مناقب کثیره امام حسن مجتبی (علیه السلام)
اَعُوذُ بِاللّهِ منَ الشّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُحَمَّدٍ (صلوات) وَ عَلی آلِهِ الطَيِّبينَ الطَّاهِرِين ألمَعصومين وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعينِ مِنَ الان إلی قيامِ يَومِ الدّين».
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفي کُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً، بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
من کیستم فقیر تو یا صاحب الزمان دلدادة حقیر تو یا صاحب الزمان
در راه وصل تو از پا فتاده ام دست مرا بگیر تو یا صاحب الزمان
صید به خون تپیدة دامِ مَحَبَتَم افتاده ام به تیر تو یا صاحب الزمان
پشت زمان ز یاد فراقت بود کمان ما هم شدید اسیر تو یا صاحب الزمان
شیخ المحدثین شیخ القمییون شیخ صدوقِ ابن بابویه قمی بهش میگن، معروف به شیخ صدوقِ، فرزنددار نمی شد نامه ای نوشت به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آقا دارای فرزند نمی شوم به نائب خاصش داد دست آقا برسانه آقا سلامشُ رسونده بوده فرموده بودن به شیخ صدوق بگید خدا به تو فرزند عطاء می کنه، شیخ صدوق میگه آمدم مکه مشغول طواف بودم حجت بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زیارت کردم آقا به من فرمود: شیخ صدوق چرا کتاب نمی نویسی در رابطه با غیبت ما؟ کتابی بنویس تا شیعیانمون منحرف نشوند کتابی بنویس غیبت پیغمبران رو در اون اشاره کن شیخ صدوق کتاب نوشت برا امام زمان و غیبتش به نام کمال الدین و تمام النعمه در رابطه با غیبت آقا شیخ صدوق میگه وقتی تو مسجدالحرام آقارو دیدم آنقدر جمالش دل آرا بود نمی خواستم از آقا جدا بشم آقا یه نگاهی به مجلس ما بکن امروز برا عموت امام مجتبی (علیه السلام) عزاداری می کنیم یابن الحسن... یا صاحب الزمان
هدیه به پیشگاه مقدس و منور آقا حجت بن الحسن العسکری (علیه السلام) و اجداد طاهرینش صلوات جلی ختم کنید.
هدیه به محضر امام، شهداء، مراجع تقلید، علماء، بزرگان، خیرین، اساتید، منسوبین به جمع حاضر، گذشتگان خودتون و به جهت سلامتی همه شیعیان حضرت مهدی سلامتی مراجع، رهبر معظم، سلامتی خودتون و خانواده شریفتون و شَفایِ مریضاتون یه صلوات حسینی ختم کنید.
مناقب کثیره
علمای اهل سنت یکی اشون سیوطی است از علمای بزرگ اهل سنت است یه تاریخ نوشته به نام تاریخ خلفا، وقتی که در رابطة با امام مجتبی (علیه السلام) سخن میگه سیوطی میگه کان الحسن رضی الله عنه: له مناقب الکثیره؛ امام مجتبی (علیه السلام) براش خیلی مناقب این عبارت را برای خلفای خودشون هم ننوشتن که له مناقب الکثیره؛ خیلی منقبت داره خیلی کمالات داره، میگه سیداً آقا بود آقا بود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو منبر نشسته بود امام مجتبی (علیه السلام) وقتی وارد شد آقا خب خردسال بود دیگه حضرت اشاره کرد حسنش رو بُرد رو منبر روی زانو نشوند دقت کنید اینرو از علمای اهل سنت نقل