شرح کتاب الحجه کافی جلسه 147 | مرسله ابی اسحاق و نسبت تبعیت وطاعت؛ بررسی آثار طاعت امام - آیت الله میرباقری
شرح کتاب الحجه کافی جلسه 147 - آیت الله میرباقری
در این بخش از ضیاءالصالحین، صد و چهل و هفتمین قسمت از سلسله مباحث شرح و بررسی کتاب «الحجه کافی» آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «مرسله ابی اسحاق و نسبت تبعیت وطاعت؛ بررسی آثار طاعت امام» را به مدت 35 دقیقه با مخاطبان عزیز به اشتراک می گذاریم.
مرسله ابی اسحاق سبیعی
بحث در مرسله ابی اسحاق سبیعی بود که فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَ اتِّبَاعَهُ دِينٌ يُدَانُ اللَّهُ بِهِ وَ طَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَاتِ وَ ذَخِيرَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رِفْعَةٌ فِيهِمْ فِي حَيَاتِهِمْ وَ جَمِيلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِم»(1)
از جهت دلالی عرض شد که فقره اول روایت فرموده «صحبه العالم و اتباع دین یدان الله به» و روشن است که مقصود از این مصاحبت یک امر ظاهری صرف که هیچ همراهی قلبی ندارد، نیست. لکن در این فقره دو احتمال هست. احتمال اول اینکه مصاحبت مقدمه برای رسیدن به اتباع باشد. یعنی مقصود هم نشینی و مجالست و معاشرتی است که از سر تعلم و موالات باشد، این صحبت العالم به حساب می آید. این مقدمه رسیدن به تبعیت انسان از امام است. یعنی این مصاحبت سبب می شود کم کم صفات و قوای انسان در انسان رسوخ کند.
معنای دوم این است که مقصود از مصاحبت همراهی تمام با امام و همان معنای تبعیت است. لذا ایندو بر هم عطف شده و به هردو دینداری صحیح اطلاق شده است. نه اینکه مصاحبت مقدمه رسیدن به تبعیت باشد. هرچند روشن است که این معنای از مصاحبت همراهی های اولیه و مقدماتی لازم دارد ولی روایت در مقام بیان آنها نیست. موید این معنا نقل جناب کمیل است که عباراتی شبیه همین روایت بود و در آن نقل اصلا اتباع بیان نشده است بلکه همین مصاحبت را به دینداری صحیح معنا کرده است.
ولی هردو معنا در این مشترک هستند که اتباع امام معصوم عین دینداری ماست. و چنین امری بسیار بعید است که مقصود امری اوسع از امام معصوم باشد. و اگر هم اتباع از عالم به معنای اوسع مقصود باشد، روشن است که مقصود عالم ربانی است که شیعیان کمّل و انبیاء هستند و تبعیت از آنها از باب اینکه تبعیت از معصوم است اهمیت دارد. و الا تبعیت از خودشان موضوعیت ندارد.
فضای صدور روایت فضای حسبنا کتاب الله بوده است. در آن فضا حضرت می فرمایند که باید به سراغ عالم یعنی امام معصوم بروید. بله کتاب الهی نازل شده است ولی باید کسی عالم به این کتاب باشد. دینداری رجوع به کتاب و وحی الهی است ولی این با رجوع به کسی که علم الکتاب دارد حاصل می شود. لذا اصل دینداری انسان همین اتصال و تعلق به امام است.
بررسی نسبت تبعیت و طاعت
در فراز بعدی روایت فرموده: «وَ طَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَاتِ وَ ذَخِيرَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رِفْعَةٌ فِيهِمْ فِي حَيَاتِهِمْ وَ جَمِيلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِم» در این فقره هم که موضوعش طاعت است عرض کردیم یک احتمال این است که اتباع و طاعت در روایت عطف تفسیری باشد و در مقام بیان آثار همان امر سابق است. احتمال دیگر این است که تبعیت در روایت مقصود ساحت باطنی و درونی باشد و طاعت ساحت بیرونی و عملی. وقتی که در مواجهه با امام با دستورات او مواجه می شوی اطاعت کنی. برای بررسی بیشتر باید قدری ایندو حقیقت معنا شود.
طاعت و اتباع با هم تفاوت معنایی دارند. اتباع یعنی دنباله روی در حرکت. چه مسیر معنوی باشد و چه مسیر مادی ظاهری باشد. اگر دو نفر مثلا در یک اتوبوس نشسته باشند وقتی اتوبوس حرکت می کند اینها هم هر دو حرکت می کنند و در کنار هم هستند. اینجا هیچ کدام تبع دیگری نیست. تبعیت یعنی یکی اصل باشد و دیگری فرع باشد و کسی که فرع است در تولی به اصل حرکت کند. معنای تبعیت این است. اگر این طور معنا کنید صحبت اعم از اتباع می شود. در این صورت وقتی می فرماید صحبت العالم و اتباعه، این یک قید احترازی است. یعنی هم مصاحب باشی و هم این که مصاحبتت به نحو تبعیت باشد. مصاحبی باشی که تابع است یعنی در نشست و برخاست و در این همراهی تبعیت هم می کند. یعنی اگر بدنبال امر امام هم می رود، از باب تولی و تبعیت دنبال می کند نه اینکه خودش هم می خواسته این مسیر را برود.
پس در اتباع روشن است یک نوع اقتدا و دنباله روی و امثال اینها هست. یعنی انسان تمام قوای خودش را ذیل امام قرار بدهد و به تبع امام حرکت کند. اعم از مقام فکر و مقام قلب و حالات روحیش. دین داری یعنی انسان در مقام عمل از امام تبعیت کند. حقیقت دین و توحید به امام داده شده است و او عالم به کتاب است. دینداری برای ما همراهی و تبعیت از این امام است.
اما در معنای طاعت گفته شده است که اولا از جنس خضوع است و با عصیان گردن کشی متضاد است. ثانیا در مقام اراده و امر و فرمان مولی است. ثالثا در آن معنای رغبت و میل هست و مقابل کره استعمال می شود. لذا خضوع در مقابل فرمان مولی که از سر میل و غربت باشد طاعت است. لذا اگر امری نباشد و شخص کاری انجام دهد این طاعت نیست. یا اگر امری هست اما این شخص به ناچار و از روی اجبار و بدون رغبت انجام می دهد این هم طاعت نیست. یا اگر امری هست و از روی رغبت هم انجام می دهد اما طلب کار است و خضوع ندارد، اینجا هم طاعت نیست.
لذا معنای مصاحبت و تبعیت به هم نزدیک می شود و اقتضاء دارد که انسان طوع نسبت به ولی خود داشته باشد. تبعیت یعنی در مقام حرکت کردن، انسان متولی به دیگری باشد و سیرش در تولی و دنباله روی از او انجام بگیرد. دنباله روی غیر از همراهی است. حالا اگر کسی می خواهد از امام تبعیت کند اقتضایش این است که امر امام را اطاعت کند. لذا در نقل خطبه جناب کمیل این تعبیر آمده است: «تُكْسِبُهُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ» یعنی صحبت العالم سبب می شود که انسان به مقام طاعت از امام می رسد.
حقیقت دینداری و تبعیت از امام
به عبارت دیگر اگر دین انسان این باشد که به کتاب الله عمل کند، این انسان را به طاعت الامام نمی رساند. زمانی دین داری به طاعت الامام ختم می شود که انسان دین داری اش را بر اساس تبعیت از امام تعریف کند. دیگرانی که دینداری شان را بر اساس عمل به قواعد و قانون تعریف می کنند و امام در دین داری شان موضوعیت ندارد و محور نیست، دین داری اینها به طاعت الامام منتهی نمی شود. کسی که در دینداری محور را امام می داند، می گوید تبعیت از امام دینی است که خدا از ما خواسته، خدا خواسته دنبال این آقا حرکت کنید.
به همین خاطر است که بعضی روایات می گوید امام اصل دین است. «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِ قَالَ هُوَ الَّذِي أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَايَةِ لِوَصِيِّهِ وَ الْوَلَايَةُ هِيَ دِينُ الْحَق»(2) دین حق ولایت امام است. کسی که اینطور نگاه می کند می گوید دینداری یعنی تبعیت از امام و تمام قوایش را در تولی به امام به کار می گیرد. اگر این طور شد، این به طاعت منتهی می شود. آنگاه خود طاعت آثاری دارد. اگر کسی در وادی طاعت الامام قرار گرفت، این وادی، وادی کسب حسنات است. وادی محو سیئات است. خود طاعت خاصیتش این است.
به هر حال دین داری طاعت الامام است. دین داری نماز و روزه نیست. آن نمازی که دستور خداست حدود ولایت امام است، نه اینکه یک دستور مستقلی باشد که خودش مصلحت ذاتیه دارد. «نَحْنُ الصَّلَاةُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّكَاةُ وَ نَحْنُ الصِّيَام» (3) یعنی اینها حدود ولایت الله است. حدود الوهیت است. صلات، خودش که مصلحتی در برابر بندگی خدا ندارد. اینکه بگوییم یک مصلحتی بوده در نماز و خدای متعال می خواسته ما به آن مصلحت برسیم، آیا این مصلحت چیزی جز بندگی است؟ اینها مناسک بندگی است. مناسک بندگی هم مناسک تبعیت از عالم است. مناسک تبعیت از امام است. اینها تفصیل طاعت الامام است. همه اینها از شئون تولی و تبری هستند. محرمات تفصیل تبری هستند. واجبات و مستحبات تفصیل تولی اند.
قرآن ظاهر و باطن دارد. «إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن»(اعراف/33) یا «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَه»(انعام/120) روایات ذیلش را ملاحظه بفرمایید. قرآن ظهر و بطن دارد. حلال در ظهر قرآن همین حلال ها است اما در بطن قرآن ولایت ماست. حرام در ظهر قرآن همین محرمات است اما در بطن قرآن ائمه جور است. تمام محرمات حدود ولایت ائمه جور هستند که ما باید تبری پیدا کنیم. تمام واجبات حدود جریان ولایت حقه هستند که همان ولایت الله است. و ما باید در این وادی حرکت کنیم. حرکت با امام یعنی نماز خواندن و روزه گرفتن و شب زنده داری کردن.
لذا اصل دینداری همراهی و معیت با امام است و این به ساحت طاعت و عمل ذیل فرامین امام می رسد. «إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَك »(مزمل/20) «وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود»(فتح/29) تبعیت و معیت یعنی این؛ و الا تبعیتی نیست. حرکت با امام چنین وسعتی دارد و باید با حدود امام در عالم راه رفت و این جمیع شئون ما را در بر می گیرد.
صحبت و تبعیت امام، آدم را به یک جایی رساند که هرچه امام دستور می دهد انسان با طوع و رغبت عمل می کند. «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم »(نساء/69) این خیلی مقام بالایی است. مقام طوع یعنی گوش به فرمان بودن از عمق دل، طوع یعنی فرمان پذیری از سر محبت و خشوع، انسان با تواضع به فرمان امام عمل میکند. همان طور که قران می فرماید: «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدا»(بقره/58) اگر این مقام طاعت حاصل شد انسان به وادی حسنات می رسد.
اثر طاعت؛ کسب حسنات و محو سیئات
در ادامه روایت برای طاعت امام 5 اثر ذکر کرده است. «وَ طَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَاتِ وَ ذَخِيرَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رِفْعَةٌ فِيهِمْ فِي حَيَاتِهِمْ وَ جَمِيلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِم» وادی طاعت الامام وادی حسنات و محو سیئات است. اینها آثار طاعت الامام است. و الا نمازی که طاعت الامام نیست اصلا نماز نیست. نماز خیلی مهم است. حضرت فرمود: اگر کسی به نمازش اهمیت ندهد ما شفاعتش نمی کنیم. یعنی نماز طریق شفاعت ماست. انسان اگر می خواهد به شفاعت امام برسد باید به صلات اهمیت دهد. آن است که کار را حل می کند.
ولی این حسنات با طوع امام بدست می آید. امام خود باطن این حسنات است. «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِي ءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِه» (4) اینها فروع هستند. واقعا به اینها فروع می گوییم. این طور نیست که فقط اسمشان را فروع بگذاریم. اینها فرع ولایت هستند.
گاهی ما یک جوری فرع را معنا می کنیم که در حقیقت فرع نیست. می گوییم توحید اصل است و اینها فرع هستند اما خودشان ملاک مستقل دارند. یک ملاکات ذاتیه ای بوده و خدای متعال می خواسته ما به آن ملاکات ذاتیه برسیم. اگر این طور معنا کردید، اینها دیگر از فروع توحید نیست. خودش در عرض توحید ملاک دارد. چیزی که در عرض توحید ملاک دارد که از فروع توحید نیست. هم عرض توحید است. معنی این حرف این است که خدای متعال فرموده بندگی من را بکنید و این کارها هم ملاک دارد و حواستان به این کارها باشد. این که می شود تعدد خدا و ما هزار تا خدا پیدا می کنیم! آیا عدل و ظلم یک ملاک ذاتی دارد و کاری با بندگی و عصیان نسبت به خدا ندارد؟!
نگاه صحیح این است که من باید به طاعت الله ملتزم باشم. طاعت الامام هم طاعت الله است. همه اینها ذیل اوست. همه حسنات در طاعت به دست می آید. عبور از وادی سیئات فقط به وسیله طاعت امام محقق می شود. ما در این دنیا که زندگی می کنیم حواسمان به امام هم که باشد، گاهی دامن مان آلوده می شود. چون باید از وسط محیط دنیا و ولایت آنها عبور کنیم. آن کسی که این سیئاتی که دامن ما را می گیرد پاک می کند طاعت الامام است. ملازم طاعت باشی آنها پاک می شوند. وادی طاعت الامام این گونه است.
در مقابل نیز نسبتی بین سیئات و دستگاه ولایت جور هم همینطور است. سیئات ادامه تبعیت از ائمه جور است. چون اساس سیئه، طغیان علی الله است و تمام سیئات دامنه طواغیت اند. اگر کسی در دامنه اراده آنها حرکت کند دچار سیئه می شود. حالا کسی که در آن دامنه رفته و آلوده شده، راهش این است که در محیط طاعت بیاید. محیط طاعت محیط تطهیر است. اینها آثار طاعت است. یعنی طاعت الامام انسان را تطهیر می کند، نه نماز خواندن. «إِنَ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»(هود/114) آن حسنه ای که سیئات را از بین می برد نماز پشت امام است. نماز در طاعت امام است. و الا نمازی که پشت امام نباشد، این که حسنات نیست.
خلاصه در این روایت برای کسی که از امام تبعیت کند پنج خاصیت ذکر شده است. یکی کسب حسنات و دیگری محو سیئات است. اگر انسان در مقام طاعت بود و گوش به فرمان امام بود همه حسنات در این وادی به انسان می رسد. «مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَات» وادی طاعت وادی محو سیئات است. انسان به فروعات امام معصوم می رسد و از فروعات و زشتی دستگاه طرف مقابل دور و تطهیر می شود.
اثر طاعت؛ ذخیره و رفعه و احدوثه
اما اثر دیگری که در روایت بیان شده فرموده «وَ ذَخِيرَةٌ لِلْمُؤْمِنِين» کانه انسان یک گردنه های صعب العبوری پیش روی خودش دارد که در آن گردنه ها نیاز به یک ذخیره ای دارد که آن روز به کار انسان می آید و انسان را از بحران ها عبور می دهد. آن ذخیره، طاعت الامام است. نه نماز خواندن و روزه گرفتن، ذخیره یوم المعاد طاعت الامام است. یعنی یک گنج است. اگر انسان طاعت الامام نداشته باشد نمی تواند از آن گردنه ها عبور کند.
بلکه شاید بتوان گفت این ذخیره ای که در روایت گفته شده هم برای فرد است هم برای جمع است. یعنی جمع مومنین با این تبعیت می توانند به نقطه ای برسند که ذخائری پیدا کنند. در روزی که «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»(اسراء/71) جمع مومنین هم ذخائری دارند. در آیات شریفه انفاق در سوره حدید می فرماید: «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِم»(حدید/12) قرض الحسنه یعنی خرج امام کردن. کسی که امکاناتش را خرج امام می کند در قیامت با نور امام حرکت می کند. این ذخیره است. البته نمی گوییم عمل ما به درد نمی خورد اما عملی که ما را به امام نرساند به خودی خود فایده ای ندارد. فایده عمل این است که انسان را به امام می رساند. امام است که در واقع ذخیره است.
