ماجرای نامه آیت الله بهجت به امام خمینی (قدس سره)
ماجرای نامه آیت الله بهجت به امام خمینی (قدس سره) در بیان حجت الاسلام احمد رهدار، استاد حوزه و دانشگاه و پژوهشگر تاریخ در ویژه برنامه «میدان انقلاب»، شبکه 3
حجت الاسلام احمد رهدار، در ابتدای برنامه درباره دسیسه های دشمنان پیرامون رهبری جمهوری اسلامی پس از امام خمینی (قدس سره) و نقش بر آب شدن آن گفت: کشورهای غربی در ابتدای وقوع انقلاب اسلامی، آن را یک انقلاب مدرن تلقی می کردند که البته این دیدگاه آنان کاملاً اشتباه بود و انقلاب ما از جنس بعثت انبیاست. از همین منظر، باید نوع کاری را که امام با مردم انجام داد، از جنس رفتاری دانست که انبیا با امت های خود داشتند. جالب است بدانید که در دو دهه قبل از وقوع انقلاب اسلامی، بیش ترین کتابی که یاران امام مطالعه می کردند، کتاب انقلاب تکاملی اسلام نوشته جلال الدین فارسی بوده است. ساواک، این کتاب را بیش از 20 بار خوانده بود. دقت کنید که در این کتاب نه مرگ برآمریکا وجود دارد و نه مرگ بر اسرائیل دیده می شود. این کتاب راجع به بعثت پیامبر است اما وقتی که انقلابیون آن را می خواندند، متوجه می شدند که برای چه کاری باید به خیابان ها بیایند و گفتار، منش و عملکردشان براساس این کتاب تنظیم می شد. ساواک نیز نمی توانست هیچ برخوردی با نویسنده آن داشته باشد. حال این سوال به وجود می آید که جنس حرکت امام چه بوده است؟ در پاسخ به این سوال باید اشاره کنیم که زمانه امام خمینی در برهه ای از تاریخ است که ما گرفتار یک حاکم دست نشانده و دیکتاتور هستیم. دقت داشته باشید که قاجار نیز دیکتاتور بود اما دست نشانده نبود. آنان استقلال داشتند و به همین دلیل علما می توانستند که کاری استقلالی انجام دهند. این موضوع در حالی است که در زمان پهلوی، تمام ظرفیت های ما قفل شده بود. از جمله این ظرفیت ها، تکامل روحی و عقلی نیروی انسانی کشور است.
کار مهمی که امام انجام دادند این بود که در این حوزه، مردم را رشد تاریخی دادند و از همین منظر، مقطع انقلاب اسلامی را می توانید یکی از مهم ترین پیچ های تاریخی ایران بدانید. ایشان به تربیت نیروی انسانی انقلابی پرداختند. وقتی که دشمنان انقلاب اسلامی طمع کرده بودند که با رحلت امام خمینی، انقلاب نیز از دست خواهد رفت، این موضوع را پیش بینی نکرده بودند. آنان امام خمینی را از منظر نظریه کاریزمای وبر تحلیل می کردند و می گفتند که وقتی او نباشد، این شور و حرکت انقلابی نیز دیگر وجود نخواهد داشت. در مقابل، امام خمینی تمام میراث فقاهت سیاسی خود را به نحوی فوق العاده بر دوش مردم قرار داد و گویی مردم را در تاریخ خود شریک کرد. در حقیقت، امام خمینی خود را در مردم منتشر کرده بود و به همین دلیل وقتی که ایشان رحلت کرد، اتفاقی که مدنظر دشمنان بود رخ نداد.
ایشان انقلاب اسلامی را زمینه ای برای ایجاد آزادی مردمی دانست و گفت: اگر بخواهیم حرکت کلان تاریخی مردم ایران در مقوله آزادی را بررسی کنیم باید بگویم که در زمان صفویه ساختار نظام سیاسی ما آزاد می شود و نظام سیاسی شیعی البته از نوع پادشاهی به وجود می آید. هم چنین در زمان قاجاریه شاهد آزادی طبقه علما و نقش آفرینی آنان هستیم اما مردم هم چنان درگیر هستند؛ در نهایت، آنان نیز در مقطع پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی آزاد شده و نقش آفرینی کلانی را برعهده می گیرند. این آزادی، رشد و بصیرت تاریخی را برای مردم ایران به ارمغان آورد. وقتی که امام خمینی رحلت فرمود، بسیار سخت بود کسی را جای ایشان قرار داد که هم جنس و هم وزن ایشان باشد. اتفاقاً دشمنان ما به همین مسئله دلخوش شده بودند و می گفتند که هژمونی امام خمینی به گونه ای است که هیچ بدیلی ندارد. اما این محاسبه آنان با روی کار آمدن مقام معظم رهبری نقش بر آب شد. به دلیل اینکه افق و مبنای ایشان، همان افق و مبنای امام خمینی بود، هیچ خللی در حرکت نظام به وجود نیامد و افت پیدا نکرد. مقام معظم رهبری، 8 سال تجربه زعامت سیاسی جامعه ما را داشتند که بسیار موثر بود. هم چنین مردم ما نیز رشد یافته بودند.
نامه آیت الله بهجت به امام درباره نحوه اداره کشور
این پژوهشگر تاریخ، در پاسخ به این سؤال که چگونه مردم ایران به افق ذهنی امام نزدیک شدند، گفت: یکی از نمونه های رشد مردم و نزدیک شدن آنان به افکار و عقاید امام، فتنه 88 است. بسیاری از خواص، در این گردنه خطرناک لغزیدند اما مردم پایدار ماندند و به سلامت از این برهه تاریخی عبور کردند. خاطرم هست که آقای مصباح تعریف می کردند که آیت الله بهجت، هر چند مدت یکبار، نامه ای را به امام خمینی می نوشتند و انتقاداتی را نسبت به شرایط جامعه و نحوه اداره آن وارد می کردند. در یکی از این نامه ها که در اوایل دهه 60 بوده است و توسط آقای مصباح منتقل شده است، ایشان به امام خمینی پیشنهاد می دهند که جامعه را همانند دوران امام علی علیه السلام اداره کنند. دقت داشته باشید که در زمان امام علی، ایشان احکامی را به یاران مختلف خود می دادند تا در شهرهای مختلف زیر نظر ایشان حکم فرمایی کنند و خود ایشان براساس شرایط جامعه احکامی صادر می کرد. آقای مصباح تعریف می کرد که وقتی امام خمینی این نامه را مطالعه کرد، فرمود که به آقای بهجت بفرمایید اگر این کار را انجام بدهم، انقلاب از دست خواهد رفت. ممکن است که احکامی را به مردم ابلاغ کنم و آنان نیز از من قبول کنند اما خود مردم باید بازیگردان این انقلاب باشند و در آن سهم داشته باشند. آقای بهجت اگر چه دیدگاهی متفاوت نسبت به این مسئله داشت اما فرمود چون امام این گونه بیان کرده اند، من نیز می پذیرم.
حجت الاسلام و المسلمین رهدار، خاطره ای را از آیت الله هاشمی مطرح کرد و گفت: آقای هاشمی خاطره ای را در تلویزیون بیان می کردند و گفتند که «در ماجرای انتخاب بنی صدر، پیش امام رفتیم و ایرادات او را به ایشان یادآوری کردیم. پس از صحبت های ما، امام خمینی فرمود که این ایرادات بنی صدر را می دانم اما چه کار باید کنم؟ ما نیز به امام خمینی فرمودیم که در یک سخنرانی، ایرادات او را به مردم گوشزد کنند تا کسی به او رای ندهد. امام در پاسخ به این مطالبه ما فرمود من چنین سخنرانی نخواهم داشت چرا که خود مردم باید انتخاب کنند و خودشان عهده دار مسئولیت انتخاب شان باشند. وقتی که مردم اشتباه می کنند، عبرت گرفته و در نتیجه رشد می کنند». من اعتقاد دارم که ای کاش نظام به سمتی حرکت کند که برای ارتباط با آمریکا به یک رفراندوم برسیم. من از رفراندوم مذاکره با آمریکا استقبال خواهم کرد چرا که حتم دارم مردم مان به همان اندازه که به جمهوری اسلامی رای «آری» دادند، به همان اندازه به مذاکره با آمریکا رای «نه» می دهند. اگر چنین اتفاقی رخ بدهد، دستگاه رسانه ای غرب می فهمد که ادعای آنان مبنی بر مخالفت مردم با نظام جمهوری اسلامی در این زمینه کاملاً اشتباه است. بنابراین انتخاب مردم بسیار مهم است. ممکن است که گاهی رئیس دولتی انتخاب شود که مسیر انقلابی ما را کُند کند اما بالاخره انتخاب مردم است. برای مثال، مواردی وجود داشته است که به دلیل ناکارآمدی دولت وقت، نماینده های مجلس، پیشنهاد استیضاح دولت که درخواستی قانونی نیز می باشد را دادند اما در این موارد، تا جایی که امکان پذیر بوده است، مقام معظم رهبری از دولت حمایت کردند. این حمایت بیش از آنکه تقریر سیاسی بیرونی داشته باشد، پاسداری از وجه جمهوریت نظام است. مردم رای داده اند و باید اجازه داد که خواست آنان در ادامه برنامه های دولت شکل بگیرد. بنابراین می توان گفت که امام خمینی و امام خامنه ای همیشه بر روی مردمی بودن انقلاب و اولویت داشتن خواست مردم تاکید ویژه داشتند. جالب است بدانید که در گفتگوهایی که با چهره های سیاسی در بیرون از مرزهای کشور داشتم، بر یک نکته تاکید داشتند و آن هم لایه مردمی انقلاب ایران است. نظام سیاسی ایران، یک نظام مبتنی بر مردم است و بر همین اساس، پشتوانه بیش از 80 میلیون جمعیت را دارا است.
بازگشت عیسی علیه السلام اعتقاد مشترک کاتولیسم و شیعه
در یک پژوهش 11 جلسه ای همراه با پروفسور ساچادینا که راجع به مطالعات اسلام پژوهشی در دانشگاه های غرب و آمریکا داشتیم، به یک کتاب تحت عنوان «مطالعات شیعه پژوهشی در دانشگاه های آمریکا پس از واقعه 11 سپتامبر» رسیدیم. در یکی از جلسات همین پژوهش، پروفسور ساچادینا موضوع قابل توجهی را مطرح کردند. ایشان می گفتند که حضور هشت ساله نیروهای آمریکایی در عراق، برکتی را با خود به همراه داشت. آن برکت این بود که سیاستمداران آمریکایی به این نتیجه رسیدند که شیعه ورژنی متفاوت در اندیشه اسلامی است. این موضوع قبلاً توسط بسیاری از نخبگان دانشگاهی آمریکایی مورد نظر قرار گرفته بود. البته هنوز رسانه های آمریکایی یا این موضوع را متوجه نشده اند و یا نمی خواهند که متوجه شوند. علاوه بر این، حدود یک هفته قبل از نوروز، میزبان پروفسور میگل آنخل باریوس در قم بودیم. او یکی از افراد بسیار نزدیک به پاپ کاتولیک است و حامل یک پیام از سمت او به ایران و به ویژه به قم بود.
پاپ، مقدمه سازی حکومت منجی آخرین را در گروی اندیشه های امام خمینی می داند
خلاصه پیام او این گونه بود که پاپ معتقد است که بین کاتولیسم و شیعه اشتراکی وجود دارد و آن هم این است که هر دو معتقدیم حضرت مسیح علیه السلام در آخرالزمان می آید. به اعتقاد پاپ، قومی که به این موضوع معتقد است، باید تمهیداتی را برای آن روز بیاندیشد. در مقابل، به تعبیر پاپ، دین مسیحیت گرفتار یک موانع بیرونی شده است و به همین دلیل نمی تواند حقوق مسیحی را برای منجی آخرین مهیا بکند. او تقاضا داشت تا شیعه با تکیه بر اندیشه های امام خمینی، همان طور که برنامه ها و تمهیداتی را برای مسلمانان چیده است، برای مسیحیان نیز فراهم کند. علاوه بر این، آقای باریوس به نقل از پاپ می گفت که بهترین بستر برای انجام این برنامه ها، امریکای لاتین است چرا که آنان به اندازه اروپایی ها لقمه حرام نخورده اند. از آنجا که بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، زبان اسپانیولی دارند و مسلمانان 700-800 سال در اسپانیا حضور داشتند، میراث فرهنگی بسیار خوبی در آنجا وجود دارد که می توان از آن استفاده کرد.
به تعبیر پاپ، دین مسیحیت گرفتار یک موانع بیرونی شده است و به همین دلیل نمی تواند حقوق مسیحی را برای منجی آخرین مهیا بکند. او تقاضا داشت تا شیعه با تکیه بر اندیشه های امام خمینی، همان طور که برنامه ها و تمهیداتی را برای مسلمانان چیده است، برای مسیحیان نیز فراهم کند.
خاطرم هست زمانی که داعشی ها به مجلس ما حمله کردند، در تانزانیا حضور داشتم. در آنجا خوجه های هند نیز برنامه ای برای تعدادی از اندیشمندان خود داشتند. در روز حادثه، وقتی که وارد لابی هتل شدم، یکی از همین اساتید من را دید و از این واقعه اطلاع داد. با ایران تماسی گرفتم تا از کم و کیف ماجرا باخبر شوم. پس از گذشت ساعتی وقتی که مجدداً وارد لابی هتل شدم، با صحنه عجیبی روبه رو شدم. تمام آن اساتید، در لابی حضور داشتند و اخبار مربوط به این واقعه را به صورت آنلاین دنبال می کردند. هم چنین یکی از آن اساتید که اهل مراکش بود به من گفت «در کشور ما وقتی یک دیپلمات آمریکایی به پادشاه اخم کند، تمام امکانات بسیج می شود تا ناراحتی او برطرف شود اما در کشور شما، ترامپ فریاد می زند و در مقابل، رهبرتان با صلابت در برابر او می ایستد و طرح و ایده برای اداره جهان مطرح می کند. ما در خانه هایمان با جملات آقای خامنه ای هویت می گیریم». در حقیقت، وقتی که رهبر معظم انقلاب، یک موضع گیری می کنند، در بخش دیگری از عالم، عده ای دیگر احساس هویت می کنند.
رهدار در پاسخ به سؤالی مبنی بر مقایسه شیوه رهبری امام خمینی و رهبر معظم انقلاب گفت: من معتقدم که الگوی زعامت و فقاهت سیاسی امام خمینی و امام خامنه ای متفاوت است و از همین منظر به دو الگو اعتقاد دارم. البته وقتی که از الگو صحبت می کنیم، منظورمان برنامه است نه مبنا و افق. در حقیقت، مبنا، افق و بخش قابل توجهی از اصول در هر دو نفرشان مشترک است. حال باید این سؤال را بپرسیم که وقتی شرایط زمانه تغیر می کند، آیا معقول است که الگوهایمان ثابت باشد؟ به نظرم، وجود این تفاوت، برگ برنده نظام است. به نظرم، کل دوران زعامت امام خمینی به تأسیس یک نظام سیاسی اختصاص دارد و الگوی مدیریتی ایشان منطبق بر شرایط تأسیس یک نظام سیاسی است. دوره بعد از امام خمینی، دوره تثبیت و تکمیل آن نظام سیاسی است لذا مدیریت ایشان به شیوه ای است که متناسب این وضعیت است. دقت داشته باشید که وضعیت تأسیس یک نظام به گونه ای است که هنوز نهادها مستقر نشده اند و بر همین اساس، خود ولی پر رنگ دیده می شود اما در وضعیتی که نهادها تثبیت می شوند و اقتدار شما تحت عنوان ثبات ساختاری تعریف می شود، ماجرا عوض می شود.
بعد از رحلت امام خمینی، آقای هاشمی نقل می کند که آیت الله خامنه ای از آقای موسوی اردبیلی می خواهند که بر سر کار باقی بمانند و قوه قضائیه را هدایت کنند اما آیت الله اردبیلی در پاسخ به این درخواست، صریحاً می گویند که نمی توانم در ذیل بلیط شما باشم. به قم می روم و برای مرجعیت خود سرمایه گذاری می کنم.
حجت الاسلام رهدار در پایان صحبت های خود در پاسخ به سؤالی مبنی بر تمایل رهبر معظم انقلاب به کار کردن با افرادی که روزگاری با امام خمینی کار می کردند، گفت: به اعتقاد من، از آنجا که مبنا هر دو امام یکی بوده است، ایشان نیز به کار کردن با معتمدان امام خمینی تمایل داشتند. به نظرم، برای فهم بهتر این موضوع باید به خاطرات آقای هاشمی در سال 68 مراجعه کرد. برای مثال، بعد از رحلت امام خمینی، آقای هاشمی نقل می کند که آیت الله خامنه ای از آقای موسوی اردبیلی می خواهند که بر سر کار باقی بمانند و قوه قضائیه را هدایت کنند اما آیت الله اردبیلی در پاسخ به این درخواست، صریحاً می گویند که نمی توانم در ذیل بلیط شما باشم. به قم می روم و برای مرجعیت خود سرمایه گذاری می کنم. آقای هاشمی در افراد دیگری نیز نام می برند که قصد ندارم نامشان را بیاورم. ایشان می گوید که از فلانی خواسته شد تا در فلان پست حضور داشته باشد اما می گویند که نمی خواهیم در کنار شما باشیم. شاید آنان خود را از حضرت آقا بالاتر می دیدند و شاید حجاب های سیاسی باعث می شد که مسئولیت ها را نپذیرفته و سرباز ایشان نباشند. در حقیقت باید گفت که تغییر مدیریت ها از سوی رهبری نبوده است.