شرح کتاب الحجه کافی جلسه 146 | مرسله ابی اسحاق و خطبه امیرالمومنین؛ مصاحبت قلبی و اتباع امام در دینداری - آیت الله میرباقری
شرح کتاب الحجه کافی جلسه 146 - آیت الله میرباقری
در این بخش از ضیاءالصالحین، صد و چهل و ششمین قسمت از سلسله مباحث شرح و بررسی کتاب «الحجه کافی» آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «مرسله ابی اسحاق و خطبه امیرالمومنین؛ مصاحبت قلبی و اتباع امام در دینداری» را به مدت 36 دقیقه با مخاطبان عزیز به اشتراک می گذاریم.
مرسله ابی اسحاق سبیعی
روایت بعدی در باب وجوب طاعت امام، مرسله ابی اسحاق سبیعی است که فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَ اتِّبَاعَهُ دِينٌ يُدَانُ اللَّهُ بِهِ وَ طَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَاتِ وَ ذَخِيرَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رِفْعَةٌ فِيهِمْ فِي حَيَاتِهِمْ وَ جَمِيلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِم»(1)
روایت از جهت سندی به این راحتی تصحیح نمی شود. علی بن ابراهیم و ابراهیم بن هاشم که امامی ثقه هستند ومشکلی ندارد. حسن بن محبوب که از اصحاب اجماع است. هشام بن سالم و ابوحمزه ثمالی نیز بحث ندارند و امامی ثقه جلیل القدر هستند. اما «ابی اسحاق» شخصی بنام «عمرو بن عبدالله أبوإسحاق السبيعي الهمدانی» است که عده ای او را توثیق کرده اند. برفرض این فرد توثیق شود ولی در نهایت از شخص مجهولی نقل می کند زیرا در سند «عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين» دارد.
اما از جهت دلالت اولیه حضرت فرمودند: «اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَ اتِّبَاعَهُ دِينٌ يُدَانُ اللَّهُ بِهِ» دینداری که انسان می تواند با آن خدا را بندگی کند، همراه شدن با عالم و تبعیت از اوست. قبلاً هم عرض کردیم که دین یعنی آن حقیقتی که نازل می شود و مناسک عبادت و پرستش است. حقیقتی که خداوند نازل می کند که تدین ما با او واقع می شود. برای بندگی و خضوع در مقابل خدا باید به این رشته متصل شوید.
مضمون این روایت در مقابل صحیحه محمد بن مسلم و امثال آن است که در باب معرفت الامام بررسی کردیم که می فرمود: «كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ» یعنی نباید دین داری ذیل و در تبع امام جائر واقع شود و الا این بندگی خدا نیست. به این طریق انسان از وادی ضلال بیرون نمی رود و اعمالش هم فایده ای نخواهد داشت.
در ادامه روایت حضرت پنج خصوصیت برای طاعت عالم می فرماید: «وَ طَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَاتِ وَ ذَخِيرَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رِفْعَةٌ فِيهِمْ فِي حَيَاتِهِمْ وَ جَمِيلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِمْ» یعنی این تبعیت و اطاعت از عالم، محیط کسب حسنات و محیط محو شدن سیئات است. این طاعت ذخیره برای مومنین است. در دوران حیاتشان موجب رشد و رفعتشان می شود و در دوران بعد از حیاتشان برای آنها جمیل است.
بررسی نقل های دیگر کلام امیرالمومنین
این روایت در مصادر مختلف به اشکال مختلف نقل شده است. در دو مورد نقل ها مثل نقل مرحوم کلینی است اما بقیه نقل ها کمی تفاوت دارند. در مشکاه الانوار اینطور نقل شده است: «خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ بِخُطْبَةٍ فِيهَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ وَ أَنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ بَيْنَكُمْ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَيَفِي لَكُمْ بِهِ. وَ الْعِلْمَ مَخْزُونٌ عَنْكُمْ عِنْدَ أَهْلِهِ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْهُمْ فَاطْلُبُوهُ» روشن است حضرت مقایسه بین علم و مال می کنند. مال امری است که خدا عادل بین شما تقسیم کرده است و ضمانت بر او کرده است و به عهد خود وفا می کند. اما علم چیزی است که مخزون در نزد اهلش است. و شما مامور هستید که این را از اهل علم طلب کنید.
بعد فرمودند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ كَثْرَةَ الْمَالِ مَفْسَدَةٌ فِي الدِّينِ مَقْسَاةٌ لِلْقَلْبِ وَ أَنَّ كَثْرَةَ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلَ بِهِ مَصْلَحَةٌ فِي الدِّينِ سَبَبٌ لِلْجَنَّةِ وَ الْمَالَ يُبْخِلُ النَّاسَ وَ يَبْخَلُونَ بِهِ عَنْ أَنْفُسِهِمْ وَ عَنِ النَّاسِ وَ النَّفَقَاتُ تَنْقُصُ الْمَالَ وَ الْعِلْمُ يَزْكُو عَلَى إِنْفَاقِهِ وَ إِنْفَاقُهُ بَثُّهُ إِلَى حَفَظَتِهِ وَ رُوَاتِه» مختصات مال این است که کثرت آن مفسده در دین است و قساوت قلب است. مال اینگونه است که هم انسان ها را بخیل می کند و هم انسان ها معمولا در مورد او بخل می ورزند. مال با انفاق کم می شود ولی علم با انفاق زیاد می شود. این مقایسه ها خیلی در تصویر انسان نسبت به عالم مهم است.
بعد می فرمایند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَ اتِّبَاعَهُ دِينٌ يُدَانُ بِهِ وَ طَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَاتِ وَ ذَخِيرَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رِفْعَةٌ فِي حَيَاتِهِمْ وَ مَمَاتِهِمْ وَ جَمِيلُ الْأُحْدُوثَةِ عَنْهُمْ بَعْدَ مَوْتِهِمْ»(2) اینجا همراهی و تبعیت از اهل علم را بیان می کنند. حیات معنوی انسان در گرو این معیت با عالم است. این نکته ای است که در کافی با قدری تفاوت نقل شده است. هرچند این خطبه ادامه دارد و معارف بلندی در مورد علم و طلب آن بیان شده است. فراجع.
خطبه جناب کمیل در مضمون مشترک
اما شبیه این مضمون در گفتگوی حضرت با جناب کمیل هم نقل شده است. گفتگویی که حضرت در خلوت با ایشان داشته است. در نقل امالی مرحوم مفید اینطور نقل شده است: «عَنْ كُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ قَالَ كُنْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ قَدْ صَلَّيْنَا الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ فَأَخَذَ بِيَدِي حَتَّى خَرَجْنَا مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَشَى حَتَّى خَرَجَ إِلَى ظَهْرِ الْكُوفَةِ لَا يُكَلِّمُنِي بِكَلِمَةٍ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُو عَلَى الْإِنْفَاقِ» این عبارات روشن است که ولو مضمون نزدیکی به خطبه حضرت دارد ولی تفاوت جدی دارد و وحدت اینها بعید است.
در ادامه این نقل فرموده: «يَا كُمَيْلُ مَحَبَّةُ الْعَالِمِ خَيْرٌ يُدَانَ اللَّهُ بِهِ تَكْسِبُهُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ مَوْتِهِ يَا كُمَيْلُ مَنْفَعَةُ الْمَالِ تَزُولُ بِزَوَالِهِ يَا كُمَيْلُ مَاتَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَة الحدیث»(3) در این نقل اساساً معنای دیگری بیان شده است. بجای «صحبت» در این نقل «محبت» بیان شده است. و بیان می کند که این محبت است که انسان را به طاعت از عالم سوق می دهد.