در روایات ذیل آیه شریفه فرموده این نوری که عوالم بعدشان را روشن می کند و با آن سیر می کنند نور امام شان است. «يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ أَئِمَّةُ الْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَسْعَى بَيْنَ يَدَيِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِأَيْمَانِهِمْ حَتَّى يُنْزِلُوهُمْ مَنَازِلَ أَهْلِ الْجَنَّةِ»(5) من با طاعت الامام به امام می رسم روز قیامت هم امام من را می برد. توجه داشته باشید که طاعت اصل نیست. آن هدایت است که اصل است. طاعت ما را به مقامی می رساند که نور امام به ما می رسد. آن است که کار را تمام می کند. بعضی ها روی این طرف می بندند، خیال می کنند بندگی ما اصل است. بندگی ما طریق اتصال به امام است؛ که محیط حسنات و محو سیئات و آن ذخر حقیقی مومنین به صورت فردی و جمعی است. وقتی جمع مومنین می خواهند وارد بهشت شوند و می خواهند از گردنه ها عبور کنند با آن ذخر حقیقی حرکت می کنند.(6)
اما دو اثر دیگری که در روایت بیان شده یک برجستگی های خاص در حیات دنیا و آخرت شان است. فرموده: «وَ رِفْعَةٌ فِيهِمْ فِي حَيَاتِهِمْ» و در دوران حیاتشان هم برایشان ترفیع درجه می آورد و بعد از موت هم برایشان زیبایی به همراه دارد. «وَ جَمِيلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِمْ» این جمال بعد از مرگ را عده ای به باقی ماندن نام نیک در دنیا معنا کرده اند. ولی این حرف مهمی است و اینکه اسم خوبی از من بماند یا نماند ارزشی ندارد.
بنظر می رسد امر جمیلی که بعد از مرگ برای انسان هست، فقط ذکر جمیل نیست بلکه حقیقت جمیلی برای او بعد از مرگ هست. و این همان آثاری است که در حیات اخروی به انسان می رسد. انسان با مرگ عملش منقطع می شود ولی کسی که در وادی ولایت امام بوده این عمل همیشه برایش می ماند. این خیلی وعده عظیمی است. محیط طاعت الامام اینطور نیست که با مرگ تمام شود. کسی که در وادی طاعت است گویا علی الدوام در وادی طاعت است و برکات مستمر برایش دارد؛ خاصیت طاعت الامام این است که تا قیامت برای انسان می نویسند.
و شاید علت این باشد که نسبت اینها با فرمان امام همانطور طاعت می ماند. ذیل بحث خلود در روایات این مسئله تذکر داده شده است که خلود ریشه در این دارد که اگر این انسان قرار بود همیشه در دنیا باشد، همیشه می خواست بندگی کند. وقتی انسان به مقام طاعت الامام رسید دنبال این است که با همه وجود فرمان امام را اطاعت کند و طاعت امام با موت تمام نمی شود. با موت انسان آثار و برکات آن طاعت تا ابد برای انسان باقی می ماند.
به تعبیر دیگر با بقاء آثار طاعت انسان، پرونده اش با موت بسته نمی شود. در همین دنیا آثار طاعت می ماند. و این آثاری هم که می ماند آثار جمیل است. یعنی این دوام فعل جمیل بعد از مرگ یا به بقاء نسبت انسان با امام و طوع او ربط دارد یا به بقاء آثار بندگی و طوع او در دنیا. والحمدلله...
پی نوشت ها
.......................................................................
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 188
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 432
(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 24، ص: 303
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 242
(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 195
(6) استاد اشاره می فرمودند که در عوالم بعد انسان به توشه ها وامور مختلفی نیاز دارد که رزق حرکت او باشد و یا خطراتی را برای او ایمان کند و او را عبور دهد. صحنه های خوف و... زیادی هست که انسان به طاعت امام می تواند از اینها عبور کند. روزی که زن باردار یا شیرده فرزند خود را بر زمین می گذارد و بدنبال کار خود می رود. در این روز ذخیره بودن طاعت خود را نشان می دهد.
افزودن دیدگاه جدید