تاریخ انتشار: 26 ژانویه 2017 شماره مطلب: 4341 تعداد بازدید: 725 نظرات: 0
انجمنها:
از خانه بيرون مي زنم ، اما کجا امشب؟
شايد تو مي خواهي مرا در کوچه ها امشب
پشت ستون سايه ها ، روي درخت شب
مي جويم اما نيستي در هيچ جا امشب
مي دانم آري نيستي ، اما نمي دانم
بيهوده مي گردم بدنبالت چرا امشب ؟
هرشب تو را بي جستجو مي يافتم اما
نگذاشت بي خوابي بدست آرم تو را امشب
ها ... سايه اي ديدم ، شبيهت نيست ، اما حيف
ايکاش مي ديدم به چشمانم خطا امشب
هرشب صداي پاي تو مي آمد از هرچيز
حتي ز برگي هم نمي آيد صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بيرون نيامد ماه
بشکن قرق را ، ماه من بيرون بيا امشب
گشتم تمام کوچه ها را ، يک نفس هم نيست
شايد که بخشيدند دنيا را به ما امشب
طاقت نمي آرم ، تو که مي داني از ديشب
بايد چه رنجي برده باشم ، بي تو ، تا امشب
اي ماجراي شعر و شب هاي جنونم
آخر چگونه سرکنم بي ماجرا امشب
محمد علي بهمني