تصویر باطن انسانی از نگاه آسمان/ بخش چهارم
پس باید مراقب حمله های شیطان باشیم تا ما را به گمراهی و سقوط نکشاند. برای در امان ماندن از شیطان و حمله های او ذکر «الحمدلله» کارساز است. چون این ذکر، سپر بسیار قدرتمندی در برابر توهماتی است که به سراغ آدم می آید. ذکر «الحمدلله» مایه آرامش و راحت روح و جان انسان است و جهنم را از وجود او بیرون می برد.
حمله های چهارگانه شیطان به انسان
در میان حمله های چهارگانه ی شیطان به انسان، حمله از راست شیطان، از همه خطرناک تر است. اولیاء الهی و مؤمنین به خاطر مقدسات و انجام کارهای خوبشان بیشتر در معرض خطر و سقوط هستند. نمونه بارزش خود شیطان است که بعد از شش هزار سال عبادت، از یک فرمان خدا سرپیچی کرد. اما حضرت عبدالعظیم از جمله شخصیت هایی است که به خاطر فروتنی و خاکساری درمقابل امام زمانش به اوج و بزرگی رسید.
یکی از مهم ترین آیات قرآن کریم نقل قول شیطان است که می گوید: « قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ/ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِینَ[1]= گفت پس به سبب آنكه مرا به بیراهه افكندى من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست/ آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى تازم و بیشترشان را شكرگزار نخواهى یافت».
شیطان می گوید: من برسر راه مستقیم تو، در کمین آنها می نشینم. این مطلب، از سنت الهی و حقیقت خارجی خبر می دهد. یعنی کسی که در صراط مستقیم است، حتما مورد حمله شیطان قرار می گیرد. یعنی امکان ندارد یک نفر تصمیم بگیرد آدم خوبی بشود و در صراط باشد، ولی شیطان به او حمله نکند. این حمله هم از چهار طرف «جلو، عقب، راست و چپ» است.
حمله از جلو) حمله ای از آینده است. یعنی هر کس بخواهد با خدا دوست شود، قطعاً شیطان دلشوره و ترس هایی را نسبت به آینده ایمانی او ایجاد می کند.
حمله ازعقب) حمله ی شیطان برای شکست ها، کدورتها و گناهان گذشته انسان است. در کل هر چه که مربوط به گذشته انسان باشد. مثل خاطرات گذشته که می تواند روح شما را بیازارد. حتی با وجود این که انسان از گناهانش توبه می کند، ولی شیطان چنان گناهان را به رخ او می کشد که انسان شجاعت توبه یا آشتی با خدا را نداشته باشد. پس راهکار مقابله با این حمله، تعمق در بحث توبه است.
حمله از سمت چپ) در این حمله، شیطان انسان را دعوت به انواع گناه و فحشاهای ظاهری و باطنی می کند.
حمله از سمت راست) این حمله در میان حمله های شیطان، از همه خطرناکتر است و کمر اولیای الهی را هم شکسته است.
حمله از سمت راست، حمله ی از نقاط قوت و مثبت یک شخص است. مثل نماز شب خواندن، کربلا رفتن، پیاده رفتن، جبهه رفتن، جنگ رفتن، ذکر گفتن، ریش گذاشتن، چادری بودن، خواب خوب دیدن و... اما اگر مراقبه نباشد، همین مقدسات آهسته آهسته کار دست آدم می دهد. انسان تا آدم خوبی می شود، خودشیفتگی و خودبرتربینی به سراغش می آید. از خدا طلبکار می شود. سر خدا با اعمال خیرش منت می گذارد. دعا می کند؛ ولی توقع دارد که حتماً اجابت شود. چنین صورت های مقدس و مثبتی می تواند انسان را جهنمی کند. چون همین اعمال خوب و مثبت، او را در صراط سنگین می کند و موجب سقوطش می شود.
نمونه بارز این حمله، خود شیطان است. او چون شش هزار سال عبادت خدا را کرد؛ اما توانست جلوی خدا بایستد و از فرمانش سرپیچی کند.
پس باید مراقب حمله های شیطان باشیم تا ما را به گمراهی و سقوط نکشاند. برای در امان ماندن از شیطان و حمله های او ذکر «الحمدلله» کارساز است. چون این ذکر، سپر بسیار قدرتمندی در برابر توهماتی است که به سراغ آدم می آید. ذکر «الحمدلله» مایه آرامش و راحت روح و جان انسان است و جهنم را از وجود او بیرون می برد.
گناهى كه تو را ناراحت كند، بهتر از كار خوبی است كه دچار غرورت سازد
در راستای برخورد ما با حمله از راست شیطان، باید با غرور مبارزه کرد. بهترین راهکار برای برخورد با این حمله ی شیطان این است که انسان مؤمن، به عملش مغرور نشود.
امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: «سَیِّئة تَسُوؤك خیرٌ عند اللّه من حَسَنة تُعْجِبُك[2]= گناهى كه تو را ناراحت كند، بهتر از كار نیكى است كه دچار غرورت سازد». گناهی که انسان را شرمنده کند، بهتر است از انجام کار خیری است که او را دچار خودشیفتگی و بی ادبی در مقابل خدا کند.
سید الساجدین (علیه السلام) که اسمش زین العابدین [علیه السلام] است، در صحیفه سجادیه به خدا عرض می کند: «أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا[3]= من کمترین کمتران هستم و ذلیل ترین ذلیلان هستم» من از هر کمی کمترم. و در جائی دیگر می فرماید: «اِلهی مَن اَنَا حَتّی تَغضَبَ عَلیَّ! اِلهی و فوعزتک ما یزین ملکک احسانی و لا تقبحه اساءتی بعزتت[4]= خدایا! من چی هستم که بر من خشمگین شوی. پس به عزت و جلالت سوگند که نه نیکوکاری من زینت بخش ملک و سلطنت توست و نه کردار بد من تأثیری در زشت کردن آن دارد». خدایا من کی هستم و چه قیمتی پیش تو دارم؟ من هرچه زشتی داشته باشم، آنقدر مملکت تو بزرگ و قشنگ است که گناه من چیزی نیست. اصلاً در مملکت تو دیده نمی شود.
این که انسان آن حالت انکسار و تقصیر را داشته باشد و من من نکند، خیلی مهمتر از عجب، خودشیفتگی و خودپسندی در مقابل خدا و بندگان خدا است. پس مؤمن باید حواسش باشد که به خاطر خوبی ها و کارهای خیرش، عجب به سراغش نیاید.
خدا امام را رحمت کند. در وصیت نامه اش می نویسد: من از همه مردم، خواهران و برادران به خاطر تقصیرها و قصورها معذرت خواهی می کنم. حلالم کنید. خدا نکند انسان با کمالات، نعمات و زیبائی هایی که خدا به او داده، اینها را به رخ دیگران بکشد. این مسئله در خانه ائمه در بین نوادگان شان نیز وجود داشته و امروز هم در میان برخی افراد دیده می شود.
راز عظمت و بزرگی حضرت عبدالعظیم الحسنی [علیه السلام] چیست؟
یکی از اولیاء خدا فرمودند: من از مرحوم علامه طباطبایی سوال کردم که علت عظمت حضرت عبدالعظیم [علیه السلام] چیست که زیارت او معادل زیارت سیدالشهداست؟ همان طور که امام هادی (علیه السلام) فرمودند: «مَن زارَ عَبدالعَظیمِ الحَسَنی(علیه السلام) بِرِی کَمَن زارَ الحُسَین(علیه السلام) بِکَربَلا[5]= کسی که زیارت کند عبدالعظیم(علیه السلام) را، مانند کسی است که به زیارت حسین (علیه السلام) در کربلا رفته باشد».
پاسخ علامه این است: در بین بعضی از امامزاده ها، مسئله عجب وجود داشته است. مثلا بعضی از فرزندان امام حسن (علیه السلام) نسبت به نوادگان امام حسین(علیه السلام) حسادت می کردند که چرا نسل امامت در خانواده امام حسین [علیه السلام] قرار گرفته است؟ بعضی از آنها زیر بار امامت امام حسین [علیه السلام] نمی خواستند بروند.
اما حضرت عبدالعظیم[علیه السلام] یک فقیه بزرگ از بنی الحسن است. ایشان شخصیت بزرگ و محدث قدرتمندی بود. علت این بزرگی و عظمتش را علامه این گونه بیان می کند که ایشان آن جو حسادت و خودبرتربینی که همان حمله ی شیطان از راست است را شکست. در مقابل امام زمانش یعنی امام هادی (علیه السلام) زانو زد و گفت آقا من شما را به امامت قبول دارم. من آمده ام بگویم شما تایید کنید که من مسلمان هستم یا نه! دین دارم یا نه! اگر شما تائید نکنید اشکالم را بگویید. در واقع دینش را بر حضرت عرضه کرد.
وقتی انسان این طور خودش را در چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) می شکند، خدا او را بالا می برد و عزت می دهد. پس آدمی که حق گراست، بزرگ می شود؛ حتی اگر به ضررش باشد.
شما نگاه کنید که ما چقدر مقدسینی داشتیم که در مقابل امام ایستادند و اصلاً کوتاه نیامدند. هنوز هم هستند و در مقابل نایب امام زمان (علیه السلام) می ایستند. مثل شیطان در مقابل خدا.
