نحوه‌ ی رجوع به استاد در امور اخلاقی و سلوکی

استاد اصغر طاهرزاده
منازل سیر وسلوک

آن طور نیست که همه ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می کنند و خود را مقیّد می کنند که همه ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه ی 31 نهج البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه السلام» نوشته اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می رسند

بسم الله الرحمن الرحیم
سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه ی ما قصه ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟
همان طور که می فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم.
قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می آید.
حال این سؤال پیش می آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة الله علیه وآله» و ائمه ی معصومین«علیهم السلام» می توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة الله علیهما» نظر کنیم و راه کار خاص سلوکی خود را به دست آوریم و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟
بنده در جمع بندی و بر اساس مختصر تجربه ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در این زمان رابطه ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می توان یافت.
عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می کنند و خود را مقیّد می کنند که همه ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه ی 31 نهج البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه السلام» نوشته اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می رسند.
بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح المبین جلب می کنم تا روشن شود چرا می گویم می توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می فرمایند:
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«إِنّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ هاى جهان نمونه است كه در ظرف كمتر از يك هفته آن چنان مات شوند كه هر چه دارند بگذارند و فرار نمايند و يا تسليم شوند، به صورتى كه قواى مسلح ما تا كنون نتوانند اسيران و كشتگان و غنايم را به شمار آورند و گرچه تمام اين امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه آسا تحقق يافت، لكن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه ها و پشتيبانان آنان... به خضوع وادار مى كند، بُعد معنوى آن است كه با هيچ معيارى نمى توان سنجيد و با هيچ ميزانى نمى توان عظمت آن را دريافت. ما عقب ماندگان و حيرت زده گان، و آن سالكان و چله نشينان و آن عالمان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران و قلمداران و آن فيلسوفان و جهان بينان و آن جامعه شناسان و انسان يابان و آن همه و همه، با چه معيار اين معما را حل و اين مسأله را تحليل مى كنند كه از جامعه مسمومى كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه هايش مسموم، خيابان ها و گردشگاه هايش مسموم، مطبوعات و رسانه هاى گروهى اش مفتضح و مسموم، از كودكستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در يك چنين محيطى به جوانى و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند، كه اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها يكى از آن ها را با صرف سال هاى طولانى متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در ظرف سال هاى معدود از بطن اين جامعه و انقلاب - كه خود نيز اگر معيارهاى عادى را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند- يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به  جلوه اى از آن نرسيده اند، بسازد؟ جز دست غيبى و دستگيرى الهى و تصرف ربوبى، با چه ميزان و معيار مى توان تحليل اين معما كرد؟
اين جانب هر وقت با يكى از اين چهره ها روبه رو مى شوم و عشق او را به شهادت در بيان و چهره ی نورانى اش مشاهده مى كنم احساس شرمسارى و حقارت مى كنم. و هر وقت در تلويزيون، مجالس و محافل اين عزيزان كه خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهيا مى كنند، و مناجات و راز و نيازهاى اين عاشقان خدا و فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى نگرم كه با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى گنجند، خود را ملامت مى كنم و بر حال خويش تأسف مى خورم. اكنون ملت ما دريافته است كه: «كُلُّ يَومٍ عاشُورا وَ كُلُّ ارْضٍ كَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اينان شب عاشوراهاى اصحاب سيد الشهداء«علیه السلام» را در دل زنده مى كند.
جوانان عزيزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشيد كه من بتوانم از عهده ی ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد، و خداى شما فرموده كه شما را كه چون سدى محكم و بنيانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ايستاده ايد، دوست مى دارد. و اين است جزاى شما و اين است عاقبت عمل شما».
در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی ها و فضائل خود می افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان های عادی بودند که به آن درجه  رسیدند که حقیقتاً همان طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» یک جامعه ساخته می شود و بنده فکر می کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه ی نبردِ دفاع مقدس هشت ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند.
مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته ایم حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده ی امور فردی می شناسیم، در حالی که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به سر می بریم. بنده سعی کرده ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده اید نیز حل شود.
در روایت داریم که معاوية بن عمّار می گويد: به امام صادق«علیه السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ إِلَى النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِنَا يَبُثُّ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احاديث شما كه آن ها را در ميان مردم نشر مى دهد و در قلوب شيعه شما جايگير مى سازد و مرد ديگرى است اهل عبادت كه اين خصوصيت را ندارد، آيا كدام يك از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حديث ما كه آن را در ميان مردم نشر دهد و در قلوب شيعيان جايگير سازد، از هزار عابد برتر است.
ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه السلام» می فرمایند آن فردی که سعی می کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل البیت«علیهم السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می کند.
بنده فکر می کنم اگر بتوانیم امام«رضوان الله تعالی علیه» را درست بنگریم، سیره ی علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه اید علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» را در المیزان ملاحظه می کنید که شدیداً جنبه ی اجتماعی آن بر جنبه ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» متذکر آن هستند.

والسلام

منبع: لب المیزان

Share