واقعیت ‏بعثت از نگاه اهل بیت علیهم السلام/ بخش دوم

موضوع نوشتار: 
علی دوانی؛
ضیاءالصالحین
کلیه این احادیث که نخست از طریق اهل تسنن نقل شده و در کتاب هاى آنها آمده است و سپس به نقل از آنها به کتب شیعه هم سرایت کرده، از درجه اعتبار ساقط است. در اینجا به چند نکته آن اشاره مى کنیم، و تفصیل را به کتاب خود «شعاع وحى برفراز کوه حرا» حواله مى دهیم

نگاهى به احادیث بعثت
 باید اعتراف کرد که ماجراى بعثت پیغمبر با همه اهمیتى که داشته است، در تواریخ درست نقل نشده است. به موجب آنچه در تفاسیر قرآنى و احادیث اسلامى و تواریخ اولیه آمده است، عایشه همسر پیغمبر یا خواهرزادگان او عبدالله زبیر و عروة بن زبیر یا عمرو بن شرحبیل یا ابومیسره غلام پیغمبر، گفته اند: جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و به وى گفت: بخوان به نام خدایت؛ «اقرا باسم ربک الذى خلق» و پیغمبر فرمود: نمى توانم بخوانم؛ «ما انا بقارى» یا من خواننده نیستم؛ «لست بقارى». جبرئیل سه بار پیغمبر را گرفت و فشار داد تا بار سوم توانست بخواند!
در صورتى که؛ اولا جبرئیل از پیغمبر نخواست از روى نوشته بخواند. جز در یک حدیث که آن هم قابل اهمیت نیست. بیشتر مى گویند منظور جبرئیل این بوده که هر چه او مى گوید پیغمبر هم آن را تکرار کند. در این صورت باید از ناقلین این احادیث پرسید: آیا پیغمبر عرب زبان در سن چهل سالگى قادر نبود پنج آیه کوتاه اول سوره اقرا یعنى؛ «اقرا باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم» را همان طور که جبرئیل آیه آیه مى خوانده او هم تکرار کند؟ این کار براى یک کودک پنج ساله آسان است تا چه رسد به داناى قریش!
از این گذشته «وحى» به معناى صداى آهسته است. وقتى جبرئیل امین آیات قرآنى را بر پیغمبر نازل کرده، آن را آهسته تلفظ مى نموده و همان دم در سینه پیغمبر نقش مى بسته است. بنابراین هیچ لزومى نداشته که هر چه را جبرئیل مى گفته، پیامبر مانند بچه مکتبى تکرار کند تا آن را از حفظ نماید، و فراموش نکند!
ثانیاً کسانى که بعثت را بدین گونه نقل کرده اند هیچ کدام از نظر شیعیان قابل اعتماد نیستند. عایشه همسر پیغمبر هم که شیعه و سنى ماجراى بعثت را در کلیه منابع تفسیر و حدیث و تاریخ اسلامى بیشتراز وى نقل کرده اند، پنج سال بعد از بعثت متولد شده و از کسى هم نقل نمى کند، بلکه حدیث وى به اصطلاح مرسل است- یعنی راوی دیگری ندارد- که قابل اعتماد نیست، و از پیش خود مى گوید: آغاز وحى چنین و چنان بوده است.
ثالثاً معلوم نیست جمله «بخوان به نام خدایت» که در ترجمه آیه اول درهمه تفسیرهاى اسلامى اعم از سنى و شیعى آمده است یعنى چه؟ از حفظ بخواند، یا از رو بخواند؟ و گفته شد که هر دوى آنها خلاف واقع است.
رابعاً مگر خدا و جبرئیل نمى دانسته اند پیغمبر درس نخوانده بود که دو بار از وى مى خواهند بخواند؟ و چون پیغمبر مى گوید: نمى توانم بخوانم، گرفتن آن حضرت و فشار دادن وى را چگونه مى توان توجیه کرد؟ آیا اگر کسى را فشار دادند باسواد مى شود؟ این معنا درباره پیغمبران پیشین بى سابقه بوده تا چه رسد به پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله!!
خامساً هیچ یک از مفسران اسلامى نگفته اند چرا اولین سوره قرآنى «بسم الله الرحمن الرحیم» نداشته است! بلکه همگى گفته اند آنچه روز بعثت نازل شد پنج آیه اول سوره علق بوده است از «اقرا باسم ربک الذى خلق» تا «ما لم یعلم».
سادساً دنباله حدیث عایشه و دیگران که مى گوید: «وقتى پیغمبر از کوه حرا برگشت سخت مضطرب بود! و چون به نزد خدیجه آمد گفت: «زملونى زملونى» مرا بپوشانید، مرا بپوشانید. و او را پوشانیدند، و پس از آن ماجرا را براى خدیجه نقل کرد و گفت: «از سرنوشت خود هراسانم» و «خدیجه او را نزد پسرعمویش ورقة بن نوفل برد که نصرانى شده بود، و تورات و انجیل را مى نوشت؛ و آن پیر کهنسال نابینا گفت: اى خدیجه! آنچه او دیده است همان پیک مقدسى است که بر موسى نازل شده است» همگى برخلاف اعتقاد ما درباره پیامبر و ظواهر امر است.[حدیث عایشه درباره آغاز وحى که مستند همگى دانشمندان سنى و شیعى است در جزء اول « صحیح بخارى» و تفسیر سوره علق جزء سوم آن، و باب ایمان « صحیح مسلم نیشابورى» و تفسیر سوره علق در «صحیح ترمذى» و سنن نسائى آمده است]
علامه فقید شیعه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى در کتاب پر ارج «النص والاجتهاد» تنها کسى است که براى نخستین بار متوجه قسمتى از اشکالات این حدیث شده و مى نویسد: «مى بینید که این حدیث - حدیث عایشه- صریحاً مى گوید پیغمبر بعد از همه این ماجرا هنوز در امر نبوت خود و فرشته وحى پس از آن که فرود آمده، و درباره قرآن بعد از نزول آن و از بیم و هراسى که پیدا کرده نیاز به همسرش داشت که او را تقویت کند، و محتاج ورقة بن نوفل مرد غمگین نابیناى مسیحى بوده است که قدم او را راسخ کند، و دلش را از اضطراب و پریشانى درآورد! محتواى این حدیث ضلالت و گمراهى است. آیا شایسته پیغمبر است که از خطاب فرشته سر در نیاورد؟ بنابراین حدیث عایشه از لحاظ متن و سند مردود است.»[کتاب « اجتهاد در مقابل نص» ترجمه النص و الاجتهاد مرحوم شرف الدین به قلم نویسنده علی دوانی، ص 412]
در حدیث دیگر مى گوید: «پیغمبر چنان از برخورد با جبرئیل بیمناک شده بود که مى خواست خود را از کوه به زیر بیندازد»، یعنى حالتی شبیه بیمارى صرع! در روایت دیگر هم مى گوید: «تختى مرصع روى کوه حرا گذاشته شد، و تاجى مکلل به جواهر بر سر پیغمبر نهادند، و بعد به وى اعلام شد که تو خاتم انبیاء هستى»! و چیزهاى دیگر که بازگو کردن آن عجیب به نظر می رسد.
راستى چقدر باعث تاسف است که پانزده قرن پس از بعثت هنوز مسلمانان به درستى ندانند موضوع چه بوده و بعثت خاتم انبیاء چه سان انجام گرفته است؟!! این کوتاهى از آن مورخان و دانشمندان اسلامى از شیعه و سنى است که در این قرون متمادى غفلت نموده و به تحقیق پیرامون آن نپرداخته اند، و فقط به ذکر و تکرار گفتار عایشه و دیگران اکتفا نموده اند!
ما پس از نقدى که دانشمند عالى مقام شیعه سید شرف الدین عاملى بر یک حدیث بعثت - حدیث عایشه- نوشته و توفیق ترجمه آن را یافتیم، به قسمت عمده اى از تفسیر و حدیث و تاریخ سنى و شیعى مراجعه نمودیم، و با کمال تاسف به این نتیجه رسیدیم که احادیث بعثت کاملا مغشوش است، و بیشتر آنها از راویان عامه است، که نزد ما اعتبارى ندارند. متن همه آن احادیث نیز مضطرب و متناقض و برخلاف معتقدات شیعه و سنى است، و اسناد آن نیز مخدوش مى باشد.
به همین جهت مى بینیم «برهان الدین حلبى» که خواسته است آنها را جمع کند و با هم سازش دهد، سخت به دست و پا افتاده، و گرفتار چه محذوراتى شده و در آخر هم نتوانسته است به نتیجه مطلوب برسد، بلکه بر ابهام و تناقض گویى و سر درگمى موضوع افزوده است.[سیره حلبیه ، جلد 1، ازص33 تا ص42]

ایراد ما به احادیث بعثت
کلیه این احادیث که نخست از طریق اهل تسنن نقل شده و در کتاب هاى آنها آمده است و سپس به نقل از آنها به کتب شیعه هم سرایت کرده، از درجه اعتبار ساقط است. در اینجا به چند نکته آن اشاره مى کنیم، و تفصیل را به کتاب خود «شعاع وحى برفراز کوه حرا» که براى نخستین بار پرده از روى ماجراى مبهم بعثت برداشته است، حواله مى دهیم.[این کتاب به یارى خداوند تفصیل بیشتر و تحقیق کامل در آینده توسط آقای علی دوانی منتشر خواهد شد]
1- چنان که گفتیم پیغمبر از زمان کودکى و ایام جوانى تا سى و هفت سالگى، بارها علائمى مى دید که از آینده درخشان او خبر مى داد. مانند ابری که بر سر او سایه افکنده بود، و خبرى که راهب شهر «بصرى» در اردن راجع به پیغمبرى او به عمویش ابوطالب داد، و آنچه روح القدس به وى مى گفت، و صداهایى که مى شنید. بنابراین هیچ معنا ندارد که هنگام نزول وحى و برخورد با جبرئیل این طور دست و پاى خود را گم کند، و نداند که چه اتفاقى افتاده است، و باید ورقة بن نوفل به داد او برسد!
2- پیغمبر از لحاظ نبوغ و استعداد و عقل بر همه مرد و زن مکه و قبائل عرب و مردم عصر برترى داشت. با توجه به این حقیقت چگونه او پس از اعلام نبوت دچار وحشت و تردید شده و به همسرش خدیجه متوسل مى شود که او را بگیرد تا به زمین نیافتد یا او را تقویت کند که از شک و تردید به در آید؟
3- آیا پس از دیدن پیک وحى و آوردن پنج آیه قرآن و اعلام این که تو پیغمبر خدایى و من جبرئیل هستم، و مشاهده جرئیل با آن عظمت، دیگر جاى این بود که پیغمبر درباره وحى آسمانى و تکلیف خود دچار تردید شود، یا احتمال دهد موضوع حقیقت نداشته باشد؟!
4- تخت و تاج و سایر تشریفات، تعینات صورى است و تناسب با سلاطین و پادشاهان دارد، نه مقام معنوى نبوت که باید با کمال سادگى و دور از هر گونه تشریفات مادى انجام گیرد. دور نیست که سازندگان این حدیث به تقلید از تاجگذارى پادشاهان ایران، خواسته اند براى پیغمبرعربى هم در عالم خیال چنین صحنه اى بسازند!

ادامه دارد...

مطالب تکمیلی:
واقعیت ‏بعثت از نگاه اهل بیت علیهم السلام/ بخش اول
واقعیت ‏بعثت از نگاه اهل بیت علیهم السلام/ بخش سوم

منبع: برگرفته از تاریخ اسلام علی دوانی

Share