اما خوش به حال کسی که عشق به خدا داشته باشد و خدا از همه چیز برایش عزیزتر باشد. خودش را بتواند بشکند. حضرت عبدالعظیم الحسنی (علیه السلام) هم خودش را شکست. خدا هم به او یک عزتی داد که هر کس حضرت عبدالعظیم را زیارت کند، مثل این است که امام حسین (علیه السلام) را زیارت کرده. چنانچه در زیارت حضرت می خوانیم: «یا مَنْ بِزِیارَتِهِ ثَوابُ زِیارَة سَیِّدِ الشُّهَداءِ یُرْتَجی[6]= ای کسی که به زیارتت ثواب زیارت سیدالشهدا(علیه السلام) امید می رود».
درس بزرگی که باید از حضرت عبدالعظیم الحسنی [علیه السلام] بگیریم، این است که انسان هر چقدر بزرگتر می شود، باسوادتر می شود، مشهورتر می شود، متعبدتر می شود؛ باید حق گراتر و فروتن تر بشود. اگر این گونه شد، نزد خدا هم بزرگ می شود و محبوبیت پیدا می کند. ولی اگر دنبال خودش بود و شیفته ی خودش شد، خدا حقیر و ذلیلش می کند.
چگونه طعم ایمان را بچشیم؟
ایمان مزه و لذتی دارد که اگر سراغ کسی بیاید، همیشه شاد و آرام خواهد بود، اضطراب هایش از بین می رود و همیشه همراه نور است. حال برای این که این مزه را بچشیم، باید به فرمایش نبی اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) عمل کنیم که فرمودند: «ثَلاث من كُنّ فیه ذاقَ طعمَ الإیمان: من كان لا شیء أحبُّ إلیه من اللّهِ وَرَسُولِهِ، وَمَنْ كان لَئِنْ یُحرق بالنّار أحبَّ إلیه مِنْ أَنْ یرتدّ عن دِینه، ومَنْ كانَ یُحبُّ للّهِ وَ یبغضُ للّه»[7]= سه چیز است كه هركس داراى آن باشد، مزه ایمان را چشیده است: آن كس كه چیزى براى او از خدا و رسولش گرامى تر نباشد؛ آن كس كه سوخته شدن در آتش براى او محبوب تر از خروج از دین باشد؛ آن كس كه هر کس یا چیزی را براى خدا، دوست یا دشمن بدارد».
پس اگر کسی بخواهید طعم ایمان را بچشد، اول باید خدا، رسول و جهاد برایش از همه چیز عزیزتر باشد. اگر عزیزتر بود، مؤمن است.
دوم آنکه در آتش سوختن برایش بهتر باشد تا این که دینش را از دست بدهد.
بعضی از مسئولین ما آنقدر فاسقند که خوشی زندگی دنیای شان را با کالای آخرتی به هر بهانه ای می فروشند. حتی حاضرند با آمریکا صلح کنند که نکند جنگی بشود و منافع شان به خطر بیفتد. اینها کسانی اند که جگر جنگ را ندارند و به دنیا چسبیده اند. سوم این که تمام عشق و محبتش و بغضش به خاطر خدا باشد. اگر از چیزی خوشتان می آید، به خاطر خدا دوست بدارید و اگر از چیزی بدتان می آید، بگوئید چون خدا دوست ندارد، من هم متنفرم.
قرآن هم می گوید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ =[8] بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد»، یعنی هر کس عاشق خداست، سراغ من بیاید و از من تبعیت کند تا خدا هم او را دوست داشته باشد.
زبان دین ما، زبان عشق است. پایه اش براساس عشق به الله و خوبی هاست. الله هم خدای قشنگی ها و خوبی هاست و دینی که برای ما قرار داده، مبتنی بر عاشقانه ترین کلامی است که در دنیا می شود زد.
وقتی آدم به مهر خدا افتاد و همه امورات زندگی اش را تابع خدا کرد، عشقش نسبت به اعضای خانواده اش بیشتر می شود و هر آدمی که بیشتر رنگ خدا داشته باشد و بوی خدا بدهد، برایش دوست داشتنی تر است.
مطالب تکمیلی:
تصویر باطن انسانی از نگاه آسمان/ بخش دوم
تصویر باطن انسانی از نگاه آسمان/ بخش سوم
حمله های چهارگانه شیطان/ انسان/ ایمان
امامت/سیدالشهداء/حضرت عبدالعظیم
-----------------------------------
منبع: تصویر باطن انسانی از نگاه آسمان، جلسه 4، 96/10/3 - منتظران منجی
----------------------------------
پی نوشت:
1] سوره : اعراف، آیات16،17.
[2] نهج البلاغه ، خ46.
[3] صحیفه سجادیه: دعای 48؛ ص: 247.
[4] صحیفه سجادیه.
[5] مستدرک الوسائل٬ جلد سوم٫ صفحه ۶۱۶.
[6] مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عبدالعظیم(علیه السلام)
[7] کنز العمال:ج1، ح70 و72و جامع الأُصول:ج1، ص238.
[8] سوره آل عمران/آیه 31.
افزودن دیدگاه جدید