فدائیان اسلام، نواب صفوی و روزگار ایران پسابرجام

موضوع نوشتار: 
یادداشتی به مناسبت سالروز شهادت نواب صفوی؛
فدائیان اسلام، نواب صفوی و روزگار ایران پسابرجام

 تیرماه سال ۱۳۳۰ در حالی که محمد مصدق رئیس دولت می باشد، نواب صفوی هنگام خروج از از خانه یکی از اعضای فدائیان اسلام از سوی ماموران آگاهی دستگیر و زندانی می‌گردد که دوران حبس وی تا سقوط دولت مصدق به طول می انجامد.
مخالفت و عدم کنارآمدن نواب صفوی با مصدق و دولت وی باعث می گردد که حتی محمدرضا پهلوی پس از کودتای ۲۸ مرداد تلاش کند از ظرفیت نواب صفوی جهت بهره برداری و مقابله با جبهه ملی بهره مند شود و از این اختلاف بتواند بهره برداری سیاسی نماید؛ بطوریکه با فرستادن امام جمعه سه پیشنهاد به نواب ارائه می کند؛ وی که صد هزار تومان وجه نقد به همراه داشت تا با قبول پیشنهادات به نواب بدهد، از نواب می خواهد تا بپذیرد که به عنوان سفیر به یکی از کشورهای اسلامی اعزام گردد یا منزلی برای وی در نظر گرفته شود و محل جلوسش باشد و ماهی ده هزار تومان حق سفره به وی پرداخت شود و یا اینکه با همکاری نواب یک حزب بزرگ اسلامی تشکیل شود و مخارج آن را دربار تامین نماید. که نواب صفوی ضمن رد این پیشنهادات به امام جمعه می گوید: «خجالت نمی‌کشی مرا به درگاه معاویه دعوت می‌کنی؟» جالب است که پیش از اینها نیز به رهبر فدائیان اسلام تولیت آستان قدس رضوی پیشنهاد شده بود که با مخالفت وی روبرو می شود.

بنابراین با رجوع به تاریخ آنچه فهمیده می شود این است که مخالفت نواب صفوی با مصدق و جبهه ملی نه به دلیل همراهی با جریان سلطنت و محمدرضا پهلوی در آن سالهاست بلکه نواب صفوی ضمن عدم همراهی با مصدق به صراحت موضع خود را پیرامون دربار نیز بیان داشته و بارها ثابت کرده زیر بیرق پهلوی نه تنها حاضر نیست اقدام به راه اندازی و تأسیس یک حزب اسلامی نماید، بلکه افتخار تولیت آستان قدس رضوی را نیز نمی پذیرد. حال سؤال اساسی اینکه چطور فردی همچون نواب صفوی در این برهه از تاریخ نمی تواند با مصدق کنار بیاید و دلیل برخورد جبهه ملی با وی به چه دلیلی است؟

برای پرداختن به این سؤال مهم و اساسی می بایست یکسال به عقب بازگشت و نگاهی انداخت به کتاب «جامعه و حکومت اسلامی» به تألیف سیدمجتبی نواب صفوی که در آبان سال ۱۳۲۹به چاپ رسید. کتابی که در آن روش صحیح حاکمیت از دیدگاه خود را بیان می‌دارد. وی معتقد است جز با حرکت ریشه‌ای و تقویت فرهنگ اصیل اسلامی در جامعه با استکبار جهانی نمی‌توان مقابله کرد و تلاش می کند با بهره گیری از نامه امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر، اصول سیاسی اسلام را با مردم در میان بگذارد، وی معتقد بود باید در جهت نیل به حکومت اسلامی و استقرار مدینه قرآنی غدیر گام برداشت و نباید خود را به قالب های نظام مشروطه محدود ساخت؛ و به شاه و همه کسانی که در حکومت مسئولیت دارند هشدار می‌دهد که در صورت اجرایی نکردن دستورهای اسلامی به دست فرزندان مقتدر و فداکار اسلام از بین خواهند رفت.
اینها دقیقاً مهمترین دلیل عدم کنار آمدن جبهه ملی و فدائیان اسلام با یکدیگر است، در حالی که هر دو جریان در مقابل رژیم پهلوی تعریف می شدند و تا حدود بسیار زیادی جهت کسب منافع ملی دارای اشتراک نظر بودند اما یک جریان معتقد بود که این مسیر از طریق دیدگاه های لیبرالیستی به نتیجه خواهد رسید و یک جریان معتقد به تشکیل حکومت اسلامی با تمام ابزارهای الزامی آن بود که مطمئناً اجرای حکم و حدود الهی مهمترین دلیل تشکیل حکومت اسلامی است و با چنین رویکردی، براساس شرایط زمانی و مکانی آن روزشان است که دست به برخورد سلبی با کسانی می زنند که علیه اسلام و منافع ملت ایران اقدام می کردند.
داستان ملی شدن صنعت نفت و نقش جبهه ملی و مصدق در تاریخ به آن پرداخته شده اما آنچه کمتر در خصوص آن سخنی به میان آمده نقش مهم فدائیان اسلام در رسیدن کشور به این دستاورد است. با نگاهی به تاریخ می توان دریافت که جدای از حمایت فدائیان اسلام از ورود چهره هایی همچون آیت الله کاشانی و مصدق به مجلس، می توان اقدامات این گروه اسلامی به رهبری نواب صفوی را یکی از عاملین اصلی تغییر مسیر سیاسی کشور در آن برهه که منجر به نخست وزیری مصدق می گردد دانست.
بعد از سال ۱۳۲۷، که جنبش ملی شدن صنعت نفت به اوج خود رسید و فعالیت گروه های مخالف رژیم علنی شد و اقلیت موجود در مجلس مانع تصویب قرارداد «گس گلشائیان» گردید، رژیم پهلوی برای اینکه حتی اقلیت مخالفی نیز وارد مجلس نشود، توسط «هژیر» دست به تقلب گسترده در انتخابات زده و به بهانه ترور شاه و دست داشتن آیت الله کاشانی در این ترور، وی را بازداشت و به لبنان تبعید می کنند. فداییان اسلام «هژیر» را اعدام انقلابی کرده که منجر به نامزد شدن آیت الله کاشانی و مصدق و ورود دوباره گروه اقلیت به مجلس می شود.

در سال ۱۳۲۹ نیز در حالیکه رزم آرا، نخست وزیر وقت با ملی شدن صنعت نفت به شدت مخالفت می کرد و ضمن آنکه معتقد بود که ملت ایران توانایی و لیاقت اداره این صنعت عظیم را ندارد، به عناوین مختلف در تصویب این قانون در مجلس شورای ملی کارشکنی می کرد. در روز ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ زمانی که اتومبیل رزم آرا جلوی مسجد شاه توقف کرد و نخست وزیر جهت شرکت در ختم آیت الله فیض قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خلیل طهماسبی- از اعضای گروه فدائیان اسلام- از پشت سر با شلیلک سه گلوله او را از پای در می آورد و خود نیز توسط مأموران دستگیر می شود.

قتل رزم آرا در دل رژیم چنان وحشتی می اندازد که دولت بعدی به نخست وزیری حسین علاء نتوانست با ملی شدن صنعت نفت مخالفتی نماید و مجبور به استعفا گردید و مجلس، مصدق را به نخست وزیری انتخاب کرد. آیت الله کاشانی در مصاحبه ای در رابطه با قتل رزم آرا چنین اظهار نظر کرد: «این عمل (هلاکت رزم آرا) به نفع ملت ایران بود و آن گلوله و ضربه عالیترین و مفیدترین ضربه ای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد» و در مرداد ۱۳۳۱، نیز ماده واحده ای به تصویب مجلس رسید که چون خیانت علی رزم آرا بر ملت ایران ثابت گردیده، قاتل او استاد خلیل طهماسبی به موجب این قانون مورد عفو قرار می گیرد. بدین ترتیب در ۲۳ آبان همان سال، طهماسبی پس از دو سال و اندی از زندان آزاد گردید و آیت الله کاشانی او را به عنوان «شمشیر برّان اسلام» و «مجری اراده و افکار ملت ایران» مورد ستایش قرار داد.
شاید بد نباشد یکبار دیگر مرور گردد که آخرین اقدام فدائیان اسلام با هدایت نواب صفوی در واکنش به پیوستن ایران به یک معاهده بین المللی تحت عنوان پیمان سنتو رخ داد، پیمانی هشت ماده‌ای که تلاش داشت به بهانه مقابله با خط کمونیسم، جا پای آمریکا را جهت حضور در منطقه خاورمیانه محکم کند و در واقع با وارد شدن ایران به این پیمان، کشور به پایگاه نظامی آمریکا در منطقه شناخته خواهد شد. رهبر فدائیان اسلام با انتشار اعلامیه‌ای مخالفت خویش را ابلاغ کرد و گفت: «مصحلت مسلمین دنیا پیوستن و تمایل به هیچ یک از دو بلوک نظامی جهان و پیمان های دفاعی نبوده، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت یک اتحادیه دفاعی و نظامی مستقلی تشکیل دهند.» بدین وسیله نواب آشکارا در مقابل آمریکا و مهره‌های دست نشانده آن در داخل قرار می گیرد و رسماً به آنها اعلان جنگ می دهد و برای ممانعت از امضای این پیمان اعضای فدائیان اسلام در جهت اعدام انقلابی حسین علاء، نخست وزیر و طرف ایرانی در انعقاد پیمان سنتو اقداماتی را سازماندهی می کنند که در روز ۲۵ آبان سال ۳۴ همزمان با حضور علاء در مجلس ترحیم مصطفی کاشانی (فرزند ارشد آیت الله کاشانی) در مسجد شاه، مظفر علی ذوالقدر به وی حمله برده و بعد از شلیک تیری، ضمن آنکه علاء را مورد جراحت قرار می دهد به دست مأموران دستگیر می شود که این اقدام منجر به دستگیری نواب صفوی و تعدادی دیگر از اعضای فدائیان اسلام در اول آذرماه می گردد و در ۲۷ دی ماه ۱۳۳۴، سیدمجتبی نواب صفوی و به همراه سه تن از اعضای فدائیان اسلام (سیدمحمد واحدی، مظفر علی ذوالقدر و خلیل طهماسبی) مطابق با سالگرد شهادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و در حالی که نواب صفوی طی سخنانی- به اعتقاد نگارنده برای تاریخ- بیان می دارد: «فریب این مقامات ظاهری را نخورید و بدانید که قیامت بسیار نزدیک است.»، به خیل شهدا می‌پیوندند.
اما با گذشت شصت سال از آن روز، هنوز آنچه محل بروز اختلاف در کشور در سال های اخیر و خصوصاً در شرایط ایران پسابرجام خواهد بود، دقیقاً دو نگاه متفاوت به حکومت و قدرت سیاسی در کشور است، دو جریانی که یکی معتقد است با کسب قدرت سیاسی در کشور و پس از پیروزی انقلاب اسلامی می بایست کشور را به هر قیمت ممکن اداره کرد و در این راه امروزه روز بهترین الگو، مدل لیبرالیستی، پیوستن به دهکده جهانی و همسویی با آمریکاست که این دقیقاً همان مسیری است که جبهه ملی به رهبری مصدق تلاش داشتند صورت دهند و جریانی دیگر به حکومت اسلامی و کسب منافع ملت ایران در چارچوب پایبندی به ظرفیت درون و عدم همراهی و پیوستن به بلوک شرق و غرب است که همان مسیر و خطی است که مجاهدانی همچون فدائیان اسلام و نواب صفوی طی کردند.
باید از نواب صفوی و فدائیان اسلام این روزها بیشتر سخن گفت. نوابی که از همان دوران جوانی نمی تواند آقایی اجنبی بر این کشور را تحمل کند و در حالیکه برای کار در شرکت نفت به آبادان می رود و در آنجا یکی از متخصصین انگلیسی به یکی از کارگرها سیلی می زند و نواب آنچنان برانگیخته می شود و کار را تعطیل می کند که آن متخصص انگلیسی می آید و عذرخواهی می کند، ولی نواب به کمتر از قصاص آن انگلیسی قانع نمی شود.

باید برای آنانی که خطشان همان خط غرب گرایی و بستن با کدخداست و می خواهند برجام را پلی برای آن مقصود قرار دهند، این روزها نامه نواب به مصدق را - که در دوران اوج غرور و قدرت وی نگاشته شده- مجدداً خواند که چطور در نامه ای دلسوزانه در حالیکه وی را به جرم شکستن شیشه یک مشروب فروشی به زندان انداخته اند، دلسوزانه از سقوط دولت با خبر و به وی جهت اجرای احکام الهی هشدار می دهد و می نویسد: «هو العزیز آقای دکتر محمد مصدق نخست وزیر پس از سلام، شما و مملکت در سخت ترین سراشیب سقوط قرار گرفته اید. چنانچه احساس کرده و معتقد شده باشید که نجاتبخش شما و مملکت، اجرای برنامه مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله می باشد و پس از تمام جریانات گذشته آماده اجرای احکام مقدس اسلام باشید، قول می دهم که شما و مملکت را به یاری خدای توانا و به برکت اجرای احکام و تعالیم عالیه اسلام از هر بدبختی و سقوط و فسادی حفظ نموده، به منتهای عزت و سعادت معنوی و اقتصادی برسانم.»
۸ شوال المکرم ۱۳۷۲ ه.ق ۳۰ خردادماه ۱۳۳۲ ه.ش

نویسنده : علی خضریان / منبـــع : رجــــانیـــوز

Share