واقعيت تلخ (حرمتی که نگه داشته نشد)
دوران شيرين زندگانى بانوى اسلام فاطمه زهرا (عليها السلام) با رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) به سرعت سپرى شد، هر چند به يك معنا در سراسر زندگى او، دوران شيرينى وجود نداشت، چرا كه پيوسته فشارها و جنگها و توطئه هاى دشمنان بر ضد اسلام و پيامبر آرامش روح فاطمه (عليها السلام) را بر هم مى زد.
با رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) طوفانهاى تازهاى از حوادث پيچيده و بحرانى وزيدن گرفت؛ احقاد و كينههاى بدر، خيبر و حنين كه در عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله) در زير خاكستر پنهان بود آشكار گشت؛ احزاب منافقين به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگيرند و هم از خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله)؛ و فاطمه زهرا (عليها السلام) در مركز اين دايره بود كه تيرهاى زهرآگين دشمنان از هر سو به سوى آن پرتاب مى شد.
فراق و جدايى دردناك پدر از يكسو، مظلوميت غمانگيز و جانكاه همسرش اميرمؤمنان على (عليه السلام) از سوى ديگر، توطئههاى دشمنان بر ضد اسلام از ديگر سو و نگرانى فاطمه (عليها السلام) از آينده مسلمين و حفظ ميراث قرآن، وسنت نبوي، دست به دست هم داده، قلب و روح پاكش را سخت مى فشردند.
فاطمه (عليها السلام) نمىخواهد با بيان غمهاى خود، روح پاك اميرمؤمنان على عليه السلام را كه سخت از آن اوضاع ناگوار و خلاف كارى هاى امت ضربه ديده، آزرده تر سازد؛ به همين دليل به كنار قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله) مىرفت و با او درد دل مى كرد؛ و سخنان جانسوزى همچون اخگر آتش كه اعماق وجود انسان را مىسوزاند، بر زبان مى آورد.(1)
آنچه در اين مقاله به خوانندگان محترم ارائه مي شود نقل گوشه اي از روايات متعدد از متون اهل سنت پيرامون واقعيات تلخ بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) مي باشد.
تذکر اين نکته نيز لازم است که بيان حقايق به شيوه علمي و منطقي و مستدل و خالي از هرگونه تعصب و توهين به مقدسات منافات با وحدت اسلامي ندارد.
به قول استاد شهيد مرتضي مطهري: «مخالفين اتحاد مسلمين براى اينكه از وحدت اسلامى مفهومى غيرمنطقى و غيرعملى بسازند، آن را به نام وحدت مذهبى توجيه مى كنند تا در قدم اول با شكست مواجه گردد. بديهى است كه منظور علماى روشنفكر اسلامى از وحدت اسلامى، حصر مذاهب به يك مذهب و يا اخذ مشتركات مذاهب و طرد مفترقات آن ها- كه نه معقول و منطقى است و نه مطلوب و عملى- نيست؛ منظور اين دانشمندان متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمنان مشتركشان.
از نظر اين گروه از علماى اسلامى، هيچ ضرورتى ايجاب نمى كند كه مسلمين به خاطر اتحاد اسلامى، صلح و مصالحه و گذشتى در مورد اصول يا فروع مذهبى خود بنمايند، همچنان كه ايجاب نمى كند كه مسلمين درباره اصول و فروع اختلافى فيما بين، بحث و استدلال نكنند و كتاب ننويسند. تنها چيزى كه وحدت اسلامى، از اين نظر، ايجاب مىكند، اين است كه مسلمين- براى اينكه احساسات كينه توزى در ميانشان پيدا نشود يا شعله ور نگردد- متانت را حفظ كنند، يكديگر را سبّ و شتم ننمايند، به يكديگر تهمت نزنند و دروغ نبندند، منطق يكديگر را مسخره نكنند )و به مقدسات يکديگر اهانت نکنند[ و بالاخره عواطف يكديگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند و در حقيقت- لااقل- حدودى را كه اسلام در دعوت غيرمسلمان به اسلام لازم دانسته است، درباره خودشان رعايت كنند: «اُدْعُ الى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنُ»(2)
اين مقاله شامل بخش هاي ذيل مي باشد:
قطره اي از بحر فضائل زهراي مرضيه سلام الله عليهادرمنابع اهل سنت
نارضايتي حضرت زهرا عليها السلام از خليفه اول
تهديد به آتش زدن خانه حضرت توسط خليفه دوم
اثبات عملي شدن اين تهديد
قطره اي از بحرفضائل زهراي مرضيه سلام الله عليها در منابع اهل سنت
بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) طوفان عجيبى در جامعه اسلامى بر سر مسأله خلافت در گرفت، طوفانى كه نتيجه آن تغيير محور خلافت از خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله) به سوى افراد ديگرى بود، آن ها كه از سوى خدا به عنوان جانشينى پيامبر (صلى الله عليه و آله) معرفى شده بودند كنار زده شدند و ديگران جاى آن ها را گرفتند.
منزوى شدن اهلبيت (عليهم السلام) سبب شد كه مقامات حاكم آنچه از فضايل و مناقب در شأن آن ها بود و طبعاً شايستگى و اولويت آن ها را براى مسأله خلافت اثبات مىكرد، سانسور كنند؛ زيرا ذكر اين مناقب و فضايل براى همه سؤال انگيز بود كه اگر آن ها داراى چنين مقاماتى بوده اند پس چرا ديگران پيشى گرفتند؟!(3)
اما از آنجا که خواست پرودگاربر باقي ماندن اين فضائل بود، فضائل ومناقب اهل بيت (عليهم السلام) بطور کلي از بين نرفت وبه راستي که ذکراحاديث فضائل ومناقب اهل بيت (عليهم السلام) درکتب مخالفان وعبور آن از کانال زمان ومحيطي که نهادن نام "على" بر فرزند جرمى نابخشودنى محسوب مىشد، خود معجزه است؛ آري آن ها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند؛ ولى خدا جز اين نمىخواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران ناخشنود باشند! «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرهَ الْكافِرُونَ».(4)
شيعه وسني روايات بسياري از پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله در شأن ومنزلت حضرت زهراء سلام الله عليها بيان نقل نموده اندکه نشان از جايگاه ويژه وبالاي حضرت صديقه طاهره دارد ما نيز قبل از ورود به اصل بحث تنها چند روايت از بحر بيکران فضائل برترين بانوي جهان از منابع معتبر اهل سنت نقل مي کنيم.
