فرد و جامعه در عرفان
در عرفان عملی، گاهی واحد مطالعه فرد است، و از سیر و سلوك فرد صحبت می شود. اما گاهی در سیر و سلوك جامعه بحث می شود؛ یعنی واحد مطالعه جامعه است. این دو به كلی متفاوت هستند؛ همان گونه كه واحد مطالعه در علوم اجتماعی با علوم انسانی به معنای خاص متفاوت است؛ در علوم انسانی مانند گرایشات مختلف روان شناسی واحد مطالعه فرد است، به نحوی كه برای مثال هر قدر هم روان شناسی را توسعه دهید از آن، جامعه شناسی و علوم اجتماعی حاصل نخواهد شد.
در علوم اجتماعی واحد مطالعه جامعه است كه دارای یك نظام مفاهیم و ادبیات متمایزی است، در آنجا نهادهای اجتماعی مطرح می شود، رابطه ی نهادها با هم تحلیل می شود و تكامل اجتماعی موضوع بحث قرار می گیرد؛ اما در علوم انسانی به معنای خاص كه واحد مطالعه اش فرد است، موضوع كار به عنوان واحد مطالعه انسان است. در علم اخلاق یا حكمت عملی هم گاهی واحد مطالعه فرد است و گفته می شود: یك فرد چگونه می بایست در مدارج عرفان سیر كند؛ گاهی واحد مطالعه جامعه است، یعنی سوال این است كه یك جامعه را چگونه می شود در مراحل رشد سیر داد تا به یك جامعه ی نورانی و الهی برسد.
موضوع تصرف انبیاء نیز بیش از فرد بوده است، یعنی مقصد آنها تهذیب جوامع هم بوده است و به همین دلیل وعده ی جامعه ی موعود می دادند. این یكی از نكات افتراق عرفان امام و سایر عرفان ها است. بسیاری از عرفان ها فردگرایانه و با نگرش باطنی حركت می كنند و تهذیب را فقط در حوزه ی باطنی انسان تعریف می كنند. این عرفان ها كه با نظام های سكولاریستی هم جمع می شوند و هیچ تنازعی با آنها ندارند، از مبانی شان اندیشه ی حكومت دینی به دست نمی آید؛ یعنی نهایت هدف آنها این است كه انسان را در حوزه ی حیات باطنی خود تا مدارج توحید پیش ببرند. اغلب این عرفان ها كارشان به جایی می رسد كه شریعت را پوسته می دانند و آن را تحقیر می كنند؛ كم كم از شریعت فاصله می گیرند و تعهد به شریعت را هم از شرایط اصلی سیر و سلوك خارج می دانند. بر خلاف این دیدگاه، واحد مطالعه عرفان امام(ره) جامعه است؛ و همان گونه كه از مراحل سیر فرد بحث می كنند، از مدارج تكامل و سیر اجتماعی انسان هم بحث می كنند. یك جامعه چگونه از یك مرحله رشد وارد مرحله ی بعد می شود، چگونه روابط اجتماعی تهذیب می شود و نه فقط آحاد بلكه جامعه تهذیب و نورانی می شود، واحد مطالعه در این سؤالات جامعه است. ادیان الهی به ویژه اسلام هم همین نگاه را دارند؛ امام(ره) در عرفان خود به دنبال تهذیب اجتماعی هستند؛ بلكه بالاتر از این، تاریخ انسان را به عنوان یك وحدتِ در حال جریان، كه موضوع مطالعه ی فلسفه تاریخ است و حتی فراتر از موضوع مطالعه ی جامعه شناسی است منظور نظر دارند.
البته در مدیریت امروزی هم كار به همین شكل پیش می رود، هم در واحد انسانی مطالعه می كنند، هم در واحد اجتماعی و هم در واحد تاریخ. در جایی كه برای كل جامعه جهانی، به دنبال توسعه پایدار هستند، و می خواهند جامعه ی جهانی را به عنوان دهكده ی واحد مدیریت كنند، واحد مطالعه نه فرد است و نه جامعه، بلكه واحد مطالعه آنها تاریخ است؛ اینجاست كه فلسفه تاریخ شكل می گیرد. فلسفه تاریخ از آنجایی پیدا شد كه تمدّن مدرن تصمیم گرفت جامعه ی جهانی را به عنوان یك وحدت ـ با تمام تكثراتی كه دارد ـ به سمت یك هدف واحد رهبری كند. در ادامه ی آن، نظریه ی دهكده ی واحد جهانی پدید آمد. مدیریت جامعه جهانی به عنوان یك دهكده ی واحد، با علوم اجتماعی تنها حاصل نخواهد شد. كما اینكه مدیریت جامعه هم با علوم انسانی تنها (با مفهوم خاص خودش) مانند روان شناسی واقع نمی شود بلكه این امر نیازمند علوم اجتماعی از قبیل گرایش های مختلف جامعه شناسی مانند مدیریت است.
بر اساس مكتب عرفانی امام رضوان الله تعالی علیه در مدیریت انسان، هم مدیریت فرد، هم مدیریت جامعه و هم مدیریت تاریخ دیده می شود؛ یعنی ایشان نگاهی فلسفه تاریخی دارند، جریان حق و باطل در تاریخ را توجه می كنند و به دنبال تقویت جبهه ی حق در طول تاریخ هستند.
از عرفانی كه واحد مطالعه آن فرد است، مدل حكومتی بیرون نمی آید؛ بلكه حداكثر یك مدل اخلاقی و عرفانی برای تربیت فرد ارائه می دهد؛ اما هنگامی كه در یك مكتب عرفانی واحد مطالعه تغییر كرد و هدف تهذیب جامعه شد، بی تردید نیاز به ساز و كارهای اجتماعی از جمله مدیریت و حكومت اجتماعی پیدا خواهد شد. در تمدن مادی هم برای مدیریت بهره وری مادی و جریان نیاز و ارضاء مادی وجود حكومت، مدیریت و دولت، ضروری است؛ حتی اگر تلاش كنند كه سهم دخالت دولت را كاهش دهند و به یك دولت حداقلی برسند اما بی تردید سهم مدیریت را افزایش می دهند و در پی مدیریت حداكثری هستند؛ در جبهه ی حق هم اگر برای كل جامعه ی انسانی برنامه ریزی شود تا جامعه انسانی از نقطه ی الف به نقطه ی ب منتقل شود ـ با همان نگاه عرفانی كه قصد دارد جامعه را در مدارج توحید سیر دهد ـ باید واحد مطالعه جامعه باشد. در این صورت حكومت و قدرت اجتماعی موضوع برنامه ریزی خواهد شد.
این اعتقاد در اندیشه ی امام كه قائل به جریان توحید از طریق ولایت هستند، در حوزه ی جامعه شناسی وجود دارد.
در نگاه عارفان و طبقه ی متصوفه اعتقاد به جریان ولایت دیده می شود. آنها در پرورش انسان ولایت را اصل می دانند، نه شریعت را. البته نگاهشان ساده انگارانه است زیرا از شریعت رفع ید می كنند و آن را پوسته ای می دانند كه باید از آن عبور كرد تا به حقیقت رسید. این نقطه انحراف آنها است ولی نقطه ی قوتی كه اندیشه شان دارد این است كه می گویند ولایتِ در سرپرستی انسان اصل است و انسان از طریق ولی به رشد می رسد؛ این گونه نیست كه انسان تنها با عمل به دستور رشد كند؛ بلكه نیاز به ولایت و سرپرستی دارد. البته آنها در تعیین اقطاب به عنوان سرپرست به اشتباه افتاده اند؛ هم مصداقاً و هم به لحاظ قاعده ی كلی. اما نكته این است كه این اندیشه یك نقطه ی ناب و اصیل دارد كه در سرپرستی و رشد انسان، ولایت را اصل می داند، این اندیشه را امام در مقیاس جامعه اما به صورت صحیح پیاده كردند. ایشان معتقد بودند صلاح و فساد جامعه به نظام ولایتی حاكم بر جامعه بازگشت می كند؛ لذا امام در اصلاحات اجتماعی هیچ وقت مبارزات رفرم گرایانه ندارند، به اصلاحات جزئی دست نمی زنند، بلكه می گویند حكومت باید تغییر كند تا جامعه اصلاح شود. در مقیاس جهانی هم وقتی به اصلاح جامعه ی جهانی می اندیشند، با نظام استكباری در جامعه ی جهانی درگیر می شوند. این همان اندیشه ی عارفانه ی امام است كه محور صلاح و فساد را پیش از آنكه شریعت و قانون بدانند، ولایت می دانند؛ بلكه قانون را طریق جریان ولایت می دانند. مدیریت برای اعمال، نیاز به قانون دارد، مدیریت مادی ساز و كار و قانون خود را تولید می كند و مدیریت الهی نیز ساز و كار و قانون متناسب خود را دارد. در مكاتب مادی هم، مدیریت سوسیالیستی، قوانین اقتصادی سوسیالیستی را به دنبال دارد و مدیریت سرمایه داری و لیبرالیسم اقتصادی قوانین اقتصادی خود را؛ یعنی قوانین تابع مدیریت هستند.
عرفان امام و مدارج توحید فردی و اجتماعی
امام(ره) در سیر انسان، همان گونه كه معتقدند فرد ابتدا باید به شریعت عمل كند، سپس به ولایت برسد و از طریق درك ولایت حقه به توحید برسد؛ طریق تهذیب جامعه را نیز همین می دانند؛ می گویند جامعه باید آراسته ی به احكام اسلامی شود و احكام حكومتی و شریعت اسلام در مقیاس جامعه پیاده شود و مدیریت اجتماعی اصل باشد؛ از طریق یك مدیریت صحیح، سیر به طرف توحید و مدارج رشد اجتماعی طی شود. بنابراین اسلام را عهده دار سرپرستی تكامل فرد و جامعه می دانند و معتقدند تكامل تاریخ و تكامل فرد و جامعه از بستر شریعت و ولایت عبور می كند. ولایت در مقیاس فردی ـ البته به شكل ناقص ـ ممكن است به همان سرپرستی های باطنی تفسیر شود، ولی در مقیاس اجتماعی ولایت به حكومت و مدیریت اجتماعی تعریف می شود. سرپرستی معنوی جامعه بدون مدیریت اجتماعی ممكن نیست. امكان ندارد انسان از طریق یك حكومت سكولار در مدارج توحید سیر كند. حكومت سكولار حیات اجتماعی را بستر توسعه ی ارضاء نیاز مادی قرار می دهد نه بستر توسعه ی نیاز و ارضاء الهی؛ نیازهای مادی انسان را متغیر اصلی قرار می دهد و نیازهای معنوی انسان را در این نیازها منحل می كند؛ در حالی كه در یك مدیریت الهی نیازهای مادی بستر تقرب انسان می شود؛ یعنی نیاز به أكل، شرب، ازدواج، معاشرت و جامعه پردازی بستر پرستش و توحید می شود.
امام رضوان الله تعالی علیه در عرفان نظری، جریان «توحید ، ولایت، شریعت» را هماهنگ می بینند و در عرفان عملی شان هم سیر انسان را، سیر از شریعت به ولایت و توحید می بینند! شریعت را انكار نمی كنند و دین را منحصر به شریعت، به این معنی كه دین داری عمل به شریعت باشد، نمی دانند بلكه معتقدند دین دارای یك باطن قوی و نورانی است كه همان درك ولایت حقه است، و از این طریق است كه تهذیب حاصل می شود. اینجا بحث از قطب نیست كه فرد را رهبری كند، بحث از ولی اجتماعی است. ولی اجتماعی در مقیاس تاریخی معصوم (ع) است؛ یعنی نبی اكرم (ص) و ائمه ی معصومین (ع) تاریخ را تهذیب می كنند؛ مثل سید الشهدا كه قیام تاریخی ایشان عاملی اثرگذار بر كل تاریخ بشریت است؛ این حادثه فقط بر جامعه ی سال 61 اثر نمی گذارد، قیامی نیست كه فقط 72 نفر را تهذیب كند و به خدا برساند، بلكه دارای یك تصرف تاریخی است كه همه ی تاریخ بشر را تحت تصرف قرار داده است كه بخشی از آثارش در جامعه جهانی در حال ظهور است. بلكه می توان گفت تصرفی در كل تكوین است؛ «اشهد أنّ دمك سكن فی الخلق ... و بكت له جمیع السماوات و الارض»(2)
ولایت تاریخی معصوم (ع) طریق جریان توحید در كل تاریخ است؛ ولایت تكوینی معصوم (ع)، طریق جریان توحید در عالم تكوین است، در مواجهه با جامعه نیز باید همان ولایت حقه در جامعه جریان پیدا كند؛ بنابراین نظام مدیریت اجتماعی باید نظام ولایت حقه باشد. در دستگاه باطل هم همین گونه است البته نظام ولایت در آنجا ولایت كفر است. این تلقی امام از عرفان است.
دسته بندی انسان ها در عرفان امام
نكته ی قابل تأمل دیگر این است كه ایشان جامعه های انسانی و آحاد را، بر اساس تقسیم قرآنی، به سه دسته ی مؤمن و منافق و كافر تقسیم می كنند؛ این تقسیم بندی در آثار ایشان، به ویژه آثار عرفانی و آثار سیاسی بسیار فراوان است. ایشان معتقد به صلح كل نیستند، این نكته ی امتیاز ایشان است. ایشان معتقدند بین جامعه مؤمنین و كفار و منافقین بی تردید درگیری رخ می دهد و این درگیری تا پیروزی یك طرف تعطیل بردار نیست. این معنای آن حرفی است كه فرمودند: «ما تا آخرین سنگر، آخرین نفر و آخرین قطره ی خون ایستاده ایم». در نگاه عرفانی ایشان، صف آرایی حق و باطل یك صف آرایی تاریخی است و تا عصر ظهور و پیروزی مطلق حق، این درگیری تمام شدنی نیست؛ به همین دلیل از عرفان ایشان مجاهده و شهادت برمی خیزد؛ این عرفان نظری، در میدان عمل، به جهاد و شهادت تبدیل می شود؛ ایشان در حوزه ی عرفان عملی هم این جهاد را، طریق سلوك و تهذیب می دانند. امام از بهترین ابزارهایی كه در پرورش جامعه ی به كار گرفتند جنگ بود. گر چه جنگ را آغاز نكردند ولی هرگز به جنگ پشت نكردند؛ در بیانات امام تعابیری مانند: جنگ ویرانگر، جنگ خانمان سوز نمی توان یافت.
ایشان در بیانیه ی پذیرش قطعنامه به خدای متعال عرضه می دارند: «خدایا ما در آغاز راهیم، باب شهادت را به روی ما مبند» امام(ره) به تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام شهادت را دری از درهای بهشت می دانند؛ «ان الجهاد بابٌ من ابواب الجنه فتح الله لخاصه اولیائه»(3) در نگاه ایشان یكی از بسترهای مهم تهذیب اجتماعی مجاهده است، كه یك بُعدش جهاد نظامی است؛ این را طریق تهذیب می دانستند و از آن استقبال می كردند. در همین دوران جنگ هشت ساله بود كه انسان های كاملی را پرورش دادند جوانانی كه بعضی از آنان ره صد ساله را یك شبه پیمودند.
********************************
:منبعپایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری
********************************
پی نوشت ها:
(2) الكافی (ط - الإسلامیه)، ج4، ص: 576
(3) تهذیب الأحكام (تحقیق خرسان)، ج6، ص: 123