ولایت، مجرای تجلی «غیب» در «شهود» / جریان خلقت نور و بررسی آن/بخش اول
گفتار حاضر توسط حجت الاسلام و المسلمین سید محمدمهدی میرباقری در تاریخ نهم خرداد ماه 1390 در یکی از هیئات مذهبی قم، به مناسبت یادبود یکی از شهدای گرانقدر دفاع مقدس ارائه شده است. در این بحث، به چگونگی خلقت انسان، حضور او در حیات زمینی و عبور او از این مسیر تا رسیدن به خدا و نسبت آن با ولایت معصومین (علیه السلام) پرداخته می شود. ماجرای جریان انوار و جریان ظلمات، مقام نورانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در عالم، و حقیقت مقام «شهادت»، سه مطلب مهمی است که در این گفتار توضیح داده است.
حضور انسان در زمین، از روی حادثه و اتفاق نیست. خداوند حکیم انسان را به تصادف تا اسفل السّافلینِ دنیا هبوط نداده است بلكه این تنزّل حکمتی دارد. با تأمل در معارف نورانی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می توان دریافت که در سیر به سوی خداوند متعال، باید از دو مانع نفس و شیطان عبور كرد؛ البته عبور از این موانع نیز بدون حضور در دنیا و خرق حجاب های دنیا، ممکن نیست. انسان باید به زمین آورده می شد تا در زندگی دنیایی، از عالم نفس و شیطان عبور کند و وارد فضای معرفت و توحید شود.
1ـ عوالم نور و ظلمات، و سیر انسان به سوی خدا
در روایتی نورانی آمده است كه از وجود مقدس امام صادق (علیه السلام) سوال شد: چرا خداوند ارواح را پس از آن که در ملکوت اعلی در بالاترین جایگاه بودند در بدن ها قرار داد؟ حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی می دانست که ارواح با شرافت و علوّی که دارند هر گاه به حال خویش رها شوند ادعای ربوبیت خواهند کرد. پس روح آنها را با توجه به آنها به خاطر رحمت و لطف به آنها در بدنهایی که در ابتدا مقرر ساخته بود، قرار داد و بعضی از آنها را به بعضی دیگر محتاج کرد و بعضی را به بعضی دیگر معلق ساخت و بعضی را در دنیا بر دیگری برتری داد و بعضی را در آخرت در جایی بالاتر از بعضی دیگر قرار داد و بعضی را از بعضی دیگر بی نیاز کرد ...[1]
پیچیدگی ها، سختی ها و دشواری های عالم دنیا، معبری است كه انسان را از خود و توجه به خود عبور می دهد؛ در نتیجه، فقر و اضطرار خود را ادراک و خدای غنی و حمید را پیدا می كند. اگر انسان در این دنیا نتواند به آن عالم هدایت شود و به سوی خدای متعال راه یابد، انجام این كار در عوالم دیگر مشكل است. «من كان فی هذه الأعمی و هو فی الآخره أعمی و أضلّ سبیلا»(اسراء/72) اگر كسی در این عالم دچار ضلال باشد، در عالم آخرت نیز به هدایت نخواهد رسید؛ زیرا آغاز هدایت از عالم دنیا است. با این اوصاف می توان گفت که عبور از ظلمات نفس و ورود به عالم ولایت و نور، از عالم دنیا آغاز می شود. سیر به سوی خداوند متعال و ورود به وادی نور، ایجاب می کند که در وجود انسان اثری از استکبار نباشد. وقتی انسان عاری از تکبّر و کبریایی شد به خشوع و بندگی می رسد؛ خضوع در برابر درگاه الهی نیز به میزان عبور از عوالم ظلمانی نفس ـ که عامل هویدا شدن استکبار است ـ در انسان پدیدار می شود. خضوع و بندگی انسان، درهای غیب را به روی او گشوده و سیر در عوالم غیب را ممكن می سازد. با فراهم آمدن این شرط بزرگ و اساسی در انسان مؤمن، عوالم غیب نزد او، به عوالم شهود تبدیل می شوند و او ملکوت عالم را مشاهده می کند.
در تفسیر آیه «الله نور السموات و الأرض»(نور/35) حضرت امام رضا علیه السلام فرموده اند: «هُدَى مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ هُدَى مَنْ فِی الْأَرْضِ»[2] سیر انسان به سوی خدای متعال و هدایت باطنی او، با سیر در عالم انوار ممكن است؛ تنها نور الهی است كه هادی انسان در عبور از مراتب مختلف ظلمات است و از انسان دست گیری می کند. بنابراین به اندازه ای كه انسان وارد عالم انوار شده و در این عالم سیر می کند، به همان اندازه نیز به سوی خداوند متعال هدایت می شود. سیر در عوالم غیب و شهود و سیر در عوالم انوار، سیری بی پایان است؛ تا آنجا كه در بعضی روایات نقل شده است که بین انسان و خدای متعال، هفتاد هزار حجاب حائل است که باید برداشته شوند[3] حتی بسیاری از این حجاب ها، حجاب هایی از نور هستند. در این سیر اگرچه سالک وارد عالم انوار و هدایت شده و به مقامات ایمانی راه پیدا می كند اما تا رسیدن به مقام معرفت و محبّت خدای متعال، راهی بس طولانی در پیش دارد. این مطلب گواهی می دهد که سیر انسان به سوی خدا در عالم انوار اتفاق می افتد.
نقطه مقابل عبور از عالم نفس و سیر در عالم معرفت، هدایت و نور نیز توجه انسان به نفس خویش و روی آوردن به خود است. نتیجه چنین استكباری، ورود به عالم ظلمات است که آن هم مراتبی دارد. اگر کسی از عالم دنیا وارد این عوالم ظلمانی شود، ممكن است در روز قیامت هم اسیر ظلمات باشد و در عالم ظلمات سیر كند؛ «وَ مَنْ كانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَه أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً»(اسراء/72)
مدخلیت نفس در ورود به عوالم نور و ظلمات
همان گونه که نفس مدخل ورود به عوالم ظلمات است، عبور از نفس نیز مدخل ورود به عالم نور است. با حرکت و سلوک در عوالم نور، فیض سیر در عوالم غیب نیز نصیب انسان شده و درهای غیب به روی او گشوده می شود. در چنین مرتبه ای انسان به مقام شهود می رسد، و شاهد یا به تعبیر دیگر شهید می شود. از سوی دیگر اگر كسی در پی نفس خود حركت كند، این جهت گیری به سوی عالم نفس، او را به عوالم ظلمات شیطانی و عالم اولیاء طاغوت می كشاند.
این دو سیر، مسیرهای حرکت انسان در عالم دنیا هستند. قرآن كریم این دو سیر را این گونه به روشنی توضیح می دهد: «اللَّهُ وَلِی الَّذینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»(بقره/257)
خدای متعال سرپرستی کسانی را كه به او ایمان آورده، به وادی ایمان وارد می شوند و از توجه به خود و استكبار نفس گذر می كنند، به عهده می گیرد؛ سیر این افراد از ظلمات به سمت نور است. چنین کسانی اگر زمانی هم در عالم ظلمات به سر برند، با خروج از استکبار و انانیت نفس، به سمت عالم نور سیر می كنند. کسانی هم که از آیات الهی و نوری که خداوند برای هدایت می فرستد، روی برمی گردانند، از عوالم نور خارج و وارد ظلمات می گردند.
ظلمات "درونی" و "بیرونی"، رهزن سیر الی الله
ظلماتی كه سدّ راه انسان است، مراتبی دارد. بخشی از این تاریکی ها به وجود انسان راه پیدا می كند كه البته آدمی باید از اسارت آنها خارج شود. نفوذ این ظلمات در انسان از گناهان ظاهری شروع می شود و آدمی را تا جایی می رساند که رهایی از آنها به آسانی ممکن نیست. گناهان، حلقه اتصال انسان به عالم ظلمت هستند؛ بسته به میزان گناه، رشته ای از ظلمت در وجود انسان راه می یابد كه گاهی از عالم سرّ انسان هم باطنی تر می شود. این معنا در دعای رجب چنین آمده است: «وَ أَصْلِحْ لَنَا خَبِیئَه أَسْرَارِنَا»[4] در سرّ انسان نقاطی کور و پنهانی وجود دارد كه باید پاك و اصلاح شوند. همه ظلمتی که سدّ راه تعالی انسان در سیر به سوی خداوند است محدود به این مرتبه از ظلمات نیست؛ بلکه علاوه بر ظلمات درونی، ظلماتی بیرونی هم وجود دارد كه ممکن است در انسان نفوذ نكرده و به گناه تبدیل نشده باشند؛ و یا اگر به گناه تبدیل شده باشند ممكن است، به اسرار باطنی و پنهان وجود انسان تبدیل نشده باشند؛ آدمی باید از این مراتب ظلمت نیز عبور كند. این مراتب، همان ظلماتی است كه قرآن کریم به آن در مقابل آیه نور اشاره می كند؛ ظلمات فراگیری كه مؤمن ترین انسان ها هم به آن مبتلا هستند؛
«أَوْ كَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّی یغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یدَهُ لَمْ یكَدْ یراها وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(نور/40) این ظلمات از اعماق دریایی مواج و عمیق است؛ بر فراز این دریای مواج ابری تیره مستولی است؛ ظلمتی بر فراز ظلمتی دیگر؛ ظلماتی که در مقابل نور هدایت الهی قرار گرفته، این گونه است.
مسیر عالم نور و هدایت «نورٌ علی نور» است؛ سیر انسان در عالم انوار و حجب نور بی وقفه ادامه می یابد. نقطه مقابل این عالم نور، «ظلماتٌ بعضها فوق بعض» است. ممكن است فردی در لایه اول ظلمت باشد، درحالی که فردی دیگر در اعماق آن است. این ظلمت حتی بر مؤمنی كه وارد این عالم ظلمانی نشده، حجاب ایجاد می كند! «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِیه وَ فِتَنُ بَنِی أُمَیه إِذا أَخْرَجَ الْمُؤْمِنُ یدَهُ فِی ظُلْمَه فِتْنَتِهِمْ لَمْ یكَدْ یراها»[5]
ائمه معصومین علیهم السلام این ظلمات را به ظلمات اولیاء طاغوت تفسیر کرده اند؛ عالم ظلمت، عالم آن سه نفر، بنی امیه و فتنه های بنی امیه است. حتی مؤمنینی كه مشمول آیه «والذین كفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجون من النور إلی الظلمات»(بقره/257) نیستند و مراتب وجودی آنها به ظلمت گناهان آغشته نشده است نیز در چنین ظلمتی اسیر می شوند!
گناهان انسان مراتبی دارد. گاهی گناه در خبایای سرّ انسان و گاهی در ظاهر اوست. گناه آلودگی به ظلمت است.حتی مؤمنی که به گناه آلوده نشده است نیز در این ظلمت بیرونی محجوب می شود. مؤمنینی كه پس از عصر سقیفه زندگی می كنند، اگر شیعه هم باشند، باز در بند حجاب و ظلمتی هستند كه باید از اسارت آن بیرون آیند. وقتی مؤمن در تاریكی فتنه این ظلمات قرار می گیرد، حتی قادر نیست دست خود را ببیند! انسان چگونه به عوالم وجودی خود واقف شود، در حالی که هیچ نوری نیست؟! انسان در عالم حس نیز ابتدا، نور را می بیند، آنگاه در پرتو آن نور، محسوسات را مشاهده می کند؛ عالم باطن نیز همین گونه است. حتی اگر رشته های ظلمات در وجود انسان تنیده نشده باشند، این حجاب ها مانع شناخت انسان از عوالم وجود خویش می شوند. این ظلمات تنها محدود به دنیا نیست و تا قیامت ادامه دارد. اگر انسان سالک، در عالم دنیا از این ظلمات رهایی نیابد، این گونه نیست كه در عالم قیامت گرفتار این ظلمت نباشد. اگر كسی در دنیا به نور امام نرسد، این ظلمت در قیامت نیز گریبان گیر اوست! «فما له من نور فی یوم القیامه»(نور/40)
