به نام غصه و آه
بکش به نظم این تمام حس مرا*****غزل غزل شده دستم تنش چوقافیه ها
درون فکر خودم مدام میگشتم *****پی سروده ای برای زینب و شاه
چه ها که نگفتند از روز عاشورا*****از آن همه لشگر از آتش و غوغا
از آن همه سر که بلند شد بر نی*****و اَلعطشِ آن کودکان بی بابا
ولی کسی نشنیده است از اسرا***** ز خواهر و از کودکان و آن زن ها
پس از گذر ز روزهای پر آشوب*****دوباره بازگشتند به کرب و بلا
دوباره پای دلم درد میکند آقا*****گرفته بوی عزا بند بند شعر مرا
دو روز پای پیاده تنم دوان آمد*****مگر که ببیند به راه زینتِ شاه
تمام راه نهیب میزند به قلب ترم *****شود که ببینم به راه قافله را؟!
بگیرم از سر عشق دست زینبت و آه *****رسانم آن تن خسته به دشت بلا ؟!
بیا به پیشواز ای برادرِ ماه*****ببین چگونه کمانش شده ست دوتا
فقط تو نگیر از عقیله ات آقا*****سراغ دختر خردسال بی بابا
حدیث بازگشت یک کاروان اسرا*****مدام می زندم آتش از سرم تا پا
بگو به رخصتی ای شه شود آیا؟ *****بمیرم از غم آن کاروان بی سقا؟
خانم فاطمه گودرزی
نکته: برای دانلود و دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک کنید