در نقل امالی مرحوم شیخ طوسی اینطور بیان شده: «يَا كُمَيْلُ، صُحْبَةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ اللَّهُ بِهِ، تُكْسِبُهُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ ، وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ»(4) در این نقل هم شبیه تعبیر امالی مرحوم مفید بیان شده است الا اینکه بجای «محبت» عبارت «صحبت» ضبط شده است. لکن اصل عبارات با تعبیر مشکاه الانوار و کافی تفاوت جدی دارد.
در نقل ارشاد مرحوم مفید اینطور نقل شده است: «يَا كُمَيْلُ صُحْبَةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ وَ بِهِ تَكْمِلَةُ الطَّاعَةِ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلُ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْه»(5) هر چند در بعض نسخ دیگر ارشاد تعبیر «محبت العالم» هم ضبط شده است.
در نقل خصال مرحوم صدوق اینطور بیان شده: «يَا كُمَيْلُ مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ تُكْسِبُهُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِه»(6) این تعبیر نیز به محبت به تعبیر کرده است و آن را عامل رسیدن به طاعت در حیات بیان کرده است. و شبیه همین نقل در تحف العقول نقل شده است که فرموده: «يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِه»(7)
نیز شبیه همین نقل در کمال الدین هم بیان شده است. فرموده: «يَا كُمَيْلُ مَحَبَّةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ بِهِ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِه»(8) تفاوت در این نقل این است که بجای «عالم» تعبیر «علم» ضبط شده است ولی بنظر است که این نوشتن به الف مقصوره بوده است. و شبیه این نقل در الغارات بیان شده است.
لذا با توجه به این نقل ها روشن می شود اولاً دو واقعه بوده است که یکی خطبه حضرت در جمع و دیگری کلام خصوصی حضرت با جناب کمیل است. ثانیاً این جمله که در کافی بیان شده است در هردو کلام هست لکن تفاوت هایی در نقل ها هست. ثالثاً مضمون واحدی دراین جمله ها هست لذا قرینه برای فهم هم می شوند. رابعاً در نقل های متعدد تعبیر به «محبت» بجای صحبت آمده است و این موید مضمونی جدی در معارف دارد. خامساً نقل های جناب کمیل نشان می دهد که این محبت بستر طاعت می شود. ولی در نقل کافی ارتباط اتباع و طاعت در عبارت روشن نیست.
نکته اول؛ مقصود از عالم در روایت
برای بررسی مضمون روایت چند نکته را اشاره می کنیم. نکته اول این است که مقصود از عالم در این روایت کیست؟ آیا مقصود هر عالمی است یا مقصود فقط معصوم علیه السلام است؟ تلقی مرحوم کلینی این است که مقصود از عالم در این روایت فقط معصوم است. به همین دلیل این روایت را در باب فرض طاعت الامام آورده اند و در کتاب العلم ذکر نکرده اند. ظاهرش هم همین است. این خصوصیتی که ذکر شده مخصوص معصوم است. در خیلی از روایات هم از امام تعبیر به عالم می شود. لذا منظور از «صحبت العالم» همراهی و مصاحبت با معصوم است.
مرحوم کلینی و مرحوم مجلسی و مرحوم فیض همین مطلب را از روایت فهمیده اند. عبارت مرحوم فیض این است: «العالم هنا يحتمل معنيين أحدهما الإمام المعصوم و الثاني الأعم منه و من كل عالم يعمل بعلمه» البته پیداست باید عالمی باشد که علمش متبع است. یعنی عالمی است که تابع ائمه علیهم السلام است. دیگران از محل بحث خارج هستند. «و الأول أظهر» اظهریتش هم به خاطر همین احکامی است که برای عالم در این روایت ذکر شده است. «و لذا أورده صاحب الكافي في هذا الباب دون باب صحبة العلماء من كتاب العلم»(9)
شاهد این استظهار هم این است که در روایت بیان حضرت با جناب کمیل هم مقصود از عالم امام است. چون دو گروه در عرض عالم ربانی قرار گرفته است. «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ» پیداست که منظور از عالم ربانی امام معصوم علیه السلام است.
نکته دوم؛ تعلیل استعمال لفظ عالم
نکته دیگر این است که چرا به جای امام در این روایت از لفظ عالم استفاده شده است؟ به نظر می آید که این از باب تناسب حکم و موضوع است. یعنی این عالم بودن امام در این احکام و آثاری که بیان شده است دخیل است. اگر از کسی که علم الهی نزد اوست تبعیت کنید، یعنی از علمش تبعیت کردید؛ اگر با او مصاحبت کنید یعنی با مدینه علم مصاحبت کرده اید. لذا عالم بودن امام به نوعی اشاره به علیت دارد و مبدا این احکام است.
البته ممکن است کسی بگوید چون در زمان امیر المومنین هنوز لفظ امام به ائمه اطلاق نمی شده به همین دلیل از لفظ عالم استفاده شده است. ولی این حرف صحیح بنظر نمی رسد. زیرا تناسب علم با آثار بعدی خود ظهوری درست می کند که این آثار ریشه در علم امام دارد.
البته نمی شود گفت که این آثاری که در این روایت شمرده شده فقط برای امام است و برای عالمی که علمش را از امام گرفته و از معصوم تبعیت کرده و اهل عمل به علمش هم هست، این آثار وجود ندارد. بلکه چنین عالمی هم این آثار را دارد اما کمال این آثار برای همراهی با معصوم است. پس می شود در این روایت عالم را به غیر معصوم هم تعمیم داد اما نه به هر کسی. اگر بخواهیم عالم را به غیر معصوم تعمیم بدهیم فقط شیعیان کمّل و انبیاء هستند که ذیل لفظ عالم قرار می گیرند نه هر کسی که یک مختصر علمی دارد.
نکته سوم؛ تناسب روایت با فرض طاعت
نکته دیگر اینکه چرا این روایت در باب فرض طاعت الائمه آورده شده است؟ از کجای این روایت استفاده می شود که امام مفترض الطاعه است؟ ممکن است گفته شود به لحاظ آثار این اطاعت گفته می شود که اینها قابل ترک نیست و تحصیل اینها ضروری است؛ رسیدن به حسنات و سیئات و ذخیره قیامت برای انسان ضروری است. لذا اطاعت واجب است.
یا ممکن است گفته شود این اطاعت و تبعیت در روایت یک معنا دارد و دو امر متباین نیستند؛ و مسئله اطاعت و تبعیت در روایت با تدین انسان گره خورده است. فرموده آنچه با او دینداری انسان واقع می شود همین اطاعت و تبعیت از امام است. و این لسان با مستحبات سازگاری ندارد. رشته اصلی دین داری انسان در این تعبیر بیان شده است لذا طاعت امام واجب است.
نکته چهارم؛ نسبت مصاحبت و تبعیت و طاعت
اما نکته اصلی در روایت این است که نسب مصاحبت و تبعیت و بعد با طاعت چیست؟ ظاهر تعبیر نقل مرحوم کلینی این است که دینداری به مصاحبت و تبعیت گره خورده است. و بعد برای طاعت آثاری ذکر شده است. لکن ممکن است گفته شود طاعت اینجا عطف تفسیر برای تبعیت است و در مقام بیان آثار است. و بنظر می رسد مرحوم کلینی هم همین معنا را به ذهن داشتند و لذا واجب بودن طاعت راحت استظهار می شود.
این روشن است که مصاحبت در روایت مقصود مصاحبت ظاهری نیست بلکه مقصود همراهی باطنی و عملی است. و این هم معنی با تبعیت از امام است. لذا در روایت هم ایندو بر هم عطف شده و دینداری به ایندو معرفی شده است. لکن طاعت هم معنای نزدیکی به تبعیت دارد و آثار بیان کرده است. لذا به ذهن می آید که در ابتدای حقیقت تبعیت و مصاحبت قلبی و عملی با امام به دینداری معرفی شده است و در مرحله بعد آثار این تبعیت با لفظ اطاعت بیان شده است.
ممکن هم هست اینطور معنا شود که مصاحبت و تبعیت ساحت قلبی و درونی انسان است. مقصود تبعیت عملی نیست بلکه انسان قلباً خود را تبع و دنبال رو امام می بیند. اما در مرحله بعد باید از این امام اطاعت کند و با فرامین او حرکت کند. طاعت امام چیزی غیر از تبعیت باشد و امر قلبی در ساحت اعمال بیان می شود. لذا آثاری که بیان می شود اصل دین داری نیست بلکه خواص متعددی است که در ساحت عملی به انسان داده می شود.
یا اینکه گفته شود تبعیت معنای عامی دارد و طاعت امر اخص است. همراهی امام با تبعیت از امام حاصل می شود. اگر تبعیت نداشت مصاحبت امام نیست. جسمش مصاحب امام است ولی در عمل روحش و قوایش با امام حرکت نمی کند. اتباع یعنی همین که همه قوای انسان از امام تبعیت کند. کمال مصاحبت با امام در طاعت همه جانبه و تبعیت در همه قواست.
حتماً توجه شود که معنای تبعیت و اطاعت یکی نیست و هردو نیز در قران استعمالات کثیره دارد. از یک طرف «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»(نساء/59) گفته شده است. از طرف دیگر نیز «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّه»(آل عمران/31) بیان شده است. اینها قطعاً یک مطلب را نمی خواهد بگوید. تبعیت یعنی قوای انسان ذیل امام حرکت می کند. مواظب باشد که دنبال امام باشد و خودش را از اتباع امام قرار بدهد. اما طاعت یعنی فرمانی که از آن طرف می آید، میل و اراده ای که امام علیه السلام دارد، انسان با رغبت امتثال کند. به عبارت دیگر طاعت مرتبه کامله اتباع است.
در نقل روایت کمیل که تفاوتی هم داشت اینطور بود که اتباع دیگر در آن نیامده است و همین صحبت یا در بعض نقل ها محبت بیان شده است. دینداری با همین مصاحبت یا محبت گره خورده است و در ادامه به بحث طاعت پرداخته شده است. لذا در این نقل روشن است که مصاحبت و اتباع یک معنا داشته است و با لفظ مصاحبت با محبت بیان شده است. و البته در این نقل نیز روشن است که مصاحبت هم مقصود ظاهری نیست بلکه همراهی باطنی انسان است که مقدمه طاعت می شود. لذا به معنای محبت حتی نزدیک می شود. ولی این نقل به معنا نیست بلکه تصحیف است.
لذا اگر بخواهیم خطبه جناب کمیل را قرینه برای معنای روایت کافی قرار دهیم می گوییم روایت در دو مرحله بیان شده است. یک مرحله مصاحبت قلبی یا همان محبت است که اصل دینداری انسان است. اگر این همراهی و تعلق به امام نباشد، انسان به رشته دین الهی متعلق نشده است و فقط خود را خسته می کند. «یجهد فیها نفسه» یک مرحله نیز طاعت و ساحت عملی انسان است که با طوع و رغبت ذیل امام حرکت کند. والحمدلله...
پی نوشت ها
.......................................................................
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 188
(2) مشكاة الأنوار، ص: 13۸
(3) الأمالي (للمفيد)، النص، ص: 248
(4) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 20
(5) الإرشاد ج 1، ص: 227
(6) الخصال، ج 1، ص: 186
(7) تحف العقول، النص، ص: 170
(8) كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص: 290
(9) الوافي، ج 2، ص: 97
افزودن دیدگاه جدید