نقش عصر ظهور در برچیده شدن ظلمات
فراگیری و تراکم این ظلمت به گونه ای است که فقط با رفتار مومنانه فرد، برچیده نمی شود. رفع این حجاب و طهارت این فضا، نیازمند طلوع آفتابی است که عالم را به ضیاء خود منوّر و طاهر سازد. از مجموعه آیات و روایات چنین برمی آید که این حجاب و ظلمت با تجلّی عصر ظهور كنار خواهد رفت. در آیات ابتدایی سوره شمس آمده است: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها؛ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛ وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها» حضرت صادق علیه السلام در روایتی ذیل این آیه فرموده اند:
مقصود از خورشید، رسول خدا صلی الله علیه وآله است؛ رسولی كه خداوند به وسیله ایشان دین را براى مردم آشكار كرد. مقصود از ماه نیز امیرالمومنین علیه السلام است كه از پى رسول خدا آمده و دانش از طریق رسول اكرم (سلام الله علیها) به طور كامل در ایشان دمیده شده است. مقصود از شب، پیشوایان ناحقی هستند كه از روى خودسرى در برابر خاندان اهل بیت علیه السلام كرسی خلافت را غصب کردند و به مسندى نشستند كه خاندان رسول خدا بر آن سزاوارتر بودند. مقصود از روز نیز امامی از فرزندان فاطمه سلام الله علیها است كه دین رسول خدا را آشكار می سازد.[6]
قرآن مَثَل هایی دارد. این مثل ها قابل فهم است اما مُمثّل آنها برای انسان عادی قابل فهم نیست؛ ممثّل را تنها معصوم(علیه السلام) می فهمد و توضیح می دهد. این مطلب در روایاتی مطرح شده است. به هر حال سیاق قرآن در معرفی مَثَل این گونه است؛ خورشید منظومه شمسی مَثَل والشّمسِ قرآن است اما خورشید حقیقی، وجود مقدسی است كه همه عوالم را نورانی کرده است. خورشید پرتو دارد و فقدان حرارت و نور آن موجب تاریکی و سرماست، اگر نور و گرمای خورشید نبوت نبی اكرم (ص) نیز به انسان نرسد، بشر در گمراهی و ضلالت اسیر می شود. نبی اكرم صلی الله علیه وآله پرتویی دارند؛ هر گاه فضا، فضای شب باشد این پرتو از راه قمر ولایت به انسان می رسد. «والقمر إذا تلاها»؛ قمر، امیرالمومنین (علیه السلام) است. شب، هنگام تجلّی نور خورشید نیست؛ خورشید به هنگام روز تجلّی دارد؛ «والنهار إذا جلاها». روز حقیقی، وجود نورانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است كه نور نبی اكرم صلی الله علیه وآله را تجلّی می دهند.
در عصر ظهور، خورشید وجود نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله که مشكات الانوار و مَثَل نور خداست، تجلّی می یابد و نهار و روز حقیقی عالم فرا می رسد. در عصر ظهور، موسم ظلمت عالم و مهلت خودنمایی دولت اولیاء طاغوت به پایان می رسد و به یمن ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بساط ظلمت برچیده می شود. در این هنگام مؤمنان به حقیقتِ نورانیتِ اهل بیت علیهم السلام آگاه می شوند و از ضیاء وجودی ایشان بهره کامل می برند.
2ـ نقش خلقت نورانی اهل بیت علیهم السلام در برچیده شدن ظلمات
به نظر می رسد كه تجلیات عصر ظهور، تجلّی نور حضرت زهرا سلام الله علیها است. برای درک بهتر تجلّی نور ائمه اطهار علیهم السلام لازم است در روایاتی که در این باب نقل شده است تأمل كرد. از آن جمله، روایتی است که شیخ طوسی در کتاب مصباح الانوار از وجود مبارک رسول اکرم صلی الله علیه وآله ذیل آیه 69 سوره مباركه نساء نقل کرده است.[7]
خدای متعال در این آیه می فرماید «وَ مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفیقاً» و كسانى كه از خدا و پیامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ایشان را گرامى داشته و با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیكو همدمانند.
از مفهوم کلی آیه چنین برمی آید: آنان كه از خدا و رسول اطاعت كنند، به معیت با "منعم علیهم" می رسند و در عوالم مختلف با آنها معیت دارند؛ این معیت، جسمانی نیست بلكه این عالم وجودی آنهاست كه با عوالم این چهار دسته، معیت و همراهی می كند. "منعم علیهم" كه در قرآن از آنها به انبیاء، صدیقین، شهداء و صالحین تعبیر شده است چه كسانی هستند؟ تشخیص این معنا، تنها از طریق كلام معصوم ممكن است.
انس بن مالک می گوید: روزی نبی اكرم (ص) پس از اقامه نماز صبح، طبق معمول بیاناتی فرمودند؛ از فرصت استفاده نموده و به ایشان عرض كردم: «یا رسول الله، إن رأیت أن تفسر لنا قول الله عز و جل»؛ اگر صلاح بدانید این آیه را برای ما تفسیر كنید. حضرت فرمودند: «أما النّبیون فأنا» مقصود از نبی، من هستم. «و أما الصدیقون فأخی علی بن أبی طالب»؛ اما منظور از صدّیقون، برادرم علی است. «و أما الشّهداء فعمّی حمزه»؛ مراد از شهداء، عمویم حمزه علیه السلام است. «و أمّا الصّالحون فابنتی فاطمه و أولادها الحسن و الحسین»؛ و مقصود از صالحون، دخترم فاطمه زهرا و حسن، حسین هستند. این آیه در بعضی روایات به گونه ای دیگر معنا شده و صالحین را به شیعیان نیز تفسیر كرده اند. البته این دو معنا منافاتی با یکدیگر ندارند؛ چرا که هر کدام ناظر به بطنی از بطون این آیه مبارکه هستند.
سبقت اهل بیت علیهم السلام در آفرینش و عبادت خداوند متعال
در آن هنگام عباس، عموی پیامبر از جا برخواست و به حضرت عرض كرد: یا رسول الله، مگر ما از یك سرچشمه و همگی از نسل عبدالمطلب نیستیم و نسبت ما به یك جا بازنمی گردد؟ پیامبر فرمودند: «و كیف ذلك یا عم؟» عموجان، مقصودت چیست؟ «قال العباس: لأنك تعرف بعلی و فاطمه و الحسن و الحسین دوننا». عرض كرد: آنها را معرفی می كنی و آیه را به آنها تفسیر می كنی؛ ما هم هستیم؛ پس ما هم باید جزو همین ها باشیم! «فتبسّم النّبی و قال: أمّا قولك یا عم: ألسنا من نبعه واحده، فصدقت»؛ حضرت تبسمی کردند و پاسخ دادند: اینکه می گویی ما از یك نسل هستیم، درست است. همه از نسل عبدالمطلب به عالم دنیا آمده ایم؛ اما شما پیش از این دنیا را نمی بینید. شما در عالم دنیا محصورید كه خود را با ما مقایسه می كنید؛ اگر جامع نگاه می کردید و عوالم قبل از این عالم را می دیدید، متوجه می شدید که ما با شما به یك جا برمی گردیم یا خیر؟
سپس پیامبر اکرم(ص) خلقت قبل از این عالم، و خلقت نورانی خود را توضیح دادند. «و لكن یا عم؛ إن الله تعالى خلقنی و علیا و فاطمه و الحسن و الحسین قبل أن یخلق الله تعالى آدم، حیث لا سماء مبنیه، و لا أرض مدحیه، و لا ظلمه و لا نور، و لا جنه و لا نار، و لا شمس و لا قمر»؛ خداوند متعال، من، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را قبل از خلقت آدم و قبل از آنکه آسمان و زمین، نور و ظلمت، بهشت و جهنم و خورشید و ماهی موجود باشد، خلق فرمود. بنابراین با آنكه در ظهور عالم دنیا هر دو از نسل عبدالمطلب هستیم، ولی خلقت دنیایی ما نباید شما را به اشتباه اندازد.
عباس رو به حضرت كرد و پرسید: «و كیف كان بدء خلقكم، یا رسول الله؟». حضرت پاسخ داد: «یا عم، لما أراد الله تعالى أن یخلقنا تكلم بكلمه خلق منها نورا»؛ وقتی خدای متعال اراده كرد ما را خلق كند، به کلمه ای تکلّم کرد که از آن کلمه، نور خلق شد. بنابراین آغاز هستی با كلام الهی است و عالم، عالم كلمات الله. «ثم تكلّم بكلمه فخلق منها روحا»؛ سپس به كلمه دیگری تكلّم كرد و از آن تکلّم، كلمه روح را آفرید. «فمزج النّور بالروح، فخلقنی و أخی علیا و فاطمه و الحسن و الحسین، فكّنا نسبحه حین لا تسبیح، و نقدّسه حین لا تقدیس». خداوند در ادامه، نور و روح را در هم آمیخت و از ممزوج نور و روح، مراتب وجود نوری ما را خلق نمود. در این حال، پیش از آنكه موجودی خلق شود و خدا را تسبیح و تقدیس كند، ما خدا را تسبیح و تقدیس می كردیم.
بنابراین سرّ ائمه معصومین علیهم السلام مرتبه نور و روح ایشان است. عبادت این حضرات و سیر ایشان در عوالم توحیدی، قبل از خلقت سایر مخلوقات آغاز شده است. در واقع ایشان در عبادت خداوند سبقت داشته اند؛ این سبقت، منشاء امتیازاتی برای ایشان شده که در برخی روایات توضیح آن آمده است.
آفرینش عالم با تجلیات انوار پنج تن علیهم السلام
«فلما أراد الله تعالى أن ینشئ الصنعه فتق نوری، فخلق منه نور العرش، فنور العرش من نوری، و نوری من نور الله، و نوری أفضل من نور العرش». هنگامی که خدای متعال اراده كرد عالم را بیافریند و صنع عالم را آغاز كند، نور من را شكافت و نور عرش را از نور من آفرید. نور عرش از نور من است و نور من از نور خداست؛ یكی از انواری كه از عظمت الهی ساطع شده، نور من است؛ پس نور من از نور عرش افضل و بالاتر است. «ثمّ فتق نور أخی علی بن أبی طالب، فخلق منه نور الملائكه، فنور الملائكه من نور علی، و نور علی من نور الله، و علی أفضل من الملائكه». سپس خداوند نور برادرم علی را شکافت و از نور او، ملائكه را آفرید.
بنابراین همه عالم ملكوت و ملکوتیان، از جناب جبرئیل و میكائیل و اسرافیل و ... از نور امیرالمومنین علیه السلام آفریده شده اند. نور ملائكه از نور علی است و نور علی از نور خداست؛ از این رو مقام امیرالمومنین علیه السلام از مقام ملکوتیان برتر است.
انوار ائمه معصومین علیهم السلام در یك مرحله، نور واحد بودند؛ یعنی همان زمانی که «تكلّم بكلمه خلق منها نوراً»؛ اما در مرتبه ای دیگر، به پنج نور تبدیل می شوند. در این مقام است که هر نوری جلوه ای از عظمت الهی می شود. این گونه است که عرش از تجلّی نور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله، ملكوت از تجلّی نور امیرالمومنین علیه السلام، آسمان ها و زمین از تجلّی نور حضرت زهرا سلام الله علیها، شمس و قمر از تجلّی نور امام حسن علیه السلام و بهشت و حورالعین از تجلّی نور امام حسین علیه السلام آفریده می شوند. بنابراین هر یك از خلایق به گونه ای تجلّی ای از انوار پنج تن علیهم السلام هستند.
**********************************
پی نوشت ها:
**********************************
[1]علل الشرایع، ج 1، ص 16
[2] کافی، ج1، ص115.
[3]بحار الأنوار، ج55، ص45.
[4]بحارالانوار؛ ج95، ص392.
[5]بحارالانوار؛ ج23، ص305.
[6]البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص671.
[7]البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج2؛ ص126
افزودن دیدگاه جدید