ازدواج حضرت زینب(سلام الله علیها) با عبدالله بن جعفر علیها سلام
گفته اند: «اسب عتیق و اصیل آن اسبی است که پدران بی عیب، و اصیل داشته باشد». همچنین یک خانواده ی پاک و اصیل که ریشه در تقوا و قداست دارد، ترسانند که پسران و دختران خود را به کسانی تزویج نمایند که از (حیث خصوصیات انسانی و سجایای اخلاقی) پایین تر از آنها هستند، و در تلاش اند تا فرزندانشان را به کسانی بدهند که صلاحیت و شایستگی داشته باشند.هنگامی که زینب علیهاالسلام به حد بلوغ رسید، خواستگارهایش زیاد شدند، اما حضرت علی علیه السلام به هیچ کدام از آنها جواب مثبت نداد، و او را به نکاح برادرزاده اش عبدالله بن جعفر درآورد. براستی چه کسی تواند که برای زینب از عبدالله بهتر باشد در حالی که وی پسر عموی اوست، و پدرش جعفر طیار برای اسلام آوردن سبقت گرفته و سومین کسی بود که مسلمان شد و همراه مسلمین در راه اسلام هجرت کرد و جهاد نمود و به شهادت رسید. برخی گفته اند: شدت علاقه ی زینب علیهاالسلام نسبت به برادرش حسین بن علی علیه السلام به حدی بود که هنگام ازدواج با عبدالله شرط کرد که هر گاه امام حسین علیه السلام خواست به سفری برود زینب بتواند به همراه برادر مسافرت کند و عبدالله از او جلوگیری نکند!چگونه امام علیه السلام دوری زینب را تحمل کند در حالی که او را مثال خویش و آیینه تمام نمای خود می دید؟ روایت شده است که هرگاه زینب علیهاالسلام سخن می گفت، گویا پدرش علی علیه السلام سخن می گوید. شیخ نقدی از نیشابوری نقل می کند که: زینب علیهاالسلام در فصاحت و بلاغت کلام، و زهد و عبادت و مرام، همچون پدرش علی مرتضی علیه السلام و مادرش فاطمه ی زهرا علیهاالسلام بود. حاصل ازدواج زینب علیهاالسلام با عبدالله بن جعفر، سه پسر به نامهای: محمد، عباس و عون، و نیز یک دختر به نام «ام کلثوم» بود. و این ام کلثوم همان است که معاویه برای فرزند خود «یزید» خواستگاری کرد! اما دایی او یعنی امام حسین علیه السلام او را به نکاح پسر عمویش «قاسم» پسر محمد بن جعفر بن ابیطالب درآورد.(یادگار خیمه های سوخته: ترجمه کتاب « مع بطله کربلا» تالیف محمدجواد مغینه ،ص ۳۶) بعضی نوشته اند وی از عبد الله دارای پنج فرزند به نامهای: علی، عون اکبر، عباس، محمد و أم کلثوم بود.[۱]
مطابق گزارش شیخ مفید دو تن از فرزندان حضرت زینب(سلام الله علیها) در کربلا همراه امام حسین(علیه السلام) بودند:
عبد اللَّه بن جعفر[۲] (شوهر حضرت زینب سلام الله علیها) دو فرزند خود عون و محمد را نزد امام حسین(علیه السلام) فرستاد و نامه ای نیز به وسیله آن دو براى آن حضرت فرستاد که در آن چنین نوشته بود: «اما بعد تو را به خدا قسم می دهم، زمانی مرا خواندى از این سفر برگرد؛ زیرا من از این راهى که بر آن می روى بر تو ترسناکم از این که هلاکت تو و پریشانى خاندانت در آن باشد، و اگر امروز تو از میان بروى روشنایى زمین خاموش خواهد شد؛ زیرا توچراغ فروزان راه یافتگان و آرزو و امید مؤمنان هستى، و به راهى که می روى شتاب مکن تا من به دنبال این نامه خدمت شما برسم و السلام».[۳]
عبد اللَّه(این نامه را فرستاد و از آن سو) به نزد عمرو بن سعید (حاکم مکه) رفته از او درخواست کرد اماننامه براى امام حسین(علیه السلام) بفرستد و او را آرزومند سازد که از این راه باز گردد، عمرو بن سعید نامه ای براى آن حضرت نوشت و در آن نامه او را امیدوار به نیکى و صله کرد و بر جانش امان داد، و آن نامه را به وسیله برادرش یحیى بن سعید فرستاد، پس یحیى و عبد اللَّه بن جعفر به آن حضرت رسیده و پس از آن که پسران خود را فرستاده بود (خود نیز آمده) و نامه عمرو بن سعید را به او دادند و در بازگشت آن حضرت تلاش بسیار کردند، سید الشهداء(علیه السلام) فرمود: «من رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را در خواب دیدم و مرا به آنچه به دنبال آن می روم دستور فرمود»، آن دو گفتند: آن خواب چه بوده؟ امام(علیه السلام) فرمود: «آن را براى کسى نگفته و نخواهم گفت تا خداى خویش را دیدار کنم»، پس همین که عبد اللَّه بن جعفر از بازگشت آن حضرت ناامید شد به دو فرزند خود عون و محمد دستور داد امام حسین(علیه السلام) را همراهی کنند و در رکابش شمشیر زنند، و خود با یحیى بن سعید به مکه بازگشت.[۴]
و در نهایت این دو فرزند زینب و عبدالله بن جعفر در کربلا به درجه رفیع شهادت نائل شدند.[۵]
پی نوشت:
[۱]. کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۳۴۰، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.
[۲]. درباره عبد الله بن جعفر ر.ک: «همراهی نکردن عبدالله بن جعفر از امام حسین(ع)»، سؤال ۱۵۰۶۴؛ «قبر عبدالله جعفر»، سؤال ۹۸۵۲؛ «زینب و عبدالله بن جعفر»، سؤال ۱۱۷۰۸٫
[۳]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۶۸ – ۶۹، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
[۴]. همان، ص ۶۹٫
[۵]. همان، ص ۱۲۵؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱،ص ۴۷۶، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
افزودن دیدگاه جدید