شعر «تو» از حسین طلوعی | بارانی
شعر «تو» از حسین طلوعی | بارانی
در این بخش از ضیاءالصالحین، در رده ادبیات غنایی و عاشقانه، از سری اشعار حسین طلوعی (بارانی)، شعر «تو» تقدیم حضورتان می گردد.
شعر «تو»
سوختم از بهر ستمهای تو
ساختم از همّ و غم انشای تو
غلغله ساز دلم اکنون تویی
صد صنم آید ندهد جای تو
جان و دلم، هوش و سرم پیش تو
هر حرکاتم به نی و نای تو
نرم ترین شبنم نیلوفری
بر سر هر برگ، گهرهای تو
کیستی ای «تو»، به من آمیختی
تا که شده ابر، دل آرای تو؟
این منم ای دوست، پرستار عشق
همدم اشک شب تنهای تو
بوسهی باران بَرِ رخسار یار
مرهم زخم دل دریای تو
شاعر: حسین طلوعی (بارانی)
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید