فرصتی بهتر از عاشورا نیست. در عاشورا نسیم عاشورای سال 61 هست و پرواز کردن خیلی آسان است. کسی که در این فضا نتواند پرواز کند چه زمانی می تواند؟ فرمود در ماه رمضان اگر آمرزیده نشدید دیگر خبری نیست، بجز یک عصر عرفه ای که می آید. چون درهای رحمت باز بوده و شما به بهشت نرفتید. اگر در عاشورا که نسیم عاشورای 61 می وزد کسی نتواند دست در دست امام حسین بگذارد، دیگر بقیه اش هوس است. اگر خدای نکرده مثل بنده بارتان هنوز روی زمین است، از همین الآن برای عاشورای سال بعد آماده بشوید
عرضه خود بر امتحان عاشورا و تحمل ابتلای عاشورایی
اما چند نکته در مورد ایام بعد از عاشورا. نکته اول این که، بعد از این که عاشورا تمام شد، باید یک محاسبه بین خودمان و خدای متعال بکنیم. که اگر الآن واقعا سال 61 هجری بود، ما با همین وضعیتی که داریم کجا بودیم؟ با همین وضعیت، با همین دارایی ها و همین تعلقاتی که داریم. الحمدالله به برکت عاشورا قلوب نورانی است و به برکت سیدالشهداء(علیه السلام) محبین حضرت خیلی از آمادگی ها را کسب کرده اند؛ که سال 61 فقط همان 72 نفر کسب کرده بودند. بنابراین الآن حضرت جنودی دارند که واقعا حاضرند جان خودشان را کف دست بگذارند. ولی اگر صحنه مثل عاشورا سخت شد چه؟!
کار در عاشورا خیلی سخت بود و یک امتحان عادی نبود و صحنه ای که سیدالشهداء(علیه السلام) اصحابش را وسط آن فرستاد، از دستوری که امام صادق به ابوهارون مکفوف داد سنگین تر بود. اوج و قله دستور خدا به اصحاب یمین در عالم ذر بود، که آتش برافروخت و به اصحاب یمین گفت بفرمایید در آتش! همه رفتند و آتش گلستان شد و اصحاب شمال تا نزدیک آتش آمدند و ترسیدند. بعد دیدند آتش بر آنها گلستان شد. عذرخواهی کردند و گفتند خدایا امتحان را تکرار کن. خدای متعال قبول کرد، برای بار دوم هم تا دم آتش رفتند و باز ترسیدند و باز اصحاب یمین رفتند و آتش بر آنها گلستان شد. برای بار سوم که تکرار شد خدای متعال صف ها را جدا کرد؛ گفت تمام شد و امتحان دیگر قابل تکرار نیست. در این دنیا هم همینطور است، کوره هایی که خدا برای آدم آماده می کند همیشگی نیست. یک بار، دو بار، سه بار امتحان های اصلی در عمر تکرار می شوند. هر صحنه، صحنه امتحان است. در دنیا هیچ چیز پیش نمی آید که امتحان نباشد. لقمه ای که جلوی آدم می گذارند امتحان است که بخورد یا نخورد، درست بخورد یا غلط بخورد، برای خدا بخورد یا برای نفس بخورد. دو تا استکان که جلوی آدم می گذارند امتحان است که سر پر را جلوی خودت بکشی یا سرخالی را. دنیا از کوچکش تا بزرگش امتحان است. سحر که بیدارت می کنند، امتحان است که بلند می شوی یا نه، حاضری اینقدر از خوابت برای خدا بگذری؟
ولی امتحان های سنگین که مثل امتحان عالم میثاق است که آتش روشن کنند و بگویند برو وسط آتش، آن امتحانی که حضرت از ابوهارون مکفوف گرفت که گفتند برو در آتش، این امتحان تکرار پذیر نیست. جریان این بود که فردی آمده بود از خراسان امام صادق را موعظه می کرد که آقا شما یاور دارید، می خواست امام صادق را آگاه کند، چرا نشسته اید اینقدر در خراسان لشکر دارید، حضرت فرمودند خب بلند شو برو بنشین در تنور. گفت آقا ببخشید ولی من که حرف بدی نزدم! حضرت مشغول شدند به صحبت تا حواسش را پرت کنند. ابوهارون مکفوف از در آمد سلام کرد، بند کفشش دستش بود حضرت فرمودند علیکم السلام، بروید بنشینید در تنور. بند کفشش را ول کرد رفت نشست در تنور. می گوید وقتی نشست در تنور حضرت شروع کرد از خراسان گفتن، دیدم مثل کف دست خراسان را می شناسند، همه شان را می شناسند. بعد حضرت گفتند برویم سری بزنیم ببینیم این رفیق ما چه کار میکند! آمدم دیدم مثل گلستان وسط آتش نشسته.