1. قالَ رسول الله: «فاطمةُ سَيّدَة نِساءِ اَهلِ الجَنّة» (5)
فاطمه (سلام الله عليها) سرور زنان اهل بهشت است.
2. آلوسی که از استوانه های علمی اهل سنت است در تفسير روح المعانی در مورد مقام والای حضرت زهراء سلام الله عليها می گويد:
«وَ الَّذِي أَمْيَلُ إِلَيْهِ - أَنَّ فَاطِمَةُ الْبَتُولُ أَفْضَلِ النِّسَاءِ المتقدمات والمتأخرات مِنْ حَيْثُ إِنَّهَا بَضْعَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ بَلْ وَ مَنْ حيثيات أَخَّرَ أَيْضاً ، وَ لَا يعكر عَلَى ذَلِكَ الْأَخْبَارِ السَّابِقَةِ لِجَوَازِ أَنْ يُرَادَ بِهَا أَفْضَلِيَّةِ غَيْرِهَا غليها مِنْ بَعْضِ الْجِهَاتِ وبحيثية مِنْ الحيثيات - وَ بِهِ يُجْمَعُ بَيْنَ الْآثَارُ - وَ هَذَا سَائِغُ عَلَى الْقَوْلِ بِنُبُوَّةِ مَرْيَمَ أَيْضاً إِذْ البضعية مِنْ رَوْحِ الْوُجُودِ وَ سَيِّدُ كُلِّ مَوْجُودُ لَا أَرَاهَا تُقَابِلُ بِشَيْءٍ وَ أَيْنَ الثُّرَيَّا يَدٍ»(6)
نظر من اين است كه فاطمه بتول أفضل از تمام زنان اولين و آخرين است از جهت اين كه او پاره تن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) است و از ساير جهات هم همين گونه است و ... حتي اگر ما قائل شويم كه حضرت مريم نبي بوده باز هم فاطمه أفضل از او است؛ زيرا پاره تن روح وجود عالم هستي و پاره تن سيد تمام موجودات است [يعني رسول الله (صلي الله عليه و سلم)] و با هيچ چيزي قابل مقايسه نيست. چه زماني مي تواند اين دست هاي بشري به ستاره ثريا برسد؟
3. قالَ رسول الله (صلي الله عليه وآله): «اِنّمَا فاطُمَة بَضعَة مِنِّي يُوذِينِي ما آذاها» (7)
فاطمه (سلام الله عليها) پاره تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد.
آري آزار فاطمه (سلام الله عليها) آزار رسول اکرم صلوات الله عليه وآله است؛ و جزاي آزار رسول الله صلي الله عليه وآله نيز در قرآن کريم آمده است.
در دو آيه از آيات قرآن کريم جزاي آزار دهندگان رسول الله صلي الله عليه وآله را عذاب الهي ودوري از رحمت پروردگاربيان مي داردآنجا که مي فرمايد:
«إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً»(8)
آن ها كه خدا و پيامبرش را آزار مىدهند؛ خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته و براى آن ها عذاب خواركنندهاى آماده كرده است.
درآيه اي ديگرنيزمي فرمايد: «الَّذينَ يُؤْذُونَ رسول الله لَهُمْ عَذابٌ أَليم»(9)
آن ها كه رسول خدا راآزار مىدهند، عذاب دردناكى دارند.
4. «كانَ رسول الله (صلي الله عليه وآله) اذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهْدِهِ بِانْسانٍ مِنْ اهْلِهِ فاطِمَةَ (س) وَ اوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ اذا قَدِمَ فاطِمَة».(10)
هر زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) به سفر مىرفت آخرين كسى را كه خداحافظى مىكرد دخترش فاطمه (سلام الله عليها) بود و هنگامى كه از سفر باز مى گشت نخستين كسى را كه ديدار مى كرد زهرا (سلام الله عليها) بود.
5. قال رسول الله: «اِنّ الله يَغضِبُ لِغَضَبكِ و يَرضَي لِرِضَاكِ»(11)
خداوند بخاطر خشم تو خشمگين مىشود و به خاطر رضاى تو راضى مي شود
ما در شبانه روز حداقل ده مرتبه دعا مي کنيم از کساني که مورد غضب الهي قرار گرفته اند، نباشيم «اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و الضالين» از جمله کساني که در زمره مغضوبينند کساني هستند که باعث خشم و غضب و نارضايتي فاطمه زهراء سلام الله عليها شده اند.
6. عَن زَيدِ بن اَرقَم: اِنَّ رسول الله (صلي الله عليه وآله) قالَ لِعَلي وَ فاطمَة و الحَسَنِ وَ الحُسَين: «اَنا حَربٌ لِمَن حارَبتُم وَ سِلمٌ لِمَن سالمتُم»(12)
زيد بن ارقم از نبي مکرم اسلام [صلي الله عليه وآله] نقل مي کند که حضرت به علي و فاطمه و حسن و حسين [عليهم السلام] فرمودند: من با كسى كه با شما جنگ كند اعلان جنگ مىكنم و با كسى كه با شما صلح كند اعلان صلح مىكنم.
7. «عَن عائِشَه اُمُ المُومِنِين اَنَّهَا قالَت: مَا رَأَيتُ اَحَدَاً أَشبَه کَلامَاً و َحَدِ يثَاً مِن فاطمة بِرسول الله (صلي الله عليه وآله) و کانَت اذا دَخَلَت عَلَيهِ رَحَّبَ بِها و قَامَ اِلِيها، فَاَخَذَ بِيدَها فَقَبَّلَها، وَ اَجلَسَها فِي مَجلِسِه» (13)
عائشه ام المومنين نقل مي کند که: «من هيچ كس را در سخن گفتن از فاطمه شبيه تر به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نديدم، هنگامى كه وارد بر پدر مىشد به او خوش آمد مىگفت و در برابر دخترش فاطمه بر مىخاست، دست او را مىگرفت و مىبوسيد و او را در جاى خود مى نشاند».
منابع معروف و مشهور اهل سنت پر است از احاديثي که مناقب حضرت زهراء سلام الله عليها را بيان مي کند ما در اين بخش تنها به ذکر چند روايت از منابع معتبر اهل سنت اکتفا نموديم.
در باب مناقب حضرت زهراء سلام الله عليها برخي از اهل سنت حتي کتاب مستقل نگاشته اند بنابراين مقام ومنزلت والاي دخت نبي مکرم اسلام (صلى الله عليه و آله) بر هيچ کس پوشيده نيست.(14)
آيا حضرت زهرا سلام الله عليها از خليفه اول راضي بودند؟
بر اساس آنچه در معتبرترين متون اهل سنت آمده است مي توان به يقين بيان کرد که حضرت زهراء سلام الله عليها از خلفاء رضايت نداشته اند. البته اين عدم رضايت و غضب حضرت فاطمه عليها السلام قطعا بدون دليل نمي باشد علت غضب حضرت زهراء سلام الله عليها نيز در متون اهل سنت آمده است که به آن اشاره خواهيم کرد.
براي اثبات عدم رضايت حضرت صديقه طاهره از خلفاء ما در اين بخش تنها به چند روايت از کتب معتبر اهل سنت استناد مي کنيم و قضاوت را برعهده و جدان هاي منصف و آگاه مي سپاريم.
1. صحيح بخاري(15) وصحيح مسلم(16) دو کتاب معتبر اهل سنت روايتي را از عايشه نقل مي کنند متن روايت به شرح زير است
«عَنْ عَايشَه: انَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ النَّبِيِّ أَرْسَلَت الي أَبِي بَكْرٍ تساله مِيرَاثَهَا مِنْ رسول الله مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بالمدينه وَ فَدَكَ وَ مَا بَقِيَ مِنْ خُمْسِ خَيْبَرَ فَقَالَ ابوبكر انَّ رسول الله قَالَ: لا نُورِث مَا تَرَكْنَا صَدَقَةَ أَنَّما ياكل آلِ مُحَمَّدٍ فِي هَذَا الْمَالُ وَ أَنِّي وَ اللَّهِ لَا أُغَيِّرُ شَيْئاً مِنْ صَدَقَةِ رسول الله منْ حَالِهَا الَّتِي كَانَ عَلَيْهَا فِي عَهْدِ رسول الله وَ لاعملن فِيهَا بماعمل رسول الله فابي ابوبكر ان يَدْفَعُ الي فاطمه مِنْهَا شَيْئاً فَوَجَدت فاطمه عَلِي أَبِي بَكْرٍ فِي ذالك فَهِجرتهُ فَلَمْ تُكَلِّمُهُ حتي تُوُفِّيَتْ وَ عَاشَتْ بعدالنبي ستةَ أَشْهُر فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَها زَوْجُها عَلِيّ لَيْلًا وَ لَمْ يُؤذن بِهَا ابابكر وَ صُلِّيَ عَلَيْهَا»؛
(عايشه نقل مي کند که فاطمه شخصي را نزد ابوبکر فرستاد و ارث خود را که از رسول الله برايش بود از فيء و فدک و مابقي خمس خيبر از ابوبکر طلب کرد.
ابوبکر گفت پيامبر فرموده است ما ارث نمي گذاريم هر آنچه از اموالمان باقي بماند صدقه است! آل پيامبر هم از آن سهم دارند [مانند ساير مسلمين] و به خدا قسم صدقه پيامبر را تغيير نخواهم داد و به همانگونه که در زمان حيات پيامبر عمل مي شده عمل خواهم کرد، بنابراين ابوبکر از دادن چيزي از آن ارثيه به فاطمه امتناع ورزيد.
پس فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و از او دوري کرد و با ابوبکر ديگر تکلم نکرد تا زماني که ازدنيا رفت و فاطمه بعد از پيامبر شش ماه زندگي کرد و زمانيکه از دنيا رفت نيز همسرش علي او را شبانه دفن کرد وبراي تدفين و نماز ابوبکر را خبر نکرد).
اين روايت از عايشه ام المؤمنين است در دو کتاب صحيح اهل سنت که از معتبرترين کتاب ها نزد عامه اهل سنت مي باشد نقل شده است.
از اين عبارت «فاَبي ابوبكر ان يَدْفَعُ الي فاطمه مِنْهَا شَيْئاً فَوَجَدْت فاطمه عَلِي أَبِي بَكْرٍ فِي ذالك فَهِجرتهُ فَلَمْ تُكَلِّمُهُ حتي تُوُفِّيَتْ» چند نكته از اين روايت مي توان فهميد:
الف - وجود اختلاف و نزاع ميان حضرت زهرا سلام الله عليها و ابوبكر
ب- غضب حضرت زهراء عليها السلام بر ابوبكر
ج- تداوم اين غضب تا زمان شهادت حضرت زهراء سلام الله عليها
2. ابن قتيبه (17)روايتي را نقل مي کند که نشان دهنده پشيماني عمر و ابوبکر از رفتارشان با حضرت زهراء سلام الله عليها دارد لذا براي رضايت گرفتن از حضرت به خانه ايشان مي روند
فَقَالَ عُمَرُ لَا بِي بَكْرِ انْطَلِقْ بِنَا الي فاطمه فانا قَدْ اغضبنا هَا فَانْطَلَقَا جَمِيعاً فاستاذنا عَلِي فاطمه فَلَمْ تاذن لَهُمَا فاتيا عَلِيّاً فَكَلَّمَاهُ فادخلهما عَلَيْهَا فَلَمَّا قَعَدَا عِنْدَهَا حَوَّلْت وَجْهِهَا الي الْحَائِطِ فَسَلِّمَا عَلَيْهَا فَلَمْ تَرُدّعَلَيْهِمَا السَّلَام فَتَكَلَّمَ ابوبكر فَقَالَ يَا حَبِيبَةَ رسول الله وَ اللَّهِ انَّ قَرَابَةُ رسول الله أُحِبُّ الي مِنْ قرابتي وانک لَا حَبُّ الي مِنْ عايشه ابنتي وَ لَوَدِدْتُ يوم مَاتَ ابوک اني مِتُّ ولااَبقي بَعْدَهُ افتراني اَعرفکِ وَ اعْرِفُ فضلکِ وشَرَفکِ واَمنعک حقک وميراثک مِنْ رسول الله ؟ الا أَنِّي سَمِعْتُ أَبَاكَ رسول الله صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَا نُورِّث، مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَّقَه
فَقَالَتْ: ارايتكما انَّ حدثتكما حَدِيثاً عَنْ رسول الله تَعرفانه وَ تَفعَلانِ بِهِ؟
قَالَا نَعَمْ فَقَالَتْ نَشَد تكلما اللَّهِ الم تسمعا رسول الله يَقُولُ رِضا فاطمه مِنْ رِضَايَ وَ سَخِطَ فاطمه مِنْ سخطي فَمَنْ أَحَبَّ فاطمه فَقَدْ احْبنِي وَ مَنْ ارْضَي فامه فَقَدْ ارضاي وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطمه فَقَدْ أَسْخَطَنِي قَالَا نَعَمْ سَمِعْنَاهُ مِنْ رسول الله
قَالَتْ فاني اشْهَدِ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ أَنَّكُمَا اسخطتماني وَ مَا ارضيتماني وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ لاشكو نكما اليه
فَقَالَ ابوبکر: انا عائذ بالله تعالي مِنْ سَخَطِهِ وسخطک يا فاطمه ثُمَّ انْتَحَبَ ابوبکر يبکي حتي کادت نَفْسِهِ انَّ تَزْهَقَ وهي تَقُولُ: وَ اللَّهُ لادعون اللَّهِ عليک في کل صَلَاةِ اصلّيها» (18)
عمر به ابوبکر گفت: بيا با هم به پيش فاطمه برويم؛ زيرا ما او را غضبناک کرديم، پس به را ه افتادند و از فاطمه اذن ورود خواستند، ولي او اجازه نداد. به نزد علي رفته و با او سخن گفتند، او آن ها را به داخل خانه آورد و چون نزد فاطمه نشستند، آن حضرت صورتش را به طرف ديوار برگرداند و جواب سلام آنان را نداد.
پس ابوبکر گفت: اي محبوب رسول خدا به خدا سوگند خويشاوندي رسول خدا نزد من دوست داشتني تر از خويشاوندي خودم مي باشد و من تو را از دخترم عايشه بيشتر دوست دارم، روزي که پدرت وفات کرد دوست داشتم من هم مي مُردم تا بعد از او باقي نمانم، آيا گمان مي کني من با اين که تو را مي شناسم و فضل و شرف تو را مي دانم تو را از حق و ميراثت محروم مي کنم؟ امّا از پدرت رسول خدا شنيدم که مي گفت: ما ارث بجا نمي گذاريم و هر چه از ما باقي بماند صدقه است؛ در اين هنگام فاطمه فرمود: اگر حديثي از رسول خدا براي شما نقل کنم آيا آن را تأييد مي کنيد و به آن عمل مي کنيد؟
گفتند: آري! فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد که فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من و ناراحتى او ناراحتى من است، هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام کند مرا دوست داشته و احترام کرده است و هر کس فاطمه را خشنود نمايد مرا خشنود کرده است و هر کس فاطمه را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است؟!
ابوبکر و عمر هر دو اعتراف کرده و گفتند: آرى ما از رسول خدا اين گونه شنيديم.
سپس فرمود: پس من خدا و فرشتگان را شاهد مى گيرم که شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت کرده ايد و رضايت مرا بدست نياورده ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شکايت خواهم کرد.
ابوبکر گفت: من از خشم او (پيامبر) و خشم تو اي فاطمه به خدا پناه مي برم... .
سپس حضرت فرمود: به خدا قسم پس از هر نماز بر تو نفرين خواهم کرد.
3. بيهقي نيز تصريح دارد که حضرت زهراء سلام الله عليها از ابوبکر ناراضي بود و تا آخر عمر شريف خود با ابوبکر تکلم نکرد.
«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ عَلي أَبِي بکر وَ هجرَتْهُ فَلَمْ تکلمْه حتي مَاتَتْ فَدَفَنَهَا عَلِيٌّ لَيْلًا» (19)
حضرت فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و از او اعراض نمود و با او صحبت نکرد تا اينکه وفات يافت پس علي شبانه او را دفن کرد.
آيا تهديد به آتش زدن خانه حضرت زهراء سلام الله عليها توسط خليفه دوم صحّت دارد؟
حوادث تلخ و ظلم هاي بسياري بعد از رحلت پيامبر عظم الشأن اسلام صلي الله عليه وآله در حق اهل بيت او شد همان اهل بيتي که پيامبر صلي الله عليه وآله مدام بر محبت و مودت به آن ها تاکيد مي ورزيد و در قرآن کريم از آن به عنوان اجر رسالت پيامبر صلي الله عليه وآله ياد شده است.
ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى(20)
اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد! بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جز دوست داشتن نزديكانم.
تهديد به آتش زدن خانه دختر پيامبر مکرم اسلام(صلى الله عليه و آله) تنها بعد از اندک زماني بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) يکي از واقعيات تلخي است که در متون اهل سنت نيز به آن اشاره شده است ما در اين بخش نيز به ذکر چند روايت از کتب معتبر اهل سنت اکتفا مي کنيم.
1. ابن قتيبه که از مشايخ و اساتيد بخاري است در کتاب المصنف خود اين گونه نقل مي کند:
«حَدَّثَنَا زَيْدِ بْنِ أَسْلَم عَنْ أَبِيهِ أَسْلَم انهَ حين بُويِعَ لَا بِي بَكْرٍ بَعْدَ رسول الله (صلي الله عليه وآله) كَانَ عَلِيُّ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلَانِ عَلِي فاطمة بِنْتَ رسول الله (صلي الله عليه وآله) فيشاورونها وَ يَرْتَجِعُونَ فِي أَمْرِ همْ فَلَمَّا بَلَغَ ذالک عُمَر بن خَطَّابٍ خَرَجَ حتي دَخَلَ عَلَي فاطمة فَقَالَ:
يابنت رسول الله (صلي الله عليه وآله) وَ اللَّهِ مَا أَحَدُ أَحَبَّ الينا مِنْ أَبِيكَ وَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ الينا بَعْدَ أَبِيكَ منك وَ ايْمُ اللَّهِ ماذالك بِمَانِعِي انَّ اجْتَمَعَ هولاء النَّفْرِ عِنْدَك ان أَمَرتهُمْ ان يُحْرَقَ عَلَيْهِمُ الْبَيْتُ قَالَ: فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرَ جاءوها فَقَالَتْ «تَعْلَمُونَ انَّ عُمَر قدجاءني وَ قَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ ليَحرقن عَلَيْكُمْ الْبَيْتِ وَ ايْمُ اللَّهِ ليمضين لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ... .» (21)
زيد بن اسلم به نقل از پدرش مي گويد: هنگامى كه مردم بعد از پيامبر (صلی الله علیه وآله) با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير بر فاطمه عليهاالسلام وارد شدند و با ايشان به مشاوره مى پرداختند، به کار خود [استکناف ازبيعت] ادامه مي دادند زمانيکه اين خبر به عمر بن خطاب رسيد. او بيرون آمد و نزد فاطمه رفت و گفت: اى دختر رسول خدا، هيچ کس براي ما محبوب تر از پدر تو نيست و پس از پدرت نيز هيچ کس نزد ما محبوب تر از تو نيست، و سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند دستور دهم خانه را بر سرشان به آتش کشيده شود.
راوي مي گويد وقتي عمر بيرون رفت آن ها [تحصن کنندگان] نزدحضرت آمدند آن حضرت فرمود: دانستيد که عمر پيش من آمد و به خدا قسم خورد که اگر نزد من بازگرديد خانه را برسرتان به آتش مي کشد و قسم به خدا که او آنچه را که برايش سوگند خورده انجام مي دهد.»
اين روايت را سيوطي در جامع الاحاديث خود و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه و تعداد ديگري از اهل سنت نقل کرده اند.(22)
2. طبري در تاريخ خود در نقل حوادث سال 11 هجري به اين تهديد اشاره دارد(23)
قَالَ : اتي عُمَر بْن خَطَّابٍ مَنْزِلِ علي و فيه طلحه وَ الزبير وَ رِجَالٌ مِنَ المهاجرين فَقَالَ وَ اللَّهِ لاَحرُقَنّ عليکم أَوْ لتخرجنّ الي البيعة
زيادبن کليب مي گويد: عمر به منزل علي آمد و در حاليکه آنجا طلحه و زبير و عده اي از مهاجرين تحصن کرده بودند عمر گفت: به خدا سوگند يا بيعت کنيد و يا خانه را آتش مي زنم.
3. ابن قتيبه يکي ديگر از علماي اهل سنت است که در کتاب الامامه و السياسه خود اشاره به اين تهديدات مي نمايد.(24)
و ان ابابكر تفقد قوما تخلفوا عن بيعة عند علي كرم الله وجهه فبعث الهيم عمر فجاء فناداهم و هم في دار علي فابوا ان يخرجوا فدعا بالحطب و قال: و الذي نفس عمر بيده لتخرجن او لاحرقنها علي من فيها
فقيل له: يا اباحَفض اِنْ فيها فاطمه
فَقالَ: و اِنْ... .»
ابوبکر جوياي کساني شد که از بيعت با او سرپيچي کرده بودند و در خانه علي کرم الله وجهه اجتماع کرده بودند عمر را به سوي آن ها فرستاد، عمر آنان را فراخواند آنها از منزل علي خارج نشدند عمر هيزم طلبيد و گفت: قسم به کسي که جان عمر در دست اوست يا خارج شويد و ياخانه را براهلش آتش مي کشم.
به عمرگفته شد: اي اباحفض در خانه فاطمه است.
عمر گفت: گرچه فاطمه باشد... .
آيا اين تهديدات عملي شد؟
امّ سلمه مىگويد: هنگامى كه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به ديدن بانوى اسلام فاطمه عليها السلام رفتم و جوياى حال او شدم، در پاسخ اين جمله هاى پر معنا را بيان كرد:
«اصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرْبٍ، فَقْدِ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله وَ ظُلْمِ الْوَصِيِّ، هُتِكَ وَاللَّهِ حِجابُهْ ...، وَ لكِنَّها احْقادٌ بَدْرِيَّةٌ، وَ تِراتٌ احُدِيَّةٌ، كانَتْ عَلَيْها قُلُوبُ النِّفاقِ مُكْتَمَنَةً» (25)
از حالم چه مىپرسى اى امّ سلمه، من در ميان اندوه و رنج بسيار بسر مى برم، از يكسو پدرم پيامبر صلى الله عليه و آله را از دست دادهام و از سوى ديگر [با چشم خود مىبينم كه] به جانشينش [علىّ بن ابىطالب] ستم شده است، بخدا سوگند كه پرده حرمتش را دريدند ...، ولى من مى دانم اينها كينه هاى بدر و انتقامهاى احُد است، كه در قلوب منافقان پنهان و پوشيده بود
چقدر زود فراموش شد آنهمه توصيه به مودّت ومحبّت به اهل بيت عليهم السلام!
چه خوب مزد زحمات و تلاش ها، و اجر رسالت پيامبر صلي الله عليه وآله داده شد اجري به سود خود مؤمنان بود، نه به سود پيامبر صلى الله عليه و آله، اجري که به تعبير قرآن وسيله اى بود براى هدايت يافتن به راه خدا.
«قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلا»(26)
«بگو:من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمى طلبم؛ مگر كسى كه بخواهد راهى بسوى پروردگارش برگزيند (اين پاداش من است).
غاصبين خلافت با هجوم به خانه حضرت زهراء(سلام الله عليها) دختر پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلي الله عليه وآله) و هتک حرمت آن، اجر رسالت پيامبر صلي الله عليه وآله را ادا کردند.
تلخ ترين واقعيت اين است که آنها متاسفانه به تهديد اکتفا ننمودند و جنايتي تلخ درصدر اسلام رقم خورد، جنايتي که صفحه تاريخ را سياه کرد و اتفاق افتاد آنچه نبايد اتفاق مي افتاد، حادثه اي که اوج مظلوميت اهل بيت(عليهم السلام) را بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) نشان مي دهد، حادثه اي که زهراي مرضيه(عليها السلام) را خانه نشين کرد و موجب بستري شدن بي بي دو عالم و نهايتا شهادت مظلومانه حضرت زهراء(سلام الله عليها) در سن جواني شد، جنايتي که باعث شهادت محسن بن علي(عليه السلام) شد.
برخي از اهل سنت خواسته اند تا براين واقعيات تلخ سرپوش بگذارند و منکر اصل اين قضايا شوند و حتي عده اي آنرا افسانه ناميده اند، اي کاش، اي کاش افسانه بود... .
براي اثبات عملي شدن تهديدات مي توان به سه دسته از روايات در متون اهل سنت استناد نمود:
1. رواياتي که صراحتا به بيان اصل ماجرا پرداخته اند.
2. رواياتي که اشاره به سقط شدن حضرت محسن عليه السلام دارد.
3. رواياتي که اشاره به اظهار ندامت ابوبکر از کار خود در پايان عمر خود دارد.
دسته نخست: رواياتي صراحتا اشاره به اصل ماجرا دارد
1. جويني (امام الحرمين)(27) در فرائدالسمطين نقل مي کند:
روزي پيامبر نشسته بود و امام حسن وارد شد ديدگان پيامبر كه بر او افتاد، ديدگانش اشك آلود شد.
سپس امام حسين وارد شد و باز هم گريست.
علي و فاطمه هم وارد شدند و باز هم پيامبر گريست.
وقتي از پيامبر علت گريه را پرسيدند، اين چنين فرمود:
قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): «وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة.
فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين». (28)
(وقتي فاطمه را ديدم، به يادم افتاد آنچه كه بعد از من، امت من در حق فاطمه مي كنند.
گويا مي بينم كه ذلت وارد خانه او شده، حرمت او را پايمال كرده اند، حقش را غصب كرده اند، ارث او را منع كرده اند، پهلويش را شكسته اند، جنين او را سقط كرده اند در حالي كه دخترم فرياد مي زند يا محمدا! ولي كسي او را جواب نمي دهد. هر چه کمک می خواهد کسی به داد او نمی رسد.
اول كسي كه از أهل بيت من به من ملحق مي شود فاطمه است. پيش من خوهد آمد در حاليكه ناراحت و غمگين و حقش غصب شده و شهيد شده است.
پيامبر دستش را بلند كرد و گفت: خدايا! لعنت كن هر كس به فاطمه ظلم كرده؛ و مجازات كن كسي كه حقش را غصب كرده؛ و ذليل كن هر كس كه زمينه ذلت او را فراهم كرده و در آتش خودت جاودانه نگهدار كسي را كه بر پهلوي فاطمه زد و فرزندش سقط شد. در اين هنگام ملائكه گفتند: آمين).
2. ابن قتيبه نيز درکتاب «الامامه و السياسه» اصل ماجرا را اين گونه نقل کرده است(29)
«ثم قام عمر مشي معه جماعه حتي اتو باب فاطمه (سلام الله علیها) دقوا الباب فلما سمعت اصواتهم نادت باعلي صوتها يا ابت يا رسول الله ما ذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابي قحافه فلما سمع القوم صوتها و بكائها انصرفوا باكين و كادت قلوبهم تنصدع و اكبادهم تنفطر؛ و بقي عمر و معه قوم فاخرجوا عليا فمضوا به الي ابي بكر»؛
(آنگاه عمر برخاست و با گروهي به درب خانه فاطمه (سلام الله عليها) رفت در ب را کوبيد وقتي فاطمه سلام الله عليها صدايشان را شنيد با صداي بلند فرياد زد اي پدر جان اي رسول خدا ببين ابن خطاب و ابن ابي قحافه بعد از تو چه بر سر ما مي آورند؟ وقتي مردم صداي گريه فاطمه سلام الله عليها راشنيدند با گريه برگشتند نزديک بود قلب و جگرشان پاره شود اما عمر و گروهي باقي ماندند و سرانجام علي عليه السلام را به زور از خانه بيرون کشيدند و او را نزد ابوبکر آوردند).
3. ابن تيميه نيز نمي تواند منکر اصل ورود به خانه حضرت زهراي مرضيه شود بلکه براي اين عمل توجيهي بسيار خنده دار مي آورد.
او در نقد حديثي که اشاره به اظهار ندامت ابوبکر از کار خود در پايان عمر خود دارد(30) مي گويد:
«غاية ما يقال انه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه و ان يعطيه لمستحقه ثم رأي أنه لو تركه لهم لجاز فانه يجوز أن يعطيهم من مال الفيء»(31)
(نهايت چيزي که مي توان گفت اين است که آن ها وارد خانه ايشان شدند مي خواستند ببينند كه آيا در خانه فاطمه اموالي از بيت المال هست كه ذخيره كرده باشند تا آن ها را مصادره كنند و ميان مردم توزيع كنند!!)
دسته دوم: رواياتي که اشاره به سقط شدن حضرت محسن عليه السلام دارد
شهادت حضرت محسن عليه السلام گواه ديگري بر حرمت شکني غاصبان خلافت مي باشد اين واقعيت تلخ نيز در کتب اهل سنت بيان شده است ما به عنوان نمونه به برخي از اين اسناد اشاره مي کنيم.
1. مسعودي شافعي در "اثبات الوصيه" مي نويسد: «فوجهوا الي منزله فهجموا عليه و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرها و ضغطوا سيدة نساء العالمين بالباب حتي اسقطت محسنا»(32)
به سوي منزلش [حضرت علي عليه السلام] رفته و بر آن هجوم آوردند درب خانه اش را آتش زدند و او را به زور از خانه بيرون آوردند و سرور زنان بهشت را پشت در چنان فشردند تا محسن سقط شد.
2. شهرستاني در کتاب ملل و نحل خود از قول نظام معتزلي بيان مي کند که: «ان عمر ضرب بطن فاطمه يوم البيعه حتي القت الجنين من بطنها و كان يصيح عمر: احرقوا دارها بمن فيها و ما کان بالدار غير علي و فاطمه و الحسن و الحسين»(33)
در روز بيعت، عمر به شکم فاطمه زد و در اثر اين ضربه جنين از شکم فاطمه افتاد و عمر فرياد مي زد: خانه را بر اهل آن بسوزانيد، و در خانه به غير از علي و فاطمه و حسن و حسين کسي نبود!
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ج 14 داستاني را نقل مي کند که عده اي از مشرکان ازجمله هبار بن اسود، ناقه زينب، ربيبه پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله را تعقيب مي کردند، وقتي هبار به خيمه زينب رسيد نيزه اي به طرف هودج او پرتاب کرد زينب حامله بود از اين حمله ترسيد وقتي به مدينه آمد بچه اش سقط شد پيامبر صلي الله عليه وآله دستور دادند که هر جا هبار را ديديد او را به قتل برسانيد بعد استادش اين گونه نقل مي کند که:
«فَقَالَ إِذَا كَانَ رسول الله ص أَبَاحَ دَمُ هبار بْنِ الْأَسْوَدِ لِأَنَّهُ رَوَّعَ زَيْنَبَ فَأَلْقَتْ ذَا بَطْنِهَا؛ فَظَهَرَ الْحَالِ أَنَّهُ لَوْ كَانَ حَيّاً لأباح دَمُ مَنْ رَوَّعَ فَاطِمَةَ حَتَّى أَلْقَتْ ذَا بَطْنِهَا. فَقُلْتُ: أَروِي عَنْكَ مَا يَقُولُهُ قوم إن فَاطِمَةَ رَوْعَةِ فَأَلْقَتْ الْمُحْسِنُ؟ فَقَالَ لَا تَرْوِهِ عَنِّي وَ لَا تَرْوِ عَنِّي بُطْلَانه».(34)
زماني که رسول الله خون هبار بن اسود را به خاطر اينکه او با ترساندن موجب سقط شدن جنين زينب شد، مباح مي شمرد اگر هنگامي كه اين مردم به خانه فاطمه هجوم آوردند و او را ترساندند تا آنچه در شكم داشت سقط شد، رسول خدا زنده بود حتماً به مهدور الدم بودن كسي كه فاطمه را ترسانده بود حكم مي فرمود... .
ابن ابي الحديد مي گويد به استاد خود اَبي جعفر گفتم: آيا مي توانم اين خبر که عده اي فاطمه را ترساندند تا اينکه فرزندش محسن سقط شد را از شما نقل کنم؟ گفت: از من نقل نکن و بطلان اين خبر را نيز از من نقل نکن.
دسته سوم: رواياتي که اشاره اظهار ندامت خليفه اول از کار خود دارد
به اعتراف تاريخ نويسان اهل سنت ابوبکر سرانجام از آنچه نسبت به حضرت زهراء سلام الله عليها روا داشته بود پشيمان شد و درصدد جلب رضايت حضرت زهراء سلام الله عليها برآمد و براي عذرخواهي و اظهار ندامت به عيادت حضرت فاطمه عليها السلام آمد.
1- طبري در تاريخ الامم و الملوك خود در بيان حوادث سال 13 هجري اين گونه آورده است:
«قال ابوبكر رضي الله عنه: اَجل، اني أَجَلْ إِنِّي لا آسَى علي مِنَ الدُّنْيَا إِلا عَلَى ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَوَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، وَثَلاثٍ تَرَكْتُهُنَّ وَوَدِدْتُ أَنِّي فَعَلْتُهُنَّ، وَثَلاثٍ وَدِدتُ أَنِّي سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَمَّا اللاتِي وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، فَوَدِدْتُ أَنِّي لَم اكشف بَيْتَ فَاطِمَةَ علي شَيْءٍ، وَإِنْ كَانُوا غلقوه عَلَى الْحَرْبِ ...»؛
(ابوبکر روزهاي آخر عمرش مي گفت: من بر هيچ چيز از اين دنيا حسرت نمي خورم مگر بر سه کار که دوست داشتم اي کاش آن ها را انجام نداده بودم و سه کار که ترک کردم اي کاش انجام مي دادم و سه سئول که اي کاش از رسول الله صلي الله عليه وآله مي پرسيدم اما سه کاري که اي کاش ترک مي کردم، اي کاش درب خانه فاطمه را باز نمي کرد اگرچه عليه من پيمان جنگ بسته بودند ...).(35)
2- متقي هندي در كنز العمال ج 5 كتاب الخلافه باب خلافه ابي بكر از عبدالرحمن بن عوف نقل مي کند:
«عن عبدالرحمن بن عوف اَنّ ابابكر الصديق قال له في مرض موته: اني لا آسي علي شيء الا علي ثلاث فعلتهن وددت اني لم افعلهن وثلاث لم افعلهن وددت اني فعلتهن وثلاث وددت انّي ساَلتُ رسول الله (صلي الله عليه وآله) عنهن فاما اللاتي فعلتها وددت انّي لم افعلها فوددت اني لم اکن اكشف بيت فاطمه وترکته و ان كانوا غلقوه علي الحرب ...»؛
(ابوبکر روزهاي آخر عمرش به عبدالرحمن بن عوف گفت: من بر هيچ چيز از اين دنيا حسرت نمي خورم مگر بر سه کار که انجام دادم و اي کاش آن ها را انجام نداده بودم و سه کار که انجام ندادم و اي کاش انجام مي دادم و سه سؤال که اي کاش از رسول الله صلي الله عليه وآله مي پرسيدم اما سه کاري که انجام دادم واي کاش انجام نداده بودم، اي کاش بازکننده درب خانه فاطمه را باز نمي بودم و ترک مي کردم اين کار را اگرچه عليه من پيمان جنگ بسته بودند ...). (36)
اين روايت را برخي ديگر از علماي اهل سنت نيز با همين مضمون نقل کرده اند.(37)
در پايان متذکر مي شويم اسناد هتک حرمت زهراي مرضيه سلام الله عليها در متون اهل سنت خيلي بيشتر از آن چيزي است که در اين مقاله به آن اشاره شده است ما در اين مقاله جهت اثبات اين واقعيت تلخ تنها به ذکر برخي از اين روايات اکتفا کرديم البته تذکر اين نکته نيز لازم است که جزييات ماجراي هجوم به خانه وحي در منابع اهل سنت نيامده است.
براي انکار اين واقعيات عده اي از راه هاي گوناگون استفاده نموده و مي نمايند و يکي از حربه هايي که در اين رابطه به کار برده اند مطرح کردن شبهاتي پيرامون اين ماجرا است از آنجا که اين مقاله در صدد اثبات اصل هجوم به خانه وحي بوده، در آن به شبهات پرداخته نشده است البته زماني که اصل اين واقعيت تلخ بر اساس متون معتبر اهل سنت به اثبات رسيد ديگر آن شبهات پايه استواري نخواهند داشت.
