اشعار : هم قسم - نمیشه باور من - صفای اشک
اشعار : هم قسم - نمیشه باور من - صفای اشک :
شعر و یا ترانه هایی که در این تاپیک تقدیم شما عزیزان می شود عبارتند از؛ هم قسم از اشعار هما میرافشار ، شعر نمیشه باورم من و صفای اشک از اشعار زیبایی است که توسط معین خوانده شده اند، شاید کسی تعجب کند که چرا این اشعار انتخاب شده و چرا از یک خواننده ای که در خارج از کشور است در اینجا سخن به میان آمده ، در مورد حرمت موسیقی باید عرض شود که در شرع مقدس ما فقط دو نوع موسیقی حرام داریم و آن هم موسیقی مطرب و غناست. و آیا اینکه ارشاد مجوز داده بهش می شود آنرا موسیقی حلال نامید و اگر مجوز نگرفت حرام است یا نه!؟ باید عرض کنیم که ملاک مجوز ارشاد نیست بلکه ملاک معیار شرع است و حتی موسیقی غربی هم اگر مطرب و غنا نباشد از نظر شرع مقدس حلال تلقی می شود به شرطی که محتوای مسئله داری نداشته باشد.
در مورد خواننده این اشعار به نقل برخی ها و در یکی از انجمن های مربوط به ایشان خوندم که «معین با اینکه 20 و خورده ای ساله که اون وره هنوز که هنوزه ایرانی و معتقد مونده، معین هنوز نماز می خونه و سراغ مشروب و دود هم نرفته، به قول معین هرچیزی جای خودش، کنسرت می دم و می خونم نمازمم می خونم» و شعر دوم و سوم نیز دارای محتوای بسیار عالی است و شعر اول هم یک شعر قوی و خوبی است...
هم قسم
عزیز هم قسم مگر ، که مرگ من تو را دگر ، ز قلب من جدا کند
فدای چشم مست تو ، اگر به راه عشق تو ، خدا مرا فدا کند
ای نفسهای تو عاشق ، ای تو خوب موندنی
زنده ام با نفس تو ، تو همیشه با منی
مثل شبنم رو پر گل ، منو با خودت نگهدار
سینه تو گهواره ای کن ، برای این تن تب دار
زیر سقف عاشقیمون ، عطر موهاتو رها کن
یاس عاشقی تو بگشا ، منو از خودم رها کن
ای نفسهای تو عاشق ، ای تو خوب موندنی
زنده ام با نفس تو ، تو همیشه با منی
نمیشه باور من
پیش تو روسیاهم ، تو بگذر از گناهم
ندامت و تو دیدی ، تو عالم نگاهم
تو خواستی من نخواستم ، با هم باشن دلامون
نشستی من نشستم ، به پای لحظه هامون
تو بودی من نبودم ، دیوونه مثل مجنون
تو موندی من نموندم ، به پای عهد و پیمون
نمیشه باورمن کنار من نشستی
کسی که می پرستم ، تو بودی و تو هستی
نمیشه باور من ، هنوز به پام نشستی
چشمات و رو بدیها ، تو عاشقونه بستی
نمیشه باور من ، که با تو من چه کردم
کی داشت خبر که یک روز ، پیش تو بر می گردم
صفای اشک
نه از آشنایان وفا دیده ام ، نه در باده نوشان صفا دیده ام
ز نامردمیها نرنجد دلم ، که از چشم خود هم خطا دیده ام
به خاکستر دل نگیرند شرار ، من از برق چشمی بلا دیده ام
وفای تو را نازم اشک غم ، که در دیده عمری تو را دیده ام
طبیبا مکن منعم از جام می ، که درد درون را دوا دیده ام
حریم خدا شد چه شبها دلم ، که خود را ز عالم جدا دیده ام
از آن رو نلغزد سرشکم ز چشم ، که در قطره هایش خدا دیده ام
برو صاف شو تا خدا بین شوی ، ببین من خدا را کجا دیده ام
افزودن دیدگاه جدید