کربلا یعنی، ایمان و خرد و عمل به هنگام (1)

کربلا(حرم امام حسین علیه السلام)

بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَعَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ
1- از آن‌‌ جایی که حکایت شهیدان، حکایت فروزندگی انسان‌‌ هایی است که فرهنگ فروزندگی را در تاریخ نهادینه کردند و با خون خود نامه‌‌ ای برای ما نوشتند که با یاد آن‌‌ ها همواره آن نامه را می‌‌ خوانیم ، به سیره‌‌ ی بعضی از آنان نظر می‌‌ کنیم.
2- ابوثمانه‌‌ ی صائدی: از جمله کسانی که با روحیه‌‌ ای ایمانی، نسبت به زمانه‌‌ ای که در آن قرار داشت خوب فکر کرده بود و توانست در موقع مناسب اقدام لازم را انجام دهد، ابوثمانه‌‌ ی صائدی بود. او از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) بود با شهادت امام حسن(علیه السلام) تا مرگ معاویه خون دل‌‌ ها خورد که چگونه به نام حاکمیت اسلام ارزش‌‌ های اسلامی یکی بعد از دیگری زیر پا گذاشته می‌‌ شود و منتظر اقدامِ به هنگام بود و با مرگ معاویه با امام حسین(علیه السلام) مکاتبه کرد و مسئول خرید اسلحه برای مسلم بن عقیل شد و با شکست حرکت مسلم خود را به امام حسین(علیه السلام) رساند. سخت در محافظت امام می‌‌ کوشید تا فرستادگان عمر سعد که می‌‌ خواستند به امام پیغام عمر سعد را برسانند غافلگیرانه به امام حمله نکنند.
شخصیت ایمانی و متعادل ابوثمانه‌‌ ی ساعدی وقتی خود را نشان داد که در هنگامه‌‌ ی ظهر عاشورا به حضرت اباعبدالله(علیه السلام) نزدیک شد و عرض کرد: «يا أباعبداللّه! نفسي لک الفداء، اني أری هؤلاء قد اقتربوا منک، و لا و اللّه لا تقتل حتی اقتل دونک إن شاء اللّه، و احب أن القی ربّی و قد صلّيت هذه الصلاة التي دنا وقتها»[1] يا اباعبدالله! جانم به فدايت، من می‏بينم اين‌‌ ها به شما نزديک شده‏اند، نه و الله، شما کشته نخواهی شد مگر اين‌‌ که إن‌‌ شاء‌‌ الله من پيش رويتان به قتل برسم، دوست دارم زمانی که پروردگارم را ملاقات می‏کنم اين نمازی را که وقتش نزديک شده خوانده باشم‏. امام حسين«عليه‌‌ السّلام‏» سرشان را بلند کردند و فرمودند: نماز را ياد کردی، خدا شما را از نمازگزاران و ياد کنندگان خويش قرار بدهد! آری، الآن اوّل وقت نماز است. آنگاه فرمود: از آنها بخواهيد دست نگه دارند تا ما نماز بخوانيم. حصين بن تميم گفت: نمازتان قبول نمی‏شود! حبيب بن مظاهر در پاسخش فرمود: آيا نماز خاندان رسول‌‌ الله«صلّی‌‌ اللّه‌‌ عليه‌‌ وآله‌‌ وسلم» پذيرفته نمیشود و نماز تو قبول می شود، ای الاغ؟
بر سر این گفتگو جنگ سختی در گرفت که ابتدا حبیب و سپس حرّ ریاحی شهید شدند و سپس نماز به صورت نماز خوف برگزار شد.

ابوثمانه بعد از نماز برای اجازه جنگ به امام عرض کرد: می‌‌ خواهم خود را به همراهانم برسانم و نگرانم عقب بمانم و ناظر تنهایی و شهادت تو باشم. حضرت فرمودند: «تقدم فانا لاحقون بک ساعة» برو ما نیز بعد از ساعتی به تو می‌‌ پیوندیم.
هوشیاری و خرد ابوثمانه در تشخیص فرصتی است که باید پس از مدتی پیش آمده و باید در این فرصت اساسی‌‌ ترین اقدام را انجام دهند و همین وقت‌‌ شناسی به هنگام یاران حسین«عليه‌‌ السّلام‏» است که در هنگامه‌‌ ی جنگ آن‌‌ ها را از فرا رسیدن وقت نماز باز نمی‌‌ دارد و با گفتار و رفتارشان معنویت اسلام را مجسم می‌‌ سازند و شایسته شهادت در کنار امام معصوم  (علیه السلام) می‌‌ گردند. مانند فرشتگان حقایق اسلام را در جامعه نازل می‌‌ کنند تا دل‌‌ ها را متوجه عظمت شریعت الهی نمایند.
3-انضباط کامل و مراعات وقت و خود را در صحنه جنگ و جدال نباختن و اهتمام به وظیفه آسمانی و مراوده با ملکوت در همه حال ، سیره‌‌ ی یاران حسین(علیه السلام) است که خردمندترین انسان‌‌ های تاریخ بوده‌‌ اند و راه خردمندیِ صحیح را بر بشریت نشان دادند، خداوند آنان را چون خورشید در روی زمین قرار داد تا در ظلمات زندگی زمینی نور معنویت همواره درخشان بماند.
ابوثمانه و توجه به وقت نماز به انسان می‌‌ فهماند که وقت اُنس با خداوند و نظر به آسمان حتی در حین دفاعی آنچنان مقدس نباید به تعویق افتد.
4- وقت‌‌ شناسی آن است که انسان بداند وقتی خورشید و ماه و ستاره، زمان عبادت با خدا را به ما گوشزد می‌‌ کنند، یعنی در فرصت تجلی انوار الهی در جامعه به کمک نور امام ،از قافله‌‌ ی امام که محل تجلی آن نور است ،عقب نمانید که وقت خروج از تاریکی و سیر به سوی آسمان معنویت فرا رسیده. راستی وقت‌‌ شناسی و عملِ به هنگام چه معجزه‌‌ ی بزرگی است.
5- امام حسین(علیه السلام) همان افق سپیدی است که پس از شبی ظلمانی، بشارت تجدید حیات معنوی را به بشریت می‌‌ دهد، مگر می‌‌ شود کسی در کنار حسین(علیه السلام) باشد و نماز را فراموش کند؟ حسین(علیه السلام) آشناترین کس به اسرار جهان است و هر کس در کنار او باشد می‌‌ فهمد تحولات پنج‌‌ گانه‌‌ ی افق، حکایت از تجلیات مدیریت رب العالمین دارد و پنج موقع موقعیت اُنس با ملکوت عالم را گوشزد می‌‌ کنند تا به پیشواز حقیقتی بروید که در هر وقت از اوقات شب و روز خود را می‌‌ نمایاند و بنا دارد ما را از تنگنای تاریک زمین به گلستان ملکوت رهبری کند. این است رازی که ابو ثمانه در کنار حسین(علیه السلام) احساس می‌‌ کرد. او از آینه‌‌ ی حسین(علیه السلام) به نماز می‌‌ نگریست و از آینه‌‌ ی نماز به حسین(علیه السلام) و آن‌‌ ها را گُل خندانی می‌‌ دید که می‌‌ خواهند از انسانی ضعیف بزرگمردی تاریخی بسازند، انسانی که به راحتی می‌‌ تواند از پیچ و خم تاریخ عبور کند. پس این حسین(علیه السلام) و نماز است که می‌‌ توانند ما را از ظلمات دوران آزاد کنند و دوران گذار را هموار نمایند.
اینان معنای نجات زمانه از ظلمات بنی‌‌ امیه را فهمیدند و در عین آن‌‌ که در زمانه‌‌ ی معاویه خون دل خوردند و اقدامی نکردند همواره روحیه‌‌ ی اقدامِ به موقع را در خود زنده نگه داشتند تا وقتش رسید و در موقع معین دیگر هیچ مانعی، حتی خفقان عبیدالله بن زیاد مانع آن‌‌ ها نشد.[2]
6- عملِ به موقعِ خردمندانی مثل عمرو بن خالد، سعد رفیق عمرو و مجمع بن عبدالله و فرزندش و جنادة ابن حرث و واضع‌‌ ترک طوری بود که وقتی خبر حرکت امام حسین(علیه السلام) را از قیس بن مسهر شنیدند به راهنمایی طرّماح بن عدی طائی با طی بیش از چهل فرسخ در بیراهه خود را به امام رساندند تا در اقدامی به‌‌ هنگام که فرا رسیده وارد شوند، اقدامی که امام تشخیص داده بود و هر روز انتظار اقدام در کنار امام را می‌‌ کشیدند و چشمانشان به آن انتظار سفید شده بود.
7- معاویه شعارهای اسلام را به سوی جاهلیت منحرف کرده بود و اینان انتظار شرایطی را می‌‌ کشیدند که جامعه بر شعارها و اهدافی برگردد که اسلام بر آن تأکید داشت و 20 سال حاکمیت معاویه را پشت سر بگذارند.
این‌‌ ها از مولایشان حسین(علیه السلام) خوب فهمیده بودند برای به‌‌ هم‌‌ زدن جوّی که معاویه پدید آورده باید چیزی ماوراء پیروزی نظامی بر دشمن تحمیل کرد و خداوند در این راستا برایشان تقدیری بالاتر از حذف یزید اراده کرده بود که تنها با ایثار جان ممکن می‌‌ شد، در همین راستا این چندتن در همان ابتدای جنگ به دشمن حمله بردند و همچنان تاختند و در دریای لشکر دشمن جلو رفتند که در وسط لشکر دشمن محاصره شدند، امام به عباس(علیه السلام) دستور دادند محاصره را بشکنند و آن‌‌ ها را آزاد کنند و حضرت ابالفضل  (علیه السلام) به تنهایی چنین کرد ولی آن‌‌ ها در اثنای برگشت همه دست به شمشیر بردند و یک دل و یک دست و هماهنگ با آن‌‌ همه جراحت، به دشمن تاختند و در جنگی سخت همگی در یک مکان شهید شدند، پس عباس(علیه السلام) آن‌‌ ها را واگذاشت و همواره می‌‌ گفت: «یرحمهم الله» خدا آن‌‌ ها را رحمت کند.[3] راستی چه اندازه ایمان و خرد و عمل به هنگام در این صحنه باید در میان می‌‌ بود تا انسان بتواند به چنین کار یدست بزند و بفهمد چه کار دارد می‌‌ کند. اگر در مقابل جنایات معاویه طاقت از کف داده بودند و بدون در نظرگرفتن شرایط به مبارزه برمی‌‌ خواستند و کشته می‌‌ شدند آیا در گشایش تاریخی که کربلا به عهده داشت حضور می‌‌ یافتند؟ آیا می‌‌ توان منکر آن شد که باید در یک فرآیندی خاص از معاویه عبور کرد؟ بیست‌‌ سال برای توقف برای زشتی معاویه از همه‌‌ ی جهات از یک طرف و شناخت حقانیت اهل‌‌ البیت«علیهم‌‌ السسلام» از طرف دیگر کافی بود حال باید از اقدام عقب نیفتاد.
« والسلام »


منبع: لب المیزان
......................................
پی نوشت:

[1] - ابومخنف کوفی، لوط بن يحيی‏، وقعة الطف، ص: 229.
[2] - روح حاکم بر کوفیان از قتال با امام حسین(علیه السلام) کراهت داشت ولی آن‌‌ ها اصولی نداشتند که بر کراهت خود پایدار بمانند. ابن زیاد همین‌‌ که یک تن از رجال را با سرپرستی جمعی انبوه به قتال با امام(علیه السلام) روانه می‌‌ کرد، چون به کربلا می‌‌ رسیدند جز اندکی باقی نمانده بودند و لذا دستور داد هرکس در محله‌‌ های کوفه مانده است را به نزدش آورند. به مردی برخورد کردند که از شام برای گرفتن میراثی به کوفه آمده بود، او را نزد عبیدالله بردند و او گردن آن مرد را زد و از این طریق از مردم زهر چشم گرفت و مردم به سوی قتال با حسین(علیه السلام)حرکت کردند. با شهادت میثم نیز ارعاب لازم را در بین مردم محکم کرد و در باب خانه‌‌ ی عمروبن‌‌ حریث او را بر دار زد و از این طریق نفس‌‌ ها را گرفته بود. آیا این لشکر به کشتن حسین(علیه السلام)آمده بودند و یا برای فرار از کشته‌‌ شدن این‌‌ جا جمع‌‌  شده بودند؟
[3] - طبری ج 3 ، ص 330.

 
Share