سوم رجب؛ شهادت حضرت هادی علیه السلام
گویی رنگ ماتم پاشیده اند بر آسمان سامرا، تنها نوای غریبانه ای که برمی خیزد، از نای امام حسن علیه السلام است که در سوگ پدر، غریبانه می گرید! غریب و تنها! غریب و بدون هم نوا و همراه! مدینه کجا و سامرا کجا؟! چگونه باور کند آسمان، غربت حجت خدا را در زمین؟! چگونه باور خواهد کرد شهادت و سوگ پدری را که دور از خویشانش تنها سرنهاده بر آغوش فرزند تا با زندگی وداع کند! کیست تا بگوید کدامین گناه موجب ظلم بر ولی خدا گشته است! کیست تا بداند این خورشید سرنهاده در غروب، از کدامین تبار است!کیست تا مویه کند برافول کهکشانی که از شکوه نامش، نظم گیتی جاری می گشت و از عظمت وجودش، زمین سکون و آرامش می یافت! که می تواند زخم های بی شمار روزگار را بر سینه کبریایی او برشمارد؟!
ویرانی دلش را در ویرانی تربت جدش ـ حضرت سیدالشهدا علیه السلام ـ باید یافت، یا شهادت پدر بزرگوارش حضرت جواد علیه السلام؟!
انگیزه دشمن بی نجابتش را باید شمرد یا آزار گاه و بیگاهش را! به ملاطفت شیران می رفتی یا به تجمل گاه ناشایستگی های متوکل! گاه جسارت نگاهبانان را به شکیبایی می نشستی، گاه سفاهت خلیفه نمایان عباسی را! حکمت چنان: که گویی حضرت علی علیه السلام غرق درسکوت الهی خویش است! علمت چنان: که گویی امام باقر علیه السلام، ناگفته های علوم الهی را تفسیر می کند! خلقت چنان: که گویی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از کوچه های سامرا می گذرد! صبرت چنان: که گویی امام موسی کاظم علیه السلام به سخت ترین امتحان الهی، لبیگ گفته است! رضایتت چنان که گویی حضرت رضا علیه السلام، سرتسلیم به قضای الهی نهاده است! جودت چنان: که گویی حضرت جواد علیه السلام، دوباره به گیتی پا گذارده است! آیینه جمال و کمالت چنان: که گویی، مهم ترین ویژگی های اولیا و انبیا را در وجود حضرتت نهاده اند!... و چه زیبا فرمودی ؛ حکمت های مولایی را: حکمت نمی پذیرد، طبع های فاسد ؛ تقدیرها چنان خود را بنمایانند که حتی به دلت خطور نکرده باشد! هر که خود را بیشتر بپسندد، بسیار شوند خشمناکان بر او! مصیبت برای شخص صابر یکی است، برای ناشکیبا، دو تا! چه اینکه ناشکیبا از اجر صبر بی بهره ماند! همانا بیداری خواب را ندید و گرسنگی، غذا را خوش طعم می کند!
غروب نا به هنگام سامرا فرا رسیده است و آسمان به میهمان تازه اش خوش آمد می گوید! میهمانی که غرق در هاله سبز شهادت، آرام و مطمئن به سوی عرش الهی گام برمی دارد. میهمانی که از قامت دل آرای علوی اش عطر حضرت رسول صلی الله علیه و آله می آید، عطر مدینه، عطر غربت غریبانه سامرا!
آه! چه کردند سیاه جامگان با این هدیه الهی، با این بهار سبزپوش جاودانه! آه چه کردند قوم کژاندیش با حجت آسمانی خداوند! آه چه کردند مردمان با یادگار رسول اللّه صلی الله علیه و آله! یادگاری که چلچراغ هدایت، فراراه گم کردگان حقیقت بود و متوسلین آستانش به رستگاری دست می یازیدند! آه! چه دشوار آزمون هایی داشت این آیینه شکوه خداوند! و آخرین آزمونی، چه آزمونی تلخ، اما شیرین بود! به شیرینی شهادت! به شیرینی وصال! دردا چه مظلومانه زیست امام هدایت علیه السلام! چه غریبانه زیست یادگار رسالت!
... و چقدر مظلوم! چقدر غریب! چقدر نا به هنگام دل به عروج واپسین سپرد! در تنهایی محضی که در کنارش غیر از امام حسن عسکری علیه السلام کسی نبود!
مولا جان! ای آیینه هدایت الهی! درود خداوند بر تو باد، در چنین روزی که عرش به یادمان شهادتت، به سوگ نشسته است! درود خداوند بر تو باد، در روزی که مدینه به یاد فراقت گیسو به خاک بقیع می ساید! درود خداوند بر تو باد، در روزی که گام به عالم افلاک نهادی و گام از عالم خاک برداشتی!
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی علیه السلام
در سخن بفشانم به پای حضرت هادی علیه السلام
صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا علیهاالسلام
صفاست در حرم با صفای حضرت هادی علیه السلام
مقربان الهی، فرشتگان بهشتی
کشند منت لطف و عطای حضرت هادی علیه السلام
ز دست رفته شکیبم، خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی علیه السلام
درندگان زمین التجا برند به سویش
پرندگان هوا در هوای حضرت هادی علیه السلام
اگر به سامره ام اوفتد گذر، سرو جان را
کنم نثار به گنبد نمای حضرت هادی علیه السلام
مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش
که هست خازن جنت گدای حضرت هادی علیه السلام
دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوت
ملاحت سخن دلربای حضرت هادی علیه السلام
به خاک، عطر بهشتی پراکنده اگر آید
نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی علیه السلام
بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی
به ارزش سخن دلربای حضرت هادی علیه السلام
مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم
بود رضای خدا در رضای حضرت هادی علیه السلام
هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکل
که بود در پی جور و جفای حضرت هادی علیه السلام
نبود این همه بیداد و ظلم و جور پیاپی
جزای آن همه مهر و وفای حضرت هادی علیه السلام
غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدش
زمین سامره شد کربلای حضرت هادی علیه السلام
سیاه پوش کن ای آسمان ملایک خود را
که شد خموش صدای دعای حضرت هادی علیه السلام
شراره سر کشد از بیت بیت تو (میثم)
تویی زبان غم و دردهای حضرت هادی علیه السلام[1]
پی نوشت:
[1] غلامرضا سازگار.
Add new comment