صلح امام حسن علیه السلام در بیانات رهبر انقلاب 1369
پیوست | اندازه |
---|---|
صلح امام حسن علیه السلام در بیانات رهبر انقلاب 1369 | 44.43 مگابایت |
صلح امام حسن علیه السلام در بیانات رهبر انقلاب 1369
در باب صلح امام حسن (علیه السلام)، این مسأله را بارها گفته ایم و در کتابها نوشته اند که هر کس - حتّی خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) - هم اگر به جای امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود و در آن شرایط قرار می گرفت، ممکن نبود کاری بکند، غیر از آن کاری که امام حسن علیه السلام کرد. هیچ کس نمی تواند بگوید که امام حسن علیه السلام، فلان گوشه کارش سؤال برانگیز است. نه، کار آن بزرگوار، صد درصد بر استدلال منطقىِ غیر قابل تخلف منطبق بود.
در بین آل رسول خدا(ﷺ)، پُرشورتر از همه کیست؟ شهادت آمیزترین زندگی را چه کسی داشته است؟ غیرتمندترین آنها برای حفظ دین در مقابل دشمن، برای حفظ دین چه کسی بوده است؟ حسین بن علی(علیه السلام) بوده است. آن حضرت در این صلح، با امام حسن(علیه السلام) شریک بودند. صلح را تنها امام حسن نکرد؛ امام حسن و امام حسین این کار را کردند؛ منتها امام حسن(علیه السلام) جلو بود و امام حسین(علیه السلام) پشت سر او بود.
امام حسین(علیه السلام)، جزو مدافعان ایده صلح امام حسن(علیه السلام) بود. وقتی که در یک مجلس خصوصی، یکی از یاران نزدیک - از این پُرشورها و پُرحماسه ها - به امام مجتبی(علیه الصّلاة والسّلام) اعتراضی کرد، امام حسین با او برخورد کردند: «فغمز الحسین فی وجه حجر»(شرح نهج البلاغه، ابنابی الحدید، ج 16 ، ص 15). هیچ کس نمیتواند بگوید که اگر امام حسین به جای امام حسن بود، این صلح انجام نمیگرفت. نخیر، امام حسین با امام حسن بود و این صلح انجام گرفت و اگر امام حسن(علیه السلام) هم نبود و امام حسین(علیه السلام) تنها بود، در آن شرایط، باز هم همین کار انجام میگرفت و صلح میشد.
صلح، عوامل خودش را داشت و هیچ تخلف و گزیری از آن نبود. آن روز، شهادت ممکن نبود. مرحوم «شیخ راضی آل یاسین»(رضوان الله تعالی علیه)، در این کتاب «صلح الحسن» - که من 20سال پیش، آن را ترجمه کردم و چاپ شده است - ثابت میکند که اصلاً جا برای شهادت نبود. هر کشته شدنی که شهادت نیست؛ کشته شدنِ با شرایطی، شهادت است. آن شرایط، در آن جا نبود و اگر امام حسن(علیه السلام)، در آن روز کشته میشدند، شهید نشده بودند. امکان نداشت که آن روز کسی بتواند در آن شرایط، حرکت مصلحت آمیزی انجام بدهد که کشته بشود و اسمش شهادت باشد و انتحار نکرده باشد.
راجع به صلح، از ابعاد مختلف صحبت کرده ایم؛ اما حالا مسأله این است که بعد از صلح امام حسن مجتبی(علیه الصّلاة والسّلام)، کار به شکلی هوشمندانه و زیرکانه تنظیم شد که اسلام و جریان اسلامی، وارد کانال آلوده یی که به نام خلافت - و در معنا سلطنت - به وجود آمده بود، نشود. این، هنر امام حسن مجتبی(علیه السلام) بود. امام حسن مجتبی کاری کرد که جریان اصیل اسلام - که از مکه شروع شده بود و به حکومت اسلامی و به زمان امیرالمؤمنین و زمان خود او رسیده بود - در مجرای دیگری، جریان پیدا بکند؛ منتها اگر نه به شکل حکومت - زیرا ممکن نبود - لااقل دوباره به شکل نهضت جریان پیدا کند. این، دوره سوم اسلام است.
اسلام، دوباره نهضت شد. اسلام ناب، اسلام اصیل، اسلام ظلم ستیز، اسلام سازش ناپذیر، اسلام دور از تحریف و مبرّا از این که بازیچه دست هواها و هوسها بشود، باقی ماند؛ اما در شکل نهضت باقی ماند. یعنی در زمان امام حسن(علیه الصّلاة والسّلام)، تفکر انقلابىِ اسلامی - که دوره یی را طی کرده بود و به قدرت و حکومت رسیده بود - دوباره برگشت و یک نهضت شد. البته در این دوره، کار این نهضت، به مراتب مشکلتر از دوره خود پیامبر بود؛ زیرا شعارها در دست کسانی بود که لباس مذهب را بر تن کرده بودند؛ درحالیکه از مذهب نبودند. مشکلىِ کار ائمه هدی(علیهم السلام)، این جا بود.
البته بنده از مجموعه روایات و زندگی ائمه(علیهم السلام) این طور استنباط کرده ام که این بزرگواران، از روز صلح امام مجتبی(علیه الصّلاة والسّلام) تا اواخر، دایماً درصدد بوده اند که این نهضت را مجدداً به شکل حکومت علوی و اسلامی در بیاورند و سر پا کنند. در این زمینه، روایاتی هم داریم. البته ممکن است بعضی دیگر، این نکته را این طور نبینند و طور دیگری ملاحظه بکنند؛ اما تشخیص من این است. ائمه میخواستند که نهضت، مجدداً به حکومت و جریان اصیل اسلامی تبدیل بشود و آن جریان اسلامی که از آغشته شدن و آمیخته شدن و آلوده شدن به آلودگیهای هواهای نفسانی دور است، روی کار بیاید؛ ولی این کار، کار مشکلی است.
... اگر امام مجتبی این صلح را انجام نمیداد، آن اسلام ارزشىِ نهضتی باقی نمی ماند و از بین میرفت؛ چون معاویه بالاخره غلبه پیدا میکرد.
وضعیت، وضعیتی نبود که امکان داشته باشد امام حسن مجتبی(علیه السلام) غلبه پیدا کند. همه عوامل، در جهت عکس غلبه امام مجتبی(علیه السلام) بود. معاویه غلبه پیدا میکرد؛ چون دستگاه تبلیغات در اختیار او بود. چهره او در اسلام، چهره ایی نبود که نتوانند موجه کنند و نشان بدهند. اگر امام حسن(علیه السلام) صلح نمیکرد، تمام ارکان خاندان پیامبر(ﷺ) را از بین می بردند و کسی را باقی نمیگذاشتند که حافظ نظام ارزشی اصیل اسلام باشد. همه چیز بکلی از بین میرفت و ذکر اسلام برمیافتاد و نوبت به جریان عاشورا هم نمیرسید.
اگر بنا بود امام مجتبی(علیه السلام)، جنگ با معاویه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان پیامبر منتهی بشود، امام حسین(علیه السلام) هم باید در همین ماجرا کشته میشد، اصحاب برجسته هم باید کشته میشدند، «حجربن عدی»ها هم باید کشته میشدند، همه باید از بین میرفتند و کسی که بماند و بتواند از فرصتها استفاده بکند و اسلام را در شکل ارزشىِ خودش باز هم حفظ کند، دیگر باقی نمی ماند. این، حق عظیمی است که امام مجتبی(علیه الصّلاة والسّلام) بر بقای اسلام دارد.
منبع : بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز پانزدهم ماه مبارک رمضان/ ۱۳۶۹/۰۱/۲۲
مطالب مرتبط و پیشنهادی:
میلاد امام حسن علیه السلام - ویژه نامه کریم آل یس
شهادت امام حسن علیه السلام- ویژه نامه تنهاترین سردار
افزودن دیدگاه جدید