع خود را نسبت به آن تغییر نداد. دومین سنگ بنای انقلاب، رویارویی بی وقفه امام با رژیم شاه و خطاب کردن آن به عنوان دست نشانده ایالات متحده آمریکا، به ویژه اسرائیل بود. اسرائیل نقش مهم و عمیقی در ایران بازی می کرد؛ حتی مهم تر از آمریکا. بنابراین، ایالات متحده و اسرائیل، حاکمان مؤثر ایران بودند. سومین نکته ای که آیت الله خمینی قدس سره بنیان نهاد و هیچ گاه از آن عدول نکرد، این بود که هیچ گونه اصلاحات مشروطی نمی تواند حکومت شاه را پذیرفتنی جلوه دهد. درنهایت این که آیت الله خمینی قدس سره به طور کلی با رویکردهای جبهه ملی که همانا رویکردهای اصلاحی بودند، مخالفت و آن ها را ناپذیرفتنی عنوان کرد. جبهه ملی برای مذاکره با خاندان پهلوی آماده شده بود؛ آن ها فکر می کردند نمی توان سلطنت شاهنشاهی را ساقط کرد و این روند تنها درصورتی موفقیت آمیز خواهد بود که سلطنت پهلوی دست کم برای دوره ای مورد قبول واقع شود و همکاری با شاه برای مدتی صورت پذیرد. به همین دلیل آن ها خواستار این بودند که شاه سلطنت کند، اما حکومت نه، ولی امام خمینی رحمة الله علیه با این رویکرد مخالف بود و تأکید داشت که شاه، نه می تواند سلطنت کند و نه حکومت. او باید برود.
بنابراین، آرایش داخلی جنبش اسلامی در ایران که سبب بروز انقلاب شد این گونه بود. این جنبش، همچنین دیدگاه جهانی ارتقایافته ای دارد که من و شما باید کاملاً نسبت به آن آگاه باشیم. نکته کانونی این دیدگاه این است که امت اسلامی امتی واحد است و هیچ تفرقه ای در آن وجود ندارد. یکی از شعارهایی که زمانی در تهران شنیدم و بسیار جالب است، شعار "نه شیعه، نه سنی؛ جمهوری اسلامی" بود. این شعار برگردان جدیدی از شعار معروف "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" است. وحدت امت اسلامی ، نقطه کانونی دیدگاه جهانی امام خمینی رحمة الله علیه درباره انقلاب اسلامی ایران است. پس از بازگشت امام از پاریس، در یکی از نخستین مصاحبه های شان از ایشان درباره ریشه شیعی انقلاب پرسیدند. ایشان کاملا بی پرده پاسخ دادند: "این که به طور سنتی مسلمان به دو گروه شیعه و سنی تقسیم شده اند، اعتبار ندارد. همه ما مسلمان هستیم. این انقلاب، اسلامی است. در اسلام همه ما برادر هستیم." امروز در ایران هر مرد، زن و هر کودکی به اتحاد امت اسلامی معتقد است. امام خمینی رحمة الله علیه برای اهل سنت سخنرانی نکرد تا به مذهب شیعه درآیند. هنگامی که شیعیان به مناسک حج مشرف می شدند، فتوایی خطاب به شیعیان ایران و جهان صادر کردند: "زمانی که به حرم الهی مشرف می شوید، زمانی که به حج می روید، اعمال خود را همچون اهل سنت انجام دهید؛ حتی اگر آن ها به اشتباه عملی را انجام می دهند، شما باید از آن ها تبعیت کنید." نمی توان مصداق آشکارتری از اعتقاد ایشان به وحدت امت اسلامی پیداکرد. اجازه دهید مثال دیگری بزنم. زمانی که در ایران بودیم، ما را به قم بردند. در یک مهمانی، مولانا مفتی محمود از پاکستان حضور داشت. ممکن است برخی از شما نام او را شنیده باشید. مفتی محمود برای اقامه نماز ظهر به مسجد نرفت و همان جا در حیاط به نماز مشغول شد؛ زیرا نمی خواست به امام جماعت شیعه اقتدا کند، درحالی که علمای شیعه داخل مسجد، از یکی از علمای اهل سنت خواستند تا امامت نماز را بر عهده گیرد.
وحدت امت اسلامی و وحدت نظام سلطه، دو رویکرد جهانی انقلاب اسلامی ایران
دو روز بعد، به مشهد که یکی از مکان های مقدس شیعه است رفتیم. آن جا فرد دیگری به نام میان توفیل محمد که درحال حاضر امیر جماعات اسلامی پاکستان است و جانشین مولانا مودودی به شمار می آید، همراه جماعتی از اهل سنت و جدا از جماعت شیعه، نماز را اقامه کردند. بسیاری از اهل سنتی که آن جا حضور داشتند از این کار او احساس خوشایندی پیدا کردند.
وحدت نظام سلطه، دومین نکته ای است که دیدگاه جهانی امام خمینی رحمة الله علیه درباره انقلاب اسلامی بر آن تأکید دارد. بسیار وقت شما را گرفتم، اما فقط این نکته را بگویم که انقلاب اسلامی ایران ، جهان را به دو گروه تقسیم می کند: ظالمان و مظلومان. انقلاب اسلامی ایران ، کاملاً خود را متعهد به مظلومان جهان می داند.
سومین نکته درباره دیدگاه جهانی امام خمینی رحمة الله علیه این است که غرب برای تخریب انقلاب اسلامی در ایران، به هر کاری دست خواهد زد و از ظهور هر انقلاب دیگری شبیه انقلاب ایران در هر نقطه از جهان، جلوگیری خواهد کرد.
در پایان این بخش، بر نقش دکتر علی شریعتی در زمینه سازی برای انقلاب تأکید می کنم. دکتر شریعتی یک جامعه شناس است که عمیقاً مارکسیسم را درک کرده و در رد آن، مقالات بسیاری نوشته است. مکتوبات او در رد مارکسیسم، خیلی مورد استقبال مسلمانان قرار نگرفته است، ولی او در سراسر ایران و حتی در میان ایرانیان خارج از کشور دراین باره سخنرانی های بسیاری ارائه کرده است. او ابتدا مسئول تشویق جوانان دانش-آموخته در غرب و همراه کردن آن ها با جنبش اسلامی ایران بود و در ایجاد وحدت در جنبش اسلامی میان دانش آموختگان غرب و علمای سنتی در ایران نقش موثری داشت. ترکیب این دو نیرو، وقوع انقلاب اسلامی را اجتناب ناپذیر کرده بود.
حال به تعریف انقلاب اسلامی بپردازیم:
انقلاب اسلامی، حالتی از جامعه است که در آن، اول این که همه مسلمانان یک منطقه بسیج شوند تا اراده جمعی و تلاش های شان مقاومت ناپذیر و انکارناشدنی شود. دوم این که جامعه اسلامی نیازمند رهبر است؛ رهبری که به اهداف تمدن اسلامی متعهد باشد و تمایلات و منویات شخصی نداشته باشد. سوم این که انرژی ای که در این فرایند آزاد می شود می تواند جامعه را در تمام سطوح داخلی بازسازی کند و چهارم این که نظم اجتماعی به جسارت و توان رویارویی با جهان پیرامون درباره مسائل خود نیازمند است.
این تعریف انقلاب اسلامی از مطالعه انقلاب در ایران حاصل شده و چارچوب رسیدن به انقلاب در ایران را ارائه می کند. اولین نکته مهم در این تعریف، یعنی بسیج تمام اقشار مسلمان برای رسیدن به آمال و آرزوهای شان در ایران، آن چنان آشکار است که به توضیحات من نیاز ندارد.
دومین فاکتور انقلاب ساز که همانا داشتن رهبر متعهد به تمدن اسلامی، بدون تمایلات و انگیزه های شخصی بود هم در انقلاب ایران کاملا مشهود است و به توضیح بیشتر نیاز ندارد.
سومین فاکتور، تجمیع انرژی ها برای بازسازی جامعه در همه ابعاد است. اگر انقلاب با کارآمدترکردن نظام سرمایه داری موجود به کار خود خاتمه دهد، در عمل چیزی به دست نیاورده است. انقلاب به معنای افزایش کارآمدی نظام سرمایه داری نیست، بلکه باید کلیه ساختارها تغییر کنند. تنها نگرانی و ترس من، وجود بیش ازحد دموکراسی در قانون اساسی ایران است. صادقانه می گویم من دموکرات نیستم و هرجا دموکراسی می بینم بوی دردسر به مشامم می خورد. با توجه به تجربه ای که از مطالعه نظریات و ریشه دموکراسی در کشورهای غربی دارم و برمبنای آن، در فرایندهای دموکراتیک طبقات حاکم، پایگاه های قدرت خود را در جامعه حفظ می کنند، هیچ انقلابی در فرایند دموکراتیک امکان پذیر نیست. بازسازی جامعه، به ادامه فرایندها و اقدام انقلابی در همه سطوح جامعه نیازمند است. می ترسم مسئولان جدید، عِرق ملی و اراده و انرژی انقلابی برای ایجاد اصلاحات اساسی نداشته باشند. هر کشوری یک دولت دارد، اما هر کشوری یک انقلاب ندارد. معتقدم باید یک انقلاب اسلامی دائمی وجود داشته باشد. کشور نمی تواند بدون انقلاب های پیاپی و تا زمانی که کل نظام تغییر نکرده، کارآمد شود. اگر انقلاب، هم راستا و هم زمان با دولت عمل کند، انقلاب اسلامی به این اطمینان خواهد رسید که نظام ثابتی وجود دارد؛ نظام ثابتی که شکست های احتمالی دولت، توسط بازوهای انقلابی جامعه ترمیم شود، اما اگر فقط یک بازو وجود داشته باشد و این بازو به دلیلی نتواند موفق عمل کند، کل نظام شکست خواهد خورد. معتقدم انرژی انقلابی مردم ایران، نیروی مثبتی است و باید آن را برای بازسازی جامعه به کار گرفت.
اقتدار امام خمینی رحمة الله علیه در برخورد با کشورهای غربی
چهارمین فاکتور انقلاب ساز، بهرمندی از توان و جسارت رویارویی با دنیای پیرامون است. پیش تر اشاره کرده بودم که رژیم پهلوی یک رژیم محلی نبود و تحت حمایت قدرت های خارجی قرار داشت و پیروزی انقلاب اثبات کرد که جنبش اسلامی در ایران می تواند با دنیای پیرامون تعامل داشته باشد. مدیریت روابط خارجی دولت انقلابی ایران از دیگرنمونه های این توانایی است. به خوبی به یاد می آورم پس از این که اتحاد جماهیر شوروی به دلایلی که خودش داشت، قطعنامه پیشنهادی آمریکا را برای اعمال تحریم علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل وتو کرد، برخی بر این گمان بودند که شورای انقلاب، بازیچه روس ها شده و آن ها می خواهند ما را به اشتباه بیاندازند. زمانی که اتحاد جماهیر شوروی که دشمن ماست، قطعنامه علیه ایران را برای حفاظت از ایران وتو می کند و دیپلمات روس در خطابه خود از کمک شوروی به ایران علیه تحریم های آمریکا سخن می گوید، امام خمینی رحمة الله علیه روس ها را مورد عتاب قرار می دهد و می گوید: "شما فکر می کنید کی هستید؟ شما فکر می کنید می توانید به ما کمک کنید! ما با اتکا به منابع خودمان زندگی می کنیم و به هیچ کمکی از جانب شوروی یا هر کشور دیگر نیاز نداریم. ایران کشوری مستقل است و مستقل باقی خواهد ماند. اگر لازم باشد با تحریم ها بجنگیم، خودمان خواهیم جنگید و به کمک شوروی نیاز نداریم".
درنهایت این که انقلاب اسلامی ایران ، ماهیت دولت های کشورهای همسایه ایران را به آن ها نشان داده است: دولت هایی کاملاً بی ریشه و بیگانه از مردم، نظام ارزشی و تاریخ عاری از مشروعیت و کاملاً وابسته به حمایت های خارجی برای ادامه حیات. مسلمانان خارج از ایران، گزینه های انتخاب محدودی دارند. انقلاب درحالی به ما امید داد که هیچ امیدی نداشتیم. انقلاب، اعتمادبه نفس را به ما بازگرداند. ما می توانیم کاری را انجام دهیم که دیگران گمان می کردند نمی توانیم و این امر، ما را در جهانی که توسط مخالفان مان احاطه شده، قابل احترام کرده است. دست کم یک داستان پیروزمندانه برای تعریف کردن داریم. واقعیتی داریم که خود را با آن تعریف کنیم. می توانیم به چیزی اشاره کنیم و بگوییم: "ببین، این کاری است که ما می توانیم انجام دهیم و کسی تاکنون نتوانسته انجامش دهد." اما باید به خاطر بسپاریم که نظام اسلامی در ایران، تنها یک مدل در مراحل آغازین حیات است که باید پیشرفت کند. در غیر این صورت، امت اسلامی ضعیف تر خواهد شد. اگر ایران شکست بخورد، تاریخ مان مجددا روبه زوال خواهد گذاشت و این تنها وظیفه مردم ایران نیست، بلکه وظیفه تمام مسلمانان جهان است که هر کاری می توانند برای حمایت از انقلاب اسلامی ایران انجام دهند و اطمینان حاصل کنند که این فرصت تاریخی از دست نمی رود.
منبع : نشریه / سياحت غرب شماره 158./ بررسی موفقیت ها، موانع و اهداف انقلاب اسلامی ایران
افزودن دیدگاه جدید