حاکمیت بر مرگ و زندگی

استاد اصغر طاهرزاده؛
یاد مرگ

وقتی انسان توانست ماوراء زمان و زمین و با توجه به روح بیکرانه ی خود زندگی کند عملاً به مرحله ای می رسد که مرگ و زندگی برایش مساوی خواهد بود، در آن حالت است که نفس امّاره قدرت تسخیر انسان را ندارد و انسان به حیات قانع کننده ای دست می یابد که دیگر دلش گرفتار رنج مرگ نیست و به خوبی متوجه خواهد شد که مرگ و زندگی از پایه و بُن یکی هستند و اوست که در ذات خود یک حقیقت ماندنی است و در حال گذشتن از منازل متفاوت این ماندن. چنین انسانی در دنیا با نشاط کامل و در فضای حکیمانه ای زندگی می کند، همواره آماده است بدون هیچ بیمی از مرگ، با آرامش درونی، زندگی دنیایی را رها کند. چنین کسی بر مرگ و زندگی فرمان می راند و در نتیجه هم خوب زندگی می کند و هم خوب می میرد.

معجزه ی بزرگ انبیاء پرورش انسان هایی بود که بتوانند زندگی خود را هم اکنون در افقی بالاتر از زندگی زمینی صعود دهند و با زندگی در آن افق که زندگی با حقایق است دیگر روزمرگی ها را زندگی به حساب نیاورند، چنین انسان هایی تا ابدیتِ خود اوج گرفته اند و هم اکنون در بهشت هایی زندگی می کنند که «عَرْضُهَا کعَرْضِ السَّمَاء وَالْأَرْضِ»؛[1] به وسعتی که همه ی زمین و آسمان در آن جای می گیرد، این جاست که باید تأکید کرد، چشم بستن از مرگ، مرگ را از بین نمی برد، بلکه سبب بد مردن خواهد شد، همچنان که سبب بد زندگی کردن می شود.

انبیاء(علیهم السلام) آمدند تا انسان از نظارت بر مرگ غافل نباشد و مواظب باشد تا «یاد مرگ» نمیرد. آری؛ پیامبران آمدند تا نگذارند «یاد مرگ» بمیرد، به ما تذکر دادند: «وَأَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکم مِّن قَبْلِ أَن یأْتِی أَحَدَکمُ الْمَوْتُ»؛[2] ای مؤمنین! قبل از آن که مرگ به سراغتان آید، از آنچه به شما رسیده انفاق کنید.

همیشه یکی از اعتراض های اهل دنیا به افراد مذهبی و در اصل به پیامبران این است که چرا با طرح کردن مرگ و توجه به مرگ، شادی امروزین ما را از ما می گیرید. به پیامبران می گفتند: ممکن است شما خودتان از زندگی همراه با یاد مرگ راضی باشید و زندگی خود را در کنار توجه به مرگ بگذرانید، ولی ما این نوع زندگی را نحس و بد می دانیم چون نمی گذارد شادمانه زندگی کنیم. به گفته ی مولوی:

قوم گفتند ار شما سَعدِ خودیتْ ***** نحس مایید و ضدیت و مُرتدیت
جان ما فارغ بُد از اندیشه ها ***** در غم افکندید ما را و عَنا
طوطی نُقل و شکر بودیم ما ***** مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما

به پیامبران گفتند: «مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما» بدون توجه به مرگ، خوش می گذراندیم، حال با طرح مرگ آن نوع خوش گذرانی و بی خیالی را از دست داده ا یم، شما ما را متوجه آینده ای کردید که باید دائماً امکان هر نوع عذابی را برای خود بدهیم و ما این حرکت شما را برای زندگی خود نحس می دانیم و آن را به فال بد می گیریم.

هر کجا اندر جهان فال بدی است ***** هر کجا مَسخی، نکالی، مأخذی است
در مثالِ قصه و فال شماست ***** در غم انگیزی شما را مشتهاست

تا شما پیام نیاورده بودید، اصلاً بشر به خوب و بد تقسیم نشده بود، همگی کارهای همدیگر را تأیید می کردند و دوگانگی و حق و باطل در میان نبود، و لذا کسی غمِ باطل بودن نداشت تا احساس خطر کند.

انبیاء گفتند: فـــال زشت و بـد ***** از میــان جانـتـــان دارد مدد
گر تو جایی خفته باشی با خطر ***** اژدها در قصد تو از سوی سر
مهربـــــانی مر تو را آگاه کرد ***** که بِجَه زود، ارنه اژدرهات خَورد
تو بــگویی فـال بد چون می زنـی؟ ***** فال چه؟ برجه، ببین در روشنی

انبیاء خطری را که آرام آرام تمام وجود انسان گرفتارِ کفر را فرا می گیرد گوشزد می کنند ولی انسان های گرفتار کفر به آن ها می گویند چرا ما را از این خطر آگاه کردید و نشاطمان را به هم زدید؟! نشاط به هم زدن یعنی چه؟! نگاه کن خودت ببین چه خطری در پیش داری. انبیاء می گویند:

از میــان فال بد من خود تو را ***** می رهانـم، می برم سوی سرا
چون نبی آگه کننده است از نهان ***** ​کو بدید آنچه ندید اهل جهان

پس توجه به مرگ یک شعور برتر می خواهد و انبیاء(علیهم السلام) که از چنین شعوری برخوردارند، از ما می خواهند چنین بصیرتی را به دست آوریم و آن را حفظ کنیم تا گرفتار آرزوهای محدود و وَهمی دنیایی نگردیم.

پی نوشت:
[1] - سوره ی حدید، آیه ی 21.
[2] - سوره ی منافقون، آیه ی 10.

Share