می کنند بخاری از ابی بکر نقل می کنه اینایی که من میگم هیچ کدام امروز از شیعه نیست همش از سنی هاست بخاری از ابی بکر نقل می کنه میگه: رأیت النبی؛ پیغمبر دیدم علی المنبر؛ پیغمبر رو منبر بود و الحسن بن علیٍ (علیهما السلام) معه؛ حسن آمد رفت بالا فهو یقبل الناس مرة؛ پیغمبر گاهی نگاه به مردم می کرد و ینظر الیه مرة؛ گاهی هم نگاه به امام مجتبی (علیه السلام) می کرد یعنی اصلاً از نگاه کردن به امام مجتبی (علیه السلام) غافل نمی شد ماها وقتی بچه امون کنارمون میاد تو مجلس تازه دورش می کنیم اما آنقدر این آقاست که پیغمبر رو منبر میارتش آقازاده رو آقا و آقازاده رو منبر میاره رو زانوش میشونه وقتی سخن میگه گاهی نگاه به مردم میکنه گاهی نگاه به مجتبی می کنه و یقول ابنی هذا سید؛ آقا می فرماید: مردم این پسرم این ابنی هذا این پسرم سید است آقاست اونجا چی گفت سیوطی؟ گفت کان الحسن له مناقب کثیره سیداً؛ اون عالم سنی میگه سَید است به چه اعتبار؟ به اعتباری که پیغمبر فرمود: این سید است آقاست خب فرمودند که: من أحب الحسن رو منبر به مردم فرمود: هر کی این حسن را دوست داشته باشه فقط أحبنی؛ منو دوست داره هر کسی دشمن باهاش باشه با من دشمنه وأبغضه بله من أحب الحسن هر کسی با این حسن رفیق باشه حسنم را دوست داشته باشه منو دوست داره هر کس از حسن این امام حسن ازش ناراحت باشه من ازش ناراحتم خب این یکی پس سیداً امام مجتبی سید است آقاست اینرو عالم سنیِ میگه دیگه چی؟
حلم امام حسن مجتبی علیه السلام
حلیماً آقا دارای حلم بود خیلی عجیب بردبار ببینید یک نوع صبر خاصِ نگاه به من بکنید آقا گاهی وقت ها یه نفر مصیبت بهش میرسه هیچی نمیگه اینو بهش میگن صبر اما گاهی وقت ها اون مصیبت رو همچین راحتش می کنه بعضی وقت ها کسی بد بهت میگه تو میگی عصبانی شدی آ درونت آتش گرفت اما هیچی نمیگی اینو بهش میگن صبر اما گاهی وقت ها ناراحتم نمیشی میگن حلم پس حلم یه پله از صبر چیه بالاتره یعنی اگر کسی هم می آمد تو کوچه بد و بی را می گفت امام مجتبی از صبر یه پله بالاتر بود حتی از اون شخص هم ناراحتم بله انسانی که حلیم است خیلی مهمه اگه یکی تو کوچه خیابون بد بهت گفت جوابش ندادی هنر کردی اما خیلی هم هنر نیست جوابش ندادی وظیفته جواب ندی قرآن می فرماید: «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»؛ (فرقان: 63) اگه فحش بهت دادند تو فحش نده بعد هم بگو جواب فحش فحشه کی گفته؟ جواب فحش که فحش نیست کجا نوشته قرآن میگه: جواب فحش سلامِ «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»؛ هیچی بهش نگو بگو خدا خیرت بده خیلی ممنون این فحشی که دادی اگه در من هست خدا منو ببخشه اگه در من نیست خدا تورو ببخشه برو به سلامت اینو بهش میگن حلم امام مجتبی حلیم بود کسی اهل نجات است که اهل حلم باشد نه اینکه اینجا جواب ندی آخه بعضی ها اینجا تو کوچه جواب نمیدن اما میرن صد جای دیگه پشت این بابا صفحه میذارن صد جور دیگه جبران می کنند فایده نداره هم صبر کنی هم تو دلت آرام باشی بد میگه بگه بد میگه بگه ولش کن می آمد تو کوچه بد و بیراه می گفت به امام مجتبی می گفت مشکل داری هآ مشکل داری چته کمبود داری آقا تا حالا شما دیدید یه نفر به یکی دیگه فحش بده اون آقایی که فحش خورده بهش بگه بیا مسئله ای نیست طوری نیست بیا بریم اگه قرضم داری قرضاتم بدم اگه مشکل داری مشکل تو حل کنم اینو میگن حلیم سیداً حلیماً ذا سکینة و وقار وحشمه؛ دارای یک نفس سنگینی و حشمت و وقار راه رفتنش با طمأنینه بعضی از آدم ها پیرن اما بچه ان پیر بچه است راه رفتنش بچه است حرف زدنش بچه است نشست و برخاستش بچه است آخه 30 سالشه اما بچه است بچه است گفتگوش با مردم بچه گانه است انسان با وقار بچه گانه راه نمیره بچه گانه صحبت نمی کنه، گفت:
شیءان عجیبانه! هما ابردمن یخ
شیخ یتصبی صبی یتشیخ
دو تا چیز از یخ هم یخ تر سردتر یکی آدم بچه ای که خودش پیر جلوه بده یه بچه 5 ـ 6 ساله یا ده ساله همچین عصا بگیره دست تو کوچه و خیابون میخواد قیافه پیرمردآرو بگیره خب یخه هآ همچین بیاد بره بچه 7 ـ 8 ـ 10 ساله بالا مجلس هم بشینه خب یخه تا بزرگترها دور هم نشستن این 7 ـ 8 ـ 10 ساله هی حرف بزنه قیافه بزرگترها بگیره خب یخه یکی هم پیرمردی که بچه گانه سخن بگوید بچه گانه عمل کنه اینم یخه
شیءان عجیبانه! هما ابردمن یخ
شیخ یتصبی صبی یتشیخ
خیلی عجیب این دو تا چیز، این شاعری که این شعر گفته فارسی عربی قاطی کرده یخ فارسیه عربیش میشه سلج
یخ فارسیه، پیرمردی که بچه بشه، بچه ای که پیرمرد بشه، آقا 90 سالشه 100 سالشه حالا بیاد تمام این سر و ریش همه رو مشکی کنه، دیگه یخه، اسکندر مقدومی وارد یه شهری شد دید این قبرستان ها رو قبرها مثلاً نوشته حاج حسین فلان 6 ساله حاج محمد فلان 5 ساله میرزا احمد فلان 6 سال و نیمه هر چی قبرهارو نگاه کرد دید همش 5 سال 4 سال 3 سال 7 سال 10 سال گفت برید یه نفر بیارید پیدا کنید ببینم رفتن یه نفر برداشتن آوردن گفتن ببخشید شما دو تا قبرستون دارید گفت نه این قبرستونه قبرستون بچه هاست گفت نه قبرستون غیرانتفاعی گفت نه پس چرا هر چی نگاه می کنیم دو سال سه سال پنج سال حاجی اما همش نوشته ده ساله 8 ساله حاج میرزا فلان ملک یا خان فلان فلان 7 ساله گفت هآ اینو میگید گفت بله گفت ما یه بزرگتر عاقل داریم مردم وقتی از دنیا میرن دور و بریاشون بقیه مردم برای اینکه سن او را تشخیص بدهند اون موقع که شناسنامه نبود که برای اینکه سن اینو بگن می روند پیش اون عاقل و بزرگتر میگن تو بگو فلانی چند سالش بود اینکه 8 سالشه می بینی این 90 سال عمر کرده بزرگتر ما گفته این 8 سال بیشتر نمی فهمه اونیکه الان نوشته بود 6 ساله دیدیش این هشتاد سال عمرش بود به اندازه یه بچه 6 ساله بیشتر نمی فهمید اینکه نوشته دوازده ساله 120سالش بوده گفت به اندازه یه بچه 12 ساله می فهمه بنویسید گفت میشه منو ببرید پیشش؟ گفت: بله اسکندر مقدونی برداشتن آوردن پیش این بابا گفت شما از رو چه حسابی سن و سال مردم رو میگی گفت من به عقلشون نگاه می کنم سنگینیش وقارش حشتمش راه رفتنش نشستنش من اینجوری نمره میدم عمر به قد بلند کردن و به کنتور انداختن شبانه روز نیست به اینکه چقد فهمیده و از دنیا رفته اینا اینایی که دیدی همشون به همین اندازه بیشتر نفهمیدن اسکندر مقدونی گفت خب حالا سن من چند سالمه پیرمرد یه نگاش کرد خندید گفت هآ چند سالمه؟ گفت تو هنوز به دنیا نیومدی حالا هیچی نمی فهمی وقار حشمت یک کسی تو روستا همه میگن سبکه نه باهاش بشینید نه باهاش جلسه برید نه ازش نظر بخواید نه کنار بشینید یک کسی هم تو روستا همه میگن آقاست آقا فلانی هم میاد که ما هم بیایم یعنی هر مجلسی میخواد باشه میگن اول فلانی اگه فلانی میاد منم میاد علامتش اینه مقبولیت تو مردم مردم بگن آدم باوقاریه
کان الحسن رضی الله عنه له مناقب کثیره؛ تمام اصحاب پیغمبر هر وقت می خواستن بشینن می گفتند اگه می خواهید بشیند حتماً برید حسن بن علیم بگید بیاد اصلاً مجلسی که امام حسن نباشه مجلس نیست برید آقا را هم بگید بیاد سیداً حلیماً ذا سکینة سکینه یعنی آرامش همیشه آرام بود عصبانی نمی شد هیچ کسی نمی توانست عصبانیش کنه بعضی ها اصلاً منتظر یه جرقه اند تا بهش میگی تو میگه من بابا چه خبره من گفتم تو دیگه حالا شما بزرگترها می فهمید تو خونه چه بداخلاقی می کنیم بعضی هامون با بچه هامون با خانممون اینا حقوق به من نمیدم آ من رو منبر هی میگم حواستون جمع باشه ذا سکینة آرام و وقارٍ سنگین و حشمة یک نحو بزرگواری جواداً این سنیِ داره میگه آ چون سنیِ داره میگه من دارم ترجمه می کنم وإلا اینارو که ما می دونیم ببینید سنیِ چه جوری از امام مجتبی (علیه السلام) تعریف می کنه جواداً؛ امام مجتبی اهل بذل و بخشش بود ثروتتو نگه میداری برا چی صندوق دار بانک میشی برا چی؟ خرج کن خرج زن و بچه ات کن همین امروز ماهان یکی به من زنگ زده میگه بابام خرج نمی کنه گفت هزار تومان میذاره تو طاقچه هزار تومان میگه برا امروز بعد خب حالا با ترسون لرزون بلند میشیم برمی داریم هزار تومان می بریم بیرون که حالا پانصد تومانش میدیم سیب زمینی پانصد تومانش هم بدی نون میگه هزار تومان منو کی دزدیده پدرسوخته ها هزار تومان منو بیارید حاج آقا چه کار کنم گفتم چه می دونم تو هیچی نگو به بابات اما من از پشت سر تو میگم خدا مرگش بده این بابا این مرد به این بخل به دخترش به پسرش جواداً؛ 25 مرتبه پولشو خرج کرده پیاده رفته مکه سه مرتبه کل تمام زندگیش با فقرا تقسیم کرده یعنی گفته نصفش مال من تمام این اموالم خونه ام دارئیم همه رو نصفش کنید نصف مال من نصف مال فقرا سه مرتبه حالا آقا براش روضه بخون اگه تونستی صد هزار تومان بگیری برا مسجد برا حسینیه برا درمانگاه برا فقرا اگه تونستی بگیری پولِ جون که نیست پولِ میگه:
هر که از پل بگذرد خندان بُوَد
بعضی ها میگن:
هر که از پول بگذرد خندان بُوَد
کریم اهل بیت (علیهم السلام)
جواداً؛ فقیر اومد تو مسجد پیغمبر یه راست اومد سراغ عثمان گفت پول به ما نمیدی فقیری؟ عثمان هم دست کرد تو جیبش یک درهم داد اگه یک درهم میخوای اون موقع حساب کنی با الان مثلاً بیست تومن 21 تومنی یه 25 تومانی دست کرد خلیفة مسلمین دست کرد تو جیبش یه 20 تومنی گفت مرد حسابی این چی چی به من میدی؟ گفت همینه دیگه گفت حالا خودت نمیدی تو این مسجد پیغمبر کسی را می شناسی یه کمکی به من بکنه گفت اون آقارو می بینی اون گوشه نشسته کدوم اون آقا اسمش امام مجتباست برو پیشش فقیر اومد خدمت امام مجتبی (علیه السلام) عرض کرد: السلام علیکَ یابن الرسول الله سلام کرد به آقا گفت آقا یه کمکی به من بکنید حضرت مجتبی فرمود: برادر عرب اگر یکی از این سه مورد هست اینجا دستتو جلو من دراز کن اگه دیه ای به گردنته دستتو دراز کن کمکت کنم اگه بدهی کمرشکن داری دستتو دراز کن بدهی اتو بدم اگه فقیر و درمانده هستی کدومشی؟ گفت آقا سومیشم دومیشم هستم فقیرم درمانده ام مقروضم آقا به این غلامش فرمود پنجاه دینار طلا بهش بدید میدونی یعنی چه یعنی کل تا آخر عمرش بره یه کاسبی راه بندازه یه مغازه بخره کلی جنسم بریزه توش اینا مال بیت المال نبود آ اینا کارکرد خود امام مجتبی بود پنجاه دینار طلا بهش بده یه نگاه کرد دید یه آقای زیبایی هم بغل دستش نشسته گفت اون کیه گفتن اون حسین بن علی گفت بریم سراغ آقا اومد سراغ امام حسین گفت آقا شما مثل برادرتون به من کمک نمی کنید آقا 49 دینار طلا بهش داد گفت آقا یکی کمه فرمود: اون بخاطر بزرگتری برادرم حسنِ داداشم پنجاه تا داد من چهل و نه تا میدم داداشمه بزرگتر اومد پیش عبدالله جعفر شوهر زینب اونم چهل و هشت دینار طلا داد بعد گفت: الله یعلم حیث یجعل رسالته؛ خدا می فهمه که رسالتش تو چه خونه ای بده اولیه یه درهم به من داد تازه توپ و تشر هم به من زد، جواداً؛ اهل جود بود یکی دیگم برات میگم الان یادم اومد آقا سوار مرکبش بود حضرت مجتبی حسن هم خوب کار می کرد خوب کار می کرد هم خوب بذل و بخشش می کرد همم خوب خرج می کرد برا زندگیش خیلی هم شیک پوش بود اسلام با ژولیده و پولیده بودن بدش میاد مخالفه قشنگ بگرد با لباس مرتب بگرد زیبا بگرد خوشبو بگرد از سرکارت میای لباسای کارت عوض کن نمیدونم دوشی بگیر یه عطری بزن همینجوری وارد خونه میشی وارد مجلس میشی اسلام میگه قشنگ زیبا مرکب زیبایی هم داشت آقا یه اسبی داشت خیلی قشنگ و زیبا آقا سوار مرکب بود گوشت با من حضرت مجتبی سوار مرکب بود داشت می اومد دید یکی پشت سرش هی تعقیبش می کنه آقا این افسار کشید از مرکب پیاده شد فرمود: برادر عربم با من کاری داری؟ گفت آره ولی روم نمیشه آقا فرمود: چرا روت نمیشه کارتو بگو عزیزم گفت: آقا این مرکبت چشم مارو گرفته آقا فرمود: این اسبه؟ گفت بله آقا فرمود: این افسارش، افسار داد گفت سوارشو برو گفت آقا پول گفت برو سوار شو برو سراغ داری یه جوانی حالا تعقیب که نمی کنه تعقیب هم بکنه کسی ماشین زیرپاشو به کس دیگه بله حاضر نیست بده بوق بزنی حالا برسه سویچ بهت بده بگو برو کارتو راه بنداز اگه بدون اجازه بوقم زدی بله مکافات درست می کنه.
وقار امام حسن مجتبی علیه السلام
خب چه گفتیم گفتیم سیوطی سنی در کتابش میگه کان الحسن (علیه السلام) سیداً حلیماً ذا سکینة و وقار و حشمه؛ آرام بود حلیم بود این خالد بن ولید لعنت الله علیه امروز با اینکه خون تو دل امام مجتبی کرد تو تشییع جنازة امام مجتبی شرکت کرد خالد بن ولید اشعث بن قیس مروان حکم ابوهریره عمرعاص اینا خیلی خون تو دل امام مجتبی کردن خیلی خیلی طلحه زبیر اینا خیلی خون کردن خالد بن ولید مثل امروز تو تشییع جنازه داشت می اومد یک کسی بهش گفت ملعون تا این آقا زنده بود تو خیلی خون تو دلش کردی جیگرش خون کردی بله ما این کار کردیم ولی این حسن خیلی آقا بود این دشمنشه داره میگه خیلی آقا بود مجتبی حسن خب اینم یکی که آخریش که این سنی تعریف می کنه ممدوح؛ تمام شیعه و سنی برای امام مجتبی سخن گفتن شما یه دونه سنی پیدا کنید که یه نکتة از امام مجتبی حرف زده باشه حتی بدخواهاش و بدآش عبدالله بن زبیر از دشمنای آقا بود خب بعضی ها الکی دشمن هستند آقا چیزی از امام مجتبی دیدی؟ میگه نه ولی چون باباش تو جنگ فلان دائیمو کشته طلحه و زبیر باباهامون چیزی گیرشون نیومده منکه عبدالله بن زبیرم از پسر علی هم بدم میاد کاروان داشتن می رفتن مکه پیاده عبدالله بن زبیر یه جا اتراق کرده بود همون نزدیکی ها امام مجتبی فرمود: شما همینجا اتراق کنید حضرت دیدن این اینجا تخت زده زیر یک درختی امام آ نگفت ما امامیم بذار اون بیاد از اون فاصله بگیرید نه اینجا که اتراق کردن صاف اومد کنار تخت عبدالله بن زبیر گفت پسر زبیر سلام علیکم اینم همچین از رو بی اعتنایی جواب داد و گفت اجازه میدی بیام بالا از رو بی اعتنایی گفت بیاد بالا نشست پسر زبیر خب بعضی وقت ها دیدی آدم همچنین میخواد بی اعتنا باشه هی نگاهش اینور و اونور می کنه یه کسی اومده پیشت هی نگاهتو اینور اونور می کنی پشت گوشتو میخارونی اینم اینجوری هی نگاه به نخله می کرد و آقا فرمود هآ چیه نخله خشکه خشک شده؟ گفت چی بگه گفت بله خشکه فرمود: میخوای بگم خرما بده خندید فرمود: الان الان خرماش می کنیم یا الله خدایا حسن بن علی (علیهما السلام) از این درخت خرما میخواد دیدید چه جوری با سرعت این فیلما گاهی وقت ها می سازن تمام این برگ ها شروع شد سبز سبز شدن تا جایی خرما داد بیرون خوشه ها خرماها درست شد ظرف دو سه دقیقه تمام آقا فرمود: حالا این نوکراتو بفرست بالا بگو خرما برات بچینه بیاد پایین، ممدوح؛ اینکه دشمن امام مجتبی میگه حسن بن علی (علیهما االسلام) دارای فضائل کثیری هست یعنی این یعنی همه دوست و دشمن مدحش کردن خب تو مجلس معاویه آنقدر این آقا بزرگوار است که تو مجلس معاویه خب یکی از اشکالاتی که بعضی از این نون به نرخ روزخورا می گیرن به امام مجتبی (علیه السلام) اینکه چرا صلح کرد اینو من جواب بدم بعد این نکته رو بگم روضه بخونم بله چرا صلح کرد؟ شما این قطع نامه ای که امام مجتبی (علیه السلام) نوشت صلح نامه رو ببینید یه بندش اصلاً به نفع معاویه نیست.
یک: معاویه متعرض کسی نشود.
دو: به کتاب خدا و سنت رسول خدا عمل کند.
سه: پس از خودش جانشین تعیین نکند.
چهار: تمام مردم در شام و عراق و حجاز و یمن از شر معاویه ایمن باشند.
پنج: شیعیان علی را آزار نده.
شش: برای خاندان اهل بیت مشکل ساز نباشد مکر و حیله نکند.
هفت: سب علی نکند.
پانزده تا بند داشت پانزده تاش به ضرر معاویه امضاء کرد امام صادق (علیه السلام) فرمود: به عموی ما امام مجتبی ایراد نگیرید نگید چرا صلح کرد حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر حسن به جای امام حسین بود قیام می کرد اگر حسین به جای حسن بود صلح می کرد همون کاری که در آن زمان اقضاء می کرد و شد همون کار هر امامی بود همون کار می کرد امام صادق (علیه السلام) فرمود: اگه من در زمان امام مجتبی بودم صلح می کردم اگه من در زمان جدم بودم جدم امام حسین قیام می کردم پس اشکال نگیر بعد اومد صلح نامه را صلح که شد لشکر معاویه گفتن خب حالا که صلح کردی ما بیائیم کوفه دیگه بیائیم یه سری تو کوفه لشکر برداشتن اومدن تو کوفه و کوچه ها و خیابون ها شد پر لشکر گفت میریم مسجد مردم کوفه ام همه بیاد مسجد مسجد کوفه پر از جمعیت کوچه های اطراف معاویه رفت نشست رو منبر لعنت الله علیه رفت نشست رو منبر هر چه توانست سب علی کرد این صلح نامه را هم گرفت پاره کرد رو منبر زیر پاشم لح کرد گفت من اصلاً کاری به نمازتون ندارم کاری به روزه اتون ندارم کاری به قرآنتون ندارم من کاری با سلطنت دارم اونم گرفتمش تمام شد شروع کرد بد به امام مجتبی و امیرالمؤمنین گفتن امام حسین قبضه شمشیر کشید یعنی دست برد به قبضه شمشیر بکشه امام مجتبی دستش رو گرفت بعد حضرت مجتبی فرمود: آی تو که داری اینجوری سب علی می کنی مردم من یه چیزی میگم شما آمین بگید از اصل و نسب ما هر کدوم پست تر و گمنام تر خدا لعنت کنه او را مردم گفت آمین حالا بگم اصل و نسبآرو آقا امام مجتبی فرمود: من حسنم تو معاویه بابای من علی بن ابی طالب است بابای تو ابوسفیان بابای من لحظه اول با پیغمبر بوده بابای تو سال هشتم همه شمشیراشُ زد همه کشت و کشتارو بر علیه مسلمان ها کرد بعد اومد مسلمان شد اونم مسلمان نشد مسلموندنش عباس عموی پیغمبر گفت اگه مسلمون نشی پخ پخت می کنند می کشنت اشاره به اینجا کرد گفت می کشنت با اشاره بهش گفت پدر من علی پدر تو ابوسفیان جد من ابوطالب است جد تو حرب است حربی که آوازه اش تو ظلم و خونریزی و فساد مادرِ من زهراست مادرِ تو هند جگرخوار است که جگر حمزة سیدالشهداء را قطعه قطعه کرد جده من خدیجه است جدة تو فتیله آوازه خوان فاسدة مشهوره است حالا مردم هر کی گمنام تر و پست تر خدا لعنتش کنه همه مردم گفتن الهی آمین یکی به معاویه گفت حالا خوردی تو فحش میدی ولی ببین چه جوری امام مجتبی استدلال کرد تو یه ساعت داری به علی فحش میدی این با یه جمله محکومت کرد خب بسمه دیگه خیلی اذیت کردند امام مجتبی (علیه السلام) را خیلی.
صلی الله علیک یا حسن بن علی (علیهما السلام) یا امام الرحمه هم ولادتش مظلومِ هم شهادتش مظلومِ هم قبرش مظلومِ هم صلحش مظلومانه بود هم جنگی که به او کردند به او تحمیل کردند مظلومانه.
تا جعده قصد کشتن آن ماهپاره کرد
در کوزه ريخت زهر و جهان پُر شراره کرد
شد تشنه مجتبي و از آن کوزه سَر کشيد
زهری که پاره پاره دل سنگ خاره کرد
آهي کشيد و گفت به زينب به سوز آه
خواهر بيا که درد مرا زهر چاره کرد
خواهر برو بگو حسينم شتاب کن
به حسین بگو اگه یه خورده دیر بیای دیگه حسنت رو نمی بینی
کين زهر جان ستان جگرم پاره پاره کرد
فوراً اومدن در خونه ابی عبدالله حسین بیا، حسین جان بیا امام مجتبی رو زهرش دادن، من نمیدونم چه جور ابی عبدالله خودش رو رسوند.
آمد حسين بر سر بالين او نشست
آن سان که ديده را ز غمش پرستاره کرد
گفتا بگو که حال تو چون است يا اخا
صدا زد حسن جان چته عزیزم چیه برادرم چی شده یه وقت آقا یه اشاره کرد
بر کوزه اي که بود در آنجا اشاره کرد
یعنی حسین جان منو زهرم دادن، ای وای ای وای
بر کوزه اي که بود در آنجا اشاره کرد
ای مظلوم حسن
ای همه غصه ها غصه صبر تو
دلم میخواد پنج دقیقه بلندشی آقا من جایی نوحه نمی خونم خدا میدونه هیچ جا اما برا امام مجتبی (علیه السلام) که میشه دلم خون میشه غریب مدینه و کریم اهل بیت (علیهم السلام) و سبط اکبر فاطمه، ان شاء الله کنار بقیع کنار حرمش به سینه بزنیم.
یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن
ای همه غصه ها غصه صبر تو
فاطمه نیمه شب زائر قبر تو
یاحسن یاحسن
یاحسن یاحسن
حجت ابن الحسن بر سر تربتت
می کند تا سحر گریه بر غربتت
ای که خون از غم قلب یاران شده
جسم پاکت ز تیر لاله باران شده
یاحسن یاحسن
یاحسن یاحسن
حاصل زندگانی بوده خون دلت
همدمت دشمن و همسرت قاتلت
سینه بر اهل بیت آبروی من است
کربلا و بقیع آرزوی من است
یاحسن یاحسن
یاحسن یاحسن
نوگل من بخدا مظلوم است
حسن از زهر جفا مسموم است
حسنم هیچ کسی یار نداشت
حسنم هیچ مددکار نداشت
حسنم بس که زغم ناله نمود
طشت را پر زگل لاله نمود
از دو طشت آمد صدای شور شین
گاه از طشت حسن گاه از حسین
اندر این جا قلب زینب خسته بود
واندر آنجا دست زینب بسته بود
از دو لب های حسن خون می چکید
خورد لب های حسین چوب یزید
حسن جان حسن جان حسن جان
صلی الله علیک یا مظلوم یا حسن بن علی أیها المجتبی یابن الرسول الله
نَسئَلُک اَلّلهُمَ و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظيمِ الاَعظَم الاَعَزِ العَجَّلِ الاَکرَم
يا اللهُ يا رَحْمنُ يا رَحِيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِينِکَ
بحق امام مجتبی همه مارو ببخش و بیامرز
بحق زینب فَرَجِ مهدی را برسان
مریضامون شَفا مرحمت فرما
امام، شهدا، امواتمون رحمت فرما
قسمت می دهیم بحق ابی عبدالله باران و برکات و رحمتت رو بر ما نازل فرما
شر دشمنان را به خودشون برگردان
کشور و ملت و رهبر و جوان ها، حضار محترم مجلس، محافظت بفرما
در دنیا زیارت قبر امام مجتبی در قبر و برزخ و قیامت شفاعتش نصیب همه ما بفرما!
بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
منبع: منبرها
افزودن دیدگاه جدید