شبهه: بعضی در دینی و مذهبی بودن حجاب در شكل چادر شبهه نموده و این گونه ادعا كرده اند كه «چادر به احتمال خیلی زیاد از زمان قاجاریه در ایران جا افتاده است و هیچ ارتباطی به دین و مذهب ندارد».[1]
در شبهه ی فوق دو ادعا مطرح شده است كه به طور مستقل طرح و پاسخ داده می شود.
ادعای اول: چادر، حجاب دینی و مذهبی نیست.
پاسخ: اولاً، دقت و پژوهش در آیه ی 59 سوره ی احزاب، صحت ادعای مذكور را مورد تردید جدی قرار می دهد. خداوند در این آیه خطاب به پیامبرش فرموده است:
یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ یعْرَفْنَ فَلا یؤْذَینَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛
ای پیغمبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خویشتن را با چادر خود فرو پوشند، كه این كار برای این كه آنها به عفت و حریت شناخته شوند تا از تعرض و جسارت هوس رانان آزار نكشند؛ بر آنان بسیار بهتر است و خدا در حق خلق آمرزنده و مهربان است.
«جلابیب» جمع «جلباب» است و جلباب در كتاب های لغت معتبر، مثل لسان العرب، صحاح اللغة و معجم الوسیط، به «ملحفه» معنا شده است و ملحفه پوششی گسترده است كه زن خود را در آن می پیچد.[2] قبل از بررسی معنا و مفهوم جلباب، باید دید چادر رایج در بین زنان مسلمان و ایرانی چه نوع پوششی است و عناصر و مؤلفه های اصلی تشكیل دهنده ی آن چیست؟ با اندك تأملی می توان گفت چادر دارای دو مؤلفه ی اصلی ذیل است:
1. اندازه ی چادر: پوشش وسیع، كه از بالای سر تا پایین پای زن را می پوشاند.
2. كاركرد چادر: پوششی جلوباز كه از بالای سر، روی لباس های دیگر پوشیده می شود و به نحو خاصی كنترل و جمع و جور می گردد.
حال باید بررسی نمود آیا جلباب قرآنی كه در بعضی تفاسیر از آن به ملحفه تعبیر شده است،[3] دو عنصر ذكر شده برای چادرهای رایج فعلی را دارد یا نه؟ اگر دو عنصر یاد شده را بتوان برای جلباب اثبات نمود، می توان ادعا كرد كه جلباب قرآنی همانند چادرهای رایج فعلی بوده است و گرنه نمی توان چنین ادعایی كرد؛ از این رو، به بررسی دو مؤلفه ی اندازه و كاركرد جلباب می پردازیم:
الف) اندازه ی جلباب: تقریباً همه ی كتاب های لغت در این كه جلباب پوششی وسیع است اتفاق نظر دارند، ولی دیدگاه های كتاب های لغت و تفسیر درباره ی اندازه ی دقیق جلباب متفاوت است. از مجموع كلمات لغویین و مفسرین در مورد اندازه ی جلباب، سه دیدگاه قابل اشاره است:
دیدگاه اول: جلباب پوششی فراگیر بوده كه از بالای سر تا پایین پا را می پوشانده است. این دیدگاه از كتاب های لغوی و تفسیری فراوان استفاده می گردد.[4]
دیدگاه دوم: جلباب پوششی بزرگ تر از خمار (مقنعه) بوده كه كم تر از مقدار ردا، یعنی تقریباً تا زانوها را می پوشانده است. این دیدگاه از بعضی از كتاب های لغت، مثل مصباح المنیر فیومی استفاده می شود.[5]
دیدگاه سوم: جلباب همان خمار (مقنعه) است؛ پوششی كه فقط سر و سینه ها را می پوشانده است. این دیدگاه از مفردات راغب اصفهانی به دست می آید.[6]
ما معتقدیم شواهد مختلفی وجود دارد كه صحت دیدگاه اول و مخدوش بودن دیدگاه دوم و سوم را ثابت می كند كه بعضی از آنها عبارت اند از:
شاهد اول: درباره ی پوشش حضرت فاطمه ی زهرا(س) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد برای دفاع از فدك این گونه نقل شده است:
لاثت خمارها علی رأسها و اشتملت بجلبابها.[7]
یعنی فاطمه ی زهرا(س) خمار و مقنعه ی خویش را بر سر و جلباب، یعنی پوششی كه شامل و در بر گیرنده ی تمام آن وجود مبارك بود بر تن كردند.
از نحوه ی پوشش حضرت در قضیه ی مذكور دو نكته استفاده می شود:
نكته ی اول: پوشش حضرت در بیرون منزل، همان دو پوشش قرآنی مستقل از یكدیگر به نام «خمار» و «جلباب» بوده است؛ بر این اساس، نظر طرف داران دیدگاه سوم، مثل راغب اصفهانی در مفردات كه جلباب را به خمار معنی كرده است، مخدوش می گردد.
نكته ی دوم: از عبارت «و اشتملت بجلبابها»، به روشنی استفاده می شود كه جلباب، پوششی سرتاسری بوده كه تمام آن وجود مبارك، از سر تا قدم ها را فرا می گرفته است؛ بنابراین، نظر طرف داران دیدگاه دوم؛ كه قایل بودند جلباب تقریباً تا زانوها را می پوشانده است، مخدوش می گردد.
شاهد دوم: از كتاب های لغوی، مثل مصباح المنیر فیومی كه گفته اند: «الجلباب ثوب اوسع من الخمار؛ جلباب پوششی گسترده تر از خمار است»، تباین و مستقل بودن «خمار» و «جلباب» به خوبی استفاده می شود.
شاهد سوم: احادیثی هم چون حدیث نبوی(ص) «و لغیر ذی محرم اربعة اثواب: درع و خمار و جلباب و ازار»[8] كه از جلباب و خمار به عنوان دو پوشش مستقل نام برده است نیز، شاهد بطلان دیدگاه سوم است.
شاهد چهارم: زمخشری در تفسیر كشاف و آلوسی در تفسیر روح المعانی از ابن عباس، صحابی پیامبر اكرم(ص) و شاگرد امام علی(ع) نقل كرده اند كه جلباب پوششی بوده كه از بالا تا پایین بدن را می پوشانده است؛[9] كه با این شاهد بطلان دیدگاه دوم اثبات می شود.
حاصل این كه اندازه ی جلباب قرآنی به مقداری بوده است كه همانند چادرهای زمان حاضر از بالای سر تا پایین پا را می پوشانده است.
ب) كاركرد جلباب: برای فهمیدن كاركرد جلباب و كیفیت پوششی آن، لازم است معنای «ادناء» در آیه ی «یدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ» معلوم شود. آلوسی از ابن عباس و قتاده و زمخشری در تفسیر كشاف از ابن سیرین نقل كرده اند كه مراد از «یدنین» قرار دادن جلباب در بالای ابرو و گردن و جمع و جور كردن و قرار دادن گوشه های جمع شده ی آن در بالای بینی است،[10] كه معمولاً بانوان متدین و حساس نسبت به رعایت حجاب در مواجهه با نامحرم این كار را انجام می دهند. از عبارت ابن عباس، قتاده و ابن سیرین معلوم می شود كه جلباب همانند چادرهای فعلی، پوششی جلوباز بوده است كه واژه ی «یدنین» در آیه ی شریفه نیز مؤید این مدعاست؛ بنابراین، از نظر كاركرد و كیفیت پوشش نیز جلباب قرآنی، شبیه چادرهای امروزی بوده است.
به رغم این كه بحث بر سر الفاظ و نام گذاری نیست و مهم این است كه حقیقت و مصداقی از پوشش، شبیه چادرهای فعلی، در صدر اسلام موجود بوده است، ولی با این همه، خوش بختانه در كتاب های واژه های قرآنی و كتاب هایی كه درباره ی جلباب بحث نموده اند، جلباب به چادر معنا شده است و این مؤید بسیار خوبی است بر این كه آنها نیز به دلیل اشتراك مؤلفه ها و عناصر جلباب و چادر، همانند ما، از جلباب قرآنی معنای چادر را فهمیده اند.[11]
ثانیاً، گذشته از آنچه كه برای اثبات مشابهت معنای چادر و جلباب گفته شد، چگونه ممكن است كه مراجع تقلید، به عنوان بزرگ ترین رهبران دینی اسلام در زمان غیبت، چادر را پوشش مطلوب و بهتر معرفی كنند،[12] ولی در عین حال، گوینده ی محترم بدون ارائه ی هیچ دلیل و مدركی، ادعا نماید كه چادر هیچ ارتباطی به دین و مذهب ندارد؟!
حاصل این كه، با توجه به مشابهت بسیار نزدیك جلباب قرآنی با چادر، از نظر اندازه و كاركرد، می توان ادعا كرد كه چادر ارتباط وثیقی با دین اسلام و قرآن دارد؛ و بدین ترتیب ادعای اول كه چادر ارتباطی با دین و مذهب ندارد ابطال می گردد.
ادعای دوم: حجاب در شكل و قالب چادر مربوط به زمان قاجاریه است.
پاسخ: اولاً، این ادعا، نیازمند ارائه ی سند و مدارك معتبر تاریخی است، اما ایشان سند و مدركی برای كلام خود ارائه نكرده اند؛ بنابراین، كلام ایشان مدعایی بدون دلیل و مدرك و در نتیجه، فاقد ارزش و اعتبار علمی است.
ثانیاً، فرض می كنیم ایشان با ارائه ی سند و مدارك تاریخی اثبات می كردند كه چادر در زمان قاجار در ایران رسم شده است، پس از اثبات ارتباط مستحكم چادر با قرآن در نقد ادعای اول و این كه به هر حال، چادر یكی از مصادیق پوششی است كه تأمین كننده ی حجاب بیش تر و بهتر زنان و لذا مطلوب اسلام نیز هست، زنان ایرانی به خاطر استفاده از چادر به عنوان الگوی پوشش مناسب در مواجهه با نامحرم به خود می بالند، نه این كه از آن گلایه مند باشند.
ثالثاً، بر اساس شهادت و گواهی منابع حجاب و لباس، اسناد و مدارك تاریخی زیر مبین آن است كه پیشینه ی تاریخی كه حجاب در شكل چادر، به صدها سال قبل از پیدایش قاجار در ایران بر می گردد.
الف) در زمان ایران باستان به تصاویری از بانوان ایرانی بر می خوریم كه علاوه بر لباس، بدن خود را با چادری كه شبیه به چادر زن امروز ایران است میپوشاندند؛[13]
ب) زنان عهد هخامنشی و اشكانی، عموماً چادر بر سر داشته و پیراهن های بلندی كه تا مچ پای آنان را می پوشانده به تن می كرده اند.[14]
ج) زنان عهد ساسانی، گاهی چادر گشاد و پُرچین به سر می كردند كه تا وسط ساق پا می رسیده است. نقوشی از بانوان ساسانی در بشقاب های نقره ساخته شده است كه در آن هر یك از بانوان، چادری به خود پیچیده دارند.[15]
به این ترتیب، ادعای دوم گوینده ی محترم نیز ابطال گردید و آشكار شد كه حجاب در شكل چادر، علاوه بر ریشه ی عمیق دینی، دارای ریشه ی عمیق تاریخی و ملی نیز هست و صدها سال قبل از پیدایش قاجار از آن استفاده می شده است.
---------------------------------------------------------------
[1] . فاطمه خاتمی، روزنامه ی ایران، شماره ی 1627، 2 مهر ماه 1379، ص 4.
[2] . الملحفة: بالكسر، هی الملائة التی تلتحف بها المرأة (واللحاف) كل ثوب یتغطی به: فیومی، المصباح المنیر، ریشه ی لحف.
[3] . به عنوان مثال ر.ك: شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 361؛ میرزا محمد مشهدی، كنزالدقائق، ج 8، ص 226 و فیض كاشانی، تفسیر صافی، ج 4، ص 203، ذیل آیه ی 59 سوره ی احزاب، (آیه ی جلابیب).
[4] . به عنوان نمونه، ر.ك: شیخ طوسی، تفسیر تبیان؛ بیضاوی، تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل و علامه طباطبایی، تفسیر المیزان؛ شیخ محمد جواد مغنیه، تفسیر الكاشف، ذیل آیه ی جلابیب؛ هم چنین از ابن عباس، مفسر بزرگ قرآن كریم این دیدگاه استفاده می شود كه در ضمن بررسی اقوال سه گانه خواهد آمد. در كتاب الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه، ذیل آیه ی 59 سوره ی احزاب (آیه ی جلابیب) آمده است: «جلابیب جمع جلباب اسم جامد للملاءة التی تشتمل بها المرأة قال المبرَّد: الجلباب ما یستر الكل مثل اللحفة»؛ هم چنین این دیدگاه از كلام ابن عربی در كتاب احكام القرآن در ذیل آیه ی جلباب نیز استفاده می شود. علاوه بر كتب تفاسیر، از بعضی كتاب هایی كه به طور مفصل درباره ی احكام زنان بحث كرده اند دیدگاه اوّل صریحاً استفاده می شود؛ مثلاً در كتاب المفصل فی احكام المرأة والبیت المسلم فی الشریعة الاسلامیة، ج 3، ص 3222 آمده است: انّه الملاءة التی تشتمل بها المرأة فتلبسها فوق ثیابها و تعظی بها جمیع بدنها من رأسها الی قدمها و الجلباب بهذا التعریف شبیه العَباءة»
[5] . الجلباب: ثوب اوسع من الخمار دون الرداء: فیومی، المصباح المنیر، ریشه ی جلب.
[6] . الجلابیب: القمص و الخمر الواحد الجلباب: راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ریشه ی جلب.
[7] . طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 98.
[8] . طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص155.
[9] . عن ابن عباس: الرداء الذی یستر من فوق الی اسفل: زمخشری، تفسیر كشاف، و آلوسی، تفسیر روح المعانی، ذیل آیه ی جلباب (آیه ی 59 سوره ی احزاب.)
[10] . عن ابن سیرین سألت عبیدة السلمانی عن ذلك (یدنین) فقال ان تضع رداءها فوق الحاجب ثم تدیره حتی تضعه علی انفها. شبیه تعبیر مذكور عبارت های مختلفی در تفسیر آلوسی، ذیل آیه ی جلباب نقل شده است كه نحوه ی كاركرد جلباب را بیان می كند؛ مثلاً از ابن عباس و قتاده این گونه نقل شده است. «تلوی الجلباب فوق الجبینین و تشده ثم تعطفه علی الانف و ان ظهرت عینها لكن تستر الصدر و معظم الوجه».
[11] . ر.ك: لسان التنزیل، تألیف قرن 4 و 5، ه . ص 103، به اهتمام مهدی محقق؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 8، ص 191، ذیل آیه ی 59 سوره ی احزاب؛ میرزا ابوالحسنة تشعرانی، نثر طوبی، واژه ی جلباب؛ عبدالرحیم صفی پور، منتهی الارب فی لغة العرب، ج 1، ص 186، واژه ی جلب؛ ر. پ. آ: دزی، فرهنگ البسه ی مسلمانان، ص 117 و فیاض زنجانی، «رساله ی حجابیه»، مجله ی كیهان اندیشه، شماره ی 60، خرداد و تیرماه، سال 1374، ص 112. و نسخه ی كهن تفسیر مفردات قرآن، ص190، قسمت مفردات، سوره ی احزاب.
[12] . ر. ك: سید مسعود معصومی، احكام روابط زن و مرد و مسائل اجتماعی آنان (مطابق با نظرات آیات و مراجع تقلید) ص 65. و استفتائات آخر كتاب.
[13] . مهدی قانع، «انسان پوشش و ریشه های تاریخی» پیام زن، شماره 19، ص 69.
[14] . غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، ص 25.
[15] . مهدی مهریزی، حجاب، ص 46.