دوران شيرين زندگانى بانوى اسلام فاطمه زهرا (عليها السلام) با رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) به سرعت سپرى شد، هر چند به يك معنا در سراسر زندگى او، دوران شيرينى وجود نداشت، چرا كه پيوسته فشارها و جنگها و توطئه هاى دشمنان بر ضد اسلام و پيامبر آرامش روح فاطمه (عليها السلام) را بر هم مى زد.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله مکارم شیرازی
-----------------------------------
پی نوشت:
(1) - برگرفته از کتاب زهراء عليهاالسلام برترين بانو ، آيت الله مکارم شيرازي ص 19
(2) - سوره مبارکه نحل آيه 125
(3) - زهراء عليهاالسلام برترين بانو ، آيت الله مکارم شيرازي ص 22
(4) - سوره مبارکه توبه آيه 32
(5) - صحيح بخاري ج 5 كتاب فضائل اصحاب النبي باب 61مناقب فاطمه صلي الله عليه و آله ص 96
(6) - تفسير روح المعانی، ج3، ص 149
(7) - صحيح مسلم ج 4 ص 1903 كتاب فضائل الصحابه باب مناقب فاطمه حديث 94
(8) - سوره مبارکه احزاب آيه 57
(9) - آيه 61 سوره مبارکه توبه.
(10) - صحيح ابى داود، باب ما جاء في الانتفاع بالعاج صفحه 26- و مسند احمد بن حنبل، جلد 6، صفحه 282
(11) - سنن ترمذي ابواب المناقب ماجاء في فضل فاطمه ص 1007
(12) - سنن ترمذي ترمذي ابواب المناقب ماجاء في فضل فاطمه
(13) - مستدرك الصحيحين، جلد 3، صفحه 154
(14) - آدرس برخي ديگر از منابع اهل سنت كه فضائل حضرت زهرا سلام الله عليها را ذكر كرده اند. 11-1 المستدرك علي الصحيحين كتاب معرفه الصحابه ذكرمناقب فاطمه بنت رسول الله صلي الله عليه و آله 11-2 مسند احمد بن حنبل جلد 6 احاديث فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله ص 282 11-3 مستدرك حاكم ج 2 ص 156 11-4 سنن ترمذي ج 5 ما جاء في فضل فاطمه رضي الله عنه ص 359 11-5 فضائل سيدة انساء – عمربن شاهي 11-6 الصداعق المحرقه – باب 11 – في فضائل اهل البيت فصل 1 ص 160.
(15) - صحيح بخاري كتاب المغازي ج 5 ص 252 حديث 704.
(16) - صحيح مسلم ج 3 كتاب الجهاد و السير باب قول النبي لا نورث ما تركنا فهر صدقه حديث 52 ص 1380.
(17) - ابن قتيبه يك ناصبي بسيار متعصب است،منحرف عن العتره تعبير ذهبي و ابن حجر عسقلاني در مورد ابن قتيبه است
(18) - ابن قتيبه دينوري كتاب «الامامه و السياسه المعروف بتاريخ الخلفاء» جلد اول ص 31.
(19) - السنن الکبري (بيهقي) ج6 ص 300.
(20) - آيه 23 سوره مبارکه شوري.
(21) - كتاب المصنف في الاحاديث و الاثار از ابن قتيبه يكي از اساتيد و مشايخ بخاري (م ف 235) المصنف ج 7 ص 433 حديث 034/37 كتاب المغازي باب ما جاء في خلافه ابي بكر و سيرته و الرده
(22) - جامع الا حاديث سيوطي ج 13 ص 267 حديث 1033 المانيرو المواسيل مسند عمربن خطاب ، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 2 ص 45 ، كنتز العمال ( متقي هنري) جزء الخامس ص 651 كتاب الخلافه – خلافة ابي بكر ، الاستيجاب في اسماء الاصحاب « محمد بن عبر البرين عاصم التمري القرطبي» ج 2 ص 121 شرح حال عبدالله بن ابي قحافه (ابوبكر) ، الوافق بالوفيات (صلاح الدين صفري ) ج 17 ص 311 شرح حال عبدالله بن عثمان.
(23) - تاريخ طبري ج3 حوادث سال 11هجري ذکر الاخبارالوارده باليوم الذي توفي فيه رسول الله عن زيادبن کليب.
(24) - ابن قتيبه در الامامه و السياسه ج 1 ص 30 كيف كانت بيعه علي.
(25) - مناقب ابن شهر آشوب، جلد 2، صفحه 225 به نقل کتاب زهرا(ع) برترين بانوى جهان، ص: 20.
(26) - آيه 57 سوره مبارکه فرقان.
(27) - جويني، متوفاي 730 هجري و از شخصيت هاي برجسته أهل سنت است ذهبي كه از استوانه هاي علم رجال است در کتاب تذكره الحفاظ ج4 از او تعبير مي كند: « الإمام المحدث الأوحد الأكمل فخر الاسلام جويني امام و پيشوا و محدث يگانه و فخر اسلام بوده است».
(28)- جويني (امام الحرمين ) در فرائدالسمطين ج 2 ص 35 حديث 371.
(29)- ابن قتيبه در « الامامه و السياسه» ج 1 ص 30 كيف كان بيعة علي .
(30) - ما اين روايت را در پايان مقاله از کتب خود اهل سنت بيان خواهيم داشت.
(31) - منهاج السنه النبويه في الرد علي الشيعه القدريه ج 4 ص 245 ( اين كتاب مهم ترين كتاب ابن تيميه است که 8 جلد مي باشد ).
(32) - اثبات الوصيه ص 124في خلافه ابي بكر و عمربن خطاب.
(33) - ملل و نحل شهرستاني در ج 1 ص 59.
(34) - شرح نهج البلاغه ج 14 باب الكتب و الرسائل قصه غزوة بدر القول فيما جرى في الغنيمة و الأسارى بعد هزيمة قريش و رجوعها إلى مكة ص 192.
(35)- تاريخ الامم و الملوك (تاريخ طبري) ج 3 ص 254 حوادث سال 13 هجري ذكر استخلاف عمر بن الخطاب .
(36) - متقي هندي در كنز العمال ج 5 ص 631 ج 113/14 كتاب الخلافه باب خلافه ابي بكر.
(37)- معجم الكببير طبراني، ج 1 ص 62 حديث 43 مما اسند ابوبكر عن رسول الله (صلي الله عليه و آله) –شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديدج6 ماروي من امر فاطمه مع ابي بکر ص 51 الحديدج6 ماروي من امر فاطمه مع ابي بکر ص 51.
افزودن دیدگاه جدید