بله وقتی وسطش رفتی گلستان می شود. اصحاب عاشورا وقتی وسط این صحنه رفتند، از گلستان هم برایشان بهتر بود. بریر پیرمردی بود که قاری قرآن بود، شب عاشورا شوخی می کرد. گفت: اگر امشب مزاح نکنم کی مزاح کنم؟ مگر ندیدی جایگاهمان را کنار امام حسین(علیه السلام) و یک قدم مانده ما به امام حسین برسیم، منزلت قرب در بهشت، خود امام حسین است. کسانی که در دنیا امام حسین را می شناسند لحظه شماری می کنند سفره قیامتش را ببینند. دنیایش این گونه بود، ببینیم قیامتش چه خبر است. سبقت می گرفتند که خونشان را بدهند و بروند سر سفره بنشینند. شب عاشورا وقتی به اصحاب گفتند که بروید، ملتمسانه ماندند. بعد اشاره کردند و فرمودند بین دو انگشت من را ببینید. مقاماتشان که مقام قرب سیدالشهداء است و نه بهشت معمولی را به آنها نشان دادند. آن صحنه عاشورا که سیدالشهداء برای اصحابش پیش آورد، از صحنه ابوهارون مکفوف داغ تر بود. گفت بروید وسط آتش و رفتند.
حالا سوال این است که اگر سال 61 هجری بود ما الان کجا بودیم؟ واقعا پیش روی امام حسین خونمان براحتی را داده بودیم؟ به آن فوز «یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم» رسیده بودیم؟ این باب بسته نیست، بنابراین امام رضا (ارواحنا فداه) فرمود، اگر می خواهید در ثواب شهداء امام حسین(علیه السلام) شریک باشید، هر وقت یاد امام حسین افتادید بگویید «یا لیتنی کنت معکم ...» ای کاش من با شهداء همراه شما بودم و من هم فائز می شدم. پیدا است که این باب باز است. اما نیت حقیقی می خواهد و نیت از روی هوس به درد نمی خورد. اگر کسی نیت همراهی داشت به فوز همراهی می رسد. غافله امام حسین تمام شده نیست. هنوز دعوت حضرت هست که «هل من ناصر ینصرنی» و روز اول رجب در زیارت ایشان در این روز به امام حسین می گویید «لبیک یا داعی الله» یعنی یک لبیک به امام حسین بگویید و رجبتان را با لبیک به امام حسین شروع کنید، این باب هنوز باز است.
پس ما اگر سال 61 هجری بود واقعا لبیک گفته بودیم و خونمان را پیش روی امام حسین داده بودیم؟ یا اینکه طواف هایمان را می کردیم و می گفتیم موسم حج هست و بعد هم به خانه هایمان می رفتیم؟! یا اینکه مثل «ترما» هنوز داشتیم گندم به یمن می بردیم؟! یا این که ظهر عاشورا اسبمان را بر می داشتیم و در می رفتیم؟! ضحاک مشرقی با حضرت برخورد، گفت آقا تا امید پیروزی هست من با شما هستم. ظهر عاشورا گفت آقا دیگر امید پیروزی نیست. اسبش را سوار شد و رفت. ما جزء کدام ها بودیم؟ آنهایی بودیم که شب عاشورا صفمان را جدا می کردیم و می رفتیم؟ وقتی خبر شهادت مسلم رسید، صفمان را جدا می کردیم و می رفتیم؟ واقعا کجای کار بودیم؟
عرض کردم که الحمدالله قلوب محبین سیدالشهداء به برکت عاشورا همه نورانیست. انشاء الله وقتی حضرت پا به رکاب بگذارند همه سربازیم. ولی سعید بن عبدالله با بقیه فرق می کند، دیگر اصحاب نماز خواندند، ولی او سپر آنها شده است. ما حاضر بودیم سپر امام حسین (علیه السلام) شویم تا حضرت نماز بخواند؟ تیرها را به جان بخریم که تیر به سیدالشهداء نخورد. این سوال امروز است که ما واقعا کجای کاریم؟ اگر نقطه قوت های اصحاب در ما نباشد و نقطه ضعف های دشمنان و آنهایی که با حضرت درگیر شدند و دنبال غنائم و پول بودند و خیمه حضرت را به طمع دنیا غارت کردند در ما باشد چه؟! آنهایی که تا رفتند خودشان را جمع و جور کنند و به امام حسین(علیه السلام) برسند، کاروان حضرت رفت. آنهایی که دلشان می خواست بی تفاوت باشند و به قول معروف سری که درد نمی کند دستمال نمی پیچند. اگر این نقطه ضعف ها در ما باشد، ما سال 61 هجری همان جاها قرار می گرفتیم.
این ایام اینگونه محاسبه هاست. واقعا آدم باید محاسبه کند که کجاییم. اگر به جایگاه اصحاب رسیدید، خوشا به حالتان. یعنی اگر در عاشورای امام حسین بابی به روی شما از عاشورا باز شد و حاضر شدید خونتان را پیش روی امام حسین(علیه السلام) بدهید که «طوبی لکم و حسن مئاب» و اگر نیست از الآن خودمان را آماده کنیم. روز این تصمیم های بزرگ عاشوراست. مثل شب قدر که تمام می شود از فردای شب قدر دوباره باید برای شب قدر بعد آماده شوی. اگر بشود، الحمدالله یک درجه بالاتر می رسید. اگر کسی درب عاشورا به رویش باز شده و مثل حر شده، بداند که از حر بالاتر هم در کربلا هست. حبیب هم هست، خودش را آماده کند برای سال بعد تا حبیب بشود. پناه بر خدا اگر نشدیم، باید خیلی به امام حسین التماس کنیم. که آقا این غافله شما دارد می رود، اگر هنوز تعلقات داریم، قرض هایمان را ندادیم، نماز قضاهایمان را نخواندیم، وصیت نامه مان را ننوشته ایم و هزار هوس هایی که داریم و هنوز مرد این راه نشدیم، در روز عاشورا که درهای عاشورای حقیقی سال 61 باز است، مصمم شویم که فدایی امام حسین(علیه السلام) باشیم.
واقعا فرصتی بهتر از عاشورا نیست. در عاشورا نسیم عاشورای سال 61 هست و پرواز کردن خیلی آسان است. کسی که در این فضا نتواند پرواز کند چه زمانی می تواند؟ فرمود در ماه رمضان اگر آمرزیده نشدید دیگر خبری نیست، بجز یک عصر عرفه ای که می آید. چون درهای رحمت باز بوده و شما به بهشت نرفتید. اگر در عاشورا که نسیم عاشورای 61 می وزد کسی نتواند دست در دست امام حسین بگذارد، دیگر بقیه اش هوس است. اگر خدای نکرده مثل بنده بارتان هنوز روی زمین است، از همین الآن برای عاشورای سال بعد آماده بشوید. فرض کنید حضرت می خواهند سال آینده قیام کنند. بارهایمان را ببندیم، نمازهایمان را بخوانیم، قرض هایمان را بدهیم، گندم زن و بچه مان را ببریم که حضرت را دم کوفه نبینیم که بگویند کجا می روی؟ بگوییم داریم گندم می بریم. یک سال فرصت داریم و در این یک سال بارمان را ببندیم. تا همین که صدای حضرت از کنار کعبه بلند شد در غافله حضرت باشیم. فرمود 313 نفر اصحاب امام زمان(علیه السلام) آنقدر آماده اند که ندای حضرت که کنار کعبه بلند می شود، کنار حضرت هستند. بعضی هایشان طی الارض دارند، بعضی هایشان در روایات دارد از ابر استفاده می کنند و خودشان را می رسانند. آماده آماده. پس آیا پا به رکاب هستیم؟ اگر هستیم الحمدالله. اگر هم نشدیم، شدیم درجه پایین تر. شهدای کربلا درجات دارند. زیرا تنافس در درجات است.
محافظت های بعدی از داشته های عاشورایی
نکته بعد اینکه آنچه به کف آوردیم شیطان دم درب ایستاده از ما بگیرد. فرمود اگر آنچه در محضر ولی معصوم خدا دارید حفظ می کردید، روی آب راه می رفتید و ملائکه به شما دست می دادند، اهل ملکوت می شدید. آنچه در عاشورا در این دهه به دست آوردیم، حفظش مشکل است. حفظش از به دست آوردنش سخت تر است. به خدا بسپاریم و مراقبت کنیم. محبتی که با اشک آمده، صفای باطن و طهارتی که با اشک آمده، این را با ادامه عاشورا حفظش کنیم. انشاء الله مجالس محفوظ است، اگر هم مجلس نبود در خانه برای خودمان، برای اهل بیت مان روضه بخوانیم، زیارت عاشورا را بخوانیم. روضه خواندن جمعیت زیاد نمی خواهد، خرج هم ندارد. آن چه در این دهه به دست آوردیم حفظ کنیم که از کف ندهیم. اگر حفظش کردیم درهای عاشورا باز می شود. انشاء الله سال بعد احساس می کنیم حر یا زهیر شده ایم. احساس می کنیم حضرت ما را قبول کردند و ما دعوت ایشان را اجابت کردیم. السلام علیک یا اباعبدالله.
*